جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

در مباحث گذشته عرض شد که ما یک بسته‌ی کلی داریم که همان سبک زندگی ایرانی‌- اسلامی است و با سبک زندگی غربی فرق می‌کند، اما درونش به دلیل اینکه موضوعات مختلف، عرصه‌ ها و ابعاد مختلفی داریم، هر کدام یک سبک مختص به خودشان را دارند.این‌ها در پیوند با یکدیگر، نظام سبک‌ ها را درست می‌کنند و ما باید این نظام و هماهنگی ‌اش را بشناسیم و طراحی کنیم.اما نکته اینجاست که آیا نقش کنشگران در طراحی سبک‌ها لازم است؟ این نکته‌ی مهم ، تابع مقدماتی است که قبلا توضیح داده شد. آیا در فرهنگ‌سازی، آرا و تمایلات مردم نقش محوری دارد یا تعالیم دین و حرف خدا و پیامبر(ص) و خواست و اراده‌ی پیامبر و اولیای الهی؟

نظامات غربی، طبیعتاً چون دستشان را از دست انبیاء جدا کردند، باید بگویند خواسته‌ی مردم و اکثریت ملاک است. در جامعه‌ی اسلامی، به دلیل اینکه دستشان را به دست انبیاء و اولیاء بدهند، می‌گویند هرچه خدا و معصوم بگوید؛ یعنی خواست خودشان را تابع خواست ولی و امامشان قرار می‌دهند.بنابراین در این فرهنگ و بنا بر این مبنا، باید بگوییم همان‌طور که فرهنگ هدف، از بالا تأمین می‌شود، یعنی خدا و پیغمبر معلوم می‌کنند نه آرای مردم، بنا بر رابطه‌ای که بین فرهنگ و سبک زندگی وجود دارد، در سبک زندگی هم همین‌طور است. بنابراین به سلیقه‌ی مردم بستگی ندارد و از بالا تعیین می‌شود. منتها یک تبصره دارد. تبصره‌اش این است که در مقام تحقق، ما همیشه با فرهنگ آرمانی فاصله داریم؛ یعنی تمایلات خودمان را کاملاً تابع تمایلات امامان قرار ندادیم؛ چه به صورت فردی و ‌چه به صورت جمعی. این یعنی از فرهنگ آرمانی فاصله داریم. وقتی کاملاً تابع نباشیم، این فاصله خالی نمی‌ماند، بلکه با یک چیز دیگر پر می‌شود، که آن خواسته و تمایلات شخصی خودمان است. اینجا دیگر فضایی است که خودمان، فارغ از اراده‌ی ولی و امام (ع) اعمال می‌کنیم و دخالت می‌دهیم. این واقعیتی است که هیچ وقت از آن گسسته نمی‌شویم. این نقش کنشگران است. بنابراین سیاست‌گذاران فرهنگی و طراحان الگوی پیشرفت، هنرشان باید این باشد که در عین اینکه جامعه را به سمت جامعه‌ی آرمانی سوق می‌دهند، این واقعیت را هم بشناسند. نباید تابع و تسلیم این بخش از خواست مردم که ریشه در فرهنگ اسلامی و توحیدی ندارد بشوند. ولی در محاسباتشان باید این مسئله را لحاظ کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۱:۲۶
اسماعیل شیرعلی

نباید از جایگاه علم در بحث سبک زندگی غافل شد. سبک‌های زندگی را باید مبتنی بر دین و فرهنگ طراحی کرد و با توجه به گسترده شدن شئون زندگی و تنوع‌بخشی آن‌ها، می بایست علم به معنای امروزین، واسطه شوند تا بتوانند از دل فرهنگ اسلام سبک‌ها را طراحی کنند.در نتیجه در مقام طراحی، نظام‌های اجتماعی براساس سبک زندگی شکل می‌گیرد، ولی وقتی در مقام تحقق‌بخشی قرار می گیرد، ابزار تصرف حاکمیت برای تغییر سبک‌ها، تصرف در ساختارهاست. از طریق تصرف در ساختارها، سبک‌های جدیدی نهادینه می شود و سبک‌های گذشته را تغییر می‌دهد.این سبک‌ها در بستر یک ساختارهایی تحقق پیدا می‌کنند. این ساختارها باید جایی تأیید شوند، اما در ستیز با آن سبک‌هاست. مثلاً وقتی گفته می شود مسلمان اهل صله‌ی رحم است، یعنی سبک زندگی اسلامی این‌طور ایجاب می‌کند، ولی در صحنه عمل ، زندگی‌ در تهران بزرگ با اشتغالات کاری زیاد، مانع این موضوع شده است.در واقع آن ساختارها و نظامات ساختاری، سبکی از زندگی را به ما تحمیل کرده است که در آن صله‌ی رحم جا ندارد. بنابراین وقتی که این تحقق‌یافتگی را مورد مطالعه قرار بدهیم، می‌گوییم این تأثیر متقابل است؛ یعنی نظامات، سبک‌ها را به‌عبارتی تحت تأثیر قرار می‌دهند و سبک‌ها نظامات را معین می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۳
اسماعیل شیرعلی


سبک زندگی اصالت دارد. اینکه کشور چند اداره و وزارت‌خانه داشته باشد، برای کشور اصالت ندارد. اینکه شهر بزرگ یا کوچک باشد، اینکه اتوبان وجود داشته باشد و... تابع این است که با چه سبکی زندگی شکل بگیرد.سبک زندگی می‌گوید که شهر بزرگ یا کوچک باشد، خیابان‌ها پهن یا باریک باشند و مسائلی از این قبیل. بنابراین وقتی صحبت از طراحی نظامات و تولید محصولات صحبت می شود، صحبت از طراحی و تحقق تمدن است، چون تمدن ماهیت عینی دارد و به همین دلیل هم می‌توان گفت که با اینکه محصولات و ابزار‌ها نسبت سخت و نرم به نظامات دارند ؛ یعنی محصولات نظامات سخت هستند و ابزارها و ساختارها و روابط انسانی،  نرم، ولی به‌طور نسبی، ساختار عینی، در ارتباط با سبک زندگی نقش سخت‌افزار را دارد.سبک زندگی نسبت به این‌ها جنبه‌ی نرم دارد و الهام‌بخش و بالادستی است. اما نکته این است که فرهنگ اسلام نسبت به سبک زندگی بالادستی است و طراحی سبک‌ها باید مبتنی بر آموزه‌های اسلامی اتفاق بیفتد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۹
اسماعیل شیرعلی

سبک زندگی نمود عینی فرهنگ است. وقتی از کلمه‌ی نمود عینی استفاده می شود با فرض این است که فرهنگ، یک امر نظری ، انتزاعی و آرمانی است، ولی اگر در تعریف خودِ فرهنگ، فرهنگ را دارای دو نوع فرهنگ آرمانی و فرهنگ موجود بدانیم، دیگر خود فرهنگ هم می‌تواند تحقق داشته باشد. اگر گفته می شود که فرهنگ می‌تواند تحقق داشته باشد، یعنی فرهنگ موجود هست و نمود و اثر دارد. بنابراین وقتی صحبت از فرهنگ یک جامعه می‌شود، صحبت از یک امر انتزاعی نیست.در سبک زندگی نیز می‌توان در یک منزلت، سبک زندگی را طراحی کرد و در یک منزلت دیگر، آن را تحقق ببخشید. به بیان دیگر، می‌توان راجع به سبک زندگی موجود صحبت کرد و شناسایی کرد و یا راجع به سبک زندگی مطلوب صحبت کرد که الآن وجود ندارد.بنابراین اینکه وقتی گفته می شود سبک زندگی نمود فرهنگی است، یعنی فرهنگ،  به سبک زندگی تبدیل می‌شود، آرایش شده و شاکله‌ پیدا می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۸
اسماعیل شیرعلی

 اول، نظریه‌ی پیرامون رابطه‌ی ‌بین فرهنگ و سبک زندگی است. رابطه‌ی بین سبک زندگی و فرهنگ یک رابطه‌ی کاملاً برابر و مستقیم است؛ یعنی جایی از فرهنگ نیست که ناظر به سبک زندگی نباشد و برعکس، جایی از سبک زندگی نیست که معرف فرهنگ نباشد. این دو با هم پیوند دارند. نهایتاً تفاوت اینجاست که وقتی فرهنگ به سبک زندگی تبدیل می‏شود، نمود، تعین و تشخّص پیدا کرده و لذا قابل لمس و تشخیص شده است.

دوم، نظریه‌ی پیرامون رابطه‌ی دین و فرهنگ است. آیا دین و فرهنگ با هم رابطه‌ی مستقیم دارند؟ آیا فرهنگ عرصه‌ی گسترده‌تری از دین دارد و بخشی از فرهنگ طرف جاذبه‌ی دین قرار می‌گیرد و بخش دیگری از فرهنگ مربوط به دین نیست؟ کدام نظریه را می‌پذیرید؟ این نکته در فرهنگ‌شناسی و جامعه‌شناسی و فرهنگ، بحثی مهم و بنیانی و بسیار تأثیرگذار است. این بحث در کتابی با عنوان «مناسبات دین و فرهنگ» اثر دکتر پیروزمند مطرح شده است‏. در این کتاب، ثابت شده است که دین در فرهنگ، محوریت دارد و فرهنگ را تحت جاذبه‌ی خود قرار می‌دهد.

سوم، توجه به نظام در بحث سبک زندگی است. اگر کمی دقیق شده و تفصیلی‌تر به آن بپردازیم، متوجه می‌شویم که با نظام سبک‏ها مواجه هستیم؛ یعنی اصطلاح «سبک زندگی» عنوان بزرگی است که نظام‌های رفتاری جامعه را در خود جا داده است. برای مثال، در آپارتمان‌نشینی، از سبک آپارتمان‏نشینی بحث می‏شود یا در رانندگی، از سبک رانندگی، در معاشرت بین زوجین، از سبک رابطه‌ی خانوادگی زوجین با یکدیگر، در ارتباط بین یک خانواده با خانواده‌ی دیگر یا محیط دوستانه از سبک معاشرت خانوادگی و در اداره، از سبک اداره‌ی اسلامی سخن می‏گوییم. یعنی به تنوع موضوعات موجود، سبک‏ های مختلفی وجود دارد. حالا چرا تعبیر می‌کنیم به نظا‌می از سبک‏ ها؟ چون باید بتوان ارتباط بین این سبک‏ های مختلف را براساس فرهنگ مرکزی، که فرهنگ اسلامی است، برقرار کرد. در این صورت، نظامی از سبک‏ ها شکل می‏گیرد. ثمره‌ی ایجاد نظام سبک ‏ها این است که رفتار دولتمردان در ستیز با رفتار مردم قرار نمی‌گیرد. رفتار، مطلوبیت‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای خانوادگی، در ستیز با ارزش‌ها و هنجارهای زندگی شغلی و اداری قرار نمی‌گیرد. بلکه یکدیگر را تأیید و به هم کمک می‌کنند و در تکامل هم به یکدیگر مدد می‌رسانند. این امر برای ایجاد سرمایه‌ی اجتماعی و انسجام اجتماعی بسیار مهم است. به عبارتی پیش‌شرط تکامل و پیشرفت جامعه است. در غیر این صورت، نیروهای جامعه یکدیگر را خنثی کرده و موجب فرسایش یکدیگر می‌شوند که باعث کُند شدن حرکت به سمت پیشرفت است. پس ما شاهد نظامی از سبک ‏ها هستیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۰
اسماعیل شیرعلی

وقتی صحبت از سبک زندگی اسلامی می شود، در حقیقت قید ایرانی یا اسلامی بین سبک زندگی و فرهنگ پیوند برقرار می‌کند. بدین معنا که ایران، میراث‌دار یک فرهنگ اسلامی‌ایرانی است. این فرهنگ را پذیرفته و آن را به‌عنوان فرهنگ هدف انتخاب کرده و برای آن ارزش قائل است. بر این اساس، در تعریف سبک زندگی خود به‌عنوان یک شاخص گقته می شود، مهمان‌دوستی و مهرورزی در فرهنگ ایرانی، به نحو عمیق و تاریخی وجود دارد.

 این شاخصه‌ی فرهنگی در رفتار جامعه بروز پیدا می‌کند و یا می‌خواهد که بروز پیدا کند. لذا اگر به موانعی برخورد کند که مانع این مهرورزی شود، آن را برنمی‏ تابد. فرض کنید اگر جامعه ‏ای بخواهد به این معیار فرهنگی پایبند باشد، با قواعد و ضوابط بوروکراتیک و اداری که به بی‏ مهری و خشونت با ارباب‌رجوع و شهروند برخورد می‏ کند، مخالفت خواهد کرد. البته در مقام واقعیت ممکن است خلاف این هم اتفاق بیفتد؛ یعنی الگوهایی در جامعه نهادینه شوند که این میراث فرهنگی و آن فرهنگ هدف آرمانی را تحت‌الشعاع قرار دهند. معنایش این است که یک فرهنگ بیگانه جایگزین فرهنگ هدف یا فرهنگ سنتی آن جامعه شده و به تبع، سبک متناسب با خود را به همراه آورده و مورد تأیید قرار داده است. لذا جامعه‏ ای که فکر می‌کند بدون پرخاشگری و خشونت و قانون‏گریزی به حق خود نمی‌رسد، طبیعی است که به این نوع رفتار رو می‌آورد و سبک زندگی‌اش بر این اساس شکل می‌گیرد؛ یعنی تصور می‏کند هرجا که بخواهد مسئله‌ی خود را حل کند، باید از این طریق اقدام کند.

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۰:۰۲
اسماعیل شیرعلی