جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

پیتر بائر ، به عنوان یکی دیگر از پیشگامان توسعه آثار فراوانی در باب توسعه و توسعه اقتصادی دارد .آثار وی در برگیرنده انتقادات محکمی درباره موضوعاتی مانند ، شکاف فزاینده اختلافات درآمد میان کشورها و طرز عمل کمکهای خارجی ، جنبه های نظری و عملی برنامه ریزی توسعه است . همچنین در زمینه مسائل مربوط به روش تحقیق در اقتصاد و توسعه اقتصادی اثرات زیادی را به رشته تحریر درآورده است .او تحقیقات خود را با ورود به آسیای جنوب شرقی وآفریقای غربی آغاز کرده بود و با مشاهده مردم بومی مالایا ( مالزی اکنون ) به این نتیجه رسید که فعالیت اقتصادی در بسیاری از شهرها و روستاهای بزرگ، وجود وسایل ارتباطی عالی و رونق  آشکار  زندگی قسمت بزرگی  از جمعیت غیراروپایی تصویر دنیایی کاملا" متفاوت  با مالایای عقب مانده از نظر اقتصادی قرن 19 را ارائه می دهد .

او با مشاهده وضعیت اقتصادی آفریقای غربی و آسیای جنوب شرقی اینکه مناطق عظیمی که در این کشورها زیر کشت محصولات  مختلف بودند  .  اما  قسمتی از  سرمایه لازم  این تاسیسات توسط  شرکت­ های تجاری  اروپایی که منابع مالی سوداگران محلی را تامین می نمودند ودر بعضی موارد حتی زارعان مهاجرانی بودند که فرسنگ­ ها از زادگاه خود دور بودند به این نتیجه رسید  که سوداگران نقش حساسی برعهده داشتند در واقع سوداگران کالاهای مصرفی و مواد اولیه مورد نیاز تولید  را  تامین  نموده  ،  تسهیلات  لازم  را برای عرضه محصولات  پولی  تدارک می دیدند . فعالیت آنان موجبات تشویق سرمایه گذاری و تولید را فراهم می آورد .

جریان این وقایع نشان داد که مفهوم اثر تظاهر یا نمایش بین المللی چندان صحیح نیست .

براساس این  مفهوم  دسترسی به کالاهای مصرفی  ارزان مخصوصا" کالاهای  وارداتی موجب  تاخیر توسعه کشورهای توسعه نیافته می شود .زیرا تمایل به مصرف مردم این کشورها را بالا می برد.

بنابراین از نظر وی تسهیلاتی به عنوان زیر بنا شناخته می شود که درجریان گسترش اقتصاد به وجود می آید واین پندار که یک زیربنای کامل و پر هزینه زمینه لازم برای پیشرفت اقتصادی است واقعیت تاریخی ندارد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۹
اسماعیل شیرعلی

 دو منبع اصلی نظریه وابستگی :

تفکر نئومارکسیتی که نظریه سرمایه داری انحصاری را مطرح کرد و هدفش این بود که نشان دهد در قرن بیستم یک شکل سلطه از سازمان اجتماعی ایجاد شده است. شرکت های بزرگ که دراواخر قرن نوزدهم به وجود آمده بودند رفته رفته شرکت های کوچک را با خریدن اکثر سهام این شرکت تصاحب کردند و از صحنه رقابت دور کردند. انحصاری شدن  سرمایه نزد آنان رقابت را کنترل کرد .آنها معتقد بودند که  فقط با خروج نظام سرمایه داری جهانی و بازسازی اقتصاد و جامعه براساس نظام سوسیالیستی می توان به توسعه دست یافت .

دومین منبع مکتب وابستگی اقتصادانان انتقادی ورادیکال آمریکای لاتین بودند که به دلیل بی توجهی به روابط طبقاتی توسط چپ­گرایان آمریکای لاتین مورد انتقاد قرار گرفت .آندره گوندرفرانک یکی از کسانی است که دیدگاهی رادیکال نسبت به این نظریه دارد. به عقیده فرانک نسبت دادن توسعه نیافتگی به سنت گرایی یک خطای تاریخی و سیاسی است. او معتقد  بود جامعه دارای ساختار دوگانه ای از بخش های سنتی و مدرن بوده که هریک پویایی خاص خود را دارد. سرمایه داری جهانی  به محض  بوجود آمدن  نظام های اجتماعی اولیه را تخریب یا دگرگون کرد وآنها را به منابع توسعه هر چه بیشتر خود تبدیل نمود .

به زعم وی سازمانهای اقتصادی سیاسی اجتماعی فرهنگی کشورهای توسعه نیافته  به جای  اینکه اساسا" اصیل یا سنتی باشند تحت تاثیر نفوذ سرمایه داری بوده اند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۰۷
اسماعیل شیرعلی


یکی از نظریات ارائه شده مارکسیت  و نئورکسیتی نظریه وابستگی است .

مارکسیم مبنای فلسفی و نظری یک رشته  از  نظریه های نئومارکسیتی را تشکیل می دهد که این نظریه ها مفاهیم مارکسیتی تاریخی را با تعدادی از سنت های انتقادی دیگر ترکیب می کنند.

پیام اساسی مکتب وابستگی این بود  که توسعه اروپا توسعه نیافتگی  فعال دنیای غیر اروپائی را  به دنبال داشت  . از نظریه شناسان وابستگی توسط اروپا  مبتنی برتخریب خارجی بود.

استیلای خشن کنترل مستعمرات و غارت مردمان ، منابع و مازاد جوامع غیراروپایی . حاصل چنین فرآیندهای تاریخی جغرافیایی جهانی جدید بود یعنی جهان  اول  اروپایی  به  عنوان مرکز و جهان سوم غیراروپایی  به  عنوان  پیرامون . بنابراین کشورهای مسلط به رشد اقتصادی خودپایا رسیدند درحالیکه سایر کشورهای زیر سلطه رشدشان صرفا" تحت  تاثیر تغییرات کشورهای مسلط بود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۰
اسماعیل شیرعلی

نظریات جامعه شناسان کلاسیک از جمله مارکس در مورد توسعه قابل تأمل است.

نظریات توسعه ای مارکس در دو سطح متفاوت قابل طرح است :

١-    در سطح توسعه سرمایه داری   2- در زمینه توسعه نیافتگی جهان غیر سرمایه داری

از نظر او سرمایه داری صنعتی است که درآن توسعه معنی می یابد . دراین جامعه کارگر سرمایه دار سرمایه داری و سود کار مطرح است .همچنین از نظر او و در جریان جامعه سرمایه داری ، تولید ، مرکزی ترین و مهم ترین امر است که باحضور نیروهای اجتماعی محقق می شود .او درآغاز در پی بیان نحوه توسعه سرمایه داری در کشورهای صنعتی است .از نظر مارکس به دلیل نیاز  به سود  بیشتر و دستیابی مکانیسم های مطمئن استمرار بازار جهانی اهمیت دارد .به اعتقاد وی بورژوازی به یک  بازار دائما"  توسعه  یابنده جهت کالاهایش  نیاز دارد تا  بورژوازی  را به  تکاپو وادارد و بورژوازی   با بهبود سریع همه ابزارهای تولید و با وسایل ارتباطی که دراختیار دارد می تواند کلیه ملل و حتی عقب مانده ترین آن ها  را به عرصه تمدن بکشاند .

بنابرین شیوه  تولید  و روابط تولید به زعم او عامل تغییر در سیستم اجتماعی است ، چون تغییر در ساختار جامعه را  در پی دارد . این تغییر باعث حاکمیت طبقه سرمایه دار  بر شیوه تولید در جهت کسب  سود و بهره کشی  از کارگر را  درپی دارد که  باعث تراکم و انباشت  سرمایه می شود که خود پیشرفت  اقتصادی  را در پی خواهد داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۸:۰۳
اسماعیل شیرعلی


علاوه بر هیرشمن اصلی ترین چهره های اقتصاد توسعه  که دراین زمینه پیشگام هستند اندیشه های اقتصادی آدام اسمیت ریکاردو و مارکس می باشند .

باید گفت درآراء این متفکران اقتصادی نوعی حرکت نوسانی در روابط میان ابعاد اقتصادی وسیاسی می توان مشاهده کرد.

اسمیت عدم تفکیک اقتصاد و سیاست را باطل می انگارد و استدالال می کند که دولت  و اقتصاد نه تنها اهدافی متفاوتی دارند بلکه باید این اهداف را تا آنجا که  ممکن  است  به طور مستقل و جدای از هم دنبال کنند . او معتقد بود درباره اقتصاد دست کم می توان گفت حداکثر رشد آن در شرایط رقابت آزاد از دخالت های سیاسی به وقوع می پیوندند.

در حالی که مارکس بسیاری از قسمت های برجسته افکار اقتصادی کلاسیک را در نظریه خود با هم تلفیق کرده و در نظریات خود در  روابط میان ابعاد اقتصادی و سیاسی را تجدید نظر کرده ، بدین معنا که اهداف اقتصادی و سیاست را کاملا" به هم  پیوسته می انگارد  تا آنجا که  سیاست را به عنوان دست نشانده ملاحظات و شرایط اقتصادی تلقی می کند و نقش دولت را به پشتیبانی از روابط طبقاتی که از شرایط تولید بر منحصر می کند .

به نظر می آید اصلی و فرعی در بین اقتصاددانان اصلی و فرعی کردن عرصه اقتصاد و سیاست نکته مهم بوده و رویکرد اصلی آنان می باشد .

اما باید گفت مارکس جدای از اینکه یک از نظریه پردازان در زمینه اقتصاد توسعه است بزرگترین متفکر اجتماعی است که اندیشه او در حوزه های متعدد جامعه شناسی از قبیل  جامعه شناسی  توسعه مطرح است و بزرگترین اثر او متنی است موسوم به نقد اقتصاد سیاسی و دیگری کتاب سرمایه است که شاهکار و مرکز اندیشه اوست .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۸
اسماعیل شیرعلی

عده ای نیز نظریات توسعه را به نظریات سنتی ، مدرن و پست مدرن تقسیم نموده اند .

نظریه توسعه اقتصادی نظریه های جامعه شناسی توسعه و نظریه های سیاسی توسعه از این جمله اند.از جمع دانشمندان علوم اجتماعی که درباره نظریه توسعه بررسی وطبقه بندی کامل تری کرده اند .فاستر کارتراست که تمام نظریات توسعه را از دیدگاه علوم اجتماعی به دو الگوی کاملا" متضاد تقسیم می کنند.

الگوی توسعه حاکم بر غرب والگوی نئومارکسیتی

از میان پیشگامان توسعه نیز می توان به هیرشمن -  کالین کلارک پیتربائر ویتمن روستو اشاره کرد. هیرشمن که یکی از پیشگامان توسعه است چهار مکتب فکری را درآثارش مشخص می کند که برای مطالعه  توسعه نیافتگی و توسعه اقتصادی به کار رفته اند .  این چهار مکتب عبارتند از  نئومارکسیم    نئوکلاسیک مارکسیم کلاسکا که هیرشمن آن را اقتصاد توسعه می نامند .

طرح شاخه اقتصاد توسعه به زمان جنگ جهانی دوم و بعد از آن برمی گردد . در بریتانیا زمان جنگ ، طی دو گزارش اشتغال کامل  و خدمات رفاهی را تبلیغ کردند . بین سالهای 1945 و 1950 ایالات متحده براساس طرح مارشال 19 میلیارد دلار به اروپای غربی اعطا کرد تا صرف بهبود اقتصادش  نماید و صندوق بین المللی  پول به منظور تنظیم اقتصاد جهانی تاسیس شد   تا این بانک بتواند درجهت توسعه کشورهای جهان سوم موثر باشد . در این میان یک احساس همگانی به وجود آمده بود که اصول مدیریت اقتصاد کلان باید توسط  دولت ها به  کشورهای در حال  توسعه گسترش یابد و بدین ترتیب در اواخر دهه های 1940 و 1950 شاهد مجموعه ای از نظریه های اقتصادی هستیم  که به طور آشکار هدفشان  توسعه  جهان سوم  بود.مهم ترین مولفه آنها کاربر روی اقتصاد و بهبود شرایط اقتصادی و افزایش درآمد سرانه ملی بود .

البته باید گفت در نظریه های توسعه هیرشمن که پایگاه و اساس توسعه را اقتصاد می داند و بهبود شرایط اقتصادی و افزایش درآمد  ملی را یکی از شاخه های پیشرفت و توسعه می داند نقدی وجود دارد و آن اینکه  توسعه یعنی تحول جامعه یعنی حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب . افزایش درآمد ملی رسیدن به وضعیت مطلوب نیست بلکه رشدی در اقتصاد کشور است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۶
اسماعیل شیرعلی


همانگونه که قبلا عنوان شد جغرافیا به دو بعد از زندگی می پردازد و مدعی است که این دو جنبه با هم رابطه متقابل دارند :

بعد طبیعت یعنی رابطه بین  جوامع  و محیط  زیست  و بعد فضا  یعنی تفاوت های منطقه ای  جوامع  به اضافه روابط فضایی و آزمایشی بین انواع جامعه که از منظر منطقه ای با یکدیگر متفاوت هستند .

ارتباط  بین دو نوع جغرافیا  این است که تفاوت های منطقه ای اساسا" حاصل شیوه های متفاوت  دگرگونه اجتماعی در طبیعت است . 

به سخن دیگر ، زندگی ویژگی های عام و خاص دارد . تفاوت های واقعی در شیوه  زندگی  ، یعنی تفاوت های ناشی از اختلالات آمایشی در نوع و سطح توسعه ، چیزی است که جغرافی دانان درصدند آنرا به عنوان کار تخصصی خود در علوم اجتماعی مورد بررسی قرار دهند .

توسعه در اصل به معنای بهبود شرایط زندگی است و اقتصاد نیز دانشی است در مورد استفاده موثر از منابع برای ایجاد مبنای مادی زندگی بنابراین توسعه اساسا" یک فرآیند اقتصادی است و تمامی  نظریه های توسعه  ابعاد  اقتصادی مهمی دارند . این تعریف از دیدگاه ریچارد پیت واین هارت ویک می باشد که دکتر ازکیا در کتاب نظریه های توسعه آن را ترجمه کرده است .

باید گفت در این بخش جامعه شناسی ازسوی دانشمندان و نظریه پردازان نظریه های متفاوت و گوناگونی ارائه شده که همگی تاکید بر عرصه ای است که توسعه در آن مورد توجه بوده .عده ای به نظریات جامعه شناسی  توسعه  بر اساس نقش یک عامل  ( تحلیل  تک عاملی چون روانی و فرهنگی و اقتصادی )  یا چند عاملی (عامل اقتصادی اجتماعی و روانی اجتماعی  سیاسی   و...) توجه کرده و نظرشان از نظریه های توسعه فراهم نمودند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۶
اسماعیل شیرعلی

توسعه باور دنیای مدرن است . توسعه در مفهوم قوی خود به معنای استفاده از منابع تولید جامعه جهت بهبود شرایط زندگی فقیرترین افراد است و در معنای ضعیف خود به معنای سهم بیشتر از همه چیز برای تمامی افراد در  چارچوب بیشترین سهم برای عده انگشت شمار.

درابتدا نگاهی کوتاه به جغرافیایی توسعه داریم :

نظریه های توسعه بر اساس موقعیت سیاسی  طرفدارانشان ، دارای مبادی وریشه های فلسفی و زمان و مکان ساخت متفاوت هستند . این نظریه ها از حیث جهت گیری علمی یعنی بر اساس جهت گیری غالب اقتصادی ،جامعه شناختی ، انسان شناختی وتاریخی یا جغرافیایی نیز متفاوتند.

جوامع  و افراد بشر با توجه به بعد زمانی  و مکانی تا  حد زیادی از یکدیگر متفاوت هستند  .  این امر در روند  توسعه زندگی اجتماعی  و اقتصادی  و به طور کلی در پویایی تاریخی شان  و یا در پیامدهای توسعه  برحسب شانس های  زندگی و شرایط مقتضیات مادی که می آفرینند کاملا" مشهود است .

جغرافیا به دو بعد از زندگی می پردازد و مدعی است که این دو جنبه با هم رابطه متقابل دارند :

بعد طبیعت یعنی رابطه بین  جوامع  و محیط  زیست  و بعد فضا  یعنی تفاوت های منطقه ای  جوامع  به اضافه روابط قضایی و آزمایشی بین انواع جامعه که از منظر منطقه ای با یکدیگر متفاوت هستند .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۲
اسماعیل شیرعلی

طبیعی است درجهانی که توزیع اولیه عادلانه ای حکمفرما نبوده است، عمل به تئوری های موجود اقتصاد توسعه  موجب فاصله بیشتر میان فقرا و اغنیاء شود. شیاما چاران دوپ در این باره می نویسد: «شواهد نشان می دهد که توسعه اقتصادی در حالی که بدون شک یک موضوع ضروری است ولی می تواند به نتایج نامطلوبی منجر شود. توسعه اقتصادی باید زمینه ای برای اهداف معین اجتماعی را فراهم نماید. نرخ های رشد GNP و درآمد سرانه، اغلب فریبنده است و نمای زشت فقر وبدبختی مردم را پنهان می کند».

توجه به نتایج ناگوار اقتصادی حاصل از توسعه لیبرالی و گسترش روزافزون فقر سبب شده است تا اندیشمندان اقتصادی به این نتیجه برسند که باید در اهداف توسعه تجدید نظر کرد. محبوب الحق در این باره می نویسد: «در همین ده سال اخیر است که توجه ما به تدریج به این معطوف شده است که توسعه برای که و به نفع چه کسی است، و در جستجوی واقعیت ها از رشد تولید ناخالص ملی فراتر رفته ایم. نخستین بار است که باز هم با بی میلی باور نکردنی می پذیریم که در بسیاری از کشورها تولید ناخالص ملی می تواند افزایش یابد اما زندگانی مردم بدتر شود. اکنون توجه ما به نیازهای اساسی انسان، به سیمای فقر و به وضعیت 40 درصدی از جامعه که در پایین ترین سطح درآمد هستند و غالباً توسعه از بالای سرآنها می گذرد معطوف می گردد... نهایتاً هم اکنون این اصل مسلم را می پذیریم که هدف غایی توسعه رفاه و بهروزی انسان است و نه ارقام تولید ناخالص ملی».

بنابر آنچه که در چندین نوشتار اخیر بیان شد به نظر می رسد بازنگری در اهداف توسعه ضرورتی انکار ناپذیر است. چرا که اهداف است که خطمشی ها و مسیر حرکت را مشخص می کند. لذا باید با تجدیدنظر در اهداف توسعه، مسیر و روش ها را نیز تغییر دهیم و طرحی نو دراندازیم تا بتوانیم از اشکالات موجود توسعه با اهداف و روش فعلی برهیم و اشتباهات گذشتگان را تکرار نکنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۰۸:۰۹
اسماعیل شیرعلی

بهینه پارتو معیاری است که چگونگی توزیع رفاه اجتماعی را بر اساس دیدگاه های لیبرالیستی توضیح می دهد. آمار تیاسن دراین باره می نویسد: «وضعیتی اجتماعی را بهینه به معنای پارتو می گویند که اگر و تنها اگر فایده هیچ فردی نتواند زیاد شود مگر این که به نقصان فایده دیگری منجر شود. رسیدن به یک چنین وضع بهینه ای موفقیتی بسیار محدود به شمار می رود ... یک وضعیت می تواند بهینه پارتو باشد در حالی که در آن برخی انسان ها در فقر کامل به سر می برند و بعضی دیگر غرق در تجملات باشند، و نتوان وضع فقرا را بهبود بخشید مگر آن که به تجمل اغنیاء دست زده شود. بهینگی پارتو می تواند واقعاً مولود اندیشه ای جهنمی باشد».

براساس معیار پارتو هیچ تفاوتی نمی کند که فرد منفعت برنده کیست؟ آنچه در این معیار اهمیت دارد صرفاً جمع جبری منافع تک تک افراد جامعه است و لذا اگر یک تغییر اجتماعی سبب گردد تا لااقل وضعیت یکی بهبود یابد و نفع ببرد بی آنکه زیانی متوجه هیچ کس گردد، چون جمع جبری لذت ها افزایش یافته و در نتیجه بر رفاه جامعه افزوده شده است، چنین وضعیتی بهینه خواهد بود. بر اساس این دیدگاه اگر در جامعه ای جمع جبری لذت ها افزایش یابد ولی تعداد کمتری از این لذت ها بهره مند شوند بهتر از این است که جمع جبری لذت ها کاهش یابد ولی تعداد افراد بیشتری از جامعه سود ببرند. بنابراین چنین معیاری می تواند کاملاً بر وضعیتی ناعادلانه و ظالمانه منطبق گردد و درستی آن را تأیید کند.

بر این اساس روشن می شود که عدالت اقتصادی و اجتماعی در تفکر اقتصادی لیبرال ها جایگاهی ندارد و سهمی از محاسبات اقتصادی را به خود اختصاص نمی دهد. جان راولز در این باره می نویسد: «ویژگی تکان دهنده مکتب فایده گرایی در مورد عدالت آن است که برای این مکتب اهمیتی ندارد مگر به صورت غیر مستقیم که این مجموعه رضایتمندی چگونه میان افراد توزیع گردد ... در این دیدگاه توزیع درست در هر یک از موارد آن توزیعی است که بیشترین رضایت را در پی داشته باشد».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۰۷:۴۵
اسماعیل شیرعلی