توسعه نافرجام ٣
در ادامه بحث پیشین.....
باز هم در همین راستاست که شخصیتهای ملی ما نیز کسانی هستند اساساً «دولت گریز»، البته گریز از همان «دولت تاریخی». پس کسی میتواند شخصیت ملی باشد که اکثریت جامعه او را صادق، مخالف استبداد داخلی (بخو انید دولت)، در مبارزه با استثمار و استعمار خارجی، به دور از فساد مالی، در فکر و اندیشه محرومان جامعه، مظلوم، و احتمالاً نه خیلی ثروتمند بداند. دقت کنیم که انجام واقعی خدمات برجسته ارتباط چندانی به تبدیل یک سیاستمدار کشور به یک شخصیت ملی ندارد و گویا ملت از تصور وجود و بهره مندی از وجود چنین شخصیتهایی نیز نا امید است.
در چنین وضعیتی است که از صبح تا شام میکوشیم تا لقمه نانی برای «جامعه مستقل» خود تأمین کنیم و آسایش و رفاهی داشته باشیم و . . . طبیعتاً توفیق زیادی هم نداریم. در نهایت ممکن است تعداد محدودی از ما پول و ثروتی هم فراهم آورد ولی از آسایش و رفاه، از امنیت، از فضای اجتماعی مطلوب، و از بسیاری از مواهب دیگر طبیعت و زندگی دور میمانیم. در همین راستا، اقتصاد ما هم تبدیل به اقتصادی میشود که شکوفا و پویا نیست، از نظر فنی عقب مانده است، سرمایه گذاری کافی در آن صورت نمیگیرد، اشتغال زایی مولد و مطلوب آن بسیار محدود است، از تورم ساختاری رنج میبرد، قدرت رقابت با اقتصادهای خارجی را ندارد، توان ایجاد تنوع لازم و بهبود کیفی در تولیدات خود را نیافته است، هزینههای تولید و به تبع آن قیمت کالاها مداوماً در حال افزایش است، و این افزایش هزینه و افزایش قیمت اجازه رشد و گسترش مطلوب بازار و لذا رشد و گسترش تولید را نمیدهد. در یک کلام، اقتصاد جامعه قدرت تأمین مردم را از دست داده است. نتیجه مشخص است: رکود، بحران، بیکاری، تورم، توزیع نامتعادل و ناعادلانه درآمد و ثروت، فقر و محرومیت، ترس و نگرانی از آینده، مرعوب بودن در مقابل اقتصادهای بیرونی، و تضعیف شدید هویت اقتصادی جهانی کشور. به امید روزی که راه برای پیشرفت ایران اسلامی با مدد از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت هموار شود. به امید آن روز....