ادامه بحث پیشین ...
مسأله بیناذهن ، آخرین مسأله ی فلسفه ، در طول
تاریخ دو هزار و هفتصد ساله ی خود می باشد . فلسفه در طول این قرن ها ، به نُه مفهوم
رسیده است . یعنی در یک دور تسلسل ، در هرم فلسفه ، از یک نقطه آغاز و به نهمین واژه
ی خود اکنون به بین الاذهان رسیده است . امروز مسأله ی اساسی در فلسفه ،
بین الاذهان یا بیناذهنیت است . یعنی افراد گوناگون ، ذهنیت های متفاوت داشته وبه اصطلاح
تکثر ذهن ایجاد شده است . این مسأله ی تکثر و تعدد و پراکندگی اذهان ، موجب از هم گسیختگی
جامعه از یکدیگر است . برای انسجام ، دوام و قوام جامعه ، باید همه ی
افراد از یک موضوع ، فهم واحد داشته باشند . در غیر این صورت زمینه ی افتراق و تفرقه
به وجود می آید .
لازمه ی جامعه شدن ، این است که اذهان عموم ، همه به یک ذهن کلی تبدیل شوند . یعنی همه ی اذهان به مثابه یک زمین تصور و یک گزاره و یک درخت در آن کشت شود . چرا که دوام و قوام ساختار اجتماع ، در حوزه ی تفاهم است و تفاهم چون از ماده ی فهم می آید ؛ آن مفهومی که فهم می شود ؛ باید یک پارچه گردد .
انسجام جامعه و وحدت ، حاصل تفاهم است . در روند تحقق اجتماع مبتنی بر درخت فلسفه ، سه گزاره وجود دارد . در روند تحقق اجتماع نخستین مسأله ، تولید مفهوم است . سپس در گام دوم ، فهم آن توسط اذهان ، به تناسب هر کدام از مفاهیم می باشد . زمانی که اذهان گوناگون ، مفهومی واحد را ادراک کردند ؛ شبکه ی بین الاذهانی به وجود می آید و دامنه ی بیناذهنیت و بین الاذهانی ، گسترش می یابد .
هنگامی که همه ی افراد در یک مفهوم شریک شوند ، ( مانند فهم کلمه ی آب ) حاصل و خروجی این برداشت واحد در ذهن ها ، تفاهم نامیده می شود . اگر ذهن ها یک آینه تصور شوند و یک مفهوم به همه ی آنها تابیده شود ، در نقطه ی مقابل ، حوزه ای به نام تفاهم پدیدار می گردد : تفاهم اجتماعی . این مسیر سه مرحله ای ، روند تحقق اجتماع مدرن است .
حال باید دید ضرورت تشکیل اجتماع چیست ؟ آیا تنها حفظ رفع نیاز انسان ها مطرح است ؟ فلاسفه ی اجتماعی معتقدند که تجمع ، صرف رفع نیاز نیست . بلکه از این کنار هم بودن علاوه بر رفع نیاز ، بازتولید قدرت نیز مطرح است .