جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

چندی است که مردد هستم شبیه آنچه که وحید جلیلی عزیز نوشته و خطاب به همان عزیزی که ایشان نگاشته، دلنوشته ای را بنویسم. دلنوشته ای از همان جنسی که آقا وحید نوشت و چه زیبا نوشت.

شبا هت هایی عمیق به لحاظ حوزه کاری با آقا وحید داشته و دارم و به همین  میزان که او دلش خون است شاید بیشتر از آن دل خونی دارم از غربت و تنهایی حضرت آقا که به قول سید حسن نصرالله در کشور خودش تنهاست!!

شاید باورش برای عده ای سخت باشد که چرا رهبری تنهاست ولی برای آنان که مجبور بوده اند تنها شاهد غربت و تنهایی آقا باشند، بسوزند و بسازند، این تنهایی غربت، خیلی عجیب و غریب نیست ولی تا دلتان بخواهد زجرآور و جانکاه است...

 

برای اینکه فراموش نکنم و روزی درددل های خودم را بنویسم مطالب آقا وحید را در اینجا می آورم که با خواندنش سبک شوم... نیرو بگیرم... تا بنویسم...

 

این گروه خشن! تاملی در علل ناکارآمدی در رسانه ملی به بهانه سریال سادیستی عروس تاریکی

۱۳ شهریور, ۱۳۹۸ | دسته‌بندی شده در دسته‌بندی نشدهمقالاتویژه

جلیلی تصویروحید جلیلی مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی در یادداشتی در خبرگزاری فارس نوشت:
شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ به دعوت بچه‌های انجمن فیلمسازان انقلاب اسلامی خراسان در جشن سالانه‌شان از موفقیت‌ها و چالش‌های فیلمسازی انقلاب اسلامی سخن گفتم؛ بحثی مفصل در تصویر و تحلیل وضعیت فیلمسازی انقلاب در شرایط امروز.
کمتر از ده درصد از وقت آن سخنرانی به شکایت از یکی از فجایع اخیر رسانه‌ی ملی؛ سریالی با نام اصلی “عروس تاریکی” و بدل شده به”بوی باران “! گذشت.
خبرگزاری‌ها و سایتهای مختلفی تمام یا بخشهایی از آن سخنرانی را بازتاب دادند.
دوستان از داخل صداوسیما خبر دادند که ” آب در خوابگه مورچگان ریخته‌ای” و آشفته‌اند حضرات.
در آن گفتار از مدیران ارشد رسانه‌ی ملی و برخی پشتیبانان با نفوذشان در برخی جاهای مهم نظام سخن گفته بودم و اینکه دیگر بعد از ۲۰ سال کم کم وقت نهی از منکر علنی‌شان رسیده است و بعضی تاریکخانه‌های مدیریت باندی و ناکارآمد صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید مورد هجوم نورافکن‌ها قرار گیرد.
در آن جلسه “عروس تاریکی” فقط از آن جهت که نمونه‌ی نمایانی از کارنامه آن تاریکخانه بود به کسری از آنچه سزاوار بود نواخته شد.
اما مدیران همیشه طلبکار، کمترین جزء از آن تاریکخانه را پیش انداختند تا با نعل وارونه زدن و نصیحت اخلاقیِ صاحب این قلم، مجموعه پرسشهایی را که پیش نهاده بودم نقش بر آب کنند و این موج را نیز به سلامت از سر بگذرانند.
عیبی ندارد؛ اگر آن صاحب منصبانِ باند باز؛ در شأن خود نمی‌بینند که پاسخ وحید جلیلی را بدهند صاحب این قلم اتفاقاً در شأن خود می‌داند که جواب نعمتی را که سالهاست از آن برخوردارند بدهد.
و واقعاً که چه نعمتی است برای انحصار طلبان بی هنر که خود در تاریکخانه پناه گیرند و عمله‌ی غَضب را که قبلاً میلیاردی پرورانده‌اند پیش بیاندازند.
این معضله را در فقه؛ ” تتّرس” نامیده‌اند و آنکه به طوع یا کُره، سپر ظالمان قرار گیرد پیشاپیش حکم خود را امضا کرده است؛ ساب النبی باشد یا نباشد.
و اما ابتدا چند کلمه مختصر راجع به آنکه تا دیروز نعمتی بود برای حاکمان جام جم و امروز نعمتی است برای منتقدان و رسوا کنندگان مافیاهای حاکم در بخش مهمی از رسانه‌ی ملی جمهوری اسلامی.
کلماتی چند از نهج البلاغه بر سر نیزه شده است تا تردید در دل مومنانی اندازد که حجتشان اتفاقاً علی است و اگر نبود عهدی که با علی دارند سال‌ها پیش‌تر ” لَأَلْقَیْتُ حبل‌ها عَلَى غَارِبِهَا ” را چون لالایی دلنشینی به گوش غفلت گستران می‌خواندند و شرّ خود را از سرشان کم می‌کردند.
در پاسخ حقیر فرموده‌اند:” فحش ندهید و دروغ نگویید”!
انگار فحش دادن و دروغ گفتن را هم، چونان بودجه‌های میلیاردی رسانه‌ی ملی ارث پدری خود می‌دانند و تنها آنانند که اجازه دارند نه به افراد معدود که به جامعه‌ی پی پناه ایران اسلامی فحش و ناسزا بگویند و آلاء الهی را تکذیب کنند و دروغ‌های دراماتیزه شده خود را به خورد ذهن و دل خانواده‌های هم وطن بدهند و اگر کسی بر این بی داد، ضجه‌ای زد؛ بانگ برآورند: ” اِوا! پرنسیبت کجا رفته است؟”
یاد باد آن حکایت رسا که کسانی در محراب به فجور مشغول بودند، مسلمانی تفو انداخت که وای بر شما چه می‌کنید در مسجد مسلمین و بدهکار شد که “ای بی اخلاق! در محراب مسجد تف انداخته‌ای!”
حالا حکایت ماست و مستانی که با هذیان‌های سادیستی شان، تلو تلو خوران نه کوچه پس کوچه‌های بلاد، که خانه‌های مسلمانان را به پشتوانه نام رسانه ملی جمهوری اسلامی قرق می‌کنند و چون غارت زده‌ای بانگ بر می‌آورد عسس صدا می‌کنند و نهج البلاغه می‌گشایند و داد سخن از علی می‌دهند! و چه مظلوم است علی!
و حبّذا و مرحبا بر چنین بی شرمان و آفرین باد بر تاریکخانه نشینانِ مدیریتِ انحصار طلبِ رسانه‌ی ملی که عمله غَضب را چنین جسور کرده و پیش انداخته‌اند مبادا پرده برافتد و معلوم گردد که پشت این پلشتی، کدام تیم سیاست بازِ مدعی، پناه گرفته است.
***
از کدام تیمِ سیاست باز کم مایه مدعیِ انحصارطلبی سخن می گوییم؟
۲۶ سال پیش هاشمی نامی از پس مویه‌های آوینی، غزل خداحافظی را خواند و بعد از ۱۲ سال، سکان بزرگترین امکان رسانه‌ای جبهه حق در طول تاریخ را به تیمی سپرد که امید بود صدا و سیمای “جمهوری”، ” اسلامی” را احیا کنند.
آوینی که نقدهای آتشینش بر “بوق مفلوک”با دشنام‌هایی چون “دروغ گو ” و “هتاک ” پاسخ داده شد به دنیا نماند که برافتادن قبلی‌ها و بر آمدن بعدی‌ها را ببیند، اما همراهان ذوق زده و به وجد آمده آوینی را هرگز گمان آن نبود که ۲۶ سال پس از ورود کاروانی از مدعیان به دروازه‌های جام جم، وضع رسانه‌ی ملی چنین باشد.
“عروس تاریکی” به شایستگی و روشنی محصول برنامه ریزی شده جماعتی است که بیش از دو دهه تجربه‌ی حاکمیت بر رسانه‌ی ملی را دارند.
عروس تاریکی، حتی اگر اولین ساخته‌ی این تیم می‌بود سزاوار تندترین سرزنش‌ها و لایق صریح‌ترین گلایه‌ها بود، چه رسد که ۲۶ سال سابقه و تجربه و ادعا را یدک می‌کشد.
اگر کم هوش‌ترین و بی عرضه ترین مدیران هم از چنین فرصت عظیمی برای تجربه و آزمون و خطا برخوردار می‌شدند قطعاً پس از ۲۶ سال؛ نتیجه به مراتب از فاجعه امروز رسانه‌ی ملی بهتر می‌بود به شرط آن که به جای نصیحت اخلاقی دیگران ابتدا خود را از بخل و عجب و حسد و کبر خالی می‌کردند.
انقلابی که در موشکی و هسته‌ای و نانو و زیست فناوری و هوافضا به رده‌ی اول جهان رسیده است؛ در رسانه، پس از دو دوره مدیریت ممتد ۱۲ و ۲۶ ساله به فاجعه‌ای چون عروس تاریکی می‌رسد.
تصور کنید سردار حاجی زاده مثلاً در جشن‌های ۴۰ سالگی انقلاب از یک برنو به مثابه دستاورد بزرگ جمهوری اسلامی در فناوری دفاعی رونمایی کند! برنویی که تنها هنرش آن است که در دستان نیروهای خودی منفجر می‌شود!
و بعد رسانه‌ی ملی ۶۵ شب، هر شب نزدیک یک ساعت در شبکه‌ی یک، به تبلیغ این دستاورد بزرگ و شاهکار مدیران جمهوری اسلامی بپردازد!
گشودن پرونده “عروس تاریکی”؛ تأمل در کارنامه‌ی تاریکخانه‌ای است که ۲۶ سال است دربرخی گلوگاه‌های جام جم خسبیده و خود گوید و خود خندد.
به روم و روس می‌بری، به طبل و کوس می‌بری
نه مام توست این وطن؟ که را عروس می‌بری؟

*****

با آنها که برای پروژه‌های سی، چهل میلیون تومانی، ماه‌ها و گاه سالها بر در ارباب بی مروت دنیا در حوالی جام جم نشسته‌اند سخن ساز کنید تا دریابید پروژه ۱۵ میلیارد تومانی عروس تاریکی نه یک اتفاق تصادفی، نه یک تپق ساده‌ی مدیریتی، نه یک خطای ناگزیر از سوی مدیریتی تازه کار و نورس که دقیقاً و کاملاً محصول طبیعی یک نظام برنامه ریزی فاسد در مدیریت رسانه‌ی ملی است. نظامی که البته پشتیبانان قاطع و جسوری در بیرون از سازمان و در برخی از جایگاه‌های مهم نظام دارند و به مدد همین پشتوانه‌ی پر مدعا، انحصار طلب و در بزنگاه‌ها خشن؛ توانسته‌اند صدها برابر مهریه‌ی این عروس را از بودجه صداوسیما هزینه کنند تا مبادا ترک بردارد چینی نازک انحصار باندهای قدرت.
نعمتی که این تیم یا هیأت یا باند یا کارگروه یا مافیا یا مجمع یا گَنگ یا جلسه دعای ندبه یا هر نام مقدس یا کثیف دیگری که بر آن بگذاریم از آن برخوردارند؛ فلان عمله غضب یا نویسنده سادیست نیست، بلکه سکوت مصلحت پرستانی است که سالها معاملات باندهای سیاسی در رسانه‌ی ملی را به تماشا نشسته‌اند و دم بر نیاورده‌اند به امید آن که شاید کورسویی از تحول بدمد و مباد این که نظام آسیب ببیند؛
و از قضا سرکنگبین صفرا فزود
هرچه بیشتر دم در می‌کشیم و سکوت می‌کنیم وقیح‌تر می‌شوند.
هر چه رهبری صریح‌تر و تندتر نقدشان می‌کند بی محابا تر به جنگ راهبردهایش می‌روند،
حالا دیگر لوله‌ی تفنگ‌هایشان را هر شب به سمت خانه‌هایمان می‌گیرند و فرزندانمان را نشانه می‌روند.
ملیجک‌های قسطنطنیه که برای لبخند نشاندن بر لب باندهای قدرت؛ منتقدان حسین محمدی و مرتضی میرباقری وعزت ضرغامی و علی عسگری را با ابن ملجم برابر می‌کنند و برایشان شیشکی می‌کشند به جمهور مردم که می‌رسند”میرغضب” می‌شوند و ابایی ندارند که مدت‌ها؛ ملت بی پناه را در اوج تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی با سادیسم پنهان و آشکار خود بچزانند و از همان اصحاب قدرت جایزه بگیرند.
دوگانه‌ی غریبی است: با قدرتمندان ملیجک و با مردم میرغضب!
بخوانید ضجه‌های ملت بی پناه را از ظلمی که مدیران رسانه ملی و پشتیبانان انحصارطلب و باندبازشان بر آنها روا داشته‌اند:
(تمام نظرات از صفحه رسمی سریال بوی باران در اینستاگرام نقل قول شده است)

۱- خیلی کشت و کشتار داره تو فیلم، من که کلاً نگران آینده بچه هام شدم
۲- پلیس دقیقاً چکارست اینجا؟ یه آدم چاق و خرفت که فقط نشسته پشت میزش چرت میزنه. یعنی پلیسه فرشته رو نبش قبر کرد نفهمید پیمان بی گناهه؟!
۳- کلاً جنگ اعصاب روانه
۴- مثلاً کارگردان خواسته یه فیلم متفاوت بسازه، احتمالاً تا پایان فیلم فقط عوامل پشت صحنه زنده میمونن… حیف وقت که واسه دیدن این فیلم گذاشتیم، خودمون کم تو زندگی مشکلات نداریم می‌خواهیم شب یه سریال ببینیم اونم پشیمون میشیم… دیگه دیدن پایان سریال هیچ لطفی نداره جناب کارگردان
۵- خدا بکشتتون با این فیلم درست کردنتون. همش کشت و کشتار و قتل… چه وضعشه شورشو دراوردین یه خورده روحیه‌ی مردمودرک کنین
۶- فکر کنم آخرش نویسنده و کارگردانشم کشته شن…
۷- جنگ جهانی دوم انقدر کشته نداد که این سریال کشته داد
۸- حیف پول و وقت که صرف این سریال شد
۹- خب سریال کمدی خوبی بود. هر سری که یکی می‌مرد می‌خندیدیم. عنقریبه که کارگردانم بمیره. مهدی سلوکی هم که همه ش زندانه. این آخرشم انقدر خندیدیم که نگو، فهمیدیم که آگه یه قاتل بره بیمارستان با گروگان گیری میتونه فرار کنه
۱۰- منتظر بودم آخر فیلم کارگردان یه انتحاری بزنه همه با هم برن هوا
۱۱- علاوه بر کلیت سریال که ضعیف بود پایان بسیار ضعیف‌تری داشت امیدوارم دیگه شاهد همچین سریالی تو صداوسیما نباشیم. حالا که فکر می‌کنم چقدر از وقتمو صرف این سریال کردم حالم گرفته میشه
۱۲- فقط یه انتقادنسبت به اسم این سریال و ژانرش داشتم اونم اینکه اسمش باید بوی کشته‌ها میذاشتن و ژانرشم کمدی می‌بود همین
۱۳- عباس کی کشته شد؟؟ تا سرمو برمیگردونم یکی به فنا میره
۱۴- ماشاءا… همه از این سریال راضین با این تبلیغی که از فیلم گذاشتید و نظر مردمو پرسیدید اینایی که انتقاد میکنن زیر کامنتا همه منم!
۱۵- خیلی سریال ضعیفی بود واقعاً برای صدا و سیمای کشورمون متاسفم
۱۶- خوب شد تمام شد وگرنه با کلاشینکف میومدن تو خونه هامون همه مون را به رگبار می‌بستن
۱۷- آشغال‌ترین سریال تاریخ صدا و سیما بود
۱۸- هیتلر تو جنگ جهانی اینقدر آدم نکشت که شما تو یه سریال کشتین
۱۹- خداوکیلی دیگه از این همه کشت و کشتار خسته شدیم تمومش کنید بره
۲۰- امشب کسی نمرد خودش جای شکر د اره آخه امشب قسمت جدیدی نبود خلاصه بود! فردا منتظر قتل بعدی هستیم
۲۱- چرا انقدر پلیسمونو ضعیف نشون می‌دید؟
۲۲- پلیس کشور باید شاکی خصوصیتون بشه با این ضعفی که نشون دادید از بازپرس و پلیس
۲۳- سه نفر نویسنده و دو نفر مشاور نویسنده جمعاً پنج نفر آنچنان چرت و پرتی نوشتین که خودتون هم قطعاً نفهمیدین چیکار کردین! ای کاش یه بار توی عمرتون یه کتاب از آگاتاکریستی میخوندین تا میفهمیدین ژانر جنایی نوشتن چطوریه، ای کاش یه بار تو عمرتون دو صفحه از کتابهای وودی آلن میخوندین تا پرداخت داستانی یاد میگرفتین… ای کاش دو خط از کافکا میخوندین تا حداقل تخیلی درست مینوشتین… یعنی این حجم چرت و پرتی که شما نوشتین خودش یک اثر تاریخی و ادبی محسوب میشه! آقای کارگردان که کلی بودجه گرفتی از صدا و سیما واسه سرگرم کردن مردم! پولو خوب حروم کردی خوب! کارآگاه گجت رو بازسازی می‌کردی جالب‌تر بود والا
۲۴- اسم فیلم هیچ ربطی به فلم نداشت، به نظرم اسم فیلم آگه قتل زنجیره‌ای بود بیشتر بهش میومد! آخه بوی باران چه ربطی به این فیلم جنایی داره خب؟
۲۵- ظاهراً هدف اصلی ساخت این سریال چیز دیگه ای بوده، چرا تو این سریال پلیس و بازرس هیچکاره ست؟ اصلاً ما پلیسی ندیدیم… خلافکارها توی این سریال قهرمان نشون داده شدند
۲۶- اینا چی میگن؟ کجاش آموزنده بود؟ کجاش قشنگ بود؟ اینا فیلمم میبینن؟ تعریف فیلم و سریال رو میفهمن؟ یارو میگه باعث روشنفکریم شد!
۲۷- اینقدر این سریال عالی و محشر بود که اصلاً در حد فهم ما نمیگنجه!
۲۸- وا… غیر از بدآموزی چیزی نداشته از بس ترانه قرص خواب آور به آدم و حیوون خوروند
۲۹- من که از رسانه میلی که پول بیت المال رو داره حیف میکنه واسه چنین برنامه سطح پایینی راضی نیستم، ماهواره نداریم دلخوشیمون روزی ۳ ساعت تلویزیون دیدنه اینا همونم دارن از ما میگیرن، بعضی پیام‌های بازرگانی قدیمی از کل قسمتای این فیلم آموزنده‌تر بود
۳۰- خوب شد تموم شد. منتظر بودیم کارگردان و تهیه کننده هم کشته شن
۳۱- واییی گاندو کجا این سرال مزخرف کجا؟ من گاندو رو دوست نداشتم تموم بشه از بس خوش ساخت بود و مامورها باهوش بودن ولی هرشب دوست داشتم این سریال رو بنویسه. قسمت آخر همه رو گرفتن و فرشته شد همه کاره. مسخره‌ها
۳۲- شصت و چهار قسمت یه پلیس خرفت با هیکل داغون گذاشتین که همیشه خستس اونوقت قسمت آخر پلیسه از هلیکوپتر تیر میزنه به لاستیک، آخه تضاد تا چه حد؟ بازم جا داره بگم خاک تو سر نویسنده
۳۳- خدا رو شکر شادی و خانم جان به مرگ طبیعی مردن وگرنه اونارم فرشته و مرجان می‌کشت! فرشته این همه نیومد پیش مادرش دم رفتن دلش تنگ شد
۳۴- تا الان که قسمت شصت و دوم بوده ۹ نفر کشته شدن
۳۵- میگم به جای “بوی باران” بهتر نبود اسم سریالو “بوی مرگ” میذاشتین؟
۳۶- واقعاً افسرده شدیم آخه این چه طرز فیلم ساختنه؟ حیف باشه اون همه هزینه کردین برای این فیلم و بیشتر از این حییییف که وقتمونو به خاطر این فیلم مزخرف هدر دادیم
۳۷- یکی از بدترین سریالهایی که تا الان دیدم و چرت ترین سریال، یعنی دست فیلم‌های هندی رو از پشت بسته با این همه قتل و کشتار تو سریال اصلاً معلوم نیست نویسنده احمق داستان برای پلیس نقشی گذاشته یا نه، همه پلیس هستند برای خودشون
۳۸- خدا رو شکر خدا رو شکر این سریال مزخرف بالاخره تموم شد. خدا لعنتشون کنه با این فیلم ساختن
۳۹- گندترین سریالی که می‌شد ساخت، فقط موندم اون مردمی که توی مصاحبه تعریف می‌کردن چی بودن؟ بودجه مملکتو حروم میکنین با این فیلماتون، حرومتون باشه
۴۰- قبل از پخش مصاحبه مردم رو پخش کردن. همه گفتن سریال عالی و خوبی بوده!

۴۱- آدم باید واقعاً روانی باشه که از دیدن کشت و کشتار خوشش بیاد، خدا رو شکر که تموم شد
۴۲- با اعصاب و روان مردم بازی نکنید، خدا لعنتتون کنه
۴۳- واقعاً فیلم الکی‌ای بود این همه ماجرا درست کردید آخرش هیچکدوم به پایان نرسید! متاسفم
۴۴- ما کشته نشیم تو این سریال صلوات! چی فکر کردی سریال به این مزخرفی و غیر واقعی ساختی؟
۴۵- به خدا ترسیدم منم بیان بکشن
۴۶- کشت کشت کشت مرگ مرگ مرگ قتل قتل قتل مرد مرد مرد تا کی مشخص نیست. حتی جنایی هم نیست مثل فرار از زندان که قتل‌ها داستان رو جذاب کنن نه هر کی خوبه میمیره تا اعصاب بیننده بهم بریزه خجالت داره واقعاً
۴۷- خوب مثل اینکه فقط قراره کارگردان بمونه آخر فیلمی سریال اینقدر قتل و پلیس هیچ
۴۸- کس دیگه ای نموند بکشید؟ حیف بود این همه آدم زنده باشه ها
۴۹- توی این سریال به مردم دزدی و دروغ گویی یاد میده، تف به این فیلم و عواملش با این فیلم نوشتن و بازی کردنش
۵۰- وزیر بهداشت میگه هیئت و روضه باعث خود کشی جوانان میشه، نه آقای وزیر! ائمه باعث خودکشی نمیشن این فیلم‌های مزخرف صداوسیما که روی اعصاب جوانان میرن اینا باعث خودکشی میشن
۵۱- حیف وقتمون که توی این قسمت‌هایی که دیدیم حروم کردیم. خیلی نکات منفی داره… خواهش می‌کنم فیلم‌های مثبت بسازید. فیلم‌های خنده دار با محتوا که وقتی خانواده دور هم هستن لذت ببرن نه اینکه به فهم و شعور خانواده‌های ایرانی توهین بشه. تازه با داشتن فرزند که اصلاً نمیشه این فیلم رو دید
۵۲- حالا چون سریال شصت قسمته باید کشت و کشتارش بیشتر باشه
۵۳- خسته شدیم از اینکه همش تو فیلمای ایرانی شوهره میمیره و بدبختیای زنه رو می‌بینیم
۵۴- همه آقایون افاضه می‌کنند که فرهنگ غرب و بی بند و باری غرب ولی حالا دیگه تو صداوسیمای مملکت خودمون دارن ترویج میکنن که قبل از ازدواج و رفتن زیر یک سقف با هم رابطه داشته باشید تا بچه هاتونم تو جشن عروسیتون بتونن حضور داشته باشن تا عروسی باشکوهی داشته باشین. واقعاً متاسفم که اینقدر ابلهی و ساده لوحی تو نگارش فیلمنامه این سریال بیداد میکنه
۵۵- فیلم به این مزخرفی فقط این صدا و سیما میتونه بسازه، حیف پول حیف وقتمون و حیف این مردم که شعورشونو به بازی گرفتین واقعاً که. با این فیلما و این چیزای مزخرف اعتقادات مردمم دارین نابود میکنن
۵۶- کل سریال نفهمیدیم بوی باران برای چه بود …. آخر سریال هم همه‌ی افرادمسن سریال عاقبت به خیر و خوشبخت رفتندسر زندگی شون …. ولی همه‌ی جوانها ناکام وبدعاقبت شدند ….. سهیل برهان عباس و زنش کشتهشدند … مرجان و فرشته وشهاب و آرمان زندان و وبلکه اعدام …. پلیس هم که پت و مت بود
۵۷- این تمام سریال ۷۰ قسمتی نوشته‌ی این آقا هست فیلمی سراسر از تزریق ناامیدی و بدبختی برای دو ماه تابستان جوان این مملکت …. بدون درجه بندی سنی با این همه خشونت تصویری و کلامی اف بر نویسنده این سریال
۵۸- کل سریال این بود که نقش منفی‌ها هیچکس نمرد نقش مثبت‌ها همه مردن
۵۹- اول فک می‌کردم فقط تو بانکه که امنیت نداریم یهو دزدی مسلحانه میشه حالا فهمیدم دیگه توبیمارستانم نمیشه امنیت داشت می‌ترسم ازاین به بعدم برم بیمارستان یه دفعه یکی بگیرتم باچاقوی جراحی آمپول هوایی چیزی…مام که شانس نداریم
۶۰- کلامی با نویسندگان و کارگردان مجموعهبوی باران: برنامه امشب که به اسم تحلیل و بررسی سریال از شبکه یک پخش شد را دیدیم. این برنامه تحلیل و بررسی مشکل اعتیاد، پولشویی و فساد و موادمخدر بود. مردم را چه فرض کرده‌اید؟ جنابان؟ اگر نام خودرا هنرمند گذاشته‌اید، چرا از جنبه هنری، تحلیل داستان سریال، بازی‌ها، ایرادات و انتقادات بسیار بسیار زیادی که با یک نگاه به همین صفحه سریال، می‌توان آن را دید، به تحلیل سریال نمی‌پردازید؟؟؟ مجموعه‌ای پر از ابهام و پر از کاراکتر که تکه تکه به آنها در سریال پرداخته شده بود و بیشترین تأثیر این مجموعه روی اعصاب مخاطب بود. آقای کارگردان، آیا نیم نگاهی به نظرات مخاطبین انداختید در این مدت زمان نسبتاً طولانی پخش سریال؟؟؟؟؟ برنامه امشب را نیروی انتظامی و ستاد مبارزه با مواد مخدر تهیه می‌کرد بهتر بود تا به اسم یک اثر هنری!!!!!! و نکته دیگر اینکه با تماشای برنامه امشب، می‌توان گفت که با کمال تأسف، وظیفه‌ی تلویزیون به عنوان رسانه ملی، فقط و فقط ساخت سریال و در ادامه، تقدیر و تحسین چشم بسته از آن است!!!! عجبا! پس نقش مخاطب چیست از نظر شمایان؟؟؟!!!!
۶۱- افتضاح، چرت، توهمی، مزخرف‌ترین فیلمنامه و کارگردانی، تو تاریخ سریال سازی از مزخرف‌ترین باید ثبت بشه بعدجالبه همه ناراضین اما اینا اعلام میکنن که خوب و تأثیر گذار بوده اخه تا کی میخواین هرچی مردم میگن شما برعکس عمل کنین اخه اینکه دیگه مسائل سیاسی نیست که لا پوشونی می‌کنید کلاً کارگردانهای و فیلم نامه نویس های خوب بیکارن معلوم نیست این کارگردان و فیلم نامه نویس خودش کدوم مدل موادی و زده که همه ناراضین ولی بازم اصرار دارین بگین مردم دوست داشتن بعد این ۵ هزار نفر کامنت گذاشتن از فضا آمدن؟
۶۲- اینهمه هزینه برای تولید یه سریال با فیلمنامه هندی پر از سیاه نمایی که توش آموزش نقل و انتقال مالی بدون ردیابی می‌داد
۶۳- تو خود آمریکا هم اینقدر کشت و کشتار نمیشه
۶۴- خجالت نکشین بدین بچه‌های پشت صحنه رو هم بکشن خودتونو راحت کنین
۶۵- گانگسترهای این فیلم روی تگزاس رو سفید کردن یعنی ما این همه قتل و قاتل داریم ولی ذره بین دستمونه دیگران رو می‌پاییم
۶۶- انقدر صحنه‌های مثبت ۱۴ نذارید تو سریال، نمیشه یهو بچه رو وسط سریال فرستاد دنبال نخود سیاه
۶۷- فیلمنامه تون خیلی نقاط ضعف داره و اصلاً مناسب وقت استراحت یه خانواده ایرانی نیست. بسیار نکات منفی و زننده. مخصوصاً صحنه‌های خشن و بدی که به تصویر میکشه. متاسفم
۶۸- شماها یاد گرفتین فقط غصه تحویل مردم بدین
۶۹- نباید اسم سریال رو بوی باران میذاشتن، باید میذاشتن بوی خون
۷۰- تا قبل از فوت سهیل سریال جذاب بود ولی این فوت سهیل گند زد به سریال دیگه انگیزه‌ای برای دیدن ادامه ش نداریم آخه آقای کارگردان و نویسنده سهیل که کشته شد شما درِ هر چی کار خیر وفداکاری رو بستین، دیگه همه میگن پس نباید با خواهر یه متهم ازدواج کنه و نباید کسی کار خیر و فداکاری برای همسر یا دوست انجام بده، سهیل باید خوشبخت می‌شد به جای اینکه بدبخت شه و کشته شه. روحیه همه و اعصابمون خورد شد من اون شب اشتهام کور شد نتونستم شام بخورم. مردم ایران کم غم و غصه دارن تازه بشینن حرص بخورن برای دیدن یه سریال؟
۷۱- واقعاً افتضاح بود بعد از مدت‌ها اومدیم یه سریال ایرانی ببینیم. ته بدبختی و بیچارگی و ناامیدی. افتضاح افتضاح
۷۲- بدترین فیلمنامه ای ک دیدم. تمامش بی عدالتی محض. یه موجود بی ارزش زنده میمونه یه آدم شریف میمیره. واقعاً خیلی جاهاش دروغ. بی مزه تر از همه اسم بی ربط با فیلمه
۷۳- هر شخصیت رو که قراره بره جای دیگه بازی کنه تو سریال میکشن تا بره سر پروژه بعدی
۷۴- واقعاً کارگردانو درک نمی‌کنم، چرا همیشه باید فیلمای ایرانی اینجوری باشه؟؟ مثلاً آگه سهیل زنده میموند و آخر فیلم تلخ نمی‌شد چی می‌شد؟ هان؟ خیلی خوشحال میشن غم مردمو ببینن؟
۷۵- تو اون سازمان عریض و طویل یه آدم نبود بگه این خزعبلات صلاحیت فیلم شدن نداره؟ فقط بلدن آه و ناله کنن بودجه نداریم. همون بهتر نداشته باشید
۷۶- یه جوری گند زدین که آگه آخر سریال سه هزار تا عروسی هم بگیرین درست نمیشه، فقط بیاین از مردم تو همین شبکه نویسنده و کارگردان و مدیر شبکه عذرخواهی کنین
۷۷- جمع کنید فیلم کثیفتون رو. بوی کشتار میاد
۷۸- باز خوبه امشب کشته ندادین، تور ورخدا با همین فرمون برین جلو
۷۹- خب سهیل کشته شد ترانه رفت زندان الانم دراومد. که چی؟ چه تاثیری داست تو روند پرونده؟ چه ربطی داشت غیر از اعصاب خوردی؟
…..

**********
به بحث برگردیم.
مشکل امروز رسانه‌ی ملی چیست؟ فلان نویسنده‌ی قالتاق یا تهیه کننده کاسب یا کارگردان مریض؟
پاسخ روشن نخواهد شد مگر آنکه ۲۶ سال به عقب برگردیم و چهره‌ی این شیفتگان خدمت را که آن روز هنوز این قدر ملیح و جو گندمی نشده بود در نظر آوریم. تیمی که نزدیک به سه دهه مناصب صدا و سیما را بین خود دست به دست کرده‌اند و به طور کاملاً اتفاقی!؛ همگی بچه‌های دو کلاس از یک دبیرستان در تهران دهه پنجاه‌اند!!
بچه تهرون‌هایی که هم قسم شده‌اند نگذارند مدیریت رسانه ملی از چنگ بچه‌های خانی آباد و نازی آباد خارج شده و به دست دشمنان اسلام بیفتد!
جالب است ۲۶ سال؛ هزاران میلیارد تومان بودجه را در اختیار داشته باشی و ۳۰ مرکز استانی و دانشگاه و پژوهشگاه و … و بعد از دهها سال تجربه؛ شاهکاری چون عروس تاریکی تحویل بدهی! و برایش کارناوال هم راه بیندازی!
و اگر کسی دم بر آورد بلافاصله میرغضب‌های ملیجک را گسیل کنی که:
“کو فیلمنامه نویس های شما؟! اصلاً می دانید سریال را با کدام صاد می‌نویسند؟ هرهرهر…”
نه! آسمان سوراخ شده و شما فرو افتاده‌اید تا این انقلاب عاجز را دست گیرید.
انقلابی که دانشمند هسته‌ای و متخصص موشکی و مخترع ماهواره و پژوهشگر نانو در حد جهانی تربیت کرده از تربیت فیلمنامه نویس و سرپرست نویسندگان عاجز بوده است!
یکی نیست بگوید روزهایی که شما سوگلی مدیران رسانه‌ی ملی بودید ما در جام جم ممنوع الورود و ممنوع التصویر بودیم و حتی اجازه‎ی ورود به یک جلسه‌ی ساده‌ی دانشجویی در ساختمان دانشکده صدا و سیما را نداشتیم.
درست در همان روزهایی که انتقاد از ضرغامی غیرقابل بخشش بود؛ و گیت صداوسیما وقتِ ورودت آژیر می‌کشید؛ توهین به اهل بیت مانع از قرار گرفتن در حساس‌ترین گلوگاه رسانه ملی نبود!

****
رئیس رسانه‌ی ملی به خود بنده گفت: ” ارزیابی کارشناسان سازمان این است که بچه مسلمان‌ها در مستند خوبند اما تا ده، پانزده سال آینده در حوزه فیلم سازی داستانی و سریال سازی و … حرفی برای گفتن ندارند”!!
می‌خواستم بگویم: “سازمان؟ منظورتان سازمان مجاهدین خلق ایران که نیست؟”
خشمم را فرو خوردم و گفتم آقای دکتر فقط به جشنواره‌ی مردمی فیلم عمار طی حدود یکسال ۷۰۰ فیلمنامه رسیده است. بر فرض ۶۹۰ تایش هم به درد نخور! ۱۰ تایش ارزش بررسی ندارد؟!
یک سال و نیم از آن جلسه می‌گذرد و دریغ از آن که معاونت سیما یکبار سراغ آن فیلمنامه ها را گرفته باشد!
تا دربار یا دوروبر حضرات پُر است از این ملیجک‌ها کی نوبت می‌رسد به احمدی روشن‌ها و رضایی نژادهایی که پشت دیوار باندبازی و انحصارطلبی و خشونت ِ مشتی میان مایه بی هنر مانده‌اند. انحصار طلبانی که منتقدان را به بی اخلاقی متهم می‌کنند و از فحش دادن بر حذر می‌دارند.
این که جامعه‌ای که رهبرش سیدعلی خامنه‌ای است؛ رسانه ملی‌اش عروس تاریکی! بسازد؛ فحش نیست؟
او از رومن رولان و شکسپیر و داستایفسکی و هوارد فاست و دن آرام و خانواده تیبو و بینوایان و جنگ و صلح بگوید و بر جشن حنابندان و من زنده‌ام و جنگ پابرهنه و پایی که جا ماند و آب هرگز نمی‌میرد و دختر شینا و همپای صاعقه و … تقریظ بنویسد و رسانه ملی؛ با مدیران ولایت پذیرش «عروس تاریکی» و «اولین انتخاب» و «دیوار به دیوار» و … بسازد!!

صدسال دیگر در پاسخ این پرسش در نخواهند ماند که رهبری چون خامنه‌ای داشتید و دریکی از اصلی‌ترین حوزه‌های تخصصی او که فرهنگ و هنر است به چنین شاهکارهایی رسیدید؟
غیر از این است که آنها که باید شمشیر او باشند، سپر دوستان خودند!
جرات دارند دبیران بعضی جلسه‌ها که منتشر کنند متن توصیه‌های رهبری را به دوستانشان؟
دوستانی که به پشتیبانی آنها؛ سال‌هاست نگرانند مبادا خروجیشان فقط ۱۷۹ درجه با تاکیدات رهبری تناقض داشته باشد!
بخوانیم با هم نکات رهبری را راجع به بوی باران؟
” فیلم و نمایشنامه‌ى ایرانى را از حوادث آشفته‌کننده و برانگیزاننده‌ى ذهن و حالت سوهان براى روح، خالى کنید.
متأسفانه این کار صورت نمى‌گیرد و نمى‌دانم چرا!
بااینکه مکرّراً، هم به جمع آقایان عضو صدا و سیما گفته‌ام و هم به برادرانى که به امور فیلمسازى اشتغال دارند، ولى نمى‌دانم چرا این مسأله‌ى مهم رعایت نمى‌شود.
یعنى ممکن است عیب و ایرادى در اینجا وجود داشته باشد که این کار نمى‌شود؟ فیلم ایرانى را وقتى شما نگاه مى‌کنید مثل اینکه باید حتماً یک مبالغه در اظهار غصّه، اظهار ناراحتى، اظهار گریه، دعوا و تشنّج اعصاب در آن باشد!
کأنّهُ بدون این عناصر، فیلم و نمایشنامه‌ى ایرانى چیزى کم دارد!
…….
خوب، آدم به فیلمهاى خارجى، از جمله فیلمهاى خانوادگى ژاپنى- که فیلمهاى خوب ژاپنى است- نگاه مى‌کند، مى‌بیند در ارتباط با مسائل خانوادگى، آنجا هم از این حرفها هست. ولى این همه گریه و ناراحتى در فیلمها رواج ندارد. نمى‌دانم چرا باید فیلمهاى ما این طورى باشند! حتماً عیبى در کار هست.
من البته چون به بعضى از جاها و به بعضى از آدم‌ها سوءظن‌هایی دارم که دیر زایل مى‌شود، مى‌گویم لابد تعمّدى در کار است.
بعضى تعمّد دارند براى اینکه ذهن و اعصاب مردم را خراب کنند.
خوب؛ شما در خانه‌تان نشسته‌اید. اگر بچه‌ى همسایه بناى گریه کردن بگذارد، اعصابتان ناراحت مى‌شود. این، امرى طبیعى است. لازم نیست بچه‌ى خود آدم باشد. تلویزیون هم مثل بچه‌ى همسایه است. اعصاب انسان را با دعوا، تشنّج و گریه‌ى بى‌خودى خراب مى‌کند. بیایید واقعاً برنامه‌ریزى کنید. هم در کارهاى صدا و قصّه‌هاى شب و بقیه برنامه‌هایش و هم در کارهاى سیمایى. این یک کار اساسى است. این حفظ سلامت اعصاب مردم است. اعصاب آشفته، در محیط کار، در محل کسب، در خیابان و پشت ترافیک، همه جا خودش را نشان خواهد داد.”

البته تاریخ این گفتار – ۱۳۷۵/۰۱/۲۳ است ولی مانع از آن نیست که مدیران سخت کوش و ولایت پذیر! رسانه ملی آن را از آرشیو در بیاورند و به نویسندگان و کارگردانانشان ابلاغ کنند که دقیقاً ۱۸۰ درجه خلاف این صحبت‌ها را می‌خواهیم!
و بعد دستور بدهند که در اوج جنگ نرم، و در شرایطی که ۶۴ میلیون تومان پول کلیپ‌های اقتصاد مقاومتی که به اندازه یک سریال ۵۲ قسمتی پخش کردند را تا یک سال و نیم بعد نمی‌دهند؛ ۱۵ میلیارد بودجه صرف کنند که مبادا تاکیدات صریح رهبری بی جواب بماند!!! عجب تجاوبی،
این همه اعتماد به نفس و شجاعت از کجا می‌آید؟
غیر آن است که مطمئنند سامانه‌های اس سیصدی دارند که تندترین تاکیدات رهبری را هم می‌تواند خنثی کند!
دوستانی دارند که در حالی که قرار بوده شمشیر رهبری باشند، سپر رفقا از کار در آمده‌اند!
مشکل کجاست؟
کاسبان سادیست یا مدیران رسانه ملی یا کمی بالاتر؟
از دست این انحصار طلبان میان مایه بی هنر به کدام دعای ندبه پناه ببریم؟
****
گیریم با لطایف الحیل؛ با متهم کردن منتقدان به افراطی گری و هتاکی (تهمتی که فرهنگیان انقلاب از آل احمد تا آوینی با آن آشنایند) این موج را هم از سر گذراندید و سعه صدر و کظم غیظ رهبری را دستمایه شاهکارهای بعدی خود کردید؛ با بهت سرشار ازپرسش ده‌ها هزار فعال فرهنگی آتش به اختیار چه خواهید کرد که می‌پرسند چند گاندو قربانی عروس تاریکی شده و هزینه فرصت این سادیسم افسار گسیخته چه بوده است؟
دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟
ما در اوج جنگ نرمیم؟
رهبری به بسیج حداکثری در برابر تهاجم همه جانبه تبلیغاتی، رسانه‌ای، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فرمان داده است؟
صداوسیما قرار گاه جنگ نرم است؟
اگر عروس تاریکی یک خبط تصادفی است، اگر از دستتان دررفته است چرا با یک عذرخواهی ساده «مرّوا کراما» نمی‌کنید چرا اصرار دارید برای این شاهکار کارناوال راه بیاندازید، چرا اصرار دارید اعلام کنید که عروس تاریکی رابه سفارش شخص رهبری ساخته‌اید و حتی جزئیاتش را هم با شخص ایشان هماهنگ کرده‌اید و تأیید گرفته‌اید؟:
” در دیدار آقا با مسئولین در خصوص آسیب‌های اجتماعی ایشان می‌فرماید توقع دارند بحث آسیب‌های اجتماعی در صداوسیما گفتمان‌سازی شود و می‌گویند درگونه‌های مؤثر مثل سریال.
کارگردان ما خدمت آقا می‌رسند و می‌گوید سریالی با محوریت آسیب‌های اجتماعی داریم و در آن موضوعات حاشیه‌نشینی، اعتیاد، طلاق و خانواده زندانیان را کار کردیم و توضیح می‌دهند و اینکه زاویه دیدمان این است آسیب‌های اجتماعی را از زاویه کسانی که کمک می‌کنند ببینیم مثل کاراکتر سیاوش و ترانه و سهیل و سیمین در مدرسه و نه صرفاً به عنوان عامل جذابیت. آقا هم این روش و مسیر را تأیید می‌کنند”!!(گفت و گوی نویسنده سریال با خبرآنلاین)

ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید؟

*******
از این پس آنها که به قدرت سامانه‌های اس سیصدشان غره‌اند بدانند دوران بزن در رو گذشته است و آتش به اختیاران جبهه فرهنگی از خطوط قرمز رد شده‌اند و در دفاع از انقلاب اسلامی در برابر باندهای انحصارطلب‌؛ خطا نخواهند کرد و رفاقت آنها را به مصلحت انقلاب ترجیح نخواهند داد.
بعدالتحریر:
برای دوستانی که ممکن است در ذهنشان باشد که کاش ابتدا در خفا این تذکرات داده می‌شد می گویم همه مراتب نهی از منکر در طی نزدیک به دو دهه طی شده و بی اغراق در صدها مواجهه شفاهی و مکتوب حجت بر دوستان تمام شده است.

 

اندر باب “نقد پر ثمر” و کشتن گربه دم حجله “عروس تاریکی”/گفت‌وگویی بر سر راه‌های اصلاح و کارآمدترشدن رسانه ملی

۲۰ شهریور, ۱۳۹۸ | دسته‌بندی شده در نــامـــــــــــــهویژه

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر عزیزم حجت‌الاسلام رضا غلامی در نوشته‌ای از حقیر خواسته است که با آزادگی؛ حقی را که ضایع شده است جبران کنم و دست از اتهام ناروا زدن بردارم.

در این چند روز دوستان جوانی ازخیل فعالان فرهنگی را هم می‌بینم که از یک طرف به شوق آمده‌اند و از طرف دیگر نگران و گاه حیرانند که چه کسی درست می‌گوید؟ از همه، چه آن‌ها که موضع مرا ترجیح می‌دهند چه آن‌ها که دیگری را می‌پسندند برادرانه و صمیمانه می‌خواهم این گفت و گو‌ها را که احتمالاً هر چه پیش برویم ابعاد تازه‌تر و تفصیل بیشتری پیدا خواهد کرد؛ دقیق و با آرامش دنبال کنند تا انشاالله با تضارب آراء به درک روشن‌تری از وضعیت مدیریت فرهنگی در کشور برسیم. قاعدتاً در این مسیر ممکن است هر ناظری از ظن خود به احساس خوب یا بدی برسد و موضعی بگیرد. آن چه بر عهده این حقیر است آن است که تلاش کنم اصل مسئله گم نشود و انشاالله در نهایت؛ رسانه ملی و مدیریت فرهنگی کشور گامی رو به جلو بردارد.

و اما به غلامی عزیز مژده می‌دهم که دقیقاً دارم تلاش می‌کنم که به اندازه‌ای که در تضییع حق نقش داشته‌ام برای جبرانش قدم بردارم.
حق ضایع شده‌ای را که من می‌شناسم حق رهبری است که امروز گفته‌های بیست و سه سال پیشش هم (جلسه ۱۳۷۵/۰۱/۲۳) در رسانه ملی نه تنها اجرا نمی‌شود که نزدیک‌ترین دستگاه رسانه‌ای به او، در بی عملی و همراهی برخی بزرگواران، ۱۸۰ درجه خلافش عمل می‌کند.
حق ضایع شده دیگری که می‌شناسم حق ملتی است که برخی انحراف‌ها و ناکارامدی های رسانه ملی بسیاری ظرفیت‌هایش را به محاق برده و بسیاری فرصت‌هایش را ضایع کرده است.
فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الأئمَّةِ، فَأمَّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَأَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ ….. وَأَنتُمْ بِاللَّه فی عِبادهِ تُکْرَمُونَ وَقَد تَرَوْنَ عُهودَاللَّه مَنْقوضَةً فَلا تفزَعُونَ وَأَنتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُم تَفْزَعُونَ … لا فی مَنْزِلتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَلا مَن عَمِلَ فیها تُعینُونَ.
غلامیِ عزیز از یوم الحساب انذار داده و از این بابت از او متشکرم و صمیمانه می گویم خود را از این تذکرات بی نیاز نمی‌بینم و همه ما نیاز به مراقبت دائمی در مواضع و رفتارهایمان داریم، به او اطمینان می‌دهم در حد بضاعت ناچیز خودم انشاالله متوجه این تذکرات هستم و در کنار آن به خدا پناه می‌برم که پروای دیگران را جایگزین پروای او کنم که بی تقوایی؛ گاه از نشاندن پروای دیگران و ترس از آبرو و منافع خود به جای خشیت پروردگار آغاز می‌شود.

*******
غلامی عزیز گفته است که با جلیلی ” در لزوم اصلاح صدا و سیما و سایر مجموعه‌های فرهنگی- البته با روش صحیح- هم دل و هم نظرم”
و افزوده است که:
“از نظر من صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد.”
با تشکر از ورود این برادر عزیز به بحث؛ عرض می‌کنم خوشبختانه با ایشان در این که” صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد” هم نظرم و آن را حق ضایع شده نه ملت ایران که امت اسلامی می دانم. حق ضایع شده‌ای که کسی چندان نگرانش نیست و برای احقاقش احساس تکلیف نمی‌کند.
خوش بختانه تاکید این عزیز بر” لزوم اصلاح صدا و سیما و سایر مجموعه‌های فرهنگی- البته با روش صحیح-” را هم قبول دارم اما متاسفانه در تعریف “روش صحیح” یا در تطبیق مصداقی آن، با هم اختلافاتی داریم.
غلامیِ عزیز در دلنوشته‌اش، روش صحیح و ناصحیح را این گونه از دیدگاه خود توضیح داده است:
“سیاه و سفید ندیدن صدا و سیما،
لحاظ کردن موفقیت‌ها در کنار ایرادات،
و در کل، طرح نقدهای عالمانه و مشفقانه
همراه با پیشنهادات کارآمد و واقع بینانه
برای اصلاح سازمان صدا و سیما “
ویژگی‌های روش درست از نظر این عزیز است و گفته است: ” من این راه پرثمر را می‌پسندم و با هرکس که در این راه قدم بردارد، همراهم. “

برای این که معلوم شود تا این جا هم با یکدیگر هم نظریم و بنده نه فقط نظرا که عملاً به این گزاره وفادار بوده‌ام، فهرست بخشی از تجلیل‌ها و تشویق‌های فعالیت‌های مثبت رسانه ملی که در جشنواره مردمی فیلم عمار انجام شده را تقدیم می‌کنم:

1

2

3

4

5

البته تعداد تقدیرها و جوایز بیش از اینهاست و به عنوان نمونه به اینها اشاره شد.
حدود ده درصد از آثاری که در ۹ دوره به جشنواره مردمی فیلم عمار رسیده را بچه‌های متعهد صداو سیما ساخته‌اند و بیش از ۶۰ جایزه و تقدیر عمار به آن‌ها اختصاص یافته است و دوستانی ازصداسیما از چابهار تا چهارمحال رصد شده و از عمار جایزه گرفته‌اند. و اصلاً یک دلیل صراحت و قاطعیتم در برخی نقدها به صداسیما همین است که احتمالاً بیش از برخی مدیران منفعل و خودباخته سازمان، از ظرفیت‌های انقلابی درون آن مطلعم.
در ۵ سال اخیر بخش ویژه صداسیما در جشنواره ایجاد کرده‌ایم و در بعضی سال‌ها حتی به برنامه‌های رادیویی هم جایزه داده‌ایم.
ضمن آن که در سال‌های متعددی نکوداشت اصلی اختتامیه عمار به کارگردانان تلویزیون اختصاص داشته است:
داوود میر باقری؛ فرج الله سلحشور (رحمت الله علیه)، امرالله احمدجو (روزی روزگاری)؛ سیروس مقدم (پایتخت)
علاوه کنید به این‌ها ده‌ها جلسه‌ای که حقیر با کارشناسان، مدیران، تهیه کنندگان و … داشته‌ام و در حد بضاعت ناچیز خود تلاش کرده‌ام به ارتقای برنامه‌هایشان کمک کنم.
اتفاقاً روز تاسوعا وقتی که نامه پرمهر شما را دریافت کردم در جلسه‌ای بودم با یکی از تهیه کنندگان جوان که قرار است انشاالله میدان تازه‌ای بگشایند.
اگر برادر غلامی عزیز یا هر فرد دیگری، مجموعه‌ای یا فردی را خارج از رسانه ملی سراغ دارد که به اندازه عمار، کارهای خوب صداو سیما را رصد کرده و از آثار و عناصر آن تقدیر کرده باشد معرفی کند.

وقتی کارنامه منتقدان به قول شما ” سیاه نما، درشت گو، اتهام زن و نامودبِ” رسانه ملی پر است از تشویق‌ها و تجلیل‌های مکرر نسبت به اقدامات مثبت سازمان؛ معلوم است که کارنامه دوستان سفید‌نما، ظریف‌گو، اتهام‌نزن و مؤدب این رسانه چگونه است.
در مجموع معتقد نیستم که مدیران رسانه ملی دچار کمبود تشویق از سوی ناظران‌اند.
دیدید که حتی نماینده “نیروی محترم انتظامی ” که در عروس تاریکی آن قدر تاریک و بی خاصیت تصویر شده بود (که داد مردم هم درآمد) در میزگرد نقد؛ “ما رایت الا جمیلا ” گویان؛ به تجلیل و تشویق رسانه ملی پرداخت.
مدیرانی که حتی برای سریال عروس تاریکی نوشابه باز می‌کنند و در میزگرد نقدش اجازه حتی یک کلمه نقد فرمی یا محتوایی سریال را نمی‌دهند و آن را سراسر نور و کاملاً موفق می‌نمایانند، احتمالاً بر خلاف نظر دوست عزیزم آقای غلامی بزرگوار؛ خیلی از کمبود تشویق و تجلیل در رنج نیستند. و اصلاً چه تشویقی بهتر از ابقای مدیریت‌های هشت ساله و ده ساله و پانزده ساله و بیست و شش ساله؟

پس اگر مشکل این مدیران؛ کمبود تشویق نیست چرا ” صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد”؟!
اخیراً در بخش تاریخ شفاهی دفترمطالعات جبهه فرهنگی، داریم روی نمونه‌های موفق پیشرفت در جمهوری اسلامی کار می‌کنیم. کتاب‌های “داستان رویانا” و “آرزوهای دست ساز” نشان می‌دهد که موفقیت چقدر محتاج تشویق و چقدر نیازمند عزم است. آیا تشویق بدون عزم راهی به جایی خواهد برد؟
یک بار دیگر این جمله مشترک حقیر و برادرجوان‌ترم رضا غلامی را مرور کنیم:
“صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد”
با چند پرسش سعی می‌کنم ابعاد این گزاره را روشن‌تر کنم:

۱_ اگر صنایع نظامی ما همپای نیازها و ظرفیت‌های انقلاب و نظام رشد نمی‌کرد امروز وضعیت ما در مواجهه با ابرقدرت‌ها چگونه بود؟
آیا اصلاً فرصت این را داشتیم که از رشد نکردن صنایع نظامی همپای انقلاب؛ اظهار تأسف کنیم و راجع به روش‌های درست و نادرستِ انتقاد از صنایع نظامی با هم گفت و گو کنیم؟ آیا نظامی باقی مانده بود که حالا بعضی منتقدین، بعضی دیگر را به رعایت ادب و تقوای الهی توصیه کنند؟
حالا به قول برادر غلامی، همین اتفاق (یعنی عدم تحول جدی) در بزرگترین و مهم‌ترین دستگاه رسانه‌ای کشور افتاده است. حوزه‌ای که اتفاقاً اصلی‌ترین و پر ظرفیت‌ترین حوزه انقلاب اسلامی بوده است. این تناظر معکوس چگونه اتفاق می‌افتد که در جایی که بیشتر ظرفیت داریم کمتر موفقیم؟!!

۲_ آیا اهمیت و حساسیت رسانه ملی و جنگ رسانه‌ای، خیلی کمتر از اهمیت و حساسیت صنایع نظامی است؟
خسارتِ ناکارامدی در این دستگاه عظیم رسانه‌ای که به قول برادرمان ” خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد” چقدر است؟
غلامی عزیز از نقد “واقع بینانه” سخن گفته است. آیا می‌توانم ادعا کنم که بخش مهمی از این واقع بینی؛ دیدن ابعاد واقعیِ خسارتی است که با عقب افتادن آن “تحول جدی و همه جانبه” ایجاد می‌شود؟
بنیادی، پژوهشکده‌ای، موسسه‌ای، کارشناسی، دبیر کمیسیون فرهنگی‌ای هست که دغدغه داشته باشد مؤدبانه و واقع بینانه ابعاد این خسارت را محاسبه و اعلام کند؟ شما یک خواسته شخصی را با این برادرت درمیان گذاشته‌ای؛ من هم این خواسته را با شخصیت حقوقی شما در میان می‌گذارم: محاسبه و اعلام میزان خسارتی که با عقب افتادن آن تحول جدی و همه جانبه تاکنون به اکنون و آینده انقلاب و جامعه و نظام وارد آمده است.
با عذرخواهی از غلامی عزیز شاید چون بیش از او کار میدانی رسانه‌ای و هنری کرده‌ام ابعاد این خسارت را بسیار هولناک‌تر از آن می‌بینم که وقت فریاد زدن نگران این باشم که آهنگ صدایم گوش مدیران مؤدب رسانه ملی و پشتیبانان معنویشان را اذیت نکند.
متاسفانه معتقدم نام دیگر “عدم تحول جدی و همه جانبه” ای که برادر غلامی با لحن مؤدب خود به آن اشاره کرده “فرصت سوزی بزرگ” است.”فرصت سوزی” علیه ظرفیت‌های رسانه‌ای و هنری انقلاب که هر روز و لحظه به لحظه دریغ بیشتری را بر می‌انگیزد. تفصیل این ادعا را قبلاً در بحث‌های گوناگونی مطرح کرده‌ام که بخشی از آن به زودی در کتاب “عبور از سینمای سانسور” منتشر خواهد شد.
۳_ دوباره بخوانیم: “صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد”
این “خیلی وقت” یعنی چقدر؟
چند هفته؟ چند ماه؟ یک سال؟ دو سال؟ ده سال؟ پانزده سال، بیست سال؟ بیست و شش سال؟ بیشتر؟ چقدر؟
اجازه دارم بپرسم چرا” خیلی وقت است که صداوسیما به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد” اما محقق نشده است؟
نمی‌دانند؟ نمی‌توانند؟ نمی‌خواهند؟ …
اگر سازمان صداوسیما در کمتر از ۱۸ ماه می‌تواند به نتیجه برسد که مثلاً سرافراز به درد ریاست رسانه ملی نمی‌خورد (احتمالاً نقدهای تند حقیر در دوره اقای سرافراز را که به شدت مورد استقبال و تشویق برخی بزرگواران هم قرار می‌گرفت، یادتان نرفته است) چطور در بیش از ده سال نه تنها به نتیجه نمی‌رسد که فلان ضدانقلاب و فلان سکولار معاند و فلان سادیست بی‌هنر و …. به درد رسانه ملی نمی‌خورد بلکه سال به سال بر ارج و قربشان در سازمان هم اضافه می‌شود. آیا این نتیجه همان جریان نقد مؤدبانه و پرثمر است؟ آیا دارم اتهام می‌زنم؟ شما که خبر داری که چه خبر است.
یک نمونه‌اش دعوت از فلان کارگردان ضدانقلاب که فیلمش به خاطر فحاشی به انقلاب اسلامی توقیف شد و از معاونت سیما یک سریال ضعیف و کم مخاطب امّا ۷ میلیاردی! جایزه گرفت و بعد که نقد مؤدبانه و واقع بینانه کردیم صدایش کردند که بیا این چند میلیارد دیگر را هم بگیر و سری دومش را هم بساز! و سفیر انگلیس در ایران هم از این اقدام تقدیر کرد!
برادر غلامی عزیز! دوربین مخفی تعریف نمی‌کنم، خود شما دقیقاً در جریان این ماجرا هستی. بین خودت و خدا قضاوت کن واقعاً اگر اراده‌ای در بعضی بزرگواران برای مقابله با این وضعیت وجود می‌داشت از مانع شدن عاجز بودند؟! من به این وضعیت فاجعه آمیز می گویم: رفیق بازی و ترجیح مصلحت دوستان بر مصلحت انقلاب. یا سپر دوستان بودن به جای شمشیر آقا بودن. از این نام گذاری ناراحتی؟ شما نام دیگری رویش بگذار تا ما هم یاد بگیریم. و از این گام‌های بلند و منحصر به فرد؛ کم در خاطر نداریم.
و به وضوح می‌بینم که اگر جریان “نقد مؤدب و واقع بینانه و پرثمر” ادامه پیدا کند در آینده نه چندان دور؛ طوری منکرها به معروف و معروف‌ها به منکر تبدیل می‌شود که ملاک موفقیت رسانه ملی نه انقلابی خواهد بود نه اسلامی و نه حتی ملی. و حتی اگر عناصرتازه ای هم وارد رسانه ملی شوند مجبورشان کنند که با نرم افزار و ادبیات سکولار مدیریت کنند و برای خود موفقیت استانداردِ آقایان بتراشند.

۴_ برادر غلامی بدون این که توضیح بدهد در ایجاد آن تحولِ لازم چرا این همه تاخیرشده، با رد سیاه نمایی بمثابه راهی نافرجام؛ راه ایجاد تحول از نگاه خود را این چنین توضیح می‌دهد:
“راه دیگر، سیاه و سفید ندیدن صدا و سیما، لحاظ کردن موفقیت‌ها در کنار ایرادات، و در کل، طرح نقدهای عالمانه و مشفقانه همراه با پیشنهادات کارآمد و واقع بینانه برای اصلاح سازمان صدا و سیماست. من این راه پرثمر را می‌پسندم و با هرکس که در این راه قدم بردارد، همراهم”
سخن در مورد پیشنهادهای کاربردی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب و نمونه سازی های انجام گرفته را به مجالی دیگر وا می‌گذارم اما
می‌پرسم شما راه “پرثمر” خود را چند وقت است که دنبال می‌کنید؟
چند روز؟
چند هفته؟
چند ماه؟
قاعدتاً جواب منفیست و خیلی بیش از این‌هاست، چون گفته‌اید: “من جزء منتقدان قدیمی صدا و سیما هستم و دوستانی که با بنده آشنایی دارند از نقدهای صریح و البته مؤدبانه و واقع بینانه اینجانب به صدا و سیما بی‌اطلاع نیستند.”
قدیمی یعنی چقدر؟ فی المثل اولین نقد سینمایی حقیر سال ۱۳۶۹ منتشر شده است، و متاسفانه در همان زمان هم به قول شما بی‌ادبی و بی‌انصافی و اتهام‌زنی در آن موج می‌زد. آخر ما الگوهایی داشتیم که وقتی می‌خواستند سینمای ایران یا فضای رسانه‌ای یا فی المثل صداوسیما را نقد کنند می‌نوشتند: “
آقای رئیس!
حضرات اداره کننده صدا و سیما که تحت مدیریت شما هستند، با یک دست بچه‌های مسلمان و روح انقلاب و جهاد و ایثار را، منزوی می‌کنند و با دست دیگر به جذب و جلب عناصر مساله‌دار و معاند با انقلاب می‌پردازند و به ترویج دگراندیشان همت می‌گمارند…..
این افراد جز ضدیت و عناد آشتی‌ناپذیر با باورهای اصیل و خدمت به جریان منحط فرهنگی چه گلی بر سر این ملت و کشور زده‌اند که باید مورد توجه گردانندگان صدا و سیما باشند اما بچه‌های ترکش خورده و جبهه‌رفته و نیروهای خودی مطرود باشند؟ و این طرد آنقدر شدید باشد که سیمای منسوب به جمهوری اسلامی برای بایکوت کردن آن‌ها، دست به دروغگویی آشکار بزند….. به راستی آیا دردآور نیست که سیمای جمهوری اسلامی عرصه نمایش سریال‌های آبکی و سبک داخلی نظیر “تعطیلات نوروزی” و “چراغ خانه” و همچنین جولانگاه سریال‌های خارجی ساخت شبکه‌هایی چون “بی‌بی‌سی” شود و در تبلیغ و ترویج و معرفی آنها سنگ تمام بگذارد اما با سریالی که در ارتباط با “بوسنی هرزگوین” این بزرگترین مسئله روز جهان اسلام، تهیه و ساخته می‌شود، اینگونه برخورد و رفتار نماید؟
جناب آقای محمد هاشمی، رئیس محترم!
شاید عجله کنید و با اتخاذ یک موضع متدینانه و مقدسانه ما را متهم به شهرت طلبی و نام جویی و ریاکاری کنید اما اکنون ما را از این اتهام باکی نیست. ما این اتهام را هم روی کوهی از اتهامات دیگری که بر ما و امثال ما می‌بندند اضافه می‌کنیم. ولی امروز احساس می‌کنیم که باید مهر سکوت را بر لبانمان بشکنیم و مظلومیت‌مان، که نه مظلومیت ما تهیه‌کنندگان و سازندگان سریال “خنجر و شقایق” بلکه مظلومیت همه بچه‌های حزب اللهی سال‌های پرفراز و فرود انقلاب اسلامی‌مان را فریاد کنیم و به مردم اعلام کنیم که روح انقلاب و جهاد و ایثار در مهمترین و عظیم‌ترین رسانه انقلاب و نظام، یعنی “صدا و سیما” منزوی است و دارندگان این روح و روحیه مطرودند.
با همه این اوضاع و احوال به همکاران محترمتان بگویید که اگر به امید مأیوس کردن نیروهای حزب‌اللهی و جبهه رفته دست به اتخاذ چنین شیوه‌هایی می‌زنند، سخت به بی‌راهه می‌روند. این نیروها تنها با رسیدن آجالشان و تقدیم ارواحشان به حضرت ملک‌الموت، به آخر خط می‌رسند و عرصه را خالی می‌کنند و به قول شهید همت، “حاشا که بچه مسلمان میدان را خالی کند”

برادر غلامی عزیز! می‌بینید که متاسفانه سیاه نمایی و اتهام زنی و به قول شما “له کردن مدیران”؛ (مدیرانی که منصوب ولی فقیه هم بودند) در آن موج می‌زند.

البته آن زمان هم خوشبختانه مثل همین حالا این قدرها مملکت بی در و پیکر نبود و همین الگویِ بی‌ادب و غیر واقع‌بین ما را به دادگاه احضار کردند ولی متاسفانه امکان مجازاتش را پیدا نکردند چون با رانت شهادت از مرز فکه گریخت و دنیا را به مؤدب‌های منصف اتهام نزن پرثمر واگذاشت. انشاالله در روز جزا هم آوینی شهید را الگو قرار می‌دهیم و هر پاسخی داد ما هم همان را تکرار می‌کنیم.
خلاصه؛ قدیمِ ما بر می‌گردد به حدود سی سال پیش.
قدیم شما کی است؟
فرموده‌اید ۱۴ سال است که …؛ اگر همان را مبدأ تاریخ بگیریم
اتفاقاً همان سیزده چهارده سال پیش بود که حقیر و تحریریه چهارم مجله سوره به خاطر انتشار پرونده‌ای در نقد صداوسیما در شماره ۲۹ مجله سوره؛ رسماً از حوزه هنری اخراج شدیم. یادتان که هست؟
یعنی وقتی که پرونده نقد بی ثمرو بی‌ادبانه و سیاه‌نمای ما (که متن‌هایش موجود است و می‌شود دید منتقدین این نقدها خود چقدر منصف‌اند) بسته شد؛ تازه نقد پرثمر شما آغاز شد.
برای اینکه فاجعه مشخص‌تر شود خوب است در نظر آورید که ۱۴ سال پیش، بچه‌هایی که امسال وارد دانشگاه می‌شوند پیش دبستانی هم نمی‌رفتند!
و حالا خودتان بعد از چهارده سال نقد پر ثمر و علیرغم ” گام‌های بزرگ و منحصربه فردی برای اصلاح و تقویت صدا و سیما در چارچوب تفکر انقلاب” می‌فرمایید: در صداوسیما تحول جدی و همه جانبه ای که لازم بوده انجام نشده است.
در تمام دورانی که نقد مؤدبانه رسانه ملی جریان داشته است چند نسل از مواهب یک رسانه درست و انقلابی محروم شده‌اند؟
اجازه دارم بپرسم آن حداقل ۱۴ سال نقد پرثمر و آن گام‌های بزرگ و منحصر به فرد، چگونه حتی از مخالفت با رونمایی از فاجعه‌ای چون عروس تاریکی عاجز بوده است؟
ببخشید؛ شاهکاری چون عروس تاریکی!
۱۴ سال نقد پرثمر و مؤدبانه در عالی‌ترین سطوح؛ به ایستگاه عروس تاریکی رسیده است؛ چند سال نقد پرثمر و مؤدبانه دیگر لازم است که رسانه ملی جمهوری اسلامی را به نصف یا یک دهم آن چه رهبری به تفصیل و روشنی تبیین کرده است برساند؟
تاکید می‌کنم عروس تاریکی نه یک خطای خُرد و تصادفی که همان بزنگاهی‌ست که واقعیت رها شده و بی‌صاحاب صداسیما در آن به روشنی متجلی شده است و سراسیمگی حضرات در به در و دیوار زدن در دفاع از این زاییده طبیعیِ سیستم؛ کاملاً منطقی و قابل فهم است. من، شما و همه دیگر دلسوزان را به یاری می‌طلبم و نوید می‌دهم اگر یقه حضرات را در این فقره رها نکنید به نتایج مبارکی خواهیم رسید و البته با شگردهای تیم حرفه‌ای و ریاکار و خشن رفقا در گریختن از چنین مهلکه‌هایی ناآشنا نیستم و خود را آماده خنجرهای بیشتری کرده‌ام. بمنه و کرمه.
اما گیرم که با چوب اخلاق؛ گربه را دم حجله عروس تاریکی کشتند با خیل موش‌هایی که انبار گندم رسانه ملی را قرق کرده‌اند چه می‌کنند؟ با نقد مؤدبانه و پرثمر دفعشان می‌کنند؟

۵_ برادر و هم‌ولایتی عزیز! در من هم مثل شما آن رگ بیرجندی مصالحه‌جو و مؤدب، هنوز می‌زند و اگر برای شما عمر آن آشنایی به ۱۴ سال می‌رسد برای حقیر این افتخار از ۱۸ سال هم بیشتر است. علاقه شخصی حقیر به آن بزرگوار بیشتر از شما نباشد کمتر نیست آن قدر که پای خاطراتش از حاج اقای دولابی گریه هم کرده‌ام؛ مخلصیم گفتن و ارادت داریم شنیدنِ بنده با ایشان احتمالاً از شما هم بیشتر بوده است، خودش هم می‌داند آن جا که سربازی آقا را کرده، به طیب خاطر نوکری‌اش را کرده‌ام اما هم برای عقل خودم و هم مهم‌تر از آن برای حق مردم و سرنوشت انقلاب قطعاً ارزشی بیش ازاین رفاقت قائلم و حتماً بعد از سال‌ها و با طی کردن همه مراتب امربه معروف که خود شما هم در جریانی؛ نه حق؛ که وظیفه خودم می‌دانم یک خطر بسیار بزرگ در مسیر انقلاب را علنی تذکر بدهم .
شب‌هایی که می‌دیدم چگونه‌گویی ماموران سی آی ای تفنگ‌هایشان را از دریچه سیمای جمهوری اسلامی به سوی فرزندان من و ده‌ها میلیون ایرانی دیگر نشانه رفته‌اند از خودم پرسیدم وقت فریاد زدن نرسیده است؟!
با این همه باز هم دم فروبستم و به نهی از منکر غیرعلنی اکتفا کردم، خود شما شاهد بودی که با اینکه هیچ بهانه‌ای وجود نداشت اقدامی نشد تا جایی که دست اندرکاران سریال با وقاحت و رسماً؛ کارناوال راه انداختند و اعلام کردند این سریال را به سفارش شخص رهبری ساخته‌اند و برای جزییاتش هم تأیید شخص ایشان را گرفته‌اند!
مگر گاندو را به هر دلیل بایکوت نکردید؟ مگر به همه واحدهای صداسیما ابلاغ نشد که حتی یک کلمه در نعت گاندو نباید پخش شود؟
اصلاً رفتارتان با گاندو درست؛ این جور کارناوال راه انداختن برای عروس تاریکی و منتسب کردنش به رهبری چرا؟!
ده روز گذشت و غیرت هیچ کس نجنبید و خامنه‌ای آن قدر برای کسی از خیل به جوش و خروش آمدگان امروز، اهمیت نداشت که چنین تهمتی را از او دور کنند.
از قرار معلوم بیت برای دوستان، اهمیتی بیش از صاحب البیت یافته است!
یکی از چهره‌های رسانه ملی رسماً اعلام می‌کند عروس تاریکی به سفارش شخص رهبری ساخته شده و جزئیاتش را هم ایشان تأیید کرده‌اند و کسی کوچکترین عکس العملی از ما برای دفع این تهمت نمی‌بیند.
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن وین آب‌های ناگوار
تعجب می‌کنم در دفاع از یک شخص این همه سراسیمه می‌شوید که حتی تاسوعا، عاشورا هم آتش بس نمی‌دهید؛ متنی اینچنین منتشر می‌کنید ولی من چه بگویم که درست یا غلط نه یک شخص؛ که انقلاب را به خاطر تعارفات فردی و این جور رفاقت‌ها در معرض اتهام می‌بینم.
اگر ده‌ها میلیون ایرانی توسط بمب افکن‌های رسانه ملی مورد هجوم توهمات سادیستی قرار بگیرند آن قدر به خروش نمی‌آییم که یک نفر به درست یا غلط مورد اتهام قرار گیرد.
أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَقْرَعُونَ
ثانیاً کدام اتهام؟ گفته‌ام فلانی و فلانی و فلانی در فلان مدرسه با هم همکلاسی بوده‌اند و به طور کاملاً اتفاقی دو دهه است که مدیریت صداسیمای ناکارامد، دست این همکلاسی‌هاست.
خوب بگویید خیر نبوده‌اند، مثلاً آن یکی چهارم جیم بوده این یکی چهارم الف.
مباهله که نمی‌کنیم برادر!
من برای حرفم دلیل می‌آورم شما دلایل سست مرا با اطلاعات درست‌تر و دقیق‌تر رد کنید.
رفیق بازی و انحصار طلبی نکرده‌اند؟ سلّمنا!
فهرست مدیران ارشد سازمان و جایگاه‌های حساس آن را پیش رو بگذارید و خیلی ساده نشان بدهید که در رده‌های بالای معاونت سیاسی و معاونت سیما در ۲۶ سال گذشته چه گردش نخبگانی وجود داشته است؟
همین سیما فیلم که سالانه سیصد چهارصدمیلیارد تومان بودجه دارد در پانزده سال گذشته توسط چه کسانی اداره شده است؟
بنده در یادداشت پیشین ادعا کرده‌ام: ” هم قسم شده‌اند نگذارند مدیریت رسانه ملی از چنگ بچه‌های خانی آباد و نازی آباد خارج شده و به دست دشمنان اسلام بیفتد! “
شما می‌فرمایید این اتهام است؟ یعنی معتقدید دوستان اجازه داده‌اند مدیریت رسانه ملی از دستشان خارج شده و دست دشمنان اسلام بیافتد؟
این‌ها که بحث تحلیلی نیست برادر، بحث خبری است، و مثل آب خوردن می‌توانید اثبات کنید که خیر! ببینید در این مقطع از دست این دوستان خارج شده و به چنگ دشمنان اسلام هم افتاده است! یا فی المثل تذکر بدهید که دروغ گفتی و تیم شهر ری را از قلم انداخته‌ای!

اقول و ذمتی بما اقول رهینه، دوباره از بند بند یادداشت پیشین دفاع می‌کنم و به عنوان یک کارشناسِ کوچکِ عرصه فرهنگ، دوباره ادعای خود را فریاد می‌زنم: آن‌ها که قرار بوده در نسبت با صداسیما شمشیر آقا باشند بیشتر سپر رفقا هستند و البته توجیهات و بهانه‌های خودشان را هم دارند. آن‌ها واقعاً اعتقاد دارند که خودشان و دوستانشان در کارامدی و عمق و مدیریت؛ خیرالموجودین‌اند. اما اگر وضع به همین منوال پیش برود روز به روز جریان سکولار پیش‌تر خواهد آمد و دین و هویت و فرهنگ و جامعه بیشتر آسیب خواهد دید تا جایی که امکان جبران منتفی شود.
گفته‌اید از حرکت‌های انقلابی (مثل عمار) حمایت شده، بسم الله، به عنوان نمونه مذاکرات مربوط به اول اسفند ۹۱ را درباره دیدار عماری‌ها با آقا را با هم ببینیم تا حقیر هم دستخط حضرت ایشان را در مورد همان جلسه منتشر کنم و معلوم شود نظر دوستان مبنی بر مخالفت با انجام این دیدار با آن ترکیب و اگر انجام شد، بایکوت کامل آن؛ چه نسبتی با نظر آقا داشته است!
یادی هم بکنیم از برادر عزیزمان حسن عباسی که خدا در این روزها از شر شیاطین حفظش کند که نامش در کنار نادرطالب زاده و ابوالقاسم طالبی و… در فهرستی بود که حضرت آقا فرمودند از دیدارشان مسرور خواهم شد و البته بعضی دوستان نظر دیگری داشتند. و صحبت‌هایش در حضور آقا مورد توجه ایشان قرار گرفت، آیا اگر او هم به جای توهین به وزیر اطلاعات در وهن امام زمان چیزی می‌نوشت مثل بعضی‌ها به جای کنج زندان؛ ده‌ها میلیارد تومان امکانات بیت المال در اختیارش قرار می‌گرفت و هزارها ساعت آنتن رسانه ملی جمهوری اسلامی تقدیمش می‌شد؟
و از این گام‌های بزرگ و منحصر به فرد؛ کم در خاطر ندارم.
خلاصه حرف حقیر این است:
نمی‌شود کشوری انقلابش اسلامی وفرهنگی؛ و رهبرانش خمینی و خامنه‌ای باشند و جریان قدیمی ِنقدِ به قول شما پرثمر و واقع بینانه رسانه ملی هم وجود داشته باشد و بعد از ۴۰ سال این وضع رسانه ملی‌اش باشد.
یک جای کار عیب دارد و حقیر نظر خودم را گفته‌ام که عیب کار را در کجا می‌بینم. نه خدای نکرده دشمنی یا کوچکترین غلّی در دل از برادری دارم و نه فضایل و کارامدی‌های کسی را انکار می‌کنم.
بعضی دل بچه حزب اللهی‌ها را می‌لرزانند که اگر به فلانی انتقاد کنی به رهبری ضربه می‌خورد.
پس در دعوای آقایان یزدی و لاریجانی یا دو نفردیگر در داخل بیت هم نه تنها سکوت کنیم بلکه اصلاً قضاوت نکنیم چون بالاخره به اثبات عیبی در یکی از منصوبین آقا خواهد رسید و العیاذ باالله مگر می‌شود کسی سال‌ها منصوب آقا باشد و عیب هم داشته باشد؟
پاسخ بنده این است: رهبری هم به تبعیت از رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) افراد را به خاطر نقاط قوت و فضایلشان در مناصب نصب می‌کند و نگه می‌دارد و در هیچ حکمی نیامده است:” به خاطر نقاط ضعفی که در شما سراغ دارم جنابعالی را منصوب می‌کنم”! ترمیم نقاط ضعف هم با سازوکار امر به معروف و نهی از منکر و تواصی و موعظه و … ممکن می‌شود.
در این فقره هم بنده بعد از نزدیک به بیست سال همراهی با نقاط قوت، به این نتیجه رسیده‌ام که در مورد نقاط ضعف؛ مراتب امر به معروف و نهی از منکر را طی کرده‌ام و وظیفه دارم تذکراتم را در همین حد علنی کنم.
در این زمینه نامه برادرم اقای غلامی عزیز الگوی خوبی است. او اگر چه می‌داند جلیلی نامی ممکن است در جایی مشمول لطف بزرگی بوده باشد ولی وقتی می‌بیند مرتکب رفتاری شده که آسیبش عمومی است و حقی از کسی ضایع شده، شجاعانه به میدان می‌آید و بعد از یک پیامک مجازی درنگ را جایز نمی‌داند ودر روز تاسوعا وظیفه نهی از منکر خود را با موصوف کردن مجرم و رفتارش به سیاه نما، بی‌ادب، مخالف اخلاق و شریعت اسلام و تفکر انقلابی، بی انصاف، نُرم شکن و… ادا می‌کند.
من هم تقریباً همین کار را کرده‌ام با این تفاوت که این بار حقی که ضایع شده نه حق یک عزیز؛ که حق یک امت و امامشان، و مدتی که برای طی مراتب نهی از منکرگذشته؛ نه دو، سه روز که حدود بیست سال بوده است.
پانصد سال نگذشته است؛ آیا همین دو سه سال پیش نبود که در حالی که ما نقدهای تند خود به برخی برنامه‌های دوره آقای سرافراز را غیر علنی به مراجع ذیربط منتقل می‌کردیم؛ برخی دوستان اصولگرا و ولایی علیه ایشان کانال راه انداخته بودند و در حالی که منصوب آقا بود وآقا بیشترین صفات مثبت در بین روسای سازمان در سی سال گذشه را در مورد ایشان به کار برده بودند برای فروانداختنش تلاش می‌کردند و جالب اینکه نه من نه آقای غلامی نه هیچکدام از بزرگوارانی که امروز نگران انتقادات وحید جلیلی‌اند به ذهنمان نرسید که حمله به سرافراز منصوب رهبری در آن جایگاه مهم؛ به معنای زیر سؤال بردن رهبری است.
متاسفانه یا خوش بختانه این روزها در حال و هوای محرم آن قدر با یاد علیرضا دهیار و اصغرکهدویی و قاسم رئیس‌الساداتی و سید اسماعیل موسوی خوشم که دیگر با خطابه‌های اخلاقی دوستان گریه‌ام نمی‌گیرد. تصاویرشان را در ذهن مرور می‌کنم و برای ادامه راه نیرو می‌گیرم و به هیچ خداقوت و به به و چه چهی هم نیاز ندارم، همان طور که در این فقره نسبت به لومه لائمان هم بی حس شده‌ام.
مختصر آبروی ناچیزی را هم که داشتم فدای فردایِ کودکانِ شهدای مدافع حرم؛ که تعارفات و رودربایسی‌های ما؛ ایمان و آرمان پدران شهیدشان را در مخاطره قرار داده است.
در نقد خود بر حقیر، آیه قرآنی هدیه کرده‌اید که فکر می‌کنم باید آن را به خودتان برگردانم.
وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
این آیه شریفه می‌فرماید مبادا به خاطرنزدیکی ورفاقت با کسی عدالت را رعایت نکنید و فقط فضایلش را ببینید.
احتمالاً برای حقیر مثلاً باید آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ را تذکر می‌دادید که البته آن هم در مورد حقیر تا آنجا که به خودم مراجعه می‌کنم مصداقی ندارد چون کدورت قلبی نسبت به کسی ندارم.
شاید از همه بهتر آیه آخر سوره مجادله باشد که حزب الله را معرفی می‌کند و می‌گوید حزب اللهی‌ها بر سر رد شدن از خطوط قرمز آرمانی و الهی و باند بازی حزب اللابی‌ها با احدی مجامله نمی‌کنند.
رَضِیَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ۚ أُولٰئِکَ حِزبُ اللَّهِ ۚ أَلا إِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ المُفلِحونَ
محتاج دعای خیر مادران شهدا؛ کوچک‌ترین سرباز رهبری. وحید جلیلی

 

خود سلامت چیست جز ترک سلامت داشتن

سومین پنج هزار کلمه‌ای وحید جلیلی درباره لزوم اصلاح رسانه ملی و نکاتی راجع به اظهارات آقای صفار هرندی

تقدیم به شهید حجت الاسلام مهدی مطلبی

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّک رَءُوفٌ رَحِیمٌ.

بحمدالله دوستان زیادی برای مقابله با انتقاد از یکی از معاونانِ محترم و عزیز دفتر رهبری بسیج شده‌اند و در حال تولید فکر هستند و داریم حتی به قرائت‌های تازه‌ای از نظریه ولایت فقیه می‌رسیم که در آن منویات رهبری و راهبردهای ولی فقیه؛ اهمیتی به مراتب کمتر از مصالح ِیکی از هفت هشت معاون دفتر رهبری دارد و ولی فقیه را نه حاکم بر نیروهای اجرایی بلکه ذیل آنها می‌خواهد.

 برادر صفار هرندی عزیز به میدان آمده و در برابر ده هزار کلمه نقد حقیر بر عملکرد صداوسیما و سازوکارهای نظارتی و مدیریتی آن در سطوح مختلف؛ سعی کرده با یک متن ۲۵۰ کلمه‌ای سر و ته ماجرا را هم بیاورد.

این هم مدل جدیدی از پاسخگویی است که بی هیچ توجهی به استدلال‌ها و دغدغه‌ها، صوفیانه، تذکره‌الاولیاء بنویسیم و “ما فیلیم و او پشه” راه بیندازیم که جوابش را البته قبلاً در کتاب ادبیات دبیرستان خوانده‌ایم.

متاسفانه یا خوش‌بختانه دوران بزن در رو گذشته است و نمی‌شود ده‌ها میلیارد تومان امکانات رسانه ملی را ۱۸۰ درجه خلاف دستورات صریح رهبری به نور چشمی‌ها هبه کرد و با اطمینان به برخی پشتوانه‌های معنوی برای منتقدان و ناهیان از منکر شکلک درآورد یا مسخره‌تر از آن به ضدیت با رهبری متهمشان کرد.

به نظر می‌رسد اگر برادر بزرگوارمان آقای صفارهرندی به آیه‌ای که در آخر متنشان آورده‌اند اطمینان داشتند این چند روز این همه به زحمت نمی‌افتادند که دوستانی را که در مقام مقایسه حتی کسری از اطلاعات متنوع مرا در موضوع مورد بحث ندارند این چنین قربانی سیاست بازی محافظه کارانه خود کنند و مجابشان سازند که آبرویشان را به میدان مقابله با نهی از منکر بیاورند.

برادر عزیزمان آقای صفار چنان از عمود خیمه انقلاب سخن می‌گوید که اگر کسی نداند فکر می‌کند افقی برای حمایت از ولایت جز محافظه کاری کلاسیک که صاحبان نظریه “حتّی” آن را نمایندگی می‌کنند وجود ندارد. در ادامه همین بحث به “نظریه حتّی” و تاثیراتش در مسیر تکاملی انقلاب خواهیم رسید.

بنازم رهبری را که با فرمان عام خود آتش به اختیارها را به جان ستادهای بی عرضه پرمدعا انداخته است؛ ستادهایی که از فرط وزانت؛ قدرت تحرکشان را از دست داده‌اند و فقط زبانشان در دهان می‌چرخد و تنها برای مهار ناهیان از منکر و دفاع از کارنامه خالی یا پراشتباه خود (در موضوع مورد بحث) هیجان زده می‌شوند و به تکاپو می افتند؛ همین تحرکی را که این روزها از سوی برخی شاهدیم اگر در بعضی مسئولیت‌ها و مأموریت‌های اصلیشان به کار می‌گرفتند جلو بسیاری خبط‌ها و فاجعه‌ها در رسانه ملی گرفته می‌شد.

در یکی از اولین دیدارهای آقای صفار در جبّه وزارت با عمود خیمه ولایت؛ ایشان دو نام را با آقای صفار در میان گذاشتند؛ خوبست اول بین خود و خدای خود پاسخ بدهند که سرنوشت آن توصیه بعد از ۱۳ سال به کجا رسید؟ وبعد برای حقیری چون من دم از ولایت پذیری بزنند. شما ولایت پذیرهستید آقای صفار؟! برادر عزیز و بزرگوارم؛ در ادامه قصه‌هایی برایتان خواهم گفت تا شما که ولایت سنج همه شده‌اید به خودتان هم در این فقره نمره‌ای بدهید. تمام این دعوا بر سر همین است که بین ولایت پذیری نمایشی و تشریفاتی و بگذارید بگویم اشرافی با ولایت پذیری واقعی و میدانی و صفّی، فرسنگ‌ها فاصله است. به عنوان کوچکترین سرباز جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که از بندر لنگه و برازجان تا اهر و کرمانشاه تا بجنورد و نیشابور و زابل و میناب و یزد و شیراز و کاشان و سبزوار وایذه و کلیبر و بیرجند و … را شهر به شهر رفته‌ام و از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های جبهه فرهنگی انقلاب مطلعم و شاید برادر بزرگوار و پیشکسوتمان آقای صفار، کسری از اطلاعات حقیر نسبت به جزئیات این ظرفیت را هم نداشته باشند؛ با صدای بلند اعلام می‌کنم رسانه ملی جمهوری اسلامی، ۲۶ سال بعد از قرار گرفتن در اختیار یک تیم مشخص فقط کسر کوچکی از ظرفیت‌های جمهوری اسلامی و قابلیت‌های انقلاب اسلامی را بازتاب می‌دهد و علیرغم پیشرفت در هوا-فضا؛ موشکی؛ نانو؛ زیست فناوری؛ هسته‌ای و … متاسفانه بخش رسانه در جمهوری اسلامی جزء عقب افتاده‌ترین و کم پیشرفت ترین بخش‌هاست و امروزبعد از ۲۶ سال یوم الحساب فرا رسیده است.

اگر بپذیریم مدیران رسانه ملی در عمل ولایت پذیر بوده‌اند چاره‌ای نمی‌ماند جز اینکه بگوییم پس راهبردها و رهنمودهایی که رهبری به تفصیل تبیین کرده‌اند خطا بوده که حاصل تحقق آن‌ها به عروس تاریکی رسیده است. تمام فحش‌هایی که امروز می‌خوریم بابت این است که پرده از این تحریف برانداخته‌ایم.

۱٫ وضع صداوسیما مشخص است؛ در اوج جنگ نرم به عروس تاریکی می‌رسد! و حجم برنامه‌های خنثی و بی ربط در آن از حد استاندارد عبور کرده است.

۲٫ مدیران و ناظران رسانه ملی ولایت پذیراند و تلاش خود برای تحقق رهنمودهای رهبری را کرده‌اند

نتیجه: پس رهنمودهای رهبری یا از اساس غلط بوده یا آنکه در عمل غیر واقع بینانه و ایده آلیستی از کار در آمده است.

دوستان لابد انتظار دارند ما به جای مدیران و ناظران؛ حضرت آقا را متهم کنیم!

ما معتقدیم اشکالی در کار است و ما آن را مسامحه در پیگیری رهنمودهای رهبری چه در بین مدیران و چه در بین ناظران می دانیم و این را با پوست و گوشت و استخوانمان در مدتی نزدیک به دو دهه حس کرده ایم و بعد از طی همه مراحل امر به معروف و نهی از منکر به طرح علنی کسری از مسائل رسیده‌ایم.

اگر شما ما را اهل مجادله می‌نامید ما هم شما را اصحاب مجامله می‌نامیم. آیا حرف ما این است که این دوستان آدم‌های بدی هستند یا باید برکنار شوند؟ هرگز! فقط باید کمی کمتر با هم تعارف و مجامله کنند. این را اصل نگیرند که اگر این تیم که بیش از چند دهه سابقه رفاقت با هم دارند توانایی محقق کردن راهبردهای رهبری را ندارند پس هیچ عنصر دیگری هم قادر به این کار نیست و اشکال در راهبردهای آقاست و بنابراین باید همین وضعیت موجود را توجیه کرد و حتی برای فاجعه‌ای مثل عروس تاریکی کارناوال راه انداخت و آن را سفارش شخص رهبری اعلام کرد که حتی جزئیاتش را هم به تأیید ایشان رسانده‌ایم!! ما این کارها را مخالفت با ولایت می دانیم آقای صفار عزیز و اگر شما نگران این هستید که دشمنان از انتقادهای مستدل ما سوء استفاده کنند چگونه است که نگران تسخیر امکانات عظیم رسانه ملی ذیل سناریوهای سیاه نمایی و جنگ روانی دشمنان که نه در آینده بلکه فی الحال محقق شده نیستید؟!

حرف ما این است که باید یک مطالبه عمومی و جدی برای تحقق رسانه ملی ایده آل و انقلابی شکل بگیرد تا دوستان نتوانند به بهانه‌های گوناگون در انجام مأموریت‌هایشان سهل انگاری کنند یا آن که در برابر اقلیت زیاده خواه بی هویت نوکیسه روشنفکرمابی که سعی دارد مدیریت رسانه ملی را منفعل کند (و متاسفانه تا حد زیادی هم موفق شده)؛ وا بدهند.

دیده‌ام مدیران ارشدی را که چگونه با غرب زده‌ها و غیر انقلابی‌ها منفعل و با بچه مسلمان‌ها دلیر و ترش‌اند. شاید هر مدعی دیگری هم در جایگاه اینان قرار بگیرد ایمن از انفعال نباشد و باید به یک موازنه توقعات از رسانه ملی برسیم.

دوستانِ سراسیمه؛ ابایی از آن ندارند که عمود خیمه را به خیالِ خام خود برای کوفتن بر سر آتش به اختیارها از جای خود خارج کنند و همین نشان می‌دهد در شناخت ولایت چقدر خام خیال‌اند.

دلیل آقای صفار برای توصیه به سکوت این است:” در حیرتم از وقت‌ناشناسی برخی دوستان که چطور باب نقد علنی و تخریب اصحاب و خادمان وفادار رهبری را درست در شرایطی گشوده‌اند که دشمن هرزه‌گو و رفقای راه گم کرده سابق، حملات پر حجمی را علیه این جایگاه به نیّت تضعیف عمود خیمه انقلاب آغاز کرده‌اند؟! “

احتمالاً آقای صفار یادش نمی‌آید اولین کسی که علیه جریان انحرافی پرچم برافراشت وحید جلیلی بود در دورانی که پای این جریان هنوز به دولت باز نشده بود و در سازمان فرهنگی شهرداری تهران رجزمی خواند.

و اولین گزارش تفصیلی در هشدار نسبت به خطر تفکرات آن جریان انحرافی به قلم حقیر است. یادداشت “شاهراه ظهور یا در پشتی ” که برادر بزرگوارمان آقای هرندی بعید است آن را از یاد برده باشند همچنان یکی از معدود تبیین‌های مؤثر در آشکار کردن ذات جریان انحرافی اطراف احمدی نژاد است. و اگر در دوسال گذشته آقای صفار یا کسی از مجموعه دوستانشان قدمی بیش از حقیر برای هشدار نسبت به عدالتخواهی های قلابی و جریانات آنارشیستی برداشته‌اند معرفی کنند. ایشان را ارجاع می‌دهم به جزوه” عدالتخواهی اجتماعی یا جلوه گری فردی” و ” ایران در هجوم دیمنتورها” که انشاالله به زودی به صورت کتابی منتشر خواهد شد و البته با توجه به جریانات اخیر احتمالاً فصل تازه‌ای در نقد محافظه کاران سیاست باز به آن اضافه خواهد شد.

خوب؛ قبل از ادامه بحث اگر اجازه بدهیم برای مخاطبان برخی خاطرات مشترکمان را تعریف کنم، قدری قصه بگوییم و خاطرات را مرور کنیم که هم فضا صمیمانه‌تر بشود و هم یادمان بیاید که در خلاء حرف نمی‌زنیم وسابقه این بحث‌ها تا کجا می‌رسد. حال قصه شنیدن دارید؟

******

قصه اول:

اولین خاطره‌ای که از آقای صفارهرندی بزرگوار دارم گره خورده با نام “الیاس نوروزی” و یک موتور سه چرخه. از این وانت‌های کوچک موتوری که سبزی فروش‌های پایین شهر دارند.

نوجوانِ باقلا فروش در فرار از دست ماموران شهرداری، با شتاب گرفتن وانت موتوری؛ سرش کوبیده شد به پل زیرگذر و مغزش پاشید بر سنگفرش.

جنازه‌اش؛ مردم را برانگیخت که ساختمان شهرداری را آتش بزنند.

اگر درست یادم باشد؛ اوایل دوران دوم خرداد بود. روزنامه سلام در صفحه دو، گزارش مفصلی رفته بود در نقد ِ نیروی‌انتظامی که با مردم برخورد کرده و… .

کیهان هم چند خطی در صفحه حوادث.

ضبط خبرنگاری- دانشجویی‌ام را برداشتم و رفتم محل حادثه. طرف‌های آذری.

جالب بود، مردم همه می‌گفتند ما با شهرداری درگیر شدیم و اتفاقاً از نیروی انتظامی راضی بودند که همدردی کرده و درنهایت شورش را فرونشانده اما روزنامه سلام ماجرا را ۱۸۰ درجه برعکس روایت کرده بود؛ قاعدتاً به خاطر دفاع از کرباسچی که آن زمان شهردار بود و یک پای پیروزی خاتمی.

هنوز از بُهت نعل وارونه سلام، در نیامده بودم که چندتا از قلچماق‌های شهرداری سررسیدند و مردم هم توصیه کردند که برو وگرنه اینها با چوب و چماق ناکارت می‌کنند. القصه کارت خبرنگاری ویژه را نشانشان دادم، کمی ملاحظه کردند و از مهلکه گریختم.

انصارحزب‌الله را دعا کردم که باعث خیر شدند؛ نقدی که در شماره ده مجله نیستان (تابستان ۷۵) بر رفتار آنها نوشته بودم به عنوان نقد فرهنگی سال در جشنواره مطبوعات برگزیده شده بود که یکی از جوایزش؛ کارت خبرنگاری ویژه بود. آن نقد ۲۳ سال پیش؛ پر بود از توصیه‌هایی مشابه آنچه برادر غلامی عزیز در نامه دومش تکرار کرده است البته اگر ناراحت نشود کمی دقیق‌تر و منسجم‌تر.

*

در راه برگشت به سمت خوابگاه؛ از ده ونک رد می‌شدم، شب شده بود. عاقله مردی کنار خانه‌ای سه طبقه و سفید رنگ، باغچه آب می‌داد.

 ایستادم به ورانداز کردن؛ درست می‌بینم؟ صفار است؟ با شک و تردید جلو رفتم: ببخشید شما آقای صفارهرندی هستید؟ با لبخندی استقبال کرد: بله.

کور از خدا چه می‌خواهد؟ سردبیر کیهان! پیش رویم بود. ماجرا را توضیح دادم و اینکه نگذارید خون این مظلوم هدر بشود و مردم حرف‌های خوبی زدند و می‌توانم سریع تنظیم کنم و خدمتتان برسانم.

شروع کرد به نصیحت کردن که: بله…. درست است… ولی…. تو این شرایط…. برهه حساس ….. بالاخره…. شهرداری هم جزء نظام است و…

القصه آب پاکی را ریخت روی دستم که مصلحت اقتضا می‌کند که بگذریم.

در بهتی سرد، سرم را پایین انداختم و راهم را گرفتم و دور شدم.

ببخشید!

صفار بود که صدایم می‌زد.تجدید نظر کرده بود؟

 به شوق چند قدمی برگشتم.

 _این خانه دو طبقه که می‌بینی (شاید هم سه طبقه) مال سه خانواده است. من هم در یکی از طبقاتم. گفتم توضیح بدهم که فکرنکنی… . لبخند زدم که یعنی ما که چیزی نگفتیم. و واقعاً خانه خاصی هم نبود و توجهی هم برنمی‌انگیخت.

خدا حفظش کند همان سال‌ها هم رفع اتهام از مسئولان، جزء ملکات فاضله‌اش بود.

یک صلوات برای شادی روح الیاس نوروزی بفرستید.

(من فاتحه‌ای هم نثار کردم هم برای او و هم برای شهید مرتضی صفارهرندی قهرمان پیشتاز و جسور انقلاب اسلامی که فکر می‌کنم عموی آقای صفارخودمان باشد.)

*********

قصه دوم.

و اما خاطره دوم.

چند سال بعد دوباره خوردیم به پست هم. در یک موقعیت دراماتیک. محسن اسماعیلی و شیخ صادق لاریجانی سردبیران روزنامه ها را دعوت کرده بودند به جلسه‌ای در شورای نگهبان که جواب بدهند سوالاتشان را پیرامون انتخاباتی که در پیش بود.

من سردبیر ابرار بودم آن روزها.

ورودم مصادف شد با ورود شیخ صادق، و تیم حفاظتش جوری هجوم آوردند که جا خوردم.

 یکیشان که از بقیه بی تربیت‌تر بود گفت: وایسا ببینم، بیا اینجا بگردمت، الکی که نیست؛

(چه دعوتی! قرار بود ما را توجیه کنند که برویم ملت را توجیه کنیم؛ با این برخورد؟)

گفتم: ” چی؟!؛ اونو باید بگردید آگه میخواد منو ببینه! “

و زدم بیرون. احتمالاً شیخ صادق نفرینم کرد به خاطر این بی ادبی.

دم در، سینه به سینه شدم با سردبیر کیهان که تازه داشت وارد می‌شد.

نمی‌دانم سلام وعلیکی فرصت شد بکنیم یا نه. ولی شاید یادش مانده باشد بی ادبی‌ام.

راهمان جدا شد.

آقای صفار رفت داخل جلسه و من احساس رهایی می‌کردم از همایش ” آداب بفرموده نویسی”.

نفرین شیخ صادق مستجاب شد و هیچ وقت بفرموده نویس نشدم.

قصه سوم:

” تهران انار ندارد” ولی تا دلتان بخواهد مدیران فرهنگی فهیم و کار کشته دارد که حاضرند پول بدهند تا در نقد انقلاب اسلامی فیلم مستند ساخته شود.

«اینجا بازار تهران است، مرکز «دین» و «اقتصاد ایران». در سال هزار و دویست و نود و … تهران ۸۰ مسجد، ۲ مدرسه، ۳ بیمارستان و ۱۸۰ طویله داشت. … و دهاتی‌ها به تهران هجوم آوردند (پخش صحنه‌هایی از تظاهرات مردم در سال ۵۷)»

تهران انار ندارد ولی تا دلتان بخواهد فیلم سازان بزن دررو دارد که هم از جشنواره دولتی سیمرغ می‌گیرند و هم کل روایت فیلمشان بر مبنای چالش با مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی دراماتیزه می‌شود!

تهران انار ندارد ولی تا دلتان بخواهد «بابک جان» هایی دارد که دوست دارند ادای توده‌ای‌های قدیم را که سالهاست تقشان درآمده دربیاورند و برای نقد اختلافات طبقاتی مسیری پر ثمرتر از روشنفکری لمپن نمی‌شناسند. «بساز و بندازهایی» که نتیجه تحقیقات و مطالعاتشان از فلان بولتن حزبی فراتر نمی‌رود و انقلاب اسلامی را با حمایت صددرصدی جمهوری اسلامی «رفقا» تبین می‌فرمایند. ” (مجله راه شماره یک، اسفند ۸۶)

*

حالا دیگر صفارهرندی شده بود وزیر ارشاد جمهوری اسلامی.

یکی از مدیران سینمایی آقای صفارهرندی مستندی ساخته بود با نام «تهران انار ندارد» که وصفش را خواندید.

طرف؛ مدیر صفارهرندی بود و در طعنه به انقلاب با پول ارشاد فیلم می‌ساخت و به ریش ایشان و بنده و جعفری جلوه و بقیه می‌خندید. (آقای جعفری جلوه بزرگوار و فرهیخته هم یکی دیگر از همان برادرانی است که هم قسم شده‌اند نگذارند صداوسیما به دست دشمنان اسلام بیفتد)

سال‌هایی که آقای صفارهرندی وزیر ارشاد بود پایش را کرده بود توی یک کفش و شهادت می‌داد که این مدیر، ضد انقلاب نیست و شما تند می‌روید و اتهام می‌زنید وایشان باید بماند.

بازهم صفار و باز هم دفاع از آبروی مدیران نظام.

چند سال بعد که کثیف‌ترین فیلم ضد انقلابیِ چهل سال اخیر به نام «یک خانواده محترم» توسط مسعود بخشیِ رذل؛ مدیر مورد حمایت آقای صفار؛ این بار با بودجه صدا و سیما و تحت مدیریت حسن اسلامی مهر (یکی دیگر از برادران همقسم) در جشنواره کن به نمایش درآمد؛ حتی صدای خانم معتمدآریا هم دراعتراض به فیلم درآمد ولی نشنیدم صفارهرندی که از او دفاع می‌کرد و ما را تندرو و اتهام زن می‌دانست اظهار نظری کرده باشد.

در ” یک خانواده محترم”؛ فحاشی به امام، آیت الله خامنه‌ای، شهدا، خانواده شهدا، انقلاب و دفاع مقدس و دفاع از فتنه ۸۸ با هم جمع شده است. نادر طالب زاده فیلم را که دید گفت: ” این-بووووق- الان به کدام کشور فرار کرده؟ معلوم هست کجاست؟”

 گفتم بله به کشوری که قدرش را می‌دانند و در عالی‌ترین سطوح مدیریت فرهنگی حمایتش می‌کنند.

گفت اروپا؟

گفتم خیر. جمهوری اسلامی ایران!

قطعاً نه صفار هرندی کسری از رذائل مسعود بخشی را دارد و نه من کسری از فضائل صفار را.

هنوز که هنوز است طعم شیرین بعضی یادداشت‌هایش در کیهان زیر زبانم هست ومطمئنا در روزنامه نگاری و یادداشت نویسی او را بزرگ می‌دانم درست مثل دوست دیگرش که بزرگ است ولی بزرگیش مثل صفار؛ مانع از آن نیست که اشتباهات بزرگ و خسارت بار نداشته باشد و نیازمند نهی از منکرِموثر نباشد.

قصه چهارم:

ماجرای جشنواره سینما حقیقت را به تفصیل در خبرگزاری فارس که آن روزها هنوز مثل الان ما را تحریم نکرده بود گفته‌ام.

سرافراز، محمد شیروانی را فرستاده بود آمریکا که مستندی بسازد درباره تسخیر لانه جاسوسی.

حاصل کار؛ سریالی شده بود برای شبکه پرس تی وی بعلاوه یک فیلم تک قسمتی به اسم ۴۴۴ روز که در دوره دوم جشنواره سینما حقیقت نمایش داده شد.

فیلمی در محکومیت اقدام وحشیانه دانشجویان ایرانی وهمدردی با گروگانهای مهربان، خونگرم، خانواده دوست و انسان آمریکایی.

جدا از کلیت جالب فیلم! در یکی از صحنه‌ها، امام را برای خنده گرفتن از تماشاچی‌ها هجو می‌کرد. از سالن که آمدم بیرون، کارگردان دم در ایستاده بود که احسنت بشنود قاعدتاً.

گفتم “خاک برسرت” و رد شدم؛ دعوا تمام نشد اما.

 کارگردان مظلوم که با حمایت صدا و سیما علیه امام و انقلاب فیلم ساخته بود و ارشادِ صفارهرندی برایش اکران کرده بود؛ بدو بدو دنبالم دوید و دست به یقه شدیم!

از لات بازیش خوشم آمد. او بد مستی نکند که بکند؟!

سرافراز برادرِ دو شهید؛ پولت را بدهد، سردبیرِ کیهان برای فیلم ضد انقلابی‌ات اکران جورکند. تو عربده نکشی کی بکشد؟

صدایمان بلند شد روی هم و ماجراهایی که بماند.

کات تا روز بعد.

گوشی‌ام زنگ خورد.

یعنی کی میتونه باشه؟!

رئیس دفتر وزیر بود.

چی میتونه باشه علت تماس؟

سلام و احوالپرسی و شما چطورید و ما خوبیم و…

_گلایه دارم از شما آقای جلیلی.

_چرا؟

_به گوش ما رسید که چی گفتید دیروز تو سینما فلسطین.

_چه عرض کردم مگر؟

_به آقای وزیر توهین کردید!

_آهّا!

همون که گفتم خاک تو سر وزیر که خبر نداره تو جشنواره‌اش به امام توهین می‌کنن و برای آمریکا نوشابه باز می‌کنن؟

_بله!

_بهتون برخورد؟

_بله دیگه

_به امام توهین شد بهتون برنخورد؟! خبر نشدین؟

**

باز صفار و باز احساس مسولیت برای دفاع از آبروی مسئولان نظام

**

قصه چهارم.

دانشجوها جمع شده بودند در فرودگاه مهرآباد که بروند به سمت غزه. ایام جنگ ۲۲ روزه بود. آقای صفار هم آمد. بلندگو دست من افتاد. گفتم: دست شما را هم می‌بوسیم به خاطر برخی سوابقتان ولی چرا در دوره شما خود ِوزارت ارشاد رسماً فیلم‌های ضدانقلابی می‌سازد؟ و چه کرده‌اید برای فرهنگ انقلاب اسلامی در حوزه بین الملل؟

رضا امیرخانی و بعدش حاج سعید قاسمی بلندگو را گرفتند و یکی نرم و دیگری تند و تلخ به من توپیدند که الان وقت این حرف‌ها نیست. و وقتی پرسیدم کی وقتش هست؟ اقای صفار جواب داد ما که در خدمتتان بودیم و هستیم، جلسه می‌گذاریم…..

تو نیکی می کن و در دجله انداز …

این بار بچه حزب اللهی‌ها بودند که از آبروی مسولان دفاع می‌کردند.

برای شادی روح شهدای غزه صلوات.

 قصه پنجم

خسته شده‌اید؟

کمی تحمل کنید، شاید در قصه‌های بعدی بالاخره از این برهه حساس در بیاییم و وقتش بشود!

آن وعده سال ۸۷ فرودگاه مهرآباد را که یادتان هست؟ بالاخره جلسه را گذاشت. البته تا آخر دوره وزارتش فرصت نشد، اما پنج شش سال بعد، بالاخره وصال دست داد؛ اما در مواجهه پنجم؛ من او را می‌دیدم و او مرا نمی‌دید.

خوبیش این بود که اگر بی ادبی نباشد پایم را دراز کرده بودم و او حرف می‌زد.در تلویزیون البته. و با چه اعتماد به نفس غرور انگیزی. حالا او دیگر وزیر احمدی نژاد نبود ولی راست راست توی دوربین رسانه ملی نگاه می‌کرد و جانانه عملکرد تیم روحانی را می‌ستود و در برابر مردم و بچه حزب اللهی‌ها شهادت می‌داد: تیم مذاکره کننده نه تنها از خطوط قرمز عبور نکرده بلکه حتی به خطوط قرمز نزدیک هم نشده است!!

باز هم صفار و باز هم دفاع از آبروی مسولان نظام.

دفاع از ” توافق متوازن برجام ” و افراطی ِدانستن مخالفان، وظیفه تازه کسانی بود که جوری سلفی می‌گرفتند که عکس شهید فریبرز کشوردوست در پس زمینه‌شان باشد و فریبرز، مات و مبهوت با لبخندی نگاهشان می‌کرد.

برای شادی روح مصطفی احمدی روشن و فریبرز کشوردوست و مهدی مطلبی صلوات.

کنجکاوشدید؟ کوچه شهید فریبرز کشوردوست در خیابان جمهوری یکی از راههای رسیدن به بیت است.

مهدی مطلبی هم از آن سیاه نماهای ضدّ “ولایتِ معاونان” بود که به اصحاب ِ” نظریه حتّی ” و” برجام، توافق متوازن” اعتقاد نداشت و قاعدتاً نمی‌توانست برای بچه حزب اللهی‌ها شکلک دربیاورد و فی المثل کنار دست فرمانده کل سپاه بایستد و تشویقش کند که برای تیم مذاکره کننده به مناسبت بیرون کشیدن قلب راکتور یا چیزی مثل آن؛ پیام تبریک بفرستد.

این از آقای صفار عزیز.

از الیاس نوروزی تا تهران انار ندارد (و البته “تنها دوبار زندگی می‌کنیم” و “باز هم سیب داری ” و “مینای شهر خاموش” و … که مجال تفصیلش نیست) تا ۴۴۴ روز تا “حتّی نزدیک نشدن به خطوط قرمز”. این “حتّی” خیلی تاریخیست. و بچه حزب اللهی‌ها خصوصاً، می‌توانند در بعضی مواقع با نگاه به مواضع اصحاب “نظریه حتّی”، راه درست را پیدا کنند و بفهمند که درست می‌گوید که غلط.

صفارعزیز شخصیت بزرگواری است که رسالت خود را دفاع از مدیران و مسولان نظام می‌داند و در این زمینه آمادگی هرنوع ایثاری را دارد.

خوب، هدف از این قصه گویی ها چه بود؟ می‌خواهم برادر گرامی آقای صفار را از اعتبار بیندازم؟

از صفار بهتر بعد از مهدی نصیری کسی برای سردبیری کیهان بود؟

از صفار هرندی خوشنام‌تر کسی بود که بتواند وزیر ارشاد دولت نهم بشود؟

مسئله این است که جبهه فرهنگی انقلاب آدم‌هایی ندارد یا کم دارد که در کشاکش فرهنگ و سیاست بدون آن که دچار سکولاریسم و سیاست گریزی بشوند بتوانند فهم کنند که فرهنگ برای خودش موجودیت مستقلی دارد و نباید دمش را بست به مصلحت‌های زود گذر سیاسی یا مدیریتی.

بی تعارف، از صمیم قلب برای آقای صفار هرندی عزیز احترام قائلم و مجاهداتش به عنوان یک پیشکسوت خصوصاً در دوران دوم خرداد در کیهان را می‌ستایم و اگر خدای نکرده جسارتی شد عذر می‌خواهم که نمی‌توانم تشخیص درست یا غلطم از مسئله و تکلیف را کنار بگذارم.

**********************************

و اما برخی شبهاتی که بعضی دوستان در این چند روز سعی کرده‌اند بپراکنند.

۱٫ نقد کردن یکی از هفت، هشت معاون بیت رهبری مساوی است با متهم کردن دستگاه رهبری و بالمآل خود رهبری.

بنده چه اتهامی وارد کرده‌ام؟

گفته‌ام یکی از معاونان محترم دفتر رهبری آن طور که باید و شاید به وظیفه خود در قبال صدا و سیما عمل نمی‌کند. و البته از کلاسی در یک دبیرستان چهل سال پیش حرف زده‌ام و از هم کلاسی‌هایی که حدود دو دهه است مدیریت‌های صدا و سیما را بین خودشان دست به دست می‌کنند تا مبادابه چنگ دشمنان اسلام بیفتد.

گواه این تخطّی از وظیفه را هم فاجعه‌ای به نام “عروس تاریکی ” عنوان کرده‌ام که اگر سازمان‌های جاسوسی دنیا سالها تلاش می‌کردند تا در رسانه ملی ایران نفوذ کنند و کار را به جایی برسانند که در اوج جنگ نرم، بمب افکن های رسانه‌ای، وارد نه شهرها، که خانه‌های مردم بشوند و سیاهی و ناامیدی و تباهی پمپاژکنند بعید بود بتوانند عملیات را این قدر تمیز و بی نقص از کار در بیاورند.

 ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که پای نامه ۹۷/۱۲/۱۲ به میان بیاید که دقیقاً نسبت به این خطر و این فاجعه با صریح‌ترین تعابیر به مسئول مربوطه تذکر داده شده بود و او را به خون برادر شهیدش قسم داده بودند که چرا جلو این فاجعه و فجایع مشابه را نمی‌گیرد و این به غیر از دهها تذکر شفاهی دیگری بود که در طی بیش از ده سال بطور غیرعلنی و در خفا تقدیم شده بود.

فاجعه‌ای به نام عروس تاریکی اتفاق افتاد؛ حالا وقت پاسخگویی بود.

ابتدا بدون ذکر نام خواسته شد که آنهایی که می‌توانستند از وقوع این فاجعه (که صراحتاً و مکرراً به آنها تذکر داده شده بود) جلوگیری کنند پاسخ بدهند.

چند روز بعد یکی از چهره‌های اصلی سیما فیلم که در طی ده سال گذشته دهها بلکه صدها میلیارد تومان بودجه صدا و سیما با امضای او هزینه شده را پیش انداختند.

مقادیری لیچار بار منتقد معهود کرد و در آخر با صراحت اعلام کرد عروس تاریکی را به سفارش شخص رهبری ساختیم و جزئیاتش را هم با ایشان در میان گذاشتیم و تأیید گرفتیم! از لات بازیش خوشم آمد. او بد مستی نکند که بکند؟!

و کم نیستند این بدمست‌ها در فضای فرهنگی کشور به مدد مدیرانی که آبرویشان انگار از انقلاب هم مهم‌تر است.

نفس از کسی درنیامد. خود رهبری رسماً متهم شد به تقصیر مستقیم در این فاجعه و کسی دم نزد!

 در نامه بعدی صریحاً نام مسئولی را که تعمداً و قطعاً کوتاهی کرده بود به میان آوردم.

ناگهان بارانی از نیت خوانی‌ها و فحاشی‌ها و تحلیل‌های خنده دار باریدن گرفت.

وحید جلیلی به خاطر طرح این پرسش متهم شد به اینکه در آینده صریحاً با رهبری درخواهد افتاد و دشمنی‌اش را با نظام آشکار خواهد کرد!

یا للعجب! می‌پرسم چرا اینقدر صریح با منویات رهبری مخالفت می‌کنید و ۱۵ میلیارد تومان خرج می‌کنید تا ۱۸۰ درجه خلاف دستور صریح ایشان، علیه جامعه ایرانی عملیات روانی منفی انجام دهید، می گویند تو در آینده با رهبری مخالفت خواهی کرد!

کسی که با حرف صریح رهبری مخالفت می‌کند سوگلی شما می‌شود و کسی که به این سوگلی بازی که تا الان ده‌ها میلیارد تومان خرج روی دست بیت المال گذاشته اعتراض می‌کند ضدولایت فقیه است؟

خوانندگان محترم به گیرنده‌هایتان دست نزنید اشکال از فرستنده هم نیست مسخرگی در خود واقعیت است!

حالا به پرسش جالب دیگری می‌رسیم: وحید جلیلی یکی از معاونان بیت را به خاطر تخطی از انجام وظیفه و عدم پیگیری منویات رهبری شماتت کرده و گفته از این پس آتش به اختیاران نخواهند گذاشت به این راحتی توصیه‌های مؤکد آقا به هر دلیل یا بهانه، به دیوار کوبیده شود.

شعبده بازانی از راه می‌رسند و مدلهای تئوریک جالبی از کلاهشان در می‌آورند و ادعا می‌کنند جلیلی از دایره ولایت خارج شده است! چون گفتی دستور آقا را پیگیری کن پس بی ولایت هستی!

اینجا پرسشی پیش می‌آید: اگر کسی با متهم کردن یکی از معاونان بیت به سوء استفاده یا سهل انگاری در مسئولیت خود از دایره ولایت خارج می‌شود چرا این قاعده ملکوتی و مقدس و این تئوری بسیار مستدل و مستحکم و منطقی!! فقط درباره برخی مصادیق عمل می‌کند و در جاهای دیگر به کلی فراموش می‌شود؟

 همه به یاد دارند چند ماه پیش؛ یکی از معاونان بیت رهبری، که بسیار بیشتر از آن معاون دیگر در کنار رهبری دیده شده و آبرویش آبروی بیت و با ادعای این دوستان آبروی آقا محسوب می‌شود، علناً به سوءاستفاده از موقعیت متهم شد.

جناب آقای ضرغامی (یکی از آن همکلاسی‌های همقسم) در فضای مجازی به مشهورترین معاون بیت رهبری یعنی آقای وحید حقانیان حمله کرد و او را به سوءاستفاده از جایگاه خود و دخالت در انتخاب دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی متهم کرد.

نه اتاق جنگی تشکیل شد، نه نهضت نامه نگاری به راه افتاد، نه فلاسفه و تئوریسین‌های سیاسی به تبیین تئوریک چگونگی تبدیل منطقی انتقاد از یک آدم معمولی (که کسری از فضایل رهبری را هم ندارد) به دشمنی با شخص رهبری! پرداختند، نه کسی یاد سوءاستفاده دشمنان افتاد، نه مجموعه‌ای نگران آبروی رهبری شد، نه شبهه پراکنان امروز؛ ضرغامی را شماتت کردند، نه کسی گفت چرا اول به خود آقا نگفتی! نه …

این در حالی است که عمر وحید حقانیان (جدا از هر قضاوتی که نسبت به عملکرد او داشته باشیم) در دفتر رهبری شاید از همه دیگر معاونان بیشتر است. اگر آقای ضرغامی چنین کاری مرتکب شود همه روشنفکر می‌شوند، دقت که می‌کنی برقی هم در چشمانشان دیده می‌شود و در خلوت، خدا قوت و حبّذا و مرحبا هم به او می گویند و جشن بشکن زنان راه می‌اندازند، ولی اگر همین اتفاق برای آن معاون دیگر بیفتد وامصیبتا واویلا وا اسلاما وا ولایتا سر می‌دهند.

اگر از شخصیت حقیقی آن برادر دفاع می‌کنید، سلّمنا؛ در بسیاری صفاتی که برای ایشان به کار برده‌اید با شما هم نظرم؛ نوکرش هم هستم؛ دستش را هم می‌بوسم و بدون تعارف با اقای صفار در اینکه کسری از مجموعه فضایل او را ندارم هم نظرم. البته بضاعت‌های مختصر دیگری ممکن است داشته باشم که متقابلاً ایشان نداشته باشد.

اما وقتی از آن عزیز بمثابه یکی از چندین معاون دفتر دفاع می‌کنید و می گویید نزدیک شدن منتقدان حزب اللهی به آن جایگاه، حرام است متاسفانه چون مقلد حضرت آیت الله خامنه‌ای هستیم و تا کنون رساله توضیح المسائل شما دستمان نرسیده است؛ قبول نمی‌کنیم حتی اگر کودکان را فرمان دهید که سنگبارانمان کنند.

به نظرم رسید این بحث فرهنگی را با شعری از یوسفعلی میرشکاک به پایان ببرم که این روزها بسیار خوانده امش و آن را مناسب حال و روز خود در مقابل دوستان عزیزی می‌بینم که کسری از اطلاعات مرا در موضوع مورد بحث ندارند و قاطعانه رمی به ضدیت با ولایت می‌کنند.

 خود سلامت چیست جز ترک سلامت داشتن
سینه عریان پیش شمشیر ملامت داشتن

ترک نفس فتنه‌جو گفتن به تأیید ولی
رو به فرزند پیمبر کرده بیعت داشتن

همچو احمد یادگار آن امام از این امام
امر پذیرفتن به صدق دل اطاعت داشتن

ای مرایی صدق دل پیش آر و درد دین، که من
می‌ندارم با خسان گوش نصیحت داشتن

گر نفرماید مرا حیدر که بنویس ای جهول
کی جنونم را بود تاب عبارت داشتن

داند آنکو خود امیر ماست امروز ای عنود
نیست این دیوانه را با مدح عادت داشتن

یوسف اندر چاه عسرت گریه حیدر شنید
بشنو آر با توست پروای قیامت داشتن؛

دین احمد برگزیدی فارغ از اندیشه باش
با علی همراه اگر هستی ملامت پیشه باش

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ
برادر گرامی حجه الاسلام والمسلمین صدیقی رئیس محترم ستاد امر به معروف و نهی از منکر
سلام علیکم
همان‌طور که مستحضرید بنا بر وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بعد از سریال عروس تاریکی(بوی باران) از کسانی که در وقوع این فاجعه نقش داشتند خواستم مسئولیت بپذیرند و پاسخ‌گو باشند.
متن انتقادات حقیر در دو یادداشت با نام‌های “این گروه خشن” و “اندر باب «نقد پرثمر» و کشتن گربه دم حجله «عروس تاریکی»/ گفت‌وگویی بر سر راه‌های اصلاح و کارآمدترشدن رسانه ملی؛ در دسترس است.”
در روزهای اخیر برخی سعی کرده‌اند تا منتقدان را ضدولایت فقیه، توطئه‌گر و قدرت‌طلب معرفی کنند و در این راه امکانات عمومی در دسترسشان را برای دفاع از مصالح شخصی به کار گرفته‌اند. اگر چه تهمت‌های حضرات سست‌تر از آن است که حتی خودشان را هم مجاب کند ولی موجی که از مغالطات وتحریف‌ها برای منصرف کردن آمران به معروف و ناهیان از منکر راه انداخته‌اند جالب توجه است.
اگر ستاد امر به معروف و نهی از منکر مانند برخی مقاطع قبل وظیفه خود را صرفا برخی منکرهای خاص ومخاطب نهی از منکر را صرفا آدم‌های بی‌پشتوانه می‌داند که هیچ؛ ولی اگر قرار است این مهم‌ترین واجب شرعی جان تازه‌ای بگیرد و هم از دستبرد آنارشیست‌های هنجارشکن و بی‌مبنا و هم از حصر محافظه‌کاران قدرت‌پرست و انحصارطلب؛ به درآید، به نظر می رسد ورود ستاد امر به معروف و نهی از منکر به ماجرای اخیر برکات زیادی خواهد داشت.
اگرچه ناکارامدی و فساد راهبردی در مدیریت رسانه ملی؛ خود موضوعیت داشته و اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد و در صورت اصلاح به شکوفایی بسیاری از ظرفیت‌ها در مسیر آرمان‌های انقلاب اسلامی منجر خواهد شد. اما با توجه به طرف‌های درگیر در این چالش خاص و قدرتشان در مهار ناهیان از منکر؛ ورود ستاد امر به معروف و نهی از منکر می‌تواند به شکل‌گیری عینی الگویی عملی از نقد و نهی از منکر برای دیگر موضوعات هم، منجر شده و برخی گره‌های نظری و اجرایی که باعث زمین‌گیر شدن این واجب الهی می‌شود را باز کند.
خود بهتر واقفید که اغلب اوقات دلیل اصلی مهجور شدن این مهم‌ترین واجب الهی، ویروس‌هایی‌ست که نرم افزار آن را آلوده است و بسیاری مومنان را در ورود به این میدان بی‌جایگزین مردد ساخته است.
اینجانب آمادگی خود را برای مناظره باهر کدام از برادران بزرگوار آقایان حسین محمدی یا دکتر علی‌عسگری با موضوع

“بررسی دلایل مخالفت ۱۸۰ درجه‌ای برخی اقدامات صداوسیما با رهنمودها و دستورهای مقام معظم رهبری با تاکید بر فاجعه عروس تاریکی” اعلام می‌کنم.

همین‌جا از همه کسانی که دغدغه امر به معروف و نهی از منکر دارند تقاضا می‌کنم اگر این پیشنهاد را قبول دارند به این فراخوان بپیوندند.

و از ستاد امر به معروف و نهی از منکر می‌خواهم اصلاح  رسانه ملی را با توجه به تاثیرش در تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف در اولویت قرار دهد و  علل عدم تحقق مطلوب راهبردها و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب در صدا و سیما را به جد پیگیری کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۸ ، ۱۰:۵۵
اسماعیل شیرعلی