سه منشأ معرفتی فلسفه ی اجتماعی
ادامه بحث پیشین...
از اجتماع ، قدرت زاییده می شود ؛ قدرت توانایی تعمیم یافته ای برای کمک به اجرای تعهدات الزام آور در واحدهای نظام سازمانی جمعی است و از این حیث، قدرت یعنی فعال کردن تعهدات الزام آور [ پارسونز، 1381 ] . در کنار هم بودن ، تعهدی را نسبت به هم به وجود می آورد ؛ که قدرت در این جا آن تعهدات را ، الزام آور می کند .
لذا پارسونز ، قدرت را حاصل نظام اجتماعی می داند . یعنی اجتماع علاوه بر رفع نیاز و منفعت که قوام و دوام جامعه است ، با بخش دیگری به نام قدرت ، که علاوه بر مسأله ی نیاز ، مُدام به بازتولید قدرت می پردازد ، توازن در جامعه را رقم می زند .
در علوم اجتماعی ، سه منشأ معرفتی برای فلسفه ی اجتماعی برشمرده می شود :
نخست ، علوم طبیعی که همه ی مناسبات را در روند طبیعی می داند . سپس پوزیتیویسم ، به ویژه با افرادی چون آگوست کنت . در تلقی سوم نیز ، گروهی که هرمنوتیک را مطرح می نمایند .
البته امروزه همه ی این عقاید درهم تنیده شده اند و به سادگی قابل تفکیک نیستند . لذا شالوده ی اجتماع را که قوام آن در فلسفه ی اجتماعی مدرن بر تفاهم در رفع نیاز است ؛ می توان به طور اجمال این گونه بیان کرد :
1 ـ منفعت ، که جِرِمی بِنتام درباره ی آن نظریه ی اصالت منفعت را مطرح نموده است .
2 ـ زمین ، در تلقی فئودالی ، که مبنای مناسبات اجتماعی است .
3 ـ روابط تولید ، در نظریه ی مارکس به عنوان شالوده ی اجتماع در سوسیالیسم مارکس .
4 ـ نظام سرمایه داری ( کاپیتالیسم ) :
در دویست سال گذشته ، دو ایدئولوژی در فلسفه ی اجتماعی پدید آمد . ایدئولوژی چپ و ایدئولوژی راست . در ایدئولوژی چپ ، مسأله این است : بیاییم در همه چیز شریک شویم تا ضرر نکنیم و مساوات رعایت شود . به این تلقی « نظام اشتراکی » گفته می شود . این نظام اشتراکی را سوسیالیسم می نامند . جریان دیگری که موسوم به راست است ؛ می گوید : با هم تشریک مساعی کنیم . یعنی شریک در سعی و تلاش ، که هر کس برای خود سرمایه و سهام و سود بیشتری داشته باشد . این نظام سرمایه داری است .
روح حاکم بر این دو ایدئولوژی این گونه بیان می شود که سوسیالیسم به دلیل این که به اشتراک در همه ی حوزه هاست ، به عدالت می رسد . اما در ایدئولوژی کاپیتالیسم و سرمایه داری ، برای آن که شخص بتواند به سود بیشتری برسد ؛ باید آزاد Liberty باشد . لذا تلقی این است که در کاپیتالیسم ، لیبرتی و آزادی مطرح است ، برخلاف سوسیالیسم که عدالت را می جوید . اما در واقع ، آن چه که سوسیالیسم دنبال می کند مساوات است نه عدالت .