جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

ادامه بحث پیشین ...


   مسأله بیناذهن ، آخرین مسأله ی فلسفه ، در طول تاریخ دو هزار و هفتصد ساله ی خود می باشد . فلسفه در طول این قرن ها ، به نُه مفهوم رسیده است . یعنی در یک دور تسلسل ، در هرم فلسفه ، از یک نقطه آغاز و به نهمین واژه ی خود اکنون به بین الاذهان رسیده است . امروز مسأله ی اساسی در فلسفه ،
بین الاذهان یا بیناذهنیت است . یعنی افراد گوناگون ، ذهنیت های متفاوت داشته وبه اصطلاح تکثر ذهن ایجاد شده است . این مسأله ی تکثر و تعدد و پراکندگی اذهان ، موجب از هم گسیختگی جامعه از یکدیگر است . برای انسجام ، ‌دوام و قوام جامعه ، باید همه ی افراد از یک موضوع ، فهم واحد داشته باشند . در غیر این صورت زمینه ی افتراق و تفرقه به وجود می آید .

     لازمه ی جامعه شدن ، این است که اذهان عموم ، همه به یک ذهن کلی تبدیل شوند . یعنی همه ی اذهان به مثابه یک زمین تصور و یک گزاره و یک درخت در آن کشت شود . چرا که دوام و قوام ساختار اجتماع ، در حوزه ی تفاهم است و تفاهم چون از ماده ی فهم می آید ؛ آن مفهومی که فهم می شود ؛ باید یک پارچه گردد .

     انسجام جامعه و وحدت ، حاصل تفاهم است . در روند تحقق اجتماع مبتنی بر درخت فلسفه ، سه گزاره وجود دارد . در روند تحقق اجتماع نخستین مسأله ، تولید مفهوم است . سپس در گام دوم ، فهم آن توسط اذهان ، به تناسب هر کدام از مفاهیم می باشد . زمانی که اذهان گوناگون ، مفهومی واحد را ادراک کردند ؛ شبکه ی بین الاذهانی به وجود می آید و دامنه ی بیناذهنیت و بین الاذهانی ، گسترش می یابد .

    هنگامی که همه ی افراد در یک مفهوم شریک شوند ، ( مانند فهم کلمه ی آب ) حاصل و خروجی این برداشت واحد در ذهن ها ، تفاهم نامیده می شود . اگر ذهن ها یک آینه تصور شوند و یک مفهوم به همه ی آنها تابیده شود ، در نقطه ی مقابل ، حوزه ای به نام تفاهم پدیدار می گردد : تفاهم اجتماعی . این مسیر سه مرحله ای ، روند تحقق اجتماع مدرن است .

     حال باید دید ضرورت تشکیل اجتماع چیست ؟ آیا تنها حفظ رفع نیاز انسان ها مطرح است ؟ فلاسفه ی اجتماعی معتقدند که تجمع ، صرف رفع نیاز نیست . بلکه از این کنار هم بودن علاوه بر رفع نیاز ، بازتولید قدرت نیز مطرح است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۶
اسماعیل شیرعلی

      پرسش اصلی که در فلسفه ی اجتماعی مطرح است ، تبیین این نکته می باشد که چه چیز موجب می گردد یک اجتماع شکل گیرد . سپس آن چه موجب قوام و دوام اجتماعی می شود ؛ چیست ؟

    به عنوان مثال : با ازدواج یک زن و مرد ، اجتماع چگونه شکل می گیرد و خانواده چطور رقم زده می شود ؛ دوام و بقای آن به چه عواملی بستگی دارد ؟ و اینکه چه چیز موجب می گردد جامعه از یک واحد کوچک آغاز تا به یک سطح کلان بسط یابد ؟ نیاز انسان برای تشکیل اجتماع چیست ؟ فلسفه اجتماعی سعی دارد برای این پرسش ها ، پاسخ مناسبی را پیدا نماید .

     از عصر انسان نئاندرتال و سپس غارنشین به این سو ، دلیلی که انسان ها را در کنار یکدیگر جمع نموده تا تشکیل اجتماعی دهند ؛ نیاز آنان به هم بوده است . آن چه که جوامع را شکل داد و به صورت پیچیده ی امروزین درآورد ؛ نیازی بود که انسان آن را حس کرده و رفع آن را با « در کنار هم بودن » یافت . این مسأله آرام آرام شبکه ای از نیازها را پدید آورد و سبب گردید جوامع گسترش یابند . در عصر پیچیدگی جوامع ، عصر پیچیدگی نیازها  و پیچیدگی برآوردن آن نیازها را در پی داشت .

دامنه ی نیازها ، دامنه ی تخصص ها را گسترده تر ساخت و روابط اجتماعی ، ارتباط و تعامل اجتماعی را درهم تنیده و پیچیده تر نمود .

     پرسش اساسی در فلسفه اجتماعی همانطور که گفته شد ؛ تبیین این دو نکته است که چه عاملی موجب پدیده ای به نام اجتماع شد ؟ و چه دلیلی سبب دوام و قوام جامعه می گردد ؟

     پاسخی که بدان داده شد ؛ مسأله ای نیاز و شبکه ی برآوردن نیازها بود . لذا نیاز انسان ، سبب تشکیل اجتماع گردید . می گویند انسان ، حیوای است مدنی الطبع ، طبع آن ، در با تعامل با دیگران رقم خورده است .

     در فقه قاعده ای است که می گوید « لا ضرر و لاضرر » ‌، یعنی انسان نه به خود ضرر رساند نه به دیگری . نقیض آن این است که انسان به خودش و به دیگران نفع رساند . لذا خِرَد بر سر تفاهم و سپس نفع رساندن به یکدیگر است . مفهوم اصلی در این جا تفاهم است و خرد ، بستر این تفاهم را فراهم می آورد . تفاهم ، حاصل هم ریشه بودن در اجتماع است .

     مثال : اگر ذهن را یک زمین کشاورزی تصور نموده ، اذهان دیگر نیز مانند ذهن خود ، یک زمین کشاورزی تصور شود ؛ آن گاه در زمین ذهن ، درختی کشت شده و یک ریشه ی ثابت دوانیده شود ؛ آنرا
می توان تفاهم نامید . تفاهم یعنی فهمیدن . در حوزه ی فلسفی ذهن ، یک ذهن با ذهنی دیگر باید یکی شود و یک ریشه در درون آن شکل گیرد . لذا زمانی که همه ی اذهان یک زمینه و در باور همه نیز یک ریشه تنیده شود ، تفاهم به وجود می آید . و تفاهم در سه گزاره ی Logos  در کلمه مفهوم ، عدد و نیز عنصر شکل می گیرد . این سه گزاره عناصر اصلی درخت فلسفه است . تفاهم ، حاصل هم ریشه بودن در اجتماع است . بنابراین ، فلسفه اجتماعی بر مبنای درخت فلسفه ، معلول داشت تفاهم ریشه ای است .

     فهم ، یک مقوله ی ذهنی است . یک لایه ی روبنایی است . لذا اجتماع ، حاصل هم گرایی ذهنی ، یعنی تفاهم است . اخیراً به آن بین الاذهان یا بینا ذهنیت می گویند .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۷
اسماعیل شیرعلی

چرا و چگونه جامعه تشکیل می شود ؟ در هر دو مدل موردبحث یعنی مدل فلسفی غرب و مدل حِکمی قرآن اساس تشکیل جامعه نیاز انسان ها به یکدیگر و مرتفع کردن این نیازهای روزافزون در قالب تشکیل و گسترش جامعه می باشد . در واقع ، صرف تجمع گروهی در کنار یکدیگر مانند : تماشاگران یک مسابقه ی فوتبال در یک ورزشگاه ـ جامعه تشکیل نمی شود ، بلکه زمانی که به نیازهای یک تجمع انسانی به صورت روش مند پاسخ مناسب داده شد و برای این پاسخ گویی ، نقش ها تعریف گردید ، جامعه پدید می آید .

 

فلسفه ی اجتماعی مدرن 

      پرسش اصلی که در فلسفه ی اجتماعی مطرح است ، تبیین این نکته می باشد که چه چیز موجب
می گردد یک اجتماع شکل گیرد . سپس آن چه موجب قوام و دوام اجتماعی می شود ؛ چیست ؟

    به عنوان مثال : با ازدواج یک زن و مرد ، اجتماع چگونه شکل می گیرد و خانواده چطور رقم زده
می شود ؛ دوام و بقای آن به چه عواملی بستگی دارد ؟ و اینکه چه چیز موجب می گردد جامعه از یک واحد کوچک آغاز تا به یک سطح کلان بسط یابد ؟ نیاز انسان برای تشکیل اجتماع چیست ؟ فلسفه اجتماعی سعی دارد برای این پرسش ها ، پاسخ مناسبی را پیدا نماید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۳
اسماعیل شیرعلی


نسبت شناسی دنیا و عقبا در قاعده رشد  

      توسعه و الگوهای متنوع آن که تجربه بشری است و نظریه پردازی در آن اگر نه به حد اشباع ، اما به حد قابل قبولی در فرهنگ جامعه سازی و مدیریت بر جوامع امروزی رسیده است ، متولی « دنیاسازی » است . رویه های توسعه ، می تواند روش های دنیاسازی خوانده شود ، که سنت های دنیوی ناکارآمد را با تجدد دنیوی جایگزین نماید . از سوی دیگر ، با عنایت به عدم کفایت الگوهـای توسعه برای ساخت و پرداخت  آخـرت در عاقبت مطلوب و موردنظر انسان مسلمان ، « تعالی » و روند حاکم بر ساز و کار تحقق آن ، متولی«عقبا» و عاقبت فرد و جامعه اسلامی است . قرآن مجیـد عاقبت مطلوب را از آن اهل تقــوا معرفی می نماید

( أَنَّ العاقِبَهَ لِلمُتَقِینَ [1]  ) . در این جا « بردار رشد » حاصل انطباق دنیا گرایی با عقباگرایی است . [2]

 

نسبت شناسی تعلیم و تربیت در قاعده رشد  

      در قاعده رشد ، مقوله ی « تعلیم » و « آموزش » مربوط به حوزه ی توسعه و موضوع « تربیت » و
« پرورش » مختص به حوزه ی تعالی است . انفکاک ناپذیری تعلیم از تربیت ، مربوط به « رشد » است ، یعنی با توجه به این که دو بال توسعه و تعالی ، کرسی « بردار رشد » هستند ، مقوله ی تعلیم و تربیت در الگوی رشد یک پارچه اند . آموزه های تربیت که بر پایه ی « تعالی » تکیه دارند ، و آموزه های تعلیم که بر بستر توسعه مستقر هستند ،
الگویی « هم افزا » در نسبت توسعه و تعالی را به نمایش می گذارند ، که از مدل « اجوکیشن Education »مدرن شمولیت بیشتر و فراگیری گسترده تری دارد . این الگوی هم افزا ، متولی پرورش انسان طراز جامعه ی مهدوی است .



[1]  - سوره هود ، آیه 49 .

[2] - Straegic Planning – www. Andixhkadeh. ir .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۴
اسماعیل شیرعلی

نسبت شناسی توسعه و تعالی 

      توسعه ، حرکتی خطی در زمان و مکان است که فاقد گزاره های ارزشی بوده و بر پایه انتقال شناسی ازسنت به تجدد استور است و به شکل گیری تاریخ می انجامد یا بالعکس ، از روند تاریخ تأثیر می پذیرد . اما تعالی ، حرکتی حلقوی و رو به بالاست که واجد گزاره های ارزش مند بوده و بر پایه استعلاء شناسی در رسیدن « تا مقام تقوا » و سپس حرکت «‌از مقام تقوا » است . « مدیریت » توسعه و « هدایت » تعالی ، در نسبت با یکدیگر ، یک « نظام برداری » را شکل می دهند که این نظام برداری ، انگاره قرآنی « رشد » را در بر می گیرد . [1]

 

دکترین رشد 

      توسعه بدون تعالی ، صرفاً حرکتی خطی است که اگر به انحطاط نیانجامد ، لزوماً به استعلاء نیز نخواهد انجامید . از سوی دیگر ، تعالی نیز ، صرفاً کنشی انتزاعی می نماید که محیط و مناسبات مادی عالم را نادیده انگاشته است ، حال آن که « دنیا » مزرعه « آخرت » است و « عقبا » در نسبت با « دنیا » پدید آمده و شکل می گیرد . طرح «‌توسعه » منهای « تعالی » یا طرح « تعالی » بدون « توسعه » ، یک سو نگری است و امکان تحقق نخواهد یافت . « بردار » توسعه و تعالی ، به « رشد » منتج می شود . در این نظام برداری ، « آهنگ » توسعه ، با « درجه » تعالی ، هماهنگ و متوازن شده و مانند کسی که برای رسیدن به « بام » یک ساختمان ، پلکانی ایجاد می کند و در هر پله ، قدم به جلو و گامی به بالا بر می دارد ، تا در اثر این حرکت رو به جلو و رو به بالا ، به مرور از کف زمین به بام بنا برسد . انسان و جامعه اسلامی نیز ضرورتاً باید در هر قدم توسعه ، یک گام تعالی را به صورت هماهنگ و منطبق با ملزومات یکدیگر برداشته ، و در قالب برنامه های رشد کوتاه مدت ، میان مدت و بلند مدت ، توسعه و تعالی را در قالب « رشد » محقق نماید . در این جا « رشد » ، حرکت هماهنگ و متوازن « رو به جلو » ، و « رو به بالا » در « توسعه » و «‌تعالی » است که انطباق « عهد » و « تاریخ » را به صورت یک پارچه « مدیریت » و « هدایت  می کند. پیچیدگی روند « کمّی » سازی نظام« توسعه و تعالی »‌در طرح ریزی استراتژیک مربوطه برای نیل به رشد ، نیازمند « تئوری بازی ها [2]» ی انحصاری این گونه الگوهای « توسعه ـ تعالی » است . اما به برخی نمونه های طیف شناختی آن برای طرح ریزی استراتژیک «‌توسعه ـ تعالی » در حد بضاعت این نوشتار می توان اشاره نمود .



[1] - Strategic Planning – www. Andeishkadeh . ir .

[2] - Game Theory .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۴۷
اسماعیل شیرعلی

تعالـی 

      توسعه یافتگی ، لزوماً به رشد نمی انجامد و در تلقی اسلامی ، مقوله ی « تعالی » در کنار « توسعه » مقوّم « رشد » خواهد بود . در دکترین توسعه ، مبحث انتقال شناسی از سنت به نوگرایی و مجدداً به سنت مطرح است ، اما در « تعالی » ، مبحث « استعلاء شناسی » . روند تعالی فرد و جامعه در یک حرکت دورانی ، مانند پیچش اتومبیل درگذرگاه پارکینگ طبقاتی ، یا مانند روند مارپیچ منقوش بر یک قطعه « پیچ » فلزی ، از پایین به بالا با ساز و کاری مشخص است .

     وصیت پیامبر اکرم (ص) در روایت « ثقلین » مبنای دکترین تعالی در تشیع محسوب می شود . ثقلین یا « کتاب خدا ‌و « عترت » پیامبر (ص) دو منبع هدایت در اسلام هستند. عترت و امامت ، در مهم ترین کارکرد خود ، به عنوان امام متقین ( وَ اجعَلنا لِلمُتَّقِینَ أِماماً  [1] ) ، مسلمین را به مقام تقوا رسانده و در آنجا قرآن ( هُدیً لِلمُتَّقِینَ [2]  ) آن ها را تا مرحله بعد هدایت می نماید . مجدداً گزاره بعدی در زندگی فردی یا نظام اجتماعی مطرح می شود و یک بار دیگر رویه ها و آموزه های معصومین (ع) راه گشای فرد یا جامعه تا مقام تقواست و مجدداً نقش قرآن در هدایت تا مرحله بعد متجلی می شود . این تناوب میان « هدایت تا مقام تقوا » ، و « هدایت قرآنی از مقام تقوا » به بعد ، اساس روش « استعلاء شناسی » است [3] .

    در « توسعه » روند انتقال شناسی از سنت به تجدد ، روند انطباق « توسعه » با «‌تاریخ » محسوب می شود . اما در « تعالی » ، مقوله ای تاریخ ، موضعیت ندارد ، بلکه « عهد » مطرح است . در واقع استعلاء شناسی در حرکت « ‌به مقام تقوا » و حرکت « از مقام تقوا » بر کرسی عهد و یا بر تحقق عهد استوار است .

    روند انتقال از سنت به تجدد و مجدداً به سنت ، در دانش توسعه ، « مدیریت [4]  »  نامیده می شود . مدیریت توسعه ، مدیریت بر روند انتقال از سنت به تجدد و مجدداً به سنت است ، اما در روند تعالی مبتنی بر حرکت « تا مقام تقوا » و سپس حرکت « از مقام تقوا » ، در تعالی شناسی « هدایت » خوانده می شود . در واقع حرکت در توسعه ، کنشی بیرونی و مدیریت پذیر است و حرکت در تعالی ، کنشی درونی و هدایت مند .



[1]  ـ سوره الفرقان ، آیه 74 .

[2] ـ سوره البقره ، آیه 2 .

[3] - Strategic Planning –www.Andishkaden. ir .

[4] - Management .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۷
اسماعیل شیرعلی

      همان گونه که اشاره شد ، توسعه مفهومی نسبتاًٌ جدید و مدرن است ، اما اسلام و به ویژه تشیع با آن بیگانه نیست . روی کرد فلسفه ی اسلامی و همچنین فقه شیعه به « نوگرایی » و لحاظ نمودن اقتضائات عصری و مقتضیات زمان ، روی کردی جدی بوده و هست . به ویژه دستگاه فقهی تشیع ، عنصر زمان را که قلب ملاحظات عصری است ، به عنوان مؤلفه ای کلیدی بر می تابد . ویژگی ممتاز تشیع در انطباق عصری است و لاجرم چنین انطباقی ، تناوب میان سنت و نوگرایی را به عنوان روش کار ، در متن خود می پذیرد . البته باید خاطر نشان نمود که این تناوب سنت و نوگرایی در تشیع شامل سنت الهی نمی شود و همان گونه که در قرآن مجید ذکر شده است ، سنت الهی تبدیل بردار نیست . فضای مواجهه با سنت الهی » أِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم » [1] این گونه نیست که در گذشته تغییر الهی در هر قومی منوط به تغییر انفسی آنان از سوی خودشان بوده باشد ، اما اکنون این سنت متحول شده و بتوان شاهد بود که قومی بدون تغییر در نفس خود ، شاهد تغییر الهی در میان خود باشند .

     پس مقوله ی پذیرش کنش متناوب سنت و نوگرایی به عنوان یک روش از سوی مکتب تشیع  مادامی که معترض سنت الهی نشود ، امری ممدوح است ، اما در تلقی اسلامی ، مقوله ی توسعه ، جامع همه ویژگی ها برای حرکت رو به جلو نیست . زیرا هر پیشرفت و هر حرکت رو به جلو در جامعه ، مادامی که به « رشد » منتج نشود ، پذیرفته نیست . « رشد » مفهومی قرآنی است که در برابر « غی [2] » قرار دارد و بن مایه کنش های اجتماعی « ارشادی »‌در مقابل فعال و انفعالات اجتماعی «اغوایی» است . در این جا پرسش این است : توسعه ، چگونه به رشد موردنظر اسلام منتج می شود ؟ !



[1]  ـ سوره رعد ، آیه 11 .

[2]  ـ سوره البقره ، آیه 256 .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۸
اسماعیل شیرعلی

ادامه بحث گذشته ....




مرحله سوم  :  سنت حسنه ی دینی

    پس از سنت الهی ( قرآن ) ، دیگر میراث پیامبر اسلام (ص) ، یعنی عترت ، مبنای سنت حسنه ی دینی هستند . در واقع تجلی قرآن کریم و قرآن مجسم ، خود 14 معصوم (ع) محسوب می شوند . سیره و روش این 14 تن ، سنت حسنه ی دینی است که از محمدیت تا مهدویت را دربر می گیرد .

 

مرحله چهارم :  تعالی

    حرکت و هجرت از مبدأیی به نام سنت سیئه ، در سبیل و صراطی به نام سنت الهی ( قرآن ) و سنت حسنه ی دینی ( عترت ) ، به مقصدی منتج می شود که حوزه ی آن ، تعالی نام دارد . تبلور تعالی یافتگی در توحید است که در این مرحله ، خدایی اندیشی ، خداگرایی و خدایی سازی فرد و جامعه محقق
می شود . در ابروادی خداگرایی ، نیل به تعالی و قرب الهی ، مقصد است . هجرت از مبدأ سنت سیئه ، به مقصد تعالی ، هجرتی انفسی است که صیرورت و شدن انسان از انحطاط به استعلا را در دارد و غایت آن « رضایت » خداست .

 

نسبت شناسی سوپرپارادایم امانیسم با ابروادی خداگرایی  

      سوپرپارادایم امانیسم وابروادی خداگرایی ، مانند دو مبدأ متفاوت به سوی دو مقصد متقابل در حرکت هستند یا به مانند یک اتوبان دو طرفه محسوب می شوند که هر یک بر مسیر یک سوی اتوبان مالکیت دارند . لذا کاملاً از یکدیگر متباین بوده و ساکن و سالک هر وجه و سوی این اتوبان ، با رهرو وجه دیگر آن در تمایز مقصد ره می پویند . [1]



[1] - Strategic Planning – www.Andishkadeh.ir .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۴
اسماعیل شیرعلی

ابروادی تصوری خداگرایی  

      ابروادی تصوری خداگرایی یا سوپر پارادایم تئوئیسم ، بر بستر استعلاشناسی شکل می گیرد ، نه صرفاً بر روند انتقال شناسی . جهت گیری حرکت در ابروادی خداگرایی ، گزاره ی « تعالی » است و جوهر حرکت در آن ، مفهوم « هجرت » است که اساس جامعه ی هجری را شکل می دهد .

     استعلا در ابروادی خداگرایی نیز همچون انتقال در سوپرپارادایم امانیسم ، دارای چهار مرحله است که به مثابه چهار واگن یک قطار در امتداد ی یکدیگرند .

 

مرحله یکم : سنت

    سنت سیئه ، سنت گناه آلودی است که مشتمل بر هر قاعده ای می شود که در تقابل و تعارض با دین حنیف و فطرت الهی بشر باشد . اصالت بخشی به شیطان ( که به تعبیر قرآن مجید برای انسان دشمن آشکار است ) ، یا قراردادن انسـان در جایگاه خدا ( که شــرک است و به تعبیر لقمان حکیــم در قـرآن ، شرک ، ظلمی است عظیم ) ، از موارد سنت سیئه محسوب می شوند . سنت سیئه برای هجرت ، مبدأ است که باید از آن رهید .

 

مرحله دوم :  سنت الهی

    رسول گرامی اسلام ، حضرت محمد (ص) ، در روایت ثقلین فرمود که شما مسلمین را ترک می کنم در حالی که دو میراث گران بها در میان شما بر جای می گذارم : کتاب خدا و عترتم را  .

    میراث گران بهای نخست ، یعنی کتاب خدا ( قرآن مجید ) در برگیرنده ی تمام و کمال « سنت الهی » است . سنت الهی ، در روند تحقق اجتماعی ، سه گام کلی را در بردارد :

 

**  گام نخست ـ نواندیشی دینی :  نواندیشی دینی ، حرکتی است که با اصالت بخشی به شرع ، آغاز می شود : شرعی اندیشی، شرع محوری و شرعی سازی، ساز و کار نواندیشی دینی محسوب می شوند . شرعی سازی ، در سنت الهی ، در چهار حوزه ی کلی متبلور می شود : معرفت شناسی ، خودشناسی ، انسان شناسی و هستی شناسی .

 

**  گام دوم ـ نوگرایی دینی :  نوگرایی دینی ، از بستر نواندیشی دینی بر می خیزد . در حوزه ی معرفت شناسی ، به حکمت نیل می کند که بهره گیری از ظرفیت تفکر و تعقل و تذکر در انسان ، به صورت همه جانبه و یکپارچه است . در حوزه ی خودشناسی ، در بخش فردی به شناخت و مدیریت نفوس اماره ، لوامه ، مسوله ، ملهمه و مطمئنه ی خود و در بخش اجتماعی ، به تقوای الهی و نظم در امور ، متوجه و متمایل می شود .

   در حوزه ی انسان شناسی نیز در بخش فردی به ادراک مناسب از مالکیت بر مال و نفس و ناموس و در بخش اجتماعی به جایگاه عدل و قسط و انصاف می پردازد .

   در حوزه ی هستی شناسی، به موجود بر بستر وجود اصالت می دهد نه بدون آن. همچنین مقوله ی غیب باوری که از ارکان ایمان است و اصل معاد مورد توجه جدی در نوگرایی دینی است .

 

**  گام سوم ـ نوسازی دینی :  نوسازی دینی ، در دو بخش محقق می شود :

الف )  در عصر نبوت ، برتافتن انبیا و در عصر پس از نبوت ، باور به ارسال انبیاء است .

ب  )  در عصر پس از انبیاء ، برتافتن امامت و ولایت و توجه و باور توأمان به اصل امامت در کنار اصل نبوت .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۹
اسماعیل شیرعلی

مرحله سوم : پست مدرنیسم 

    پست مدرنیسم یک وضعیت است [ فرانسوا لیوتار ،1381 ] در وضعیت پست مدرن ،‌ جامعه ، با نفی فراروایت ها ، به نوعی از اصالت انسان عبور کرده و به مرحله ی اصالت « خود » در تک تک شهروندان رسید . زیرا در مدرنیسم، اصالت از «عام بشر» و بشر نوعی بود ، اما در پست مدرنیسم، به دلیل مصداق یابی بشر ، در تک تک شهروندان  در نتیجه مفهوم « اگوئیسم » یا خودگرایی و خودمداری مطرح شد. اما وضعیت پست مدرن نیز در دامنه ی همان مدرنیسم و اگوئیسم نیز در بستر امانیسم پدید آمد . لذا خودگرایی در این دوره ، در دامنه ی بشرگرایی تعریف می شود نه چیزی فراتر از آن . [1]

 

مرحله چهارم :  ترانس مدرنیسم

    وضعیت ترانس مدرن نیز واکنشی به ناکامی های پست مدرنیسم محسوب می شود . این وضعیت که از سال 2000 به این سو ابتدا در حوزه ی خرده فرهنگ های اجتماعی ، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان بروز یافت و سپس در هنر ، به ویژه در موسیقی و سینما تعمیق شد و سپس به سایرحوزه ها بسط یافت ، پیامد طبیعی اصالت بخشی به خود در برابر پذیرش فراروایتی کلان مانند خدا یا انسان است. پلورالیسم یا کثرت گرایی حاصل از اصالت بخشی به خود ، موجب پیایش تلقی های اجتماعی ـ فرهنگی ، اخلاقی ویژه ای شد که نه از خرد این « خود » های منفرد ، که برخاسته از نفسانیت آنان بود . این تلقی ها در برجسته ترین شکل خود به شکل گیری و تعمیق جنبش های اجتماعی ـ فرهنگی سیطنیزم یا شیطان پرستی گردید که به خودی خود مبین انحطاطا اجتماعی نوینی محسوب می شود .

   روند انتقال شناسی در سوپرپارادایم امانیسم ،‌ در یک نگاه کلی ، این چهار مرحله را از « ترادیسیون » به « مدرنیسم » ، و سپس به « پست مدرنیسم » و از آن به  « ترانس مدرنیسم » می نمایاند .



[1] - Straegic Planning – www. Andishkadeh . ir .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۷
اسماعیل شیرعلی