علاوه بر هیرشمن اصلی ترین چهره های اقتصاد توسعه که دراین زمینه پیشگام هستند اندیشه های اقتصادی آدام اسمیت ریکاردو و مارکس می باشند .
باید گفت درآراء این متفکران اقتصادی نوعی حرکت نوسانی در روابط میان ابعاد اقتصادی وسیاسی می توان مشاهده کرد.
اسمیت عدم تفکیک اقتصاد و سیاست را باطل می انگارد و استدالال می کند که دولت و اقتصاد نه تنها اهدافی متفاوتی دارند بلکه باید این اهداف را تا آنجا که ممکن است به طور مستقل و جدای از هم دنبال کنند . او معتقد بود درباره اقتصاد دست کم می توان گفت حداکثر رشد آن در شرایط رقابت آزاد از دخالت های سیاسی به وقوع می پیوندند.
در حالی که مارکس بسیاری از قسمت های برجسته افکار اقتصادی کلاسیک را در نظریه خود با هم تلفیق کرده و در نظریات خود در روابط میان ابعاد اقتصادی و سیاسی را تجدید نظر کرده ، بدین معنا که اهداف اقتصادی و سیاست را کاملا" به هم پیوسته می انگارد تا آنجا که سیاست را به عنوان دست نشانده ملاحظات و شرایط اقتصادی تلقی می کند و نقش دولت را به پشتیبانی از روابط طبقاتی که از شرایط تولید بر منحصر می کند .
به نظر می آید اصلی و فرعی در بین اقتصاددانان اصلی و فرعی کردن عرصه اقتصاد و سیاست نکته مهم بوده و رویکرد اصلی آنان می باشد .
اما باید گفت مارکس جدای از اینکه یک از نظریه پردازان در زمینه اقتصاد توسعه است بزرگترین متفکر اجتماعی است که اندیشه او در حوزه های متعدد جامعه شناسی از قبیل جامعه شناسی توسعه مطرح است و بزرگترین اثر او متنی است موسوم به نقد اقتصاد سیاسی و دیگری کتاب سرمایه است که شاهکار و مرکز اندیشه اوست .