جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای تعریف فرهنگ عمومی ابتدا باید منظور از کلمه «عمومی» به کار رفته در این ترکیب مشخص شود. در مجموعه سه احتمال قابل تصور است: 1. عمومی، صفت برای فرهنگ می‌‌‌‏باشد، اما نه به عنوان تخصیص بلکه به عنوان وصف توضیحی. در این فرض فرهنگ عمومی یعنی فرهنگی که دارای وصف عمومیت است./ 2. عمومی، مضاف‌‌‌‏الیه برای فرهنگ می‌‌‌‏باشد. مطابق این فرض، فرهنگ عمومى یعنى فرهنگى که متعلق به عموم مردم است و مترادف با فرهنگ عامه. / 3. عمومی وصف و قید مخصوص برای فرهنگ می‌‌‌‏باشد. در اینجا فرهنگ عمومی یعنی عرصه‌‌‌‏ای از فرهنگ که رابطه‌‌‌‏ای مستقیم با عموم مردم دارد و در برابر فرهنگ خاصه قرار می‌‌‌‏گیرد که بخش یا قلمرویی یا جنبه‌‌‌‏ای از فرهنگ قلمداد می‌‌‌‏شود که چندان رابطه مستقیمی با عموم ندارد. از این سه احتمال، احتمال اول و دوم منتفی است. منظور از فرهنگ عمومی بیان یکی از ویژگیهای فرهنگ که تعلق آن به عموم مردم است نمی‌‌‌‏باشد. همچنین مراد این نیست که بخواهیم یکی از شئون عموم مردم را که همانا فرهنگ است بیان کرده باشیم، بلکه منظور از فرهنگ عمومی وجوه یا ابعاد یا قلمرو‌هایی از فرهنگ است که با عامه مردم در ارتباط می‌‌‌‏باشد. در نتیجه آن جنبه‌‌‌‏ها یا وجوهی که مرتبط با بخش های خاص، اختصاصی و تخصصی است، از مفهوم فرهنگ عمومی خارج است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۰۸:۵۱
اسماعیل شیرعلی

ادامه بحث پیشین...

8. فرهنگ مهمترین و اصیل‌‌‌‏ترین وسیله و ابزار حفظ یک جامعه یا پایدارترین وجه آن است و بنابراین تغییرات آن کند است و هرگز یک شبه فرهنگ جامعه تغییر پیدا نمی‌کند. / 9. فرهنگ مورد قبول اکثریت مردم می‌‌‌‏باشد. / 10 . فرهنگ دو کارکرد اجتماعی و روانی دارد: کارکرد اجتماعی آن جمع‌‌‌‏آوری تعدادی افراد و اشخاص در یک جماعت مشخص است، و کارکرد روانی آن قالب‌ریزی شخصیت افراد است. / 11مفهوم فرهنگ به خودی خود ارزشی ندارد و به همین دلیل، اولاً، هیچ طایفه و قشر و قومی را نمی‌‌‌‏توان بدون فرهنگ نامید، ثانیاً، می‌توان فرهنگ ها را براساس چهارچوب ها و معیارهائی مورد سنجش قرار داد و ارزشگذاری کرد./ 12. فرهنگ یک امر تحقق یافته است. فرهنگ یک جامعه، ناظر به کیفیت موجود در آن جامعه است. واقعیتی است که اکنون در آن جامعه وجود دارد. همین ویژگی یکی از وجوه تمایز بین «فرهنگ» و «دین» یا «ایدئولوژی» می‌‌‌‏باشد. زیرا دین یک امر حقیقی ناظر به الگو و وضعیت مطلوب برای آدمی است حال آنکه فرهنگ یک جامعه هیچ‌گاه کمال یافته مطلق و مطلوب نهایی نیست، بلکه همواره قابلیت تکامل دارد. /13. فرهنگ در عین اینکه یک امر واحد است، ولی مرکب و مؤلف از عناصری است که هر کدام می‌‌‌‏تواند ارزشگذاری مثبت یا منفی تلقی گردد. آنچه بعنوان فرهنگ نامیده می‌‌‌‏شود برایندی است از این جهات یا عناصر مثبت و منفی

ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۰:۵۸
اسماعیل شیرعلی

فرهنگ عمومی: اگر چه بحث درباره مسائل مربوط به فرهنگ عمومی، باید از تعریف فرهنگ آغاز شود لیکن به دلیلٍ تکرار در این کار از جانب دیگران و پرهیز از مناقشات و اختلاف دیدگاههای عمیقی که در مورد تعریف فرهنگ وجود دارد و نیز به منظور اجتناب از اطاله کلام، از ورود به این بحث خودداری می‌‌‌‏گردد. فقط برای نزدیک شدن به توافقی در مورد تعریف «فرهنگ عمومی»، ویژگیها و خصوصیات کلی فرهنگ را فهرست‌‌‌‏وار بیان خواهیم کرد. اجمالاً در بسیاری از تعاریف فرهنگ، ویژگی‌‌‌‏های ذیل دیده می‌‌‌‏شود:  1. فرهنگ نظم بخش رفتار افراد و تقویت کننده همکاری میان ‌‌‌‏آنهاست. / 2. فرهنگ عموماً دو جنبه مادی و غیرمادی دارد. / 3. فرهنگ یک امر اجتماعی است یعنی نمی‌‌‌‏توان آن را به یک فرد نسبت داد. مضاف‌الیه فرهنگ همواره یک گروه، یک قشر، قوم و غیره می‌‌‌‏باشد. / 4. فرهنگ تغییرپذیر، انتقالی و اکتسابی است. / 5. فرهنگ ممکن است جنبه اختصاصی یا عمومی داشته باشد. در مفهوم عمومی مثل میراث اجتماعی بشر و در مفهوم اختصاصی مثل میراث اجتماعی جامعه معینی است. / 6. زمان شکل‌‌‌‏گیری فرهنگها متفاوت است. / 7. ابزار سازی و سخن گفتن دو عامل اصلی تثبیت موقعیت فرهنگ است.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۵
اسماعیل شیرعلی

فرهنگ ملی: فرهنگ، وجه تمایز جوامع، عامل وحدت و نظم، راهنما و دلالت‌گر جامعه، نظام ارزشی متعالی، تصوّرات تخیّلی و ایدئولوژیک، سر سپردگی جمعی، توجّه به پرورش اندیشه، ارزش‌ها، زیبایی، هنر، ویژه گی های رفتاری جمعی برخاسته از ضمیر ناخود آگاه و رفتار سنّتی، رفتار تحمیلی اجتماع بر اعضاء و معجونی از دانستنیها، اعتقادات، عادات،قوانین، اخلاقیات، فرمها، و هرگونه توانایی اکتسابی اعضای جامعه و انتقال آن از نسلی به نسلی، می باشد. اگر با دقّت تعاریف فوق و جمع بندی حاصله را مورد توجّه قرار دهیم در می یابیم که هیچکدام از این تعاریف جامع و مانع معنای فرهنگ نیستند و یا شاید بتوان مدّعی شد که بعضی از آنها هیچ ارتباطی با مفهوم فرهنگ ندارند، چرا که اگر تعریفی می توانست جامع تمام ماهیّت فرهنگ باشد دلیلی نداشت دیگران از آن روی گردان شده و به تعریفی دیگر روی آورند. روح الامینی در کتاب «زمینه ی فرهنگ شناسی» تعریف تایلر را به عنوان تعریفی جامع و مانع البتّه از قول دیگران ذکر می کند و می گوید: فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق،قوانین، سنن و بالأخرة تمام عادات و رفتار و ضوابطی است که فرد به عنوان عضو جامعه، از جامعه ی خود فرا می گیرد. و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد .

فرهنگ یک سیستم است و دارای انواع و اجزائی است. فرهنگ یک جامعه، اساس هویت آن جامعه است.فرهنگ که می‌گوئیم اعم از: مظاهر فرهنگی - مانند زبان و خط و امثال اینها و آنچه باطن و اصل تشکیل‌دهنده پیکرة فرهنگ ملی است مثل: عقاید، آداب اجتماعی، مواریث ملی، خصلت‌های بومی و قومی اینها ارکان و مصالح تشکیل‌دهنده فرهنگ یک ملت است فرهنگ دارای انواعی است و در مهندسی فرهنگ همه این انواع فرهنگ باید مهندسی شوند.انواع فرهنگ عبارتند از: فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی، فرهنگ تخصصی، فرهنگ سازمانی فرهنگ ملی. عاملی که یک ملت را به رکود و خمودی، یا تحرک و ایستادگی، یا صبر و حوصله یا پرخاشگری و بی‌حوصلگی یا اظهار ذلت در مقابل دیگران. یا احساس غرور و عزت در مقابل دیگران به تحرک و فعالیت تولیدی یا به بیگارگی و خمودی تحریک می‌کند. فرهنگ ملی است.فرهنگ - با همین تعریف ویژه - محصول تعریف جمعی از یک جامعه است و خودش موثردر همه حرکات و تحولات و تشکیل‌دهنده هویت یک جامعه است.  فرهنگ به عنوان شکل‌دهندة به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. اندیشیدن و تصمیم‌گیری جامعه بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آنها حاکم است.در داخل کشور، چیزهایی که در فرهنگ عمومی، ضعیف است، یا جایش کم است، کدام است؟

یکی از آنها انضباط است . دیگری اعتماد به نفس ملی و اعتزاز ملی و از همه مهمتر، قانون‌پذیری است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۷:۴۹
اسماعیل شیرعلی


خرده فرهنگ: علاوه بر فرهنگ کلی حاکم بر هر جامعه، طبقات، قشرها و گروه‌های مختلف جامعه نیز دارای فرهنگ ویژه خود هستند که ریزفرهنگ یا خرده‌فرهنگ خوانده می‌شود. در تعریف خرده‌فرهنگ گفته‌اند:‌ خرده‌فرهنگ بر دستگاهی از ارزش‌ها، سلوک‌ها، شیوه‌های رفتار و طرز زندگی یک گروه اجتماعی که از فرهنگ مسلط جامعه مفروض، متمایز ولی با آن مرتبط است، اطلاق می‌شود.با توجه به تعریف ذکر شده، به طور ساده می‌توان گفت خرده‌فرهنگ، فرهنگی درون فرهنگ بزرگ‌تر است. به بیان دیگر با بررسی فرهنگ اقوام ابتدایی و پیشرفته متوجه می‌شویم که اقوام پیشرفته بخش‌های زندگی خود را تا مراحل ظریف‌تری تجزیه کرده‌اند. آن‌ها برای هر بخش انواع و اقسام قواعد و ابزار تهیه کرده‌اند و اعضای جامعه برای دستیابی به اهدافشان در تمام بخش‌ها یک تقسیم کار در پیش گرفته‌اند و نقش‌های مختلف را بر عهده دارند. تحت این شرایط به علت وجود بخش‌های تجزیه شده در اقوام پیشرفته، نظام فرهنگی ایجاد می‌شود که متشکل از خرده‌فرهنگ‌ها یا زیرفرهنگ‌های  مختلف و قابل تجزیه‌اند. به طوری‌که هر واحد اجتماعی کوچک نیز می‌تواند دارای یک مجموعه قواعد و ابزاری باشد که از طریق آن می‌توان فرهنگ آن را از فرهنگ واحد دیگر متمایز نمود. خرده‌فرهنگ درواقع به فرهنگ عمومی یا نظام فرهنگی جامعه به خاطر ارتباط با نهادهای سنتی طبقه متوسط و پذیرش بسیاری از هنجارهای آن وابستگی دارد ولی از آنجا که هر خرده‌فرهنگ هنجارهای ویژه خودش را نیز داراست، از فرهنگ بزرگ‌تر تمایز می‌یابد. به احتمال زیاد افراد وابسته به خرده‌فرهنگ‌ها غالبا با رد و عدم قبول کسانی روبرو می‌شوند که ارزش‌هایشان فرهنگ عمومی غالب را می‌سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۱
اسماعیل شیرعلی

فرهنگ: واژه "Culture"، از لغت "Cult" و "Cultivate" به معنی پرورش گیاهان و زمین گرفته شده است.(رفیع پور، 1378: 294). این معنا نخستین و قدیمی‌ترین معنای فرهنگ است که در سده پانزدهم استفاده می‌شد. معنای دیگر در آغاز سده شانزدهم شکل گرفت و در آن مفهوم پرورش از حوزه جانوران و گیاهان به حوزه‌های انتزاعی‌تری از جمله ذهن انسان گسترش یافت. تعریف دیگر از فرهنگ ریشه در اندیشه عصر روشنگری دارد. درواقع در سده هجدهم نویسندگان این واژه را برای اشاره به روند دنیوی توسعه اجتماعی به کار می‌بردند چون براین باور بودند که روند رشد و تکامل انسان روندی تاریخی و تک‌راستاست و همه جوامع آن را طی خواهند کرد. اما تعریفی که در سال‌های اخیر از تاثیرگذارترین تعاریف در علوم اجتماعی و کل علوم انسانی بوده است، دلالت بر معانی مشترک میان گروه‌ها و ملت‌ها دارد. بنا بر این تعریف، فرهنگ مجموعه‌ای از کنش‌هاست که به واسطه آن‌ها معانی در قالب یک گروه، تولید و مبادله می‌شوند. به زعم دکتر رفیع پور،اگرچه در ابتدا جنبه‌‌های مشخص‌تر و ملموس‌تر (مثل زبان و مذهب و آداب و رسوم) به‌عنوان عناصر تشکیل دهنده فرهنگ در نظر گرفته شد، لکن به‌تدریج ارزش‌ها به‌عنوان یک عنصر قوی در فرهنگ مورد توجه قرار گرفت و بعد از آن هنجارها نیز در کنار این عوامل مطرح شدند. ضمن آنکه علم و هنر، تکنولوژی و اقتصاد نیز به حیطه عناصر تشکیل دهنده فرهنگ اضافه شدند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۰۷:۳۸
اسماعیل شیرعلی

از بین تعاریف بسیار متنوع و متفاوتی که جامعه شناسان از گروه داده اند به چند نمونه که جامعیت بیشتری دارند اشاره می شود:

هومنز: اشخاصی چند که غالبا مدتی نسبتا دراز با هم ارتباط دارند و عده ایشان چندان کم است که هر یک از ایشان می تواند با افراد دیگر از روبرو و به طور مستقیم ارتباط حاصل کند گروه را تشکیل می‌دهند . / هانری مندراس : گروه اجتماعی مجموعه افرادی هستند که در وضع واحدی قرار دارند و بر اثر منافع یا احساسات مشترکی با هم پیوند یافته اند. / آگ برن و نیم کف : گروه اجتماعی که صورت کامل آن جامعه است واحدی مرکب از دو تن یا عده بیشتر انسان که بر اثر کنش‌های متقابل اجتماعی به یکدیگر پیوند خورده باشند. / پیتریم سوروکین جامعه شناس آمریکایی بعضی از مهم‌ترین شرایطی را که تحت آن افراد علاقه‌مندی خویش را می جویند و به عضویت گروه اجتماعی در می آیند (یا به عبارت دیگر عواملی که سبب عضویت افراد در گروه اجتماعی می شود) این گونه خلاصه می‌کند: خویشاوندی فیزیولوژیک و اشتراک در خون و یا منشا، ازدواج، تشابه در مذهب و عقاید و مناسک جادویی، تشابه از لحاظ زبان محلی و آداب و رسوم، اشتراک در مالکیت و استفاده از زمین، همسایگی، اشتراک در مسئولیت، تشابه علاقه‌مندی‌های شغلی، اشتراک در انواع مختلف علایق اقتصادی، اطاعت از سرپرست یا کارفرمای واحد، وابستگی آزاد یا اجباری به نهاد یا سازمان اجتماعی واحدی مانند پلیس، حزب سیاسی، واحد نظامی، بیمارستان، دفاع مشترک بر علیه دشمن یا خطر مشترک، و عملکردهای جمعی. با توجه به این تعاریف و ملاک‌ها در اصطلاح جامعه شناسی می توان گفت : گروه مجموعه افرادی است که میان آنها روابط نسبتا قوی و پایداری وجود دارد و در بعضی از عقاید و احساسات با هم شریک هستند و نسبت به هم نوعی کنش متقابل اجتماعی دارند و هدف یا هدف‌های مشترکی را دنبال می کنند.  با توجه به تعاریف فوق و تعاریف دیگری که در مورد گروه بعمل آمده می توان ویژگیهای زیر را برای گروه اجتماعی بر شمرد: 1. اهداف مشترک/  2. احساسات و عواطف مشترک (و در مورد گروه‌های ایدئولوژیکی عقاید مشترک) /  3. ارتباط متقابل اجتماعی /  4 . کنش متقابل اجتماعی /  5. تداوم نسبی /  6. سازمان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۸:۵۴
اسماعیل شیرعلی

واژه گروه در زبان فارسی به معنی دسته، فرقه، فوج، طایفه، جماعت و مردم امده است و در زبان عربی به معنی قوم آمده است. مفهوم گروه در جامعه شناسی گروه دارای معانی گوناگون است و جامعه‌شناسان از دیدگاه‌های مختلف تعریف‌هایی از گروه ارائه داده اند. بعضی در تعریف گروه به کنش های متقابل اجتماعی تکیه کرده اند. بعضی روابط پایدار و مستمر و بعضی روابط درونی و تمایلات و احساسات و منافع مشترک و معتقدات و رفتارهای همانند در تعریف گروه در نظر گرفته اند . به نظر می رسد که تنوع و گوناگونی تعریف از گروه اجتماعی با کوچکی و بزرگی گروه، کارکرد، فعالیت‌های انتفاعی یا غیر انتفاعی، تجانس و همانندی، ساخت و سازمان گروه اجتماعی و همگرایی، یاری رساندن، پیوند و همبستگی میان اعضا و بالاخره وسعت گروه در ارتباط است. شاید بتوان گفت که گروه اجتماعی دارای ابعاد بی شماری است و وجود تعاریف متنوع از آن حاکی از آن است که هر کدام از این تعریف‌ها یک یا چند بعد از ابعاد گروه اجتماعی را نشان می دهد .

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۳
اسماعیل شیرعلی

کتاک نشانه های یک گروه قومی را داشتن یک نام جمعی، اعتقاد به نیاکان مشترک، حس همبستگی و تعلق به یک سرزمین خاص به عنوان سرزمین مادری، که ممکن است گروه آن را در اختیار داشته باشد یا نداشته باشد ، می داند ( کتاک،1386،ص 393) . قومیت از منابع اصلی معنا و باز شناسی در طول تاریخ بشر بوده است. در بسیاری از جوامع معاصر قومیت زیر بنای تفکیک ، باز شناسی و تبعیض های اجتماعی است، قومیت از سویی پایه و اساس قیام برای عدالت اجتماعی بوده و هست و از شوی دیگر پایه و اساس غیر منطقی تصفیه ی قومی(کاستلز، ج2 ، 1380،ص73).  آنتونی اسمیت قوم را گروهی می داند که «عقاید و باورهای همگانی درباره نیای مشترک، هویت فرهنگی و پیوستگی یه زادبوم معینی دارد» ( گیدنز، 1386، ص 640) . تفاوت ضمنی و ریشه ای قوم با ملت از آنجایی نشأت گرفت که دولت های ملی شکل گرفتند و مشروعیت خود را  از ملت ها گرفتند، آنها  نام ملت ها را برای خود به ثبت رساندند و مفهوم ملت از یک گروه انسانی به یک نهاد اداره کننده آن منتقل شد .«مفاهیم جدید قوم و قومیت در دهه 60 قرن بیستم ظاهر شدند. یعنی پس از موج سوم تشکیل دولت های ملی در کشور های مستعمره ی سابق که پس از جنگ جهانی دوم و کاهش قدرت نظامی اروپای غربی به استقلال رسیده و دولت های مستقل خود را تشکیل داده بودند. قومیت و قوم‌گرایی در واقع در این زمان در مقابل مفهوم ملیت قرار می گرفتند که تبلوری از دولت ملی بود»  (برتون،1380،ص23٤).

ادامه دارد .....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۴
اسماعیل شیرعلی

در گفتمان های سیاسی، رسانه ای و گاه علمی قوم و ملت را یک مفهوم واحد و یا به جای یک دیگر به کار می برند، در صورتی که این دو مفاهیمی مجزا هستند . برتون اشاره می کند « دو واژه ملت و قوم، برای مشخص کردن مردم، جمعیت ها، گروه ها و اجتماعاتی به کار می روند که کاملا با یک دیگر قابل مقایسه اند .با وجود این از مقایسه آنها با یک دیگر، از قرار دادن آنها به موازات هم، و از برابر دانستن آنها با یک دیگر همواره خودداری می شود و این پیش از هر چیز در واژگان مشخص است.» (برتون،1380،ص27) به عنوان مثال بروس کوئن معتقد است گروه قومی گروهی است که اعضای آن ویژگی ¬های فرهنگی یکسانی دارند. این ویژگی ها عبارت اند از دین، زبان و ملیت (کوئن، ۱۳۸۲: ۳۴۷). جهان از قوم و نژاد های گوناگونی تشکیل شده است. ارائه ی یک تعریف از قوم و ملت بسیار ضروری است . «قوم موجودی است جمعی که از همبستگی، اراده ای کمابیش روشن، قابلیت سازمان یافتگی، دفاع از خویشتن و تداوم یافتن برخوردار است.» (برتون، 1380، ص101). اقوام در برابر یک "دیگری" تعریف می شوند و احراز هویت میکنند این امر به زمینه های مشترکی چون باورها ، ارزش ها، رسوم و هنجارهایی باز میگردد که اعضای یک گروه قومی در آن مشترک اند. گروه های قومی می تواند یک دین واحد، زبان مشترک و تجربه تاریخی مشترکی داشته باشند. ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۳
اسماعیل شیرعلی