جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

انقلاب شکوهمند اسلامی ایران در حالی سی و نهمین سالگرد خود را جشن می گیرد که بسیاری از آرمان های انقلاب بر زمین مانده است.به نظر می رسد به واسطۀ برخی عملکردهای نامربوط در کنار برخی باورهای غلط مسؤلین در نهادهای سیتاستگذار و مجری کشور در طول سه دهۀ گذشته، در برخی موارد، انقلاب نتوانسته پاسخ درخور و شایسته ای به شعارهای مطرح شدۀ اول خود در دهۀ نخست انقلاب بدهد و مردم همچنان پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب اسلامی نتوانستند پاسخ مناسبی برای وجود قساد اداری و مالی، اشرافی گری مسئولین کشور و وجود بسیاری از آسیب های اجتماعی از جمله اعتیاد و بیکاری گسترده جوانان داشته باشند. مشی و راه و روش بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی بویژه ساده زیستی و باور انقلابی در بین بسیاری از مسئولین کشور رنگ باخته و رهروان واقعی امام خمینی رحمت الله علیه را تنها رهبری معظم انقلاب و مردمانی که دل در گرو ولایت ایشان دارند نمایندگی می کنند.

گذشته از توسعۀ ناکارآمد برنامه ریزی شده در کشور که اغلب مبتنی بر باورهای غیربومی و یا لا اقل مبتنی بر دانش غیر بومی شکل گرفته و در طول چند دهه متأسفانه در کشور نهادینه شده است، فلسفه برگزاری جشن های دهۀ مبارک فجر، ضمن یادآوری رشادت های بزرگ مردان و شیرزنان بهمن ٥٧ ایران، یادآور باورهایی است که مردم مسلمان ایران با جان و دل آن را فریاد زدند و یک بار در بهمن ٥٧ و بار دیگر در هشت سال دفاع مقدس برای به دست آوردن آن از جان و مال خویش گذشتند.اکنون علی رقم تأکیدات مقام معظم رهبری در ادوار و دولت های مختلف، این باورهای انقلابی از سوی مسؤلین امر به بهانه های واهی دستخوش مسائلی شده است که تحمل آن برای مردم انقلابی سخت و طاقت فرساست. وجود فساد اداری و مالی در دولت ها، اشرافی گری و عدم ساده زیستی مسؤلین کشور( در هر سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه)، وجود رانت های بیشمار در جامعه نظیر املاک نجومی، فیش ها و حقوق های نجومی و هزاران آسیب دیگر که محصول نگاهی توسعه محور بدون توجه به شرایط فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی کشور بوده است، مشروعیت انقلاب را تهدید کرده و آن را در بسیاری موارد به چالش کشیده است، فضایی شکننده برای جامعه ایجاد کرده به نحوی که دلسوزان واقعی انقلاب و نظام را به تفکر واداشته است که ؛ چه باید کرد؟

وجود نهادهای نظارتی مختلف در دولت و حاکمیت این سؤال را در اذهان ایجاد خواهد کرد که چرا با وجود دستگاه های نظارتی چند لایه و چندگانه، فساد همچنان روندی صعودی داشته و به قول معروف «هردم از این باغ بری می رسد؟».

به نظر می رسد ، پیام مهم و اساسی دهۀ مبارک فجر برای همگان باید این باشد که برای تحقق اهداف تعیین شده از سوی بنیانگذار فقید انقلاب از هیچ کوششی دریغ نورزیم و در تکثیر و انتشار باورهای انقلابی برآمده از فقه پویا و ناب شیعی معمار بزرگ جمهوری اسلامی ایران لحظه ای درنگ نکنیم چراکه به فرمودۀ زیبای رهبری معظم انقلاب ؛ «این انقلاب بی نام خمینی، در هیچ جای جهان شناخته شده نیست». راهش پر رهرو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۱۶
اسماعیل شیرعلی

«تربیت» در نظام الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، نقشی محوری دارد به نحوی که اگر این مهم در جامعه تحقق یابد، می توان امیدوار بود که الگو و شرایط حاکم بر آن تحقق یافتنی است.

آنچه در مرکز این الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت قرار می گیرد، خانواده است. خانواده و نقش بی بدیل آن در شکل گیری الگو به قدری جدی است که وسوسۀ دشمنان نظام را برانگیخته تا آنجا که  برای فروپاشی آن آنچه در چنته دارند بر علیه این نهاد مقدس و الهی به کار گیرند. در مرکز کانونی نهاد خانواده زن مؤمن قرار دارد که مهمترین وظیفه اش تربیت نسل آینده است. نسلی که صلاح و فساد آینده کشور با آن رقم خواهد خورد.

بنابراین برای اینکه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت جدی گرفته شود، به «تربیت» توجه کنیم و برای اینکه تربیت جدی گرفته شود به خانواده عنایت بیشتری داشته باشیم و برای اینکه خانواده جدی گرفته شود، به زنان و دخترانمان بی توجه نباشیم... آنچه در اکنون جامعه ما رخ می دهد قابل تأمل است ...به هوش باشیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۸
اسماعیل شیرعلی

مروری بر سه دهه گذشته از انقلاب اسلامی ایران نشان می دهد که مسئله ها و چالش هایی که فراروی انقلاب قرارگرفته و یا در آینده قرار خواهد گرفت، به اقتضای تفاوت درک اندیشمندان از پدیده ای همچون انقلاب اسلامی و نسبت آن با تمدن مدرن ، قرائت پذیرشده و طیفی از دیدگاه ها و نظرات متنوع را ایجاد خواهد نمود. لذا طرح گذار از تمدن مدرن به سوی وضعی دیگر، در مکاتب و جریان های فکری که در بستر انقلاب اسلامی نفس می کشند، تابعی از مسئله شناسی آن ها در زمینه تقابل انقلاب اسلامی و مدرنیته خواهد بود. متن پیش رو تقریری از دیدگاه فرهنگستان علوم اسلامی قم درخصوص «عبور انقلاب اسلامی از تمدن مدرن» به قلم حجت‌الاسلام علی محمدی دانش‌پژوه فرهنگستان علوم اسلامی قم، می‌باشد که در ماهنامه گفتمان الگو به چاپ رسیده است که به جهت منطبق بودن با استراتژی این وبلاک ، باز نشر داده شده است.

 

امکان انحلال تمدن مدرن

 

ایده دفتر فرهنگستان علوم اسلامی در خصوص لزوم انحلال تمدن مدرن در انقلاب اسلامی نیز از ادعاهایی است که مستظهر به مبانی فکری خاصی است که در ادامه تلاش می شود به صورت موجز و فهرست وار بدانها اشاره گردد؛

 

۱ـ تمدن مدرن، اصطلاحاً به آخرین دوره، نحوه و زیست بوم اجتماعی انسان معاصر اطلاق می شود که مبتنی بر انگاره اومانیسم، سکولاریسم و راسیونالیسم است و در ساحت تحقق و عینیت، بزرگترین نمود آن «توسعه»، بمثابه تکنولوژی هماهنگی زندگی بشر در مقیاس جهانی است. اصل ترقی خطی، یکی از فراگیرترین وجوه تمدن مدرن است که در حوزه های مختلف حیات بشر امروزی توانسته است به منصه ظهور برسد و بهبود روزافزون وضعیت زندگی بشری به معنای مدرن آن را در وجوه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به متداول ترین نیاز و خواسته جهانی مبدل سازد. تا جایی که در میانه قرن بیستم با تولید ادبیات آکادمیک آن در حوزه های علوم سیاسی، اقتصاد، جامعه شناسی و حتی مردم شناسی ذیل عناوین «کشورهای جهان سوم»، توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی را معیار تکریم و تحقیر بین المللی قرار داده و با در صدر قرار دادن کشورهای توسعه یافته در منشور سازمان ملل متحد ـکه در حقیقت، قانون اساسی جامعه مدرن جهانی محسوب می شودـ، گامی مهم در راستای جهانی سازی تمدن مدرن انجام داده اند.

 

۲ـ شناخت ماهیت تمدن مدرن همواره از مباحث بحث برانگیز بوده است. در دیدگاه فرهنگستان، غرب متجدد نه «مجموعه تحولاتِ از هم گسیخته و متباینِ صرفاً همزمان است» و نه اینگونه است که تمدن غرب را «صورت نوعیه بسیط ارسطویی» باشد و نه اینکه «مدرنیته، دوره اخیر ادوار تاریخی روح مطلق هگلی است که که اینبار بسط خود را از طریق روح انسان غربی به ظهور رسانده باشد» و نه اینکه غرب، «مظهر اسم مضلّ الهی است و ظهوری است از اسماء الحسنی الهی».

 

در دیدگاه فرهنگستان تمدن مدرن، ظهور جدیدی از جبهه تاریخی باطل است که بروز جدید خود را بیش از هر چیزی، مدیون «ارتقاء مقیاس مدیریت مادی خود از سطح مدیریت سلطانی به مدیریت مشارکتی» است.

 

۳ـ در این تحلیل، جامعه، برساخته ای از نظام فاعلیت های انسانی است که بر حول محوری خاص تقوّم و قوام یافته است. محور جوامع انسانی نیز یا اولیاء الهی هستند و یا طواغیت (اولیاء باطل) که در طول تاریخ بنا به سنت حتمیه الهی استمرار دارند. بر همین اساس است که همواره در تمامی گستره تاریخ، جوامعی ایمانی و الحادی به موازات هم شکل گرفته اند و در فضای اصطکاک و تقابل بیرونی و درونی خود، تعیّن حوادث تاریخی را رقم زده اند. لذا محور قرار گرفتن پرستش خدای متعال از طریق تبعیت از اولیای حق و یا استکبار در برابر خدای متعال و اعراض از پذیرش ولایت اولیای او، تعیین کننده «جهت گیری یک جامعه» است. مفهوم «جهت گیری اجتماعی»، از مفاهیم بسیار تعیین کننده در تمدن¬شناسی فرهنگستان علوم اسلامی است.

 

بنا بر این نگرش، عمیق ترین لایه و مؤثرترین عامل تحولات یک جامعه، «رشته ولایت و تولّی جاری در یک جامعه» است که می توان از آن، تعبیر به «مدیریت اجتماعی» کرد. لذا آنچه که ممیزه و وجه الامتیاز تمدن مدرن از تمدن یونان و روم باستان است، تغییر نسبت انسان معاصر غربی با هستی و اومانیستی شدن آن نیست که این عهد و نسبت، در دوران قبل و حتی توأم با غرب مسیحی نیز وجود داشته است. بر این اساس، ویژگی ممتاز دوران بعد از رنسانس را می بایست در «تغییر مقیاس مدیریت اجتماعی جبهه باطل دانست» که در ضمن آن «مدل سلطانی» به «مدل مشارکتی» تغییر کرده است و شیوه «فرماندهی و فرمانبرداری اجتماعی» ـ و یا به تعبیر دیگر شیوه «تصمیم گیری و تصمیم پذیری» آن ـ، از «ارباب و رعیتی» دوران فئودالیزم به «مدل مدیریتی دولت ـ ملت» عصر دموکراسی تحول یافته است.

 

۴ـ علاوه بر «جهت»، بر اساس جامعه شناسی مورد نظر فرهنگستان، هر جامعه دارای سه بعد «گرایش ها» (نظام میل و نفرت اجتماعی)، «بینش ها» (نظام عقلانیت و اطلاعات اجتماعی) و «عملکردها» (نظام رفتار (کنش و واکنش) اجتماعی) است که تحقق و بروز ایمان و کفر در یک جامعه به صورت تام و تمام، در گرو مؤمنانه و یا کافرانه بودن تمامی این ابعاد است و در چنین وضعیتی است که می توان به عنوان مثال مدعی شد که جامعه ای دینی شده و به تمدنی (نحوه ی حیات و زیستن) دینی دست یافته است. همانطور که تمدن های مادی در عین الحادی و غیرمؤمنانه بودن جهتگیری آنها، زمانی می تواند مدعی پایان پروسه ی تمدن سازی شوند که بتوانند تمامی حوزه های اختیارات آحاد جامعه جهانی را بر محوریت جهت گیری باطل خود هماهنگ کند. البته این نکته شایان ذکر است که میان حق و باطل و یا کفر و ایمان جوامع انسانی، طیفی از حالات مختلف امکان وقوع دارد و تقسیم جوامع به حق و باطل به معنای صفر و یک دیدن آنها نیست و پیچیدگی تاریخ و جامعه، گواه حرکت اجتماعی انسان در طیفی از امکانات وقوعی به سمت حق مطلق و باطل مطلق است.

 

۵ ـ هرچند که ابعاد ذکر شده، ابعاد یک جامعه محسوب می شوند و دارای تأثیر و تأثر متقابل و داد و ستدی می باشند، ولی در این میان «نظام گرایش های اجتماعی» دارای تقدم رتبی است. به این نحو که لایه ای عمیق تر از دولایه «عقلانیت اجتماعی» و «عملکرد (رفتار) اجتماعی» به حساب می آید و سهم تأثیر بیشتری نسبت به سایر ابعاد در تعیّن و تطوّر یک جامعه ایفاء می کند.

 

۶ـ علاوه بر مطلب فوق، مهمترین اثر تغییر مقیاس مدیریت اجتماعی، پیدایش وحدت و کثرت جدیدی در «نظام تمایلات و نظام نیازمندی های اجتماعی» بر محور جهت گیری جامعه است. به تعبیر دیگر کارکرد اساسی نظام ولایت (سرپرستی) یک جامعه و به تعبیر دیگر مدیریت اجتماعی آن، «تهذیب تمایلات» و«شکل دهی به نظام ارزشی و پسند و ناپسند اجتماعی» (تولی و تبری اجتماعی) استکه در حقیقت نمودار آرمانها و افق های یک جامعه و شاخصه ی هویت جمعی آن است. اگر میل و نفرت اجتماعی بر محور ولیّ حق شکل گرفت و ارزش های الهی مورد اقبال عمومی واقع شد، توسعه پرستش خدای متعال شکل می‏گیرد و اگر میل و نفرت اجتماعی بر محور ولیّ باطل قرار گرفت، توسعه اش استکباری خواهد بود.

 

باید توجه کرد همین تغییر نظام تمایلات اجتماعی است که امکان استحصال و آزادسازی قدرت های اجتماعی را پدید می آورد و با ایجاد «شرح صدر اجتماعی»، امکان مشارکت آحاد جوامع را در «توسعه اجتماعی» مهیا می سازد. فوری ترین نمود تغییر نظام تمایلات اجتماعی، «تحول در نظام سیاسی و ساختار تولید، توزیع و مصرف قدرت یک جامعه» است.

 

۷ـ «فرهنگ یا نظام عقلانیت اجتماعی»، دومین حوزه تاثیر پذیر از نظام مدیریت یک جامعه است. طبیعی است که پیدایش نیازمندیهای جدید و مطلوبیت های نو، أشکال جدیدی از ارضاء را طلب کند و زمینه تولید محصولات جدیدی را اقتضاء نماید.

 

از طرفی، ارضای تمنیات و تأمین نیازهای جدید، بدون «علم و سنجش متناسب» امکان پذیر نیست. همین واسطه گری علم، بین نیاز و ارضاء ست که حاکمیت تمایلات اجتماعی بر علم و تکنولوژی را رقم می زند.عقلانیت اجتماعی لامحاله در بستر نیازمندی های اجتماعی توسعه می یابد و ناظر به حل مسئله های اجتماعی است و همین امر، منشاء اصلی تحول در «نظام تولید، توزیع و مصرف اطلاعات» (نظام عقلانیت) یک جامعه محسوب می شود.

 

نکته مهم این است که بی تردید تمایلات جامعه ای که مبتنی بر حرص اجتماعی شکل گرفته و نظام ارزشی آن بر محور ولایت اولیاء باطل، باطنی جز هباءً منثوراً (غبار پراکنده) نداشته باشد، در بلندمدت تمامی پشتوانه های حقیقی عقلانیت اجتماعی را نابود می سازد و آن را دچار «نسبیت مطلق» می کند.

 

۸ـ عرصه سومِ تأثیرپذیر از مدیریت اجتماعی (نظام تولی و ولایت اجتماعی)، عرصه عینیت و حوزه عملکرد اجتماعی است. عرصه ای که بروز و ظهور عینی «جهت گیری نظام تولی و ولایت اجتماعی»، «مقیاس نظام تولی و ولایت اجتماعی»، «نظام تمایلات اجتماعی» و «نظام عقلانیت اجتماعی» در آن اتفاق می افتد و به صورت ساختارهای اجتماعی، فن آوری و محصولات مصرفی خود را می نمایاند و اساساً عنوان «تمدن»، به چنین بروز و ظهور ذوبطونی اطلاق می شود.

 

۹ـ بر اساس آنچه گفته شد، تمدن مدرن، تمدنی است که به علت حاکمیت نظام ولایت و تولی (مدیریت) غیر الهی، دارای «جهت گیری باطلی» است که به پشتوانه ارتقاء مقیاس نظام مدیریتی خود از «سطح سلطانی» به «سطح مشارکتی» توانسته با ایجاد فضای مشارکت اجتماعی، «نظام ارزشی» ـو به تبع نظام سیاسی، «نظام عقلانیت» ـ و به تبع نظام تحقیقات ـ و «نظام عملکرد اجتماعی» ـ و به تبع ساختارهای اجتماعی و تکنولوژی ـ مدرن را بر محور جهت گیری باطل پدید آورد.

 

 

انقلاب اسلامی، استمرار حرکت تاریخی انبیاء

 

از طرفی دیگر فرهنگستان علوم اسلامی، انقلاب اسلامی را نقطه مقابل رنسانس و در جبهه تاریخی حق می داند که با ارتقاء مقیاس نظام تولی و ولایت (مدیریت اجتماعی) از «شیوه إذا أمر مولا بعبده» به «شیوه مشارکتی»، فصل جدیدی در کیفیت دینداری گشوده است. این ادعا نیز به پشتوانه مبانی متعددی طرح می شود که به صورت موجز و فهرست وار بدان‌ها اشاره می شود.

 

۱ـ انقلاب اسلامی حرکتی از جنس حرکت اصلاحی و دعوتی انبیاء و اولیاء الهی در راستای تحقق یکتاپرستی و ولایت پذیری و نفی هرگونه بت پرستی و طاغوت گرایی است. لذا جوهره انقلاب اسلامی عبارتست از «دغدغه دینی زیستن در حیات فردی و اجتماعی دنیوی» که در اندیشه ناب اسلامی، این مهم جز از طریق سلوک با «ولیّ خدا» و تمسک به «ولایت اولیاء الهی» محقق شدنی نیست.

 

۲ـ انقلاب اسلامی، حرکتی است مستظهر به سنت های تاریخی و وعده های لایتخلف الهی. قواعد پیروزی و اعتلای انقلاب اسلامی و قوانین تفوق بر چالش‌ها و موانع پیش رو، تکیه بر تضمین های تاریخی خدای متعال در نصرت و امداد نهضت انبیاء و جوامع دینی است که همین امر، بزرگترین کلید رمزگشا از چگونگی طراحی و تئوریزه کردن الگوی پیشرفت و اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران است. البته واضح است که برخورداری از چنین امدادها و نصرت‌هایی در گرو به جای آوردن رسم و آداب عبودیت و بندگی در کوران حوادث و وقائع اجتماعی و تاریخی است. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (محمد/۷) » و «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (۲) وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً (طلاق/۳)»

 

۳ـ وقوع انقلاب اسلامی، بین «بعثت حضرت ختمی مرتبت» صلی الله علیه و آله و «ظهور حضرت حجت» عجّل الله تعالی فرجه مقتضی آن است که انقلاب اسلامی مبتنی و متکی بر «کل ما جاء به النبی»، حرکت مصلحانه و داعیاً إلی الله خود را در راستای زمینه سازی حکومت حقه جهانی «امام عصر» عجّل الله تعالی فرجه به انجام رساند و با برپایی «تمدن نوین اسلامی» در گوشه ای از دنیا، نمونه ای کوچک و طلیعه ای نازل و البته دلربا از عصر ظهور ِ ولایت ائمه معصومین علیهم السلام را در مقابل دیدگان جهانیان به نمایش گذارد و بدین صورت در عرصه «عینیت»، با «افشاگری» درباره بنیان سست و پوشالی مکاتب خود ساخته بشری، «عجز و ناتوانی آنها» را در «تأمین حداقل های سعادت بشر» اظهار و آشکار نماید و با ارائه الگویی «کارآمد، معقول و مبتنی بر تعالیم وحیانی» برای سبک حیات و نحوه زیستن در دنیا، به «اثبات عملی حقانیت مکتب حقه و رهایی بخش تشیّع» بپردازد و بدین سان، باطل السحر عقلانیت مدرن گردد. بر این اساس، رسالت و مأموریت ویژه انقلاب اسلامی در جهان کنونی، «احتجاج عینی بر نجات بخش بودن مکتب انبیاء و اولیاء الهی» از طریق « ارتقاء وجدان عمومی بشر امروز و ایجاد زمینه اضطرار به حضور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه » است.

 

۴ـ انقلاب اسلامی، فصل نوین و مقیاس جدیدی در «کیفیت دینداری» است. گشوده شدن باب دین ورزی اجتماعی و پیدایش ساختار فراگیر «امامت و امت»، عطیه ای است که در قالب «ساختار جمهوری اسلامی» به جامعه تشیّع ارزانی گردیده است. شکل گیری و تثبیت قانون اساسیِ ولایت محور و ساختار جمهوری اسلامی، به معنای آغاز دوران جدیدی از پیوند میان «ولیّ خدا و جامعه مؤمنان» است که در آن، زمینه «مشارکت فعال و همه جانبه جامعه مؤمنین در نصرت ولیّ خدا» فراهم می آید و دین ورزی معنایی فراتر از «عمل و ترویج احکام الله» می یابد. در این دیدگاه، «مشارکت مردم» در تحقق ولایت حقّه الهیّه، جزو ذاتیات جمهوری اسلامی است، چرا که در این حضور و مشارکت فعّال و واقعی است که زمینه و بستر آزادسازی ظرفیت های نهفته وجودی و ساحت های معطّل مانده فاعلیتی جامعه فراهم می آید و امکان هدایت پذیری و ارتقاء معنوی میسّر می گردد. «شکل گیری نظام ولاییِ مشارکتی»، بیانگر هویت اصلی ساختار جامعه ی دینیِ بعد از انقلاب اسلامی است و این نکته ای اساسی است که در تئوریزه شدن حرکت انقلاب اسلامی باید همواره مد نظر قرار گیرد و تمایز آن با «نگاه های سنتی به دین داری» و همچنین «نگاه های مدرن به جامعه پردازی» سرلوحه ی تمامی تحلیل های نظری را تشکیل دهد.

 

 

وابستگی حیات و ممات انقلاب اسلامی، به تولید الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت

 

در حدود سی و اندی سال که از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد، در اثر رهبری پیامبرگونه امام خمینی (رحمه الله علیه) و مقام معظم رهبری (دام ظله) و علقه قلبی و ایمانی بین مردم و آرمان‌های انقلاب، لحظه به لحظه بر اهمیت و ارزش آرمان‌های انقلاب اسلامی افزوده شده و آرمان‌هایی مانند «اسلام خواهی، عدالت، آزادی، استقلال، عزت و ظلم ستیزی و...» کماکان در صدر مطالبات مردم ایران قرار داد.

 

البته این به معنای تمام بودن کار در این عرصه نیست. اساساً مقولات اجتماعی، پدیده های سیال و در حال تحول مستمر هستند و هیچ زمانی ثبات نمی یابند و به همین دلیل است که مدیریت و ولایت نیز امری همیشگی و ماندگار و مستمر است. بر این اساس، عرصه تمایلات و اخلاق اجتماعی شکل یافته ذیل انقلاب اسلامی ـکه نقطه قوت نظام اسلامی محسوب میشودـ ، نیاز به ارتقاء دائمی دارد، چرا که تحول در ابعاد «عقلانیت و عملکرد اجتماعی» نیاز به سرمایه های روحی و انگیزشی شدیدی دارد که می بایست از این بخش تأمین شود. و دیگر اینکه عرصه روحیات و تعلقات مردم ایران نسبت به ارزشها و آرمان های انقلاب اسلامی در حال حاضر، یکی از موضوعات کلیدی است که دشمن بر روی آن سرمایه گذاری کرده و بخش اعظم توان خود را معطوف به فتح آن نموده است. این کاری است که در ادبیات مقام معظم رهبری از آن به «جنگ نرم و جنگ روانی» تعبیر گردیده است.

 

پس از مسئله «نظام تولّی و ولایت اجتماعی» و همچنین «نظام انگیزشی وتمایلات عمومی»، عرصه «عقلانیت و اطلاعاتی جامعه» لایه دوم درگیری انقلاب اسلامی با تمدن مدرن است. اساساً ساختار «تولّی و ولایت اجتماعی» بدون برخورداری از «عقلانیت و دستگاه سنجشی مناسب با آرمان ها و مطلوبت های خود، صرفاً در «سطح حفظ بنیان اخلاقی جامعه و گرایش عمومی» می تواند توفیقاتی داشته باشد و بیش از آن منوط به برخورداری از «دستگاه فکری و محاسباتی متناسب برای اندازه-گیری و تدبیر امور و حوادث مختلف به منظور موضع گیری بهینه در برخورد با موضوعات گوناگون» است. جامعه ای که از چنین «عقلانیت اجتماعی‌ای» برخوردار نباشد، ضریب خطای تصمیماتش افزایش می یابد و هزینه های نائل آمدن به مطلوبیت هایش به شدت زیاد می شود. تاکیدات رهبر معظم انقلاب در توجه همزمان به آرمان ها و واقعیت ها و تلاش برای حفظ و ارتقاء آرمان ها در عین تدبیر واقعیت ها، بیانی روشن و تمام نما از نسبت میان گرایشات اجتماعی و عقلانیت اجتماعی است.

در حال حاضر چالش اساسی پیشروی انقلاب اسلامی، مربوط به این عرصه «عقلانیت اجتماعی» می باشد که به طور عام و با مسامحه، می توان آن را «فرهنگ» نامید. «فرهنگ»، «عقلانیت و درک سنجشی یک جامعه در مواجه با امور مختلف است» و در حقیقت «ابزارِ جریان نظام گرایشی و ارزشی یک جامعه در عینیت و رفتار اجتماعی» می باشد. به عبارت دیگر فرهنگ عبارتست از «مجموعه ی شناخت ها و باید و نبایدهایی که مبنای عمل فردی و اجتماعی بوده و زیبایی شناسی عمومی و آداب و رسوم و نحوه زیستن متناسب با جهت گیری جمعی را سامان می دهد».

 

فرهنگ مردم ایران در حال حاضر، ملغمه ای متشکل شده از عناصر گوناگون است. بخشی از فرهنگ، هویت و شخصیت اجتماعی امروز ما به «سنت های تاریخی» برمی گردد که خود ترکیبی از سه مؤلفه «فرهنگ اسلامی به معنای عام، فرهنگ ایرانی و فرهنگ تشیع» است. بخشی دیگر به «فرهنگ سکولار» بر می گردد که در اثر مواجهه و تعامل با تمدن مدرن در طول چند قرن گذشته در میان ما رسوخ کرده و لحظه به لحظه نیز در حال گسترش است. بخش دیگری از فرهنگ کشور ما به «فرهنگ انقلاب اسلامی» بر می گردد که بیشترین توفیق را در حوزه «فرهنگ سیاسی» کشور داشته است و در بخش های دیگر کماکان معوَّق و کم فروغ است.

 

علاوه بر این، تمدن مدرن مبتنی بر ذات خود بنیاد و استکباری خویش، ماهیتی تمامیت خواه و تحکّم آمیز دارد. لذا بی تردید ظهور و بروز رقیبی جدید را برای خود بر نمی تابد و پیدایش تمدنی نوین را خدشه ای بر ادعای برترین بودن خود می داند. از این رو انقلاب اسلامی، راهی به سوی تمدن نوین دینی جز عبور از میانه تمدن مدرن ندارد و اساساً بستر تحقق تمدن دینی نیز جایی جز صحنه درگیری تمام عیار با جریان مستکبرین و مترفین نیست.

 

ابزاری که امکان تجمیع ظرفیت های درونی انقلاب اسلامی و امکان عبور از تمدن مدرن را می دهد، «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» است. الگوی پیشرفت، ابزار سنجش و محاسبه الزامات حرکت انقلاب اسلامی، در مواجهه با شئون متعدد تمدن مدرن است. الگوی پیشرفت، در حقیقت، وجه عقلانی انقلاب اسلامی است که لاجرم می بایست همانند خود انقلاب اسلامی، درعین برخورداری از بنیانی معنوی و ایمانی، ماهیتی تحققی و ناظر به عینیت داشته باشد. به تعبیر دیگر، می توان ادعا کرد که موضوع الگوی پیشرفت، تئوریزه کردن حرکت تکاملی انقلاب اسلامی و بهینه تصمیمات نظام و جامعه اسلامی است. الگوی پیشرفت، حافظ جهت گیری مؤمنانه انقلاب اسلامی و ترسیم کننده نقشه راه عبور آن از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب (تمدن دینی) با محاسبه شرایط پیرامونی (تمدن مدرن) است.

 

اساساً تولید الگوی پیشرفت در برزخ بین «پرهیز از اخذ بی رویه و بی مهابای عناصر و الگوهای تمدن مدرن از سر شیفتگی و یا بسیط انگاری» و «پرهیز از سلب مطلق و یکپارچه ی تمامی اجزاء و عناصر تمدن مدرن» امکان پذیر می شود. چرا که در فرض اول، نیازی به طراحی الگوی پیشرفتی متفاوت از الگوهای جهانی توسعه نخواهد بود و خنثی و بی جهت بودن حداقل برخی از فراورده های مدرن در عرصه علم و تکنولوژی، آنها را به سادگی غربال پذیر خواهد کرد و محملی برای طرح الگوی اخذ و انحلال تمدن مدرن باقی نخواهد گذاشت. در فرض دوم نیز اساساً تصرف در تمدن مدرن بی معناست و امکان تجزیه و اقتباس از آن محلی از إعراب نخواهد داشت.

 

اما همانطور که گفته شد فرهنگستان علوم اسلامی در عین حالی که جهت گیری تمدن مدرن را به کلی باطل می داند و معتقد است که چنین تمدنی تلاش می کند تمامی عناصر فعال و مؤثر در انگیزش ها و فرهنگ ها و رفتارهای بوم ها، اقوام، ملیت های مختلف را به نفع خود مصادره کند و به عنوان جزوی از منظومه تمدن فراگیر خود در آورد، ولی بر این نکته نیز تأکید دارد که مقاومت برخی از تجمع های انسانی با محوریت «گرایشات فطری» و یا «فرهنگ تحریف و تضعیف شده انبیاء» امکان مصادره مطلق را از تمدن مادی سلب نموده و دستگاه هاضمه تمدن مدرن را دچار مشکل کرده است. بر این اساس الگوی پیشرفت باید بتواند چنین زمینه هایی را شناسایی کند و با بازتعریف جایگاه ها و کارکردها مبتنی بر جهت گیری مؤمنانه خود، تمامی ظرفیت‌های موجود ملی، بین المللی و جهانی را برای تحقق تمدنی دینی بسیج نماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۶
اسماعیل شیرعلی

‍  نقد محصولات ترایخته براساس بازی متقارن و یا نامتقارن؟

بر اساس نظریه بازی ها که کاربرد فراوانی در علوم از جمله علوم سیاسی دارد قبل از بازی شما باید تصمیم بگیرید که قرار است در زمین حریف و  قواعدی  که او برای بازی تعیین کرده بازی کنید ، یا می خواهید زمین دیگر و قواعد دیگری را تعیین کنید؟ امروزه کسانی که معتقدند دکتر ظریف ،زبان انگلیسی را به خوبی می داند و دیپلماسی غرب را بهتر از برخی سیاست مدارن غربی می شناسد پس حتما بهتر از گزینه های دیگر برای وزارت امور خارجه است، به صورت ناخودآگاه معتقد به بازی متقارن در دیپلماسی خارجی هستند با این بیان مشخص می شود که استراتژی های حضرت امام و مقام معظم رهبری در مواجه با سران غرب، نوعا نامتقارن بوده است، یعنی آنها زمین و قواعد بازی را تغییر داده و دشمن را وادار کرده اند که در مقابل قواعد آنها واکنش انفعالی داشته باشند.
در عرصه علم هم باید استراتژی خود را مشخص کرد، آیا قرار است تعریف علم از نگاه شما همان تجربه و ملاک حقانیت چاپ شدن در مجلات isi باشد و مرجع تشخیص مفید بودن یک استراتژی بکار گیری آن توسط کشور های صنعتی است؟
با این مقدمه، امروزه کسانی که از تولید محصولات دست کاری شده دفاع می کنند قائل به استراتژی متقارن با غرب هستند اما مخالف آنها دو دسته اند، گروه اول نگاه متقارن دارند، این افراد چهار چوب و پارادایم های علمی نظام سلطه را قبول دارند شاید در هم در دانشگاه های آنها تحصیل کرده باشند از این  رو اگر چه مخالف محصولات تراریخته هستند ولی برای نقد محصولات تراریخته به مستندات خود غربی ها استناد کرده و چه بسا بجای این محصولات، پیشنهاد تولید محصولات از طریق روش های جدیدتر از اندیشمندان غربی ارائه می دهند، ولی گروه دوم که عمده طرفداران طب سنتی و اسلامی از این نوع هستند قائل به استراتژی نامتقارن هستند ،لذا نه تنها محصولات تراریخته بلکه مراکز علمی داخلی و خارجی و مراکز حاکمیتی و نظارتی را هم که در صدد ارائه  استانداردها و  شاخص سلامت بر اساس قواعد متقارن هستند به نقد کشیده و دنبال ارائه زمین و قواعد بازی متفاوتی هستند .
به نظر می رسد در دوران گذاری که می رود تا در کشور عزیزمان طب سنتی و اسلامی احیاء مجدد گردد، بکار گیری هر دو نوع گفتمان بنابر اقتضاء حال مخاطبین بحث می تواند موثرتر واقع شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۰
اسماعیل شیرعلی

بدون مقدمه باید گفت خسارت بار ترین مسئله ای که کشورمان را در بسیاری از موارد در حوزه های مختلف فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی و سیاسی دچار مشکل و کج اندیشی و بد فهمی کرده است عدم ارتباط طرفین موضوعی تنازعی است که در تمامی حوزه ها و به عنوان مثال در حوزه سیاسی رخ می دهد.جریان های سیاسی در کشور جناحی با جناح دیگر ارتباط سازنده ندارد یعنی اینکه عدم ارتباط و مباحثه در خصوص مباحث مبتلابه طرفین و عدم شنیدن سخن مخالف و دلایل منطقی ایشان، در موضوعی که مورد دعوا قرار گرفته است، باعث می شود تا ابعاد موضوع به خوبی تبیین نشده و قضاوت ها به جای آنکه مبنای فلسفی و منطقی و حتی در بسیاری موارد مبنای عقلانی داشته باشد؛ صرفا بر اساس حب و بغض های جناحی و غیر واقع بینانه بیان شود.

از منظر مباحث توسعه یکی از مهمترین عوامل عدم توسعه یافتگی جامعه امروز ما شاید همین معنا باشد که هنوز شنیدن نظرات مخالف ولو اینکه با نقض نظر ما نیز همراه باشد در مقام شنیدن حرف  ؛ به هنجار تبدیل نشده است.

گذشته از سیاست زدگی به نظر راه برون رفت از این انسداد اندیشه خودساخته در جامعه در تمامی ابعاد فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی و سیاسی ؛ رهایی از این جزم اندیشی و عدم وفادار ماندن  و محصور ماندن در جریانی خاص است. اندیشیدن را نباید کانالیزه کرد. هر کسی با هر  مبنای علمی و باهر ذائقه فرهنگی سیاسی و اجتماعی می بایست نه تنهاخود را در معرض نقد دیگران (نقدی منطقی و مبتنی بر چارچوبی سازنده و نه مخرب) قرار دهد که این هنجار را بپذیرد که دیگران نیز او را نقد کنند و اساسا این گفت و شنودها  می بایست بیش از آنکه رنگی مخرب داشته باشد؛ باید برای طرفین ظرفیتی سازنده ایجاد نماید.در پرتو چنین تفکری می توان امیدوار بود که به تدریج الفبای جامعه آرمانی و ایرانی اسلامی به عنوان مقدمه ای برای تحقق جامعه فراگیر و عدل گستر مهدوی شکل بگیرد و جامعه شناسی؛ راه جامعه سازی را هموار سازد.ان شاء الله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۳۲
اسماعیل شیرعلی

تنزل انسان و افول اخلاق، اصلی ترین ویژگی تمدن غرب

نقد‌های متفاوتی بر تمدن غرب وارد کرده اند؛ غیر از نقدهایی از این سنخ که غرب نتوانسته اتوپیای خود را بسازد و آزادی، امنیت و... را برای بشر به ارمغان بیاورد؛ اساسی ترین نقدی که می‌توان به غرب داشت این است که منزلت انسان در این تمدن تنزل یافته و منجر به افول اخلاق و غروب معنویت شده است.


سه نظام کلان تولید، توزیع و مصرف در مدرنیته

در مدرنیته نیز سه دستگاه تولید، توزیع و مصرف وجود دارد. دستگاه تولید در مدرنیته، نظام مفاهیم است؛ نظام مفاهیمی که پیش فرض ها، روش‌ها و راندمان آن حسی فرض شده‌اند و شامل مفاهیمی کاربردی است که با قوانین عالم محسوس کار می‌کنند. هر چند کارآمدی این مفاهیم در یک نظام منطقی منسجم قابل تعریف، ارائه نشده و نمی‌شود اما دارای یک طبقه‌بندی نسبی بوده و با هم تاثر و تاثیر دارند.

در این نظامِ مفاهیم، سه طبقه از علوم وجود دارد که به ترتیب علوم پایه، علوم تجربی و علوم انسانی هستند. در این نظامِ مفهومی، هر کدام از این علوم جایگاهی خاص دارند؛ علوم پایه در این میان، نقش اصلی را دارد و به مثابه اصول اعتقادات این نظام است، علوم تجربی نقش فرعی را دارد و همسان فروع اعتقادات است و علوم انسانی نقش تبعی را دارد و همچون مسائل و کاربرد فروع در مسائل یعنی جزئیات است. انسان در علوم تجربی به تبع علوم پایه، مادی فرض می‌شود؛ چون بیوشیمی دقیقاً حیات را قابل کنترل مادی می‌داند.

این نظام مفاهیم ناگهان پیدا نشده است. دهه‌هایی را برای مراحل پیدایش آن ذکر می‌کنند و می‌گویند ازمرحله ای ضرورت داد و ستد، بازار، مصرف، تولید و ...، نظام آموزشی را در مقیاس جهانی ایجاد کرد و آن را از طریق طبقه‌بندی عمومی به پذیرش جهانی رساند. برای فراگیری این نظام در یک مرحله سلسله مدارجی چون دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس، دکترا، فوق دکترا و یا سلسله های دیگری را تعریف و تثبیت کرده‌اند؛ تا در مرحله بعد، هر کس که در هر یک از این مراتب تحصیلی آموزش دیده باشد، به هر جای دنیا که برود مرتبه تحصیلی اش پذیرفته ‌و متناسب با آن مرتبه با او برخورد ‌شود.

دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی در اقصی نقاط جهان را هم با شاخصه‌های خود، ارزشیابی و رتبه‌بندی کرده‌اند؛ به نحوی که الان از هر دانشگاه و در هر سطحی که به آنجا بروند شناخته شده هستند که چقدر کارایی دارند و در کجا و به چه نحو باید از آنها استفاده شود. خروجی دستگاه مفاهیم، تولید انسان‌های کارآمد است(منظور از انسان‌های کارآمد اعم از فیلسوفان، دانشمندان، دولت مردان، کارگران و... است). بنابراین نظام آموزشی آنها در بخش تولید قرارمی‌گیرد.

دستگاه توزیع در مدرنیته، ساختارهای اجتماعی است. ساختارهایی که انسان‌های کارآمد تولید شده در دستگاه تولید، در آنها توزیع می‌شوند و متناسب با مرتبه اطلاعاتشان جایگاه می‌یابند؛ یعنی به آنها متناسب با درجه اطلاعاتشان، حق تصمیم‌سازی و تصمیم گیری در نظام اجتماعی داده می‌شود و هماهنگی کلیه ارتباطات انسانی در نظام اجتماعی را بر عهده می‌گیرند. زیرا رفتار انسانها در شؤون مختلف، تابع نظام توزیع و ساختارهای اجتماعی است. و چون تشخیص و تصمیم درباره رفتار اجتماعی در کل سطوح، در ساختارهای اجتماعی انجام می‌گیرد، بنابراین کلیه تحقیرها و تجلیل ها از طریق آن ساختارها صورت خواهد گرفت.

هرچند تخلف از این ساختارها در ابتدای پیدایش ممکن است اما به تدریج تخلف از آن مشکل می‌شود تا جایی که ضرورت و امتناع عینی ایجاد می‌کند؛ هر چند اختیار انسان در یک نظام اجتماعی هیچ گاه صفر نمی‌شود، اما تخلف از ساختارهای اجتماعی روز به روز سخت و سخت تر میگردد؛ فرض کنید بخواهید ۱ـ از شبکه برق، آب، گاز شهری استفاده نکنید و ۲ـ سوار ماشین نشوید و در خیابانها تردد نکنید و ۳ـ فرزندان خود را خارج از سیستم آموزشی آموزش دهید و ۴ـ از قوانین قضایی کشورتان تبعیت نکنید.....بدیهی است با وجود اینکه انسان در ساختارهای اجتماعی هم اختیار دارد اما سعه اختیار روز به روز ضیق تر می گردد.

بنابراین در دستگاه توزیع، اختیار و وظیفه توزیع می‌شود؛ و خاصیت اعمال این اختیار و وظیفه، تولید امکان و تولید نیاز و ارضاء اجتماعی است. نیاز و ارضاء، اگر به صورت اجتماعی تولید گردد، ابتدا تخلف از آن امکان دارد، ولی به تدریج تخلف از آن مشکل می‌شود؛ و در صورتی که نیاز و ارضا به نحو اجتماعی و تدریجی تولید شود، ضرورت و امتناع عینی ایجاد خواهد کرد؛ در این سیر به تدریج ادبیات جامعه تغییر می‌کند و وقتی کل ارتباطات تغییر کرد، مفاهیمِ مجاری حس و مجاری سنجش، تغییر می‌کند آن وقت اخلاق در بستری رشد می کند که آن بستر کل تحریکاتش و کل سنجش‌ها و محاسباتش مادی است. همین بستر است که اختیار انسان را محدود می‌کند.


نسبیت گرایی مادی مبتنی بر مطلق گرایی ماده، حاکم بر دستگاه مدرنیته

مدرنیته تکامل گراست؛ موضوعات جدید، روابط جدید و حالات جدید می‌طلبد و متناسب با خود ادبیات جدیدی تولید می‌کند که نسبیت گرایی مادی بر آن حاکم است. پایگاه نسبیت گرایی مادی، مطلق بودن ماده است. هر چند در تنوع و تکثرش نسبیت دارد و همیشه در حال مدرن شدن است، اما پایگاه آن مطلق بودن ماده است. در اندیشه ما توقف در برابر تکامل نه ممکن است نه مطلوب؛ ممکن نیست؛ چون وابسته شدن به یک حالت ممکن نیست. مطلوب نیست؛ چون رشد مومنین متوقف به «عجب به یک وضعیت» می‌شود.


در دستگاه مادی مدرنیته، همه اشیاء تابع ماده تعریف می‌شود؛ معنویت، اخلاق و شرافت نیز تابعی

از قدرت ارضای مادی یا شهوات است که هماهنگ با آن تعریف می‌شود. یک سری مطلق‌سازی اخلاقی نیز وجود دارد که ابزاری برای حفظ و توسعه نظام مادی است؛ یعنی اخلاق و عواطف انسانی در این دستگاه ابزار توسعه مادی، برای ایجاد آرامش در جامعه است و مثل منابع طبیعی(چوب وسنگ و نفت) مصرف می‌شود. اگر اخلاق و معنویت ابزار توسعه مادی قرار گرفت، دیگر حیات مادی در مذاکره پیرامون همه موضوعات، اساس می‌شود؛ و لازمه‌اش این است که گفته شود حرفتان را مطلق نکنید، بیایید حرف هم را بشنویم، همدیگر را بشناسیم و با هم بسازیم؛ این به معنای اقامه کفر است.

اقامه کفر غیر از کافربودن است؛ در اقامه، ایجاد اطلاع مدیریت می شود. چون به نسبتی اختیار سلب می‌شود؛ هر چند به هیچ وجه نمی‌شود این نوع از مدیریت مطلقا در توسعه ادبیات و توسعه اختیار اجتماعی نباشد.

در دستگاه نسبیت مادی، توسعه لذت مادی اصل است، در دستگاه الهی، توسعه اخلاق محور است و غیر ممکن است که ابزارش توسعه حضور و توسعه آزادی الهی نباشد؛ توسعه آزادی در سه سطح فرض دارد:
۱ـ سطح فردی
۲ـ سطح کلان (و در موازنه)
۳ـ سطح مکتب یا آرمان (حضور در تکامل جریان آرمان و بالا رفتن اختیارات در برابر مکتب غیر)

و در این سه سطح نیز باید توسعه آزادی به نحو هماهنگ صورت پذیرد. از توسعه در سطح مکتب که در آن اختیار اجتماعی توسعه می یابد می توان به توسعه سیاسی تعبیر کرد؛ که یکی از ابعاد توسعه الهی است؛ توسعه الهی بعد فرهنگی و اقتصادی نیز دارد. در توسعه فرهنگی ادبیات شما باید کارآمدتر از ادبیات دشمن باشد. در توسعه اقتصادی نیز تاثیر ابزار شما باید کارآمدتر از تاثیر ابزار دشمن باشد؛ باید ابزارتان پیوسته قوی‌تر و موثرتر شود تا این که دشمن بترسد و به شما حمله نکند؛ یعنی برای توسعه اقتصادی باید در سه سطح «انسان، ابزار، امکان» قوی تر از دشمن باشید. پس محور اصلی توسعه الهی توسعه اخلاقی، محور فرعی آن توسعه فرهنگی و محور تبعی، توسعه اقتصادی است. و برعکس در دستگاه نسبیت مادی محور اصلی‌ توسعه اقتصادی، محور فرعی‌ توسعه فرهنگی و محور تبعی‌ توسعه اخلاقی است.

در مقابله با آنها نیز این که تنها بگوییم اخلاق در تمدن غرب افول کرده است کفایت نمی‌کند؛ زیرا آنها در پاسخ خواهند گفت این گونه نیست! برای مثال نظم بشر بسیار بالا رفته است. شما چون چیزی را دوست ندارید، می‌گویید بد است در حالی که ابتهاجات و لذات ما نوع دیگری است.

در مقابل دستگاه مدرنیته و نسبیت گرایی مادی باید گفته شود ما در مقابل تمام مهره‌هایتان مهره می‌گذاریم؛ این مهره ها نیز برتر از مهره‌ های است که شما دارید؛ زیرا انگیزش ما به طرف عالمی است که تنازع در آن فرض ندارد؛ علاوه بر اینکه رشد در این دستگاه به ایثار تعریف می شود که درست در نقطه مقابل استیثار است که اساس جامعه مادی است.

*بخشی از متن آخرین جلسۀ گفت و گوی مرحوم استاد حسینی با استاد میرباقری که در آن به پرسشهای استاد میرباقری در رابطه با منزلت انسان در تمدن غرب پاسخ گفته اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۰۴
اسماعیل شیرعلی

به مناسبت فاجعه ساختمان پلاسکو
 در اینجا باید میان عصر قدیم و عصر مدرن تفاوت قائل شویم. در عصر قدیم فاجعه های طبیعی را نشانه «قهر خداوند» می دانستند. آنان در پس چنین رخدادی معصیت خود را مشاهده می کردند و آنان که پس از فاجعه زنده می ماندند «شر» اندرون خود را به چیزی بیرونی فرا نمی افکندند- نمی توانستند فرا افکنند- بلکه به این «شر» از نو واقف می شدند و احساس گناه می کردند. بیهوده نبود که در عصر قدیم از پی هر فاجعه طبیعی این حس در آدمیان بیدار می شد و آنان را به تزکیه نفس و برائت از معصیت وامی داشت. اما با ظهور تکنولوژی در عصر جدید این حس گناه از میان رفت. زیرا که انسان دریافت که می تواند به کمک تکنولوژی از پس شدیدترین فاجعه های طبیعی برآید. اکنون دیگر در صورت بروز چنین رخدادی آدمیان در پس آن نه «خشم خداوند» بلکه عدم کارایی بوروکرات ها و تکنوکرات های دولتی را مشاهده می کنند.

  در زمانه ما از دست رفتن حس گناه همان سببی است که در پس بی معنا شدن فاجعه های طبیعی نهفته است. فروپاشی زبان و سردرگمی اخلاقی و عاطفی ما نیز سبب دیگری ندارد. زمانی که «واقعه» رخ می دهد و گرم است ما- همه ما از استاد و دانشجوی دانشگاه گرفته تا خبرنگار روزنامه و رادیو و تلویزیون- چیزهایی را زیر لب من ومن می کنیم که چندان معنایی ندارند، اما قصد ما آن است که «عمق فاجعه» را «نشان» دهیم و امید ما آن است که دیگری نیز منظور ما را حس کند. این تته پته کردن ها مرکب از الفاظی گنگ و توخالی و پوچ و کلیشه ای اند، چیز دیگر «نمی توانند» باشد.
اما در عصر رسانه بعد از آنکه دو روزی «عمق فاجعه» را من ومن کردیم، آن را مبدل به خبری پرشکوه می کنیم، که اوج عاطفی آن کمک هموطنان و اوج عقلی آن مصاحبه با چند متخصص فاجعه است که دیگر هر کودکی حرف های آنان را از حفظ می داند. بعد با کلیشه نرسیدن ... به دست آسیب دیده ها و گم و گور شدن تجهیزات و ساختن جوک درباره «عمق فاجعه» مهیای فراموش کردن آن می شویم، بعد آن را فراموش می کنیم.

تئودور آدورنو نوشت که بعد از آشویتس هر نوع سخن گفتن درباره فرهنگ کار مهمل یا « آشغالی» بیش نیست و در جای دیگر گفت که باید در برابر فاجعه سکوت کرد اما نباید آن را به فراموشی سپرد، باید خاطره آن را زنده نگه داشت و در جایی دیگر گفت که فلسفه معاصر ناگزیر است که با کلمات آت و آشغال گونه باقی مانده از ویرانه های متافیزیک سرکند. فلسفه تکنولوژی آدورنو که مبنای آن مقوله شی وارگی است سویه های تاریک عقل معاصر را آشکار می سازد، عقلی که وی ردپای آن را تا یونانیان دوره هومر پی می گیرد.
  از نظر آدورنو شی وارگی کامل فراموش کردن شی واره شدن است. از نظر او ما در عصری فراموشکار زندگی می کنیم که منشاء فاجعه ها را از یاد برده است و مدام حرافی می کند و از سویه دهشتبار تکنولوژی یا کالای زیبا شده غافل است.
بخشی از سخنرانی دکتر یوسف اباذری با عنوان ما و زلزله بم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۵
اسماعیل شیرعلی