سکانس پنجم پیشرفت
سؤال مهمی که به طور طبیعی ذهن بسیاری را به خود جلب کرده است، سؤال از چیستی علوم انسانی اسلامی است. امروزه درباره چیستی علوم انسانی دیدگاه های متنوعی به چشم می خورد. یک دیدگاه که از آن به نگاه سطحی نگر و تشریفاتی به علوم انسانی اسلامی تعبیر می شود، معتقد است که رفع تعارضات آشکار میان علوم انسانی رایج ( سکولار ) و عقاید، احکام و ارزش های اسلامی از طریق پالایش و اصلاح متون علمی، موجب اسلامی شدن علوم انسانی می شود لذا می توان بدون آن که به دنبال نوسازی علوم انسانی بود و یا اصراری بر قرار گرفتن پسوند اسلامی برای علوم انسانی داشت ، با از میان برداشتن تعارضات ظاهری به مقصد رسید.
مشکل اصلی این نگاه، نادیده انگاشتن تأثیر جهان بینی الحادی و مبانی همسو با آن در بطن علوم انسانی فعلی است، امری که حتی رفع تعارضات را به یک پارادوکس و آشفتگی علمی تبدیل می کند.
دیدگاه دیگر که از آن به دیدگاه افراطی تعبیر می شود ، بر این باور است که می توان با کنار گذاشتن علوم انسانی فعلی و ابراز بی نیازی از دانش تجربی، به ساخت یک علوم انسانی جدید مرکب از منابع دینی، اهتمام ورزید. عیب اصلی این دیدگاه، عدم درک گستره حقیقی دین و تحمیل یک توقع نابجا به منابع دینی برای جوابگویی به تمامی نیازهای ریز و درشت انسان و جامعه انسانی است.
دیدگاه سوم که از آن به رویکرد واقع بینانه به علوم انسانی اسلامی تعبیر می شود ، اولا. ابتنای کل علوم انسانی بر جهان بینی الهی را اصل الأصول تلقی می کند. ثانیا. با تحدید قلمرو دین، منطقه اختصاصی ای را که باید به حضور تام تعالیم اسلامی اعم از نقلی و عقلی اختصاص داد، معین می کند؛ در این منطقه، موضوع علوم انسانی به دلیل متافیزیکی بودن مقولات، اساسا موضوع علم تجربی نیست و به طریق اولی نمی توان برای این علوم در آن منطقه ( مگر در حد تعاون در فهم یا کاربست علوم اسلامی ) هیچگونه کارآمدی ای قائل بود.
ثالثا. با ترسیم منطقه مشخصی برای علوم تجربی( خارج از قلمروی اختصاصی دین )، فعالیت این علوم برای پاسخگویی به بخشی از نیازهای انسان و جامعه انسانی را نه تنها مباح، بلکه لازم دانست. با این ملاحظه که همین منطقه نیز در زیر چتر جهان بینی اسلامی قرار دارد و علی الاوصول نمی توان بین نتایج این علوم و عقاید اسلامی تعارضی( مگر در حد شبهه ) یافت.
در اینجا ذکر دو نکته ضروری است: یکی آن که در بین دو منطقه اختصاصی ای که برای تعالیم اسلامی و علم تجربی ترسیم شد، حتما منطقه وسط یا میانه ای نیز متصور است که می توان از آن، به منطقه تعامل و هم افزایی علوم نقلی- عقلی ( اسلامی ) با علم تجربی تعبیر کرد. نکته بعدی اینکه، از نظر ما، آنچه در زیر چتر جهان بینی اسلامی در منطقه اختصاصی علم تجربی متولد می شود در درون، و به مثابه جزئی از علوم انسانی اسلامی تلقی می شود نه یک امر بیرونی و بیگانه.