در مباحث گذشته عرض شد که ما یک بستهی کلی داریم که همان سبک زندگی ایرانی- اسلامی است و با سبک زندگی غربی فرق میکند، اما درونش به دلیل اینکه موضوعات مختلف، عرصه ها و ابعاد مختلفی داریم، هر کدام یک سبک مختص به خودشان را دارند.اینها در پیوند با یکدیگر، نظام سبک ها را درست میکنند و ما باید این نظام و هماهنگی اش را بشناسیم و طراحی کنیم.اما نکته اینجاست که آیا نقش کنشگران در طراحی سبکها لازم است؟ این نکتهی مهم ، تابع مقدماتی است که قبلا توضیح داده شد. آیا در فرهنگسازی، آرا و تمایلات مردم نقش محوری دارد یا تعالیم دین و حرف خدا و پیامبر(ص) و خواست و ارادهی پیامبر و اولیای الهی؟
نظامات غربی، طبیعتاً چون دستشان را از دست انبیاء جدا کردند، باید بگویند خواستهی مردم و اکثریت ملاک است. در جامعهی اسلامی، به دلیل اینکه دستشان را به دست انبیاء و اولیاء بدهند، میگویند هرچه خدا و معصوم بگوید؛ یعنی خواست خودشان را تابع خواست ولی و امامشان قرار میدهند.بنابراین در این فرهنگ و بنا بر این مبنا، باید بگوییم همانطور که فرهنگ هدف، از بالا تأمین میشود، یعنی خدا و پیغمبر معلوم میکنند نه آرای مردم، بنا بر رابطهای که بین فرهنگ و سبک زندگی وجود دارد، در سبک زندگی هم همینطور است. بنابراین به سلیقهی مردم بستگی ندارد و از بالا تعیین میشود. منتها یک تبصره دارد. تبصرهاش این است که در مقام تحقق، ما همیشه با فرهنگ آرمانی فاصله داریم؛ یعنی تمایلات خودمان را کاملاً تابع تمایلات امامان قرار ندادیم؛ چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی. این یعنی از فرهنگ آرمانی فاصله داریم. وقتی کاملاً تابع نباشیم، این فاصله خالی نمیماند، بلکه با یک چیز دیگر پر میشود، که آن خواسته و تمایلات شخصی خودمان است. اینجا دیگر فضایی است که خودمان، فارغ از ارادهی ولی و امام (ع) اعمال میکنیم و دخالت میدهیم. این واقعیتی است که هیچ وقت از آن گسسته نمیشویم. این نقش کنشگران است. بنابراین سیاستگذاران فرهنگی و طراحان الگوی پیشرفت، هنرشان باید این باشد که در عین اینکه جامعه را به سمت جامعهی آرمانی سوق میدهند، این واقعیت را هم بشناسند. نباید تابع و تسلیم این بخش از خواست مردم که ریشه در فرهنگ اسلامی و توحیدی ندارد بشوند. ولی در محاسباتشان باید این مسئله را لحاظ کنند.