رفع مشکلات جامعه به صورت ریشه ای همیشه از دغدغه های پژوهشگران علوم اجتماعی بوده است و در این زمینه نیز کارهای زیادی چه به صورت مطالعات بنیادی و ارایه ی طرح های نسبتاً جامع و چه به صورت کارهای میدانی و مطالعات موردی انجام گرفته اما از آنجا که موفقت چندانی حاصل نشده ، این ایده را در ذهن تداعی می کند که طرحی نو باید درانداخت .
امروزه با توجه به سیطره ی همه جانبه ی غرب در جهان به ویژه مباحث علمی و نظری ، تقریباً همه ی کشور به سمت ایجاد و تکامل جامعه ی مدنی با الگو گرفتن از توسعه به سبک غرب پیش می روند . اما این سؤال مطرح است که آیا این تنها الگوی موجود برای داشتن جامعه ای سالم و موفق و رو به جلو است ؟ و آیا توسعه در دل خود مشکلات لاینحل نداشته و افق سعادت و سلامت همه جانبه را با غایتـی روشن پیش روی بشر گسترانیده است ؟
در مقابل این سؤالات همیشه بحث از جامعه ی اسلامی و یا اسلامی کردن جامعه به عنوان الگویی متفاوت ، در کشور ما ایران در میان اندیشمندان مسلمان مطرح بوده است ، چرا که به واقع ، قرآن کتابی الهی است که نسخه ای کامل برای طراحی یک زندگی فردی و اجتماعی موفق و سعادتمند محسوب می شود . اما واقعیت آن است که تلاش هایی که تاکنون صورت گرفته تا کنون به یک طرح جامعه منتج نشده است و بدون تعارف باید گفت که بسیاری نیز به عمد یا به سهو در جهت گنجاندن مفاهیم اسلام و قرآن در طرح جامعه ی مدنی و توسعه غربی ( که ریشه در فلسفه ی غرب دارد ) و الگوی غربی تلاش کرده اند تا دانسته یا نادانسته تضاد بین مفاهیم توسعه در غرب و پیشرفت و تعالی در قرآن را در بسیاری از موارد مخفی نمایند .
تلاش پدیده آمده در جامعه ی علمی ایران امروز ، تحت عنوان جنبش نرم افزاری و نهضت تولیدعلم ، بیان گر این نکته است که در مرزهای کنونی علم نمی توان پاسخ گوی نیازهای فکری بشر امروز شد . در حوزةی جامعه سازی نیز ، پی گیری تمایز جامعه ی موردنظر اسلام ، از الگوی جامعه غربی ، حاصل دغدغه های مربوط به نهضت تولید علم است .
رابطة متقابل همسازی و همزیستیِ معارف وحیانی و داده های عقل و تجربة بشری ، از دیرباز مورد توجه و تأمل دانشمندان فرهیخته بوده و الگوهای متعدد و متنوعی برای این تعامل میمون ارائه شده است .
با صرف نظر از نگرش های افراطی و تفریطی و با گذر از برخی دانش وران بدبین ، ناآشنا و احیاناً مغرضی که این ارتباط پر برکت را امری نشدنی ، بی فایده و حتی نامطلوب جلوه داده اند ، الگوهای معقول و معتدل و واقع گرایانه ای دانشمندان مسلمان در این خصوص ارائه کرده اند که بر بهره گیری از حجت ظاهری ( وحی ) و حجت باطنی ( عقل و تجربه بشری ) در همة زمینه ها تأکید دارند .
این الگوها نه تنها روش و معارف وحیانی را معارض روش و داده های عقل و تجربه نمی دانند و نه تنها واقع گرایی را ناسازگار با ارزشگرایی نمی پندارند بلکه بر این باورند که تنها با بهره گیری درست از این روش و دستاوردهای آن ها و ارج نهادن به منزلت ارزشمند و استوار وحی الهی در کنار موهبت عقل و تجربه بشری می توان توصیف و تصویری کامل ، درست و ثمربخش از واقعیت زندگی فردی و اجتماعی انسان به دست آورد ؛ عزیمت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب را بر اساس ارزش ها و باورداشت های بنیادین ترسیم کرد ؛ راهکارهای دستیابی به آن را تعیین نمود و سازوکار پاسداری از آن را که پاسداری از مقام انسانی و کرامت وسعادت واقعی انسان است شناسایی کرد و آن را به کار بست.
ضرورت این بحث روشن است . علوم انسانی اساساً ویژگی های گوناگونی دارد، مانند : پوزیتیویستی، لیبرالیستی ، سکولاریستی ، مارکسیستی ، مادی ، الهی ، دینی و غیردینی . بخش عمدة این تفاوت و اختلاف ، به مبانی آنها باز می گردد ؛ چرا که همة علوم و به ویژه علوم انسانی بر مبانی ویژه ای استوار است . به بیان دیگر، موضع گیری در هریک از زمینه های معرفت شناسی ، هستی شناسی ، روش شناسی ، انسان شناسی و ارزش شناسی علوم ، نقش بسزایی در شکل گیری آنها دارد و می تواند به آنها جهت متفاوتی دهد . برای نمونه ، این مسئله بسیار مهم و تأثیرگذار است که ما جهان را کاملاًٌ مادی ببینیم و یا آنکه آن را به دو بخش مادی و غیرمادی تقسیم کنیم ؛ انسان را موجودی صرفاً مادی تلقی کنیم یا آنکه بعد دیگری نیز برای وی قائل شویم ؛ معرفت را صرفاً حسی بدانیم یا آنکه به معرفت های عقلانی ، شهودی و مانند آن نیز باور داشته باشیم ؛ به لحاظ روشی ، فقط به روش تجربی معتقد باشیم یا آنکه روش های دیگری ، مانند : روش عقلی ، شهودی و مانند آن را نیز به کار گیریم . برای تدوین توسعه اسلامی و جامعه شناسی اسلامی نیز ناچاریم به مبانی مختلف آن در زمینه های مورد اشاره توجه کنیم و موضع گیری اسلام را در مقایسه با مکاتب و نظریه های دیگر بازشناسیم .
ﱠﱠ