فلسفه ی اجتماعی مدرن
پرسش اصلی که در فلسفه ی اجتماعی مطرح است ، تبیین این نکته می باشد که چه چیز موجب می گردد یک اجتماع شکل گیرد . سپس آن چه موجب قوام و دوام اجتماعی می شود ؛ چیست ؟
به عنوان مثال : با ازدواج یک زن و مرد ، اجتماع چگونه شکل می گیرد و خانواده چطور رقم زده می شود ؛ دوام و بقای آن به چه عواملی بستگی دارد ؟ و اینکه چه چیز موجب می گردد جامعه از یک واحد کوچک آغاز تا به یک سطح کلان بسط یابد ؟ نیاز انسان برای تشکیل اجتماع چیست ؟ فلسفه اجتماعی سعی دارد برای این پرسش ها ، پاسخ مناسبی را پیدا نماید .
از عصر انسان نئاندرتال و سپس غارنشین به این سو ، دلیلی که انسان ها را در
کنار یکدیگر جمع نموده تا تشکیل اجتماعی دهند ؛ نیاز آنان به هم بوده است . آن چه که
جوامع را شکل داد و به صورت پیچیده ی امروزین درآورد ؛ نیازی بود که انسان آن را حس
کرده و رفع آن را با « در کنار هم بودن » یافت . این مسأله آرام آرام شبکه ای از نیازها
را پدید آورد و سبب گردید جوامع گسترش یابند . در عصر پیچیدگی جوامع ، عصر پیچیدگی نیازها و پیچیدگی برآوردن آن نیازها را در پی داشت .
دامنه ی نیازها ، دامنه ی تخصص ها را گسترده تر ساخت و روابط اجتماعی ، ارتباط و تعامل اجتماعی را درهم تنیده و پیچیده تر نمود .
پرسش اساسی در فلسفه اجتماعی همانطور که گفته شد ؛ تبیین این دو نکته است که چه عاملی موجب پدیده ای به نام اجتماع شد ؟ و چه دلیلی سبب دوام و قوام جامعه می گردد ؟
پاسخی که بدان داده شد ؛ مسأله ای نیاز و شبکه ی برآوردن نیازها بود . لذا نیاز انسان ، سبب تشکیل اجتماع گردید . می گویند انسان ، حیوای است مدنی الطبع ، طبع آن ، در با تعامل با دیگران رقم خورده است .
در فقه قاعده ای است که می گوید « لا ضرر و لاضرر » ، یعنی انسان نه به خود ضرر رساند نه به دیگری . نقیض آن این است که انسان به خودش و به دیگران نفع رساند . لذا خِرَد بر سر تفاهم و سپس نفع رساندن به یکدیگر است . مفهوم اصلی در این جا تفاهم است و خرد ، بستر این تفاهم را فراهم می آورد . تفاهم ، حاصل هم ریشه بودن در اجتماع است .
مثال : اگر ذهن را یک زمین کشاورزی تصور نموده ، اذهان دیگر نیز مانند ذهن خود
، یک زمین کشاورزی تصور شود ؛ آن گاه در زمین ذهن ، درختی کشت شده و یک ریشه ی ثابت
دوانیده شود ؛ آنرا
می توان تفاهم نامید . تفاهم یعنی فهمیدن . در حوزه ی فلسفی ذهن ، یک ذهن با ذهنی دیگر
باید یکی شود و یک ریشه در درون آن شکل گیرد . لذا زمانی که همه ی اذهان یک زمینه و
در باور همه نیز یک ریشه تنیده شود ، تفاهم به وجود می آید . و تفاهم در سه گزاره ی
Logos در کلمه مفهوم ، عدد و نیز
عنصر شکل می گیرد . این سه گزاره عناصر اصلی درخت فلسفه است . تفاهم ، حاصل هم ریشه
بودن در اجتماع است . بنابراین ، فلسفه اجتماعی بر مبنای درخت فلسفه ، معلول داشت تفاهم
ریشه ای است .