جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

دو روز دیگر بیشتر به پایان مهلت قانونی ثبت نام کاندیداتوری مجلس شورای اسلامی نمانده و از دیروز تا همین لحظه که این مطالب را می نویسم، درگیر مباحث ثبت نام یا عدم ثبت نام هستم! و کبری صغرای دوستان برای مجاب کردن ... فایده ای نداشته ... چراکه عالم نمایندگی را بسیار پیچیده و سخت می بینم که به قول دوستی، راه رستگاری را اگر بطور کلی مسدود نکند، بسیار سخت و دست نیافتنی خواهد کرد!!

مدل سیاست ورزی در ایران از دهه 1360 شمسی تا کنون بطور کاملا محسوس رنگ عوض کرده و سیاست و سیاست ورزی در ایران، روز به روز از روزهای روشن انقلابی خود فاصله گرفته است. چندین سال است که روی این موضوع تمرکز کرده ام و دغدغه داشته ام بطوریکه در کتاب«پاتولوژی #توسعه» و نیز در کتاب«آناتومی# توسعه» بوضوح به این مسئله پرداخته شده است اما یادداشت دکتر مصباح الهدی باقری در روزنامه مشرق را در این خصوص، پسندیدم و توجه دوستان عزیز و گرامی (بویژه آنان که اصرار به کاندیداتوری بنده در این دوره را دارند) را به خواندن این یادداشت، جلب میکنم:

اکنون بعد از گذشت چهل سال از انقلاب، و پشت‌سر گذاشتن ده مجلس، می‌توان گفت هر کدام از این «مجلس»ها از دو حیث «از مردم بودن» و «برای مردم بودن» برای خود روایت و داستانی مجزّا دارند و به همین نسبت در اذهان، تصویر و ادراک متفاوتی را ساخته‌اند. از آنجا که تصویر، برساخته‌ای کاملاً فردی است، در این مقاله تصویرهای برداشتی پژوهشگر که بعضاً ناشی از یک اتفاق برجسته یا برآیندی از وقایع و اقدامات است، در مورد مجلس‌های اول تا دهم روایت شده است. تنوع و گونه‌گونی این تصاویر می‌تواند معیاری برای تشخیص «مجلس طراز انقلاب اسلامی» مبتنی بر دو ویژگی موردنظر امامرحمة‌الله‌علیه یعنی «عصاره فضائل ملت» و « در رأس امور» باشد.

وقتی به امام رحمة‌الله‌علیه و اقدامات ایشان برای تثبیت حکومت بعد از انقلاب اسلامی نگاه می‌کنیم، چیزی بسیار متمایزتر از آنچه در تمام انقلاب‌های جهان اتفاق افتاده و می‌افتد را می‌بینیم. از جمله مهم‌ترین این اتفاقات برگزاری پنج انتخابات در سال اول پیروزی انقلاب اسلامی بود. در حقیقت نفْس انتخابات خود مایه برخی اختلافات و بروز تفاوت رویکردها می‌شود و این موضوع بعد از وقوع یک انقلاب که خود همراه با به‌هم ریختگی در نظامات مختلف اداره حکومت است، نوعی تنش مضاعف را موجب و بعضاً تشنج‌آفرین می‌شود، اما امام با استفاده از عنصر مردمی‌بودن انقلاب، نهایت بهره را می‌برد و با به میدان کشیدن مردم به انتخاب آنها اعتنا می‌کند و اعتبار می‌بخشد. لذا بنای انقلاب را بر خواست مردم می‌گذارد و از درون همان انتخابات‌ها، به نوع حکومت، تدوین قانون اساسی، قوه قانون‌گذاری و قوه اجرایی می‌رسد.

شاید برای همه انقلاب‌ها، این موضوع بسیار تازگی داشته باشد که تمام مردم بدون هیچ تبعیض و تغییری، به انتخاب حکومت مورد نظرشان می‌آیند و کمتر از ۵۰ روز بعد از پیروزی انقلاب ، «جمهوری اسلامی» را به‌عنوان نوع حکومت مطلوب‌ خود انتخاب می‌کنند.

در بین انتخاب‌های مردم، انتخابات مجلس شورای اسلامی، جنسی مردمی‌تر و برخاسته از درون توده‌های مردم برای اثرگذاری در سطح ملی و حضور در قوه مقننه دارد. شاید انتخابات شوراها هم این خصوصیت «مردمی» را داشته باشد، لیکن اثرگذاری آن محلّی است ولی در انتخابات مجلس، اثرگذاری ملی و کلان است و در حقیقت نمایندگان، آحاد مردم حوزه انتخابیه خود را برای حضور در سطحی از تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های کلان، نمایندگی می‌کنند.

ضمناً از همین حیث است که امام مجلس را «عصاره فضائل ملت» و « در رأس امور» دانستند. یعنی هر چقدر جنبه «از مردم بودن» و «برای مردم بودن» بیشتر باشد، این مجلس دغدغه‌هایی درست و دقیق را نشانه می‌گیرد و هر چقدر از این دو حیث فاصله بگیرد، بیشتر ابزاری است برای خواست‌های ویژه‌گرایان و دوری از خواست و خواه مردم.

اکنون بعد از گذشت چهل سال از انقلاب، ده مجلس را پشت سر گذاشته‌ایم و در آستانه انتخاب یازدهمین مجلس هستیم. هر کدام از این «مجلس»ها برای خود روایت و داستانی مجزا دارند و به همین نسبت در اذهان، تصویر و ادراک متفاوتی را ساخته‌اند. از آنجا که تصاویر برساخته‌ای کاملاً فردی است، در این یادداشت تصویرهای برداشتی پژوهشگر این سطور که بعضاً ناشی از یک اتفاق برجسته یا برآیندی از وقایع و اقدامات است را بیان می‌نمایم:

 

مجلس اول؛ شور انقلابی

بعد از برگزاری چهار انتخابات «همه‌پرسی نظام حکومتی، خبرگان بررسی قانون اساسی، همه‌پرسی تأیید قانون اساسی، و دوره اول ریاست جمهوری»، در ۲۴ اسفند ماه ۵۸، اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار می‌شود. شاید اگر زمینه‌های قانونی انتخابات مجلس فراهم بود، این انتخابات، حتی زودتر از اینها برگزار می‌شد. به هر صورت، بعد از برگزاری مرحله دوم انتخابات، ۲۷۰ نماینده مردم در روز هفتم خرداد ۵۹ اولین مجلسِ بعد از انقلاب را تشکیل دادند و این روز (۷خرداد) مبدأ تشکیل مجالس مختلف در جمهوری اسلامی شد.

در این مجلس نمایندگان طیف‌های مختلف سیاسی، رأی آوردند ولی با این همه حزب جمهوری اسلامی، اکثریت را در مجلس دارا بود. فلذا هاشمی رفسنجانی، رئیس و آقایان پرورش، موسوی خوئینی‌ها، عسکراولادی، یزدی و سیدمحمد خامنه‌ای که همگی از حزب جمهوری اسلامی بودند، نایب رئیس شدند.

مهم‌ترین اقدامات که در این مجلس یا در دوره این مجلس اتفاق افتاد:

تشکیل کمیسیون تعیین تکلیف گروگان‌های آمریکایی
انتخاب شهید رجایی به‌عنوان نخست‌وزیر
طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس‌جمهور
انتخاب میرحسین موسوی به‌عنوان نخست‌وزیر
تصویب نخستین بودجه سالانه که مبنای بودجه‌نویسی پس از انقلاب شد (زمستان ۶۰ برای سال ۶۱)
وقوع تورم سی‌درصدی در زمستان ۶۱

از بین این حوادث، تصویر طرح بررسی عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر، ضریب بالایی می‌گیرد. در حین بررسی طرح، معین‌فر بعد از انصراف سحابی -که هر دو از طیف نهضت آزادی بودند – به‌عنوان مخالف طرح صحبت کرد. سپس ولایتی، خلخالی، موسوی خوئینی‌ها، خامنه‌ای و دیالمه به‌عنوان موافقان طرح به ایراد دلایل خود پرداختند که در این بین سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، رنگ و بوی دیگری داشت که آغاز آن با آیه‌ای از قرآن این‌گونه آغاز شد: «اگر منافقان در کنار شما بمانند و به جهاد با دشمن بیایند، جز بر سستی و ناتوانی شما نخواهند افزود و در میان صفوف شما تفرقه و تشتت خواهند افکند.» و سپس ادامه دادند: «در این لحظات حساس که یکی از سرنوشت‌سازترین صفحات تاریخ ایران رقم زده می‌شود، از خدا می‌خواهم که مرا به آنچه رضای اوست هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبه‌ی هوی و هوس نگه دارد و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک، فرصت و تکلیف گفتن و افشا کردن داده است نیز، مانند گذشته ما را مدد رساند و یاری کند ...»

و این‌گونه به پایان بردند: «بنی‌صدر پس از آن‌که انتخاب شد، از او دفاع کردیم. اینجانب در نمازجمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علی‌رغم آن همه فشار تبلیغاتی نسبت به جریان خط امام، عکس‌العمل نشان ندادم. اما جان کلام این‌جاست که وقتی وجود او با استفاده از انواع روش‌های تخریبی برای همین جمهوری به‌صورت آفتی بی‌علاج در می‌آید، و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده آن به بلندگوی مخالفان می‌شود، آیا باز هم حمایت از او به معنای حمایت از جمهوری اسلامی است؟». سپس شهید دیالمه به ایراد نطق پرداخت و بعد از سخنان وی، رأی‌گیری انجام شد و از ۱۹۰ نماینده، ۱۷۷ نفر به عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر، دوازده نفر ممتنع و یک نفر مخالف رأی دادند.

این برکناری، سرآغازی بر جریان ترورهای کور منافقین نسبت به توده مردم انقلابی، حزب‌اللهی و مستضعف بود.

 

مجلس دوم؛ شکاف نیروهای متّحد انقلاب در مجلس

با خروج حزب توده و سازمان مجاهدین از عرصه سیاسی جمهوری اسلامی، انتخابات مجلس دوم محلّ رقابت حزب جمهوری اسلامی و نیروهای خط امام شد. مسلماً مهم‌ترین واقعه مجلس دوم، چالش انتخاب میرحسین موسوی به‌عنوان نخست‌وزیر در چهارساله دوم دولت آیت‌الله خامنه‌ای بود. آیت‌الله خامنه‌ای در دوره تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ضمن نقد عملکرد دولت اول موسوی در تصدّی‌گری دولت در همه امور، اظهار داشتند: «در هر کاری که مسئولیت آن صد در صد دولتی بوده، ضرر کرده‌ایم؛ در زمینه واردات و  بازرگانی و صنایع، دخالت دولت باعث ضرر شده است؛ زیرا نیروی کارآمد مردم و سرمایه مردم را از دست داده‌ایم و پرسنل دولت زیاد شده است و سلایق و انگیزه‌های شخصی را که عامل افزایش ثروت است، از بین برده‌ایم. راه مستقیم، بینابینی است: اقتصاد مردمی با نظارت دولت». پس از برگزاری انتخابات، میرحسین موسوی به انتقادات پاسخ داد و به این ترتیب اختلاف‌نظر بین رئیس جمهور و نخست‌وزیر علنی شد.با خروج حزب توده و سازمان مجاهدین از عرصه سیاسی جمهوری اسلامی، انتخابات مجلس دوم محلّ رقابت حزب جمهوری اسلامی و نیروهای خط امام شد. مسلماً مهم‌ترین واقعه مجلس دوم، چالش انتخاب میرحسین موسوی به‌عنوان نخست‌وزیر در چهارساله دوم دولت آیت‌الله خامنه‌ای بود. آیت‌الله خامنه‌ای در دوره تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ضمن نقد عملکرد دولت اول موسوی در تصدّی‌گری دولت در همه امور، اظهار داشتند: «در هر کاری که مسئولیت آن صد در صد دولتی بوده، ضرر کرده‌ایم؛ در زمینه واردات و  بازرگانی و صنایع، دخالت دولت باعث ضرر شده است؛ زیرا نیروی کارآمد مردم و سرمایه مردم را از دست داده‌ایم و پرسنل دولت زیاد شده است و سلایق و انگیزه‌های شخصی را که عامل افزایش ثروت است، از بین برده‌ایم. راه مستقیم، بینابینی است: اقتصاد مردمی با نظارت دولت». پس از برگزاری انتخابات، میرحسین موسوی به انتقادات پاسخ داد و به این ترتیب اختلاف‌نظر بین رئیس جمهور و نخست‌وزیر علنی شد.

گویا قبل از انتخابات که آیت‌الله خامنه‌ای تمایلی به حضور مجدد در عرصه ریاست جمهوری را نداشتند، با صحبت‌هایی قانع می‌شوند و حضرت امام رحمة‌الله‌علیه نیز با تغییر نخست‌وزیر که مدّنظر ایشان بوده، موافقت ضمنی می‌نمایند ولی بعداً به واسطه گزارش فرماندهان جنگ و شرایط میدانی آن و مشکلات نظام، امام تغییر نخست‌وزیر را جایز نمی‌دانند؛ لذا آیت‌الله خامنه‌ای، میرحسین موسوی را به‌عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی می‌کنند. صحنه نامه‌نگاری آیت‌الله خامنه‌ای و امام جالب است: «اگر حضرتعالی تشخیص می‌دهید که مهندس موسوی را معرفی کنم، حکم کنید، شما رهبر هستید. شما روز قیامت جواب دارید ولی من جواب ندارم کسی را که مصلحت نمی‌دانم، نخست‌وزیر بکنم، مگر اینکه حکم ولی فقیه بالای سر او باشد ... «امام در جواب فرمودند: من حکم نمی‌کنم. من حرف خودم را می‌زنم ...» و البته زعمای امر از این تعبیر امام، « حکم» فهمیدند و برای آیت‌الله خامنه‌ای «اتمام حجّت» شد.

با اعلام امام و البته این جمله آخر که «در حال حاضر تغییر نخست‌وزیر را صلاح نمی‌دانم ولی حق انتخاب با رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی است ... »، جوّ غالب مجلس به‌نفع میرحسین موسوی تغییر کرد و جای اکثریت و اقلیت عوض شد. نهایتاً از مجموع ۲۶۱ رأی، ۱۶۲ رأی موافق موسوی و ۹۹ رأی مخالف او بودند ... این مخالفت که با تعبیرهای تندی از سوی رقیب مواجه شد، سرآغازی بر شکاف نیروهای متّحد انقلاب در مجلس دوم بود که آثار خود را در مجلس بعدی و جریان عمومی سیاست کشور نشان داد.

 

مجلس سوم؛ اقتضائات و مصالح

حالا با دو خط شدن جریان انقلاب، عده‌ای تبدیل به راست سنّتی با محوریت جامعه روحانیت مبارز و جمعیت مؤتلفه اسلامی و عده‌ای تبدیل به چپ سنّتی با محوریت جریان انقلابی روحانیت با اسم مجمع روحانیون مبارز و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شدند. با توجه به فضای سیاسی کشور و البته ورود دو گزاره اسلام ناب و اسلام آمریکایی به ادبیات انقلابی‌گری توسط امام و متهم شدن برخی جریانات به‌عنوان سمپات اسلام آمریکایی، نتیجه انتخابات مجلس سوم به‌نفع جریان چپ رقم خورد. در چهار سال حیات این مجلس اتفاق‌های بزرگی در حیات جمهوری اسلامی واقع شد که مهم‌ترین آنها عبارت بود از:

ارتحال حضرت امام(ره)
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و وقوع آتش‌بس در جنگ ایران و عراق
استعفای جنجال‌برانگیز میرحسین موسوی
عزل پر سروصدای آیت‌الله منتظری از قائم مقامی رهبری
تصویب نخستین برنامه ۵ ساله بعد از انقلاب

اما تصویری که بیشتر خود را از مجلس سوم نشان می‌دهد، نظر شورای نگهبان مربوط به مخدوش بودن انتخابات در تهران و نهایتاً نظر حضرت امام با توجه به اقتضائات بر تأیید آن است که نهایتاً منجر به استعفای آیت‌الله صافی از عضویت در شورای نگهبان می‌شود. در واقع، دو نقش پررنگ اقتضائات معاصر و مصالح نظام، فائق بر همه متغیرهای دیگر می‌شود و امام با اشراف کامل به مصالح، بر تأیید انتخابات صحه می‌گذارند. در اینجا تصویری از انفاذ نظر و حکم ولیّ امر در تعارض با دیدگاه سایر مراجع و فقها رخ‌نمایی می‌کند.

 

مجلس چهارم؛ فراتر از قانون

اولین انتخابات مجلس بعد از رحلت امام و همراه با اجرای قانون نظارت استصوابی شورای نگهبان برگزار شد. در مجلس، کلیه نامزدهای فهرست چپ و موسوم به خطّ امامی شامل مجمع روحانیون و خانه کارگر از جمله مهدی کروبی- که به‌عنوان رئیس مجلس سوم (بعد از ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی) پا به عرصه رقابت گذارده بود - رأی نیاوردند.

این مجلس مقارن با سال آخر دولت اول و سه سال اول دولت دوم هاشمی شد. در این مجلس، سید محمد خاتمی از وزارت ارشاد استعفا داد و عبدالله نوری و مصطفی معین برای دور دوم تصدّی وزارت کشور و وزارت علوم توسط هاشمی رفسنجانی به مجلس معرفی نشدند.

اما مهم‌ترین تصویر از مجلس چهارم آنجا بود که مجلس در جلسه رأی‌گیری کابینه دوم هاشمی رفسنجانی به مرحوم محسن نوربخش به‌عنوان وزیر اقتصاد و مغز متفکّر دولت سازندگی رأی اعتماد نداد. اما این اقدام مجلس، با واکنش تند رئیس دولت روبه‌رو شد و در یک «اقدام فراقانونی»، معاونت اقتصادی رئیس جمهور با تصدی‌گری مرحوم نوربخش، از درون ماشین رئیس دولت، ساختار پیدا کرد. جالب اینکه مجلس هیچ ابزاری برای مقابله با این رفتار فراقانونی نداشت و هاج و واج و بی‌سلاح فقط نظاره می‌کرد.

 

مجلس پنجم؛ سیاست از پنجره ای دیگر

با شکل‌گیری حزب دولت‌ساخته کارگزاران سازندگی، انشعاب جدیدی در جریان راست اتفاق افتاد که البته بعداً میل به جریان فکری لیبرال، خاصه در حوزه اقتصادی داشت و نهایتاً اندیشه سیاسی‌شان هم، همان رنگ را گرفت. این حزب برای اولین‌بار در انتخابات مجلس پنجم حضور داشت و توانست سهم قابل توجهی از کرسی‌های مجلس را به دست آورد. در این مجلس اتفاقات مهم زیر رقم خورد:

رأی نمایندگان به همه وزیران پیشنهادی خاتمی که تا آن‌زمان بی‌سابقه بود.
عدم رأی مجلس به استیضاح عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
نامه ۱۵۰نماینده به رهبری برای توقف محاکمه کرباسچی شهردار تهران (و البته عدم پذیرش رهبری)
طرح قانون مطبوعات و وقوع حادثه ۱۸ تیر
رأی به طرح استیضاح عبدالله نوری از وزارت کشور

آنچه که به‌عنوان مهم‌ترین تصویر از مجلس پنجم به‌جای مانده است، «جلسه استیضاح عطاءالله مهاجرانی» است. مهاجرانی پیشتر در جلسه رأی اعتماد خود در آغاز کابینه برای وزارت ارشاد، از جادوی کلمه و بیان و روایت خود بهره برده بود و با اینکه پیوست‌های زیادی برای رأی نیاوردن از جمله طرح پیشنهاد مذاکره مستقیم با آمریکا در سال ۶۹ را در رزومه داشت، توانست ناپلئونی رأی اعتماد مجلس را برای تصدی وزارت ارشاد بگیرد، اما ۲۰ ماه بعد، در خصوص عملکردش، مورد استیضاح نمایندگان قرار گرفت. با اینکه مجلس پنجم با اکثریت اصولگرایان شکل گرفته بود، اما این‌بار مهاجرانی توانست علیرغم انتقادات صریح، با تنها ۹ رأی کمتر از رأی ابتدای دوره به تصدی وزارت ارشاد ادامه دهد. شگرد مهاجرانی نشان داد چگونه می‌توان همه معضلات آشکار را در پناه نرمش و چربش کلام راوی بر مدار خودخواسته مهار کرد. او خیلی زود این تردستی را در کتاب «استیضاح» خود رونمایی نمود. این در حالی است که عبدالله نوری وزیر کشور که با همین وضعیت ناپلئونی وارد کابینه شده بود، در مهار استیضاح ناکام ماند و جای خود را به موسوی لاری داد.

 

مجلس ششم؛ در فضیلت رذیلت

با قدرت گرفتن دولت اصلاحات، جبهه مشارکت ایران اسلامی به‌عنوان حزب حامی دولت، برای انتخابات مجلس ششم با به‌کار گرفتن همه امکانات و البته فضای روانی طبیعی حاصل از صدارت و تصدّی دولت حاضر، توانست اکثریت مجلس را به‌دست بگیرد. این مجلس پر حادثه‌ترین مجلس بعد از انقلاب بود که برخی از مهم‌ترین وقایع آن عبارت است از:

حکم حکومتی رهبری درباره قانون مطبوعات
تصویب لوایح دوقلوی رئیس‌جمهور وقت و البته رد آن توسط شورای نگهبان و عدم ارجاع آن به مجمع توسط رئیس‌جمهور
دستگیری لقمانیان نماینده همدان و قهر کروبی
نامه ۱۳۵ نماینده به رهبری برای نوشیدن جام زهر
موضوع شهرام جزایری و دریافت پول از وی توسط ۱۰۰ نماینده مجلس از جمله کروبی
ردّ صلاحیت و تحصّن نمایندگان اصلاح‌طلب
استعفای بهزاد نبوی

شاید مهم‌ترین تصویر از مجلس ششم، مربوط به دی ماه ۸۲ است که شورای نگهبان تعداد معتنابهی از نمایندگان مجلس ششم را برای نامزدی مجلس هفتم ردّ صلاحیت کرد. بنابراین، آنها با تحصّن در مجلس تلاش کردند که آحاد جامعه را نیز با خود همراه کنند و نوعی آبستراکسیون را رقم زدند و خیلی زود از خاتمی و کروبی هم عبور کردند و توصیه‌های آنها را نادیده و ناشنیده گرفتند. طوری‌که کروبی وقتی به گوش ندادن آنها نزد خاتمی شکایت می‌کند، می‌شنود: «هرچه من (خاتمی) به آنها می‌گویم به حرف‌های من نیز گوش نمی‌کنند.» تلاش این جمعیت متحصّن برای ایجاد تنش در جامعه، با بی‌تفاوتی مواجه شده و حتی با کنایه برخی دیگر از دوستان‌شان همراه می‌شود: «از جمعیتی که در حمایت از شما در خیابان جمع شده به‌سختی عبور کردیم!!»

نهایتاً یک عکس در روزنامه شرق، برای گروه متحصّنین گاف و البته هزینه بزرگی به همراه می‌آورد. متحصّنین برای تغییر ذائقه، تکنیک‌های مختلفی را آزمایش کردند که یکی از آنها روزه سیاسی بود اما تصویری که از محسن میردامادی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس ششم، در صفحه اول روزنامه شرق کار شد در حالی بود که روی میز مقابل او، غذاها و نوشیدنی‌های زیادی که هم رنگارنگ و تجملی بود و هم برای چند نفر کفایت می‌کرد، چیده شده بود!! حضور نزدیکان جریان منتظری، نهضت آزادی، شیرین عبادی و ... در تحصّن و حمایت آشکار از ایشان نیز، تأثیری بر ملتهب کردن فضای جامعه نداشت؛ فلذا بعد از مدتی تحصّن به هم خورد و انتخابات مجلس هفتم برگزار شد. رهبری نیز هم در خطبه‌های نماز جمعه بهمن ۸۲ و هم در پاسخ به نامه‌های خاتمی و کروبی، بر برگزاری انتخابات در زمان مقرّر تأکید کردند و اشاره داشتند که اجازه نمی‌دهند حتی یک روز انتخابات به تأخیر بیافتد. نهایتاً مطابق برنامه‌ریزی انجام‌شده، انتخابات مجلس هفتم در روز اول اسفند ماه ۸۲ برگزار گردید و مجلس هفتم مثل همه مجلس‌ها در روز هفتم خرداد سال بعد افتتاح گردید.

 

مجلس هفتم؛ اقتصاد بدون الفبا

با همه التهابات که در سال آخر مجلس ششم اتفاق افتاد، مجلس هفتم با اکثریت نیروهای اصولگرا تشکیل شد. این مجلس در سال آخر دولت خاتمی و سه سال از دولت اول احمدی‌نژاد تشکیل شد. برخی اتفاقات در این مجلس عبارت‌اند از :

رئیس مجلس شدن یک غیر روحانی برای اولین بار در مجالس بعد از انقلاب (حداد عادل)
تصویب قانون تثبیت قیمت حامل‌های انرژی و برخی کالاهای اساسی
تصویب اختصاص یک میلیارد دلار از صندوق ذخیره به گازکشی روستاها و عدم اجرای آن توسط احمدی‌نژاد
تعارض با دولت بر سر اجرای قانون تغییر ساعت
ابلاغ قانون مصوب مجلس توسط رئیس‌ مجلس (به‌جای رئیس جمهور) برای اولین بار

اما مهم‌ترین تصویر این مجلس تصویب «قانون قیمت حامل‌های انرژی» بود که با میان‌داری احمد توکلی و الیاس نادران حاصل آمد و آنها تلاش داشتند تا با افزایش قیمت‌ها که در آغاز هر سال با تغییر قیمت سوخت حادث می‌شد، مقابله کنند. از این جهت که دستکاری در قیمت‌ها بدون تعبیه راهکاری اقتصادی، قطعاً ایجاد روزنه برای رانت می‌کرد. الیاس نادران سه سال بعد از این مصوبه گفت: «زمانی که قیمت واقعی کالایی ۵۰۰ تومان است، اما ما آن را یک‌پنجم قیمت به‌دست مصرف‌کننده می‌رسانیم و بعد انتظار داریم با توصیه‌ای اخلاقی، مصرف کنترل شود، این سیاست شکست می‌خورد و باید از کنترل‌های واقعی و سیاست‌های قیمتی برای کنترل مصرف استفاده کرد». احمد توکلی هم که زمانی افزایش قیمت بنزین به ۳۰۰ تومان را «فاجعه‌ای اقتصادی و اجتماعی» می‌دانست در پایان سال ۸۶، بر ضرورت استفاده از سیاست‌های قیمتی برای کاهش مصرف بنزین در کشور تأکید می‌کند و از دولت می‌خواهد به فکر عرضه بنزین با قیمت واقعی باشد.

 

مجلس هشتم؛ بی مایه فطیر است

با بروز اختلاف بین اصولگرایان در حمایت از دولت احمدی‌نژاد، مجلس هشتم محل رقابت درون جبهه‌ای آنها شد و بدین ترتیب ریاست مجلس هم به علی لاریجانی رسید. در واقع، همدلی مجلس هفتم با بعضی کنش‌ها و واکنش‌های عجیب دولت نهم به افتراق رسید و کسانی مثل محمدرضا باهنر، علی مطهری، عماد افروغ و ... که روزی حامی درجه یک دولت احمدی‌نژاد بودند به منتقد سرسخت آن تبدیل شدند و البته طیفی از این مخالفت در درون اصولگرایان در مجلس هشتم تشکیل شد. این افتراق بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم و برپا شدن فتنه، عمیق‌تر و پیچیده‌تر شد. مهم‌ترین وقایع این دوره مجلس عبارت است از:

رأی به استیضاح کردان به‌عنوان وزیر کشور
قانون اخراج سفیر انگلیس
تصویب قانون هدفمندی یارانه‌ها
جریان فتنه و بازتاب‌های آن در مجلس و مواضع نمایندگان

مهم‌ترین تصویر مجلس هشتم، دوره سه‌ماهه وزارت کشور علی کردان است. وی در دولت نهم ابتدا مسئول سازمان فنی و حرفه‌ای و سپس قائم‌مقام وزیر نفت بود. احمدی‌نژاد در اردیبهشت ۸۷ با برکناری مصطفی پورمحمدی از وزارت کشور، علی کردان را به‌عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی کرد. مجلس نیز در مرداد ۸۷ با ۱۶۹ رأی موافق از مجموع ۲۷۱ رأی، به کردان اعتماد کرد. اما ادعای کردان مبنی بر اخذ مدرک دکترای افتخاری حقوق اساسی از دانشگاه آکسفورد و تعقیب این موضوع از طرف علی مطهری و برخی از نمایندگان از اداره صدور مدرک دانشگاه آکسفورد معلوم شد که وی، نه تنها مدرک دکتری افتخاری، بلکه هیچ مدرکی دریافت نکرده است. این جنجال، سه ماه طول کشید و نهایتاً در ۱۳ آبان ۸۷، مجلس با ۱۸۸ رأی، موافقت خود را با استیضاح کردان اعلام نمود. در این روز برای اولین بار رئیس دولت در جلسه استیضاح یکی از وزرایش حضور نیافت. با اینکه کردان به‌عنوان نمادی از مدیران مدرکی با مؤاخذه شدید مجلس و البته درون جامعه مواجه شد ولی همچنان طیف قابل اعتنایی از این مدیران با مدارک مشکل‌دار مشغول فعالیت‌اند.

 

مجلس نهم؛ خواستن توانستن است در ۲۰ دقیقه

این مجلس مقارن با سال آخر دولت احمدی‌نژاد و سال‌های اول دولت روحانی تشکیل شد و بعد از مجلس ششم یکی از مجالس پر سر و صدای جمهوری اسلامی بود. مهم‌ترین وقایع این مجلس عبارت‌اند از:

یکشنبه سیاه در جریان استیضاح شیخ‌الاسلام وزیر کار
رأی بالای بی‌سابقه مجلس به وزیران دولت روحانی (۸ وزیر بالای ۹۰% رأی آوردند)
استیضاح فرجی دانا، وزیر علوم
ماجرای کمیسیون برجام
رأی ۲۰ دقیقه‌ای به برجام

هم مورد اول و هم مورد پنجم تصویرهای ساخته‌شده پررنگی از مجلس نهم به نمایش می‌گذارند، اما به جهت اهمیت، رأی ۲۰ دقیقه‌ای مجلس برای تصویب برجام، یک عکس منحصر به فرد در تمام مجالس بعد از انقلاب است.

معروف است که می‌گویند در بعضی بازی‌ها، نتایج بازی بیرون زمین تعیین می‌شود و معروف‌تر آن‌که، نتایج بازی پیش از بازی مشخص شده است! برجام از همان جنس «معروف‌تر»ها بود. در واقع شعبده‌ای بود که برای بیننده واقعی هم، همه بازی و جعبه و ... آشکار بود، با این همه شعبده‌باز طوری بازی می‌کرد که انگار کسی چیزی نمی‌فهمد! بعدها تاریخ از این روز زیاد خواهد گفت. گریه «زارعی» نماینده تهران قاب روشنی از تضییع حقّ نماینده در روز روشن است.

 

مجلس دهم؛ سلفی با مادمازل

انتخابات مجلس همیشه برای پیشبرد اهداف دولت‌ها اهمیت داشته و از آنجا که همواره دولت‌های ما ۸ساله بوده و انتخابات مجلس یک‌سال از تشکیل دولت عقب‌تر بوده، لذا برای دولت‌ها مجلس دوّمِ زمان صدارت‌شان از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.

از آنجا که انتخابات مجلس دهم، اولین انتخابات مجلسی بود که با انتخابات خبرگان همراه شده بود، این اهمیت مضاعف شده بود. لذا هر دو جبهه سیاست ایران با تمام قوا و حامیان رو و پشت صحنه‌شان وارد شدند. نهایتاً جمله معروف «تَکرار می‌کنم» انتخابات را در شهرهای بزرگ به‌نفع جریان دولت رقم زد. مهم‌ترین اتفاقات این مجلس عبارت است از:

استیضاح سه وزیر و رأی به آنها در یک نوبت
رقابت راست و چپ سیاسی برای تصدّی ریاست مجلس برای نخستین‌بار در تاریخ مجلس شورای اسلامی
سلفی نمایندگان با خانم موگرینی
حمله تروریستی نیروهای داعش به مجلس

مجلس دهم، مجلس ضعیفی بوده است؛ و این البته هم ناشی از تازه‌کاری گردانندگان اصلی آن، خاصه در تهران دارد و هم فضای مملکت و برجام و ... اجازه تحرّک را از آنها گرفته است. سلفی نمایندگان با خانم موگرینی، مهم‌ترین تصویری است که همه زیر و روی مجلس دهم را افشا می‌کند؛ یک تصویر کاملاً عریان از خوشی‌های زودگذر و بی‌محتوای جریانی تازه‌کار و البته خوش‌نشین و خوش‌خیال ... این تصویر آن‌قدر زشت است که بازیگران آن هم دوست دارند تا طوری این سابقه از پرونده کاری آنها امحا شود ... اما نمی‌شود.

 

جمع‌بندی

مجلس در جمهوری اسلامی به‌عنوان رکن جمهوریت و تأثیر اراده توده مردم در جریان حکومت، از خاستگاهی کاملاً انقلابی، مطالبه‌گرانه و البته مخلصانه برآمده است. در طول ده دوره عمر مجلس، این تجلّی، کژتابی‌هایی یافته است؛ طوری‌که کم‌محتوا شدن آن در موازنه با سایر قوا کاملاً مشهود است. شاید موارد زیر مهم‌ترین و مؤثرترین عوامل در کاهش چشمگیر وزانت و متانت مجلس است که سبب می‌شود از سطح هماوردی با رئیس‌جمهور وقت در مجلس اول، به بازی‌های نمایشی، سیاسی و درجه چندم در مجالس نهم و دهم ختم شود. این عوامل عبارتند از:

تأثیر بی‌اندازه زر و زور سیاسی و اقتصادی در انتخابات مجلس
تغییر وزن آشکار ریاست مجلس در مناسبات درونی و بیرونی آن
تغییر هدف‌های مخلصانه نمایندگان درخدمت به مردم و نظام و یا تغییر نگاه به کرسی نمایندگی به‌عنوان سکّوی پرواز
ورود افراد تازه‌کار و با کمترین تجربه سیاست‌ورزی
سهم‌خواهی دولت‌ها از مجلس
سیاست‌زدگی مجلس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۶:۱۰
اسماعیل شیرعلی

بیش ازسه هفته از افزایش قیمت بنزین می گذرد و کشور اتفاقات متفاوت و تلخی را تجربه کرده است. در بین همکاران دانشگاهی و دانشجویان نیز همواره این بحث وجود دارد که آیا چنین تصمیمی از روی خردورزی است یا تصمیمی صرفا سیاسی و یا تصمیمی اقتصادی؟

و نیز این نخستین باری بود که بواسطه چنین تصمیمی از رهبر انقلاب نیز برای مشروعیت بخشی و اجرای طرح، هزینه شد! هزینه ای سنگین!

ناچار برای کشف حقیقت، به مطالعه ابعاد موضوع به تحقیق بیشتر پرداختم تا پاسخی را برای دانشجویان و نیز همکاران دانشگاهی بیابم. هرچند نظرات موافق و موافق بسیاری را رصد کردم اما فصل مشترک همگی آنها، اجرای ناصحیح و ناشیانه طرح توسط دولت تدبیر و امید! بود. مملو از بی تدبیری!

و در بین مطالب گوناگون مصاحبه دکتر راغفر را بیشتر پسندیدم. در اینجا برای اطلاع از کم و کیف موضوعی که عنوان شد، مطالعه مصاحبه ایشان خالی از لطف نیست و تا حدود زیادی به کشف واقعیت موجود کمک می کند؛

 آقای راغفر؛  شما از مخالفان افزایش نرخ بنزین بودید. دولت در شرایط کنونی که تحت تحریم های آمریکا قرار دارد، می گوید برای اداره کشور باید قیمت بنزین را افزایش می داد. اساسا آیا این برهه زمان مناسبی برای افزایش قیمت بنزین بود؟ ارزیابی شما از این افزایش قیمت چیست؟
البته ما مخالف افزایش قیمت بنزین نیستیم، اما افزایش قیمت بنزین شروطی دارد. این شروط باید محقق شود و زمینه های افزایش قیمت بنزین هم مهیا باشد. متاسفانه هیچ کدام از این شروط وجود نداشت و ندارد. به نظر من این نوع نحوه برخورد با مساله بیشتر پرداختن به معلول هاست تا به علت ها. متاسفانه این یک شیوه  غالب است. علتش هم توجیه تصمیمات اشتباه است که توسط سیاستگذاران در کشور حداقل در این سه دهه گذشته در کشور به کرّات اتفاق افتاده است. نکته اصلی در این افزایش قیمت بنزین، افزایش کسری بودجه دولت و تامین هزینه های دولت است که در اثر بی انضباطی های مالی دولت تحقق پیدا کرده است. بخش قابل توجهی از آن هم تصمیم فاجعه بار چهار تا پنج برابر شدن قیمت ارز بود که با وجود آنکه اندکی تقلیل پیدا کرد اما کماکان بالای سه برابر قیمت دی ماه 1396 است. یعنی ظرف دو سال گذشته قیمت ارز سه برابر، قیمت کالاهای مصرفی مردم بین سه تا پنج برابر، دستمزد مردم در همین مدت بین 30 تا حداکثر 40 درصد افزایش پیدا کرده است. یعنی در مقابلِ 500 درصد افزایش هزینه های زندگی، فقط 40 درصد درآمدهای مردم ترمیم شده است. طبیعتا بخش قابل توجهی از مردم  در جامعه فقیرتر شده اند و نارضایتی گسترده ای نیز حاصل شده است.
نکته قابل توجه این است که بعد از جنگ و حاکمیت سیاست های نئولیبرالی در کشور که نوعا با سیاست های موسوم به «تعدیل ساختاری» در کشور آغاز شد، یک سری مفاهیم جدیدی وارد حوزه سیاستگذاری عمومی شد که در واقع بنده بحران کنونی اقتصاد را محصول سه دهه عملکرد این سیاست ها می دانم. ادامه آنها هم قطعا بحران را عمیق تر خواهد کرد و قطعا انفجارهای بعدی بسیار مهلک تر و مخرب تر خواهد بود. به همین دلیل حتما باید برای جلوگیری از فاجعه بزرگتر این دسته از سیاست ها را متوقف کرد.
دولت ها بعد از جنگ تا کنون از دو ابزار برای تأمین کسری بودجه های خود استفاده کرده اند. یکی افزایش قیمت حامل های انرژی و دیگری افزایش قیمت ارز بوده است. البته در کنار ارز، سکه هم باید ارزیابی شود. دولت ها هر وقت با کسری بودجه مواجه شدند از این دو ابزار استفاده کردند. درسی که توسط نظام تصمیم گیری های ما آموخته نشد این بود که هر بار به بهانه تامین کسری بودجه، دولت مبادرت به افزایش قیمت حامل ها یا افزایش قیمت ارز می کردند. اما بلافاصله سال بعدی کسری بودجه دولت بزرگتر می شد. چون در بسیاری از موارد این هزینه تولید بالا می رود و قیمت محصولات افزایش پیدا می کند. بزرگترین متقاضی در کشور ما هم خود دولت است؛ هزینه های دولت افزایش پیدا می کند در حالی که درآمدهایش به آن سرعت نمی تواند افزایش پیدا کند و تنها درآمدهایش متکی به همین ابزارهاست.این دو ابزار خود اصلی ترین محرک های تورم در کشور هستند. تورم در ایران در نتیجه فشار هزینه است که در اثر همین قیمت نهادها یا قیمت ارز حاصل می شود.
بالغ بر 70 درصد هزینه های تولید صنعتی در ایران ارزی هستند. وقتی قیمت ارز بالا می رود طبیعی است که هزینه ها بالا می رود و یا مجبور هستند که واحد تولیدی را تعطیل کنند و در مقابل کالاهای رقیب خارجی امکان تداوم ندارند و یا اینکه باید قیمت هایشان را بالا ببرند. این موضوع خود به خود موجب افزایش تورم می شود. افزایش تورم همواره یک بهانه برای افزایش دوباره حامل های انرژی و قیمت ارز بوده است.
این سیکل و چرخه معیوب همواره تکرار شده است، بدون آنکه درسی گرفته شده باشد که این چرخه موجب افزایش انفجاری نقدینگی در کشور شده، هزینه کسری بودجه های دولت ها را به شدت افزایش می دهد و نابرابری ها در جامعه به شدت افزایش پیدا می کند. در واقع این سیکل در قالب یک مالیات تورمی عمل می کند (به خصوص افزایش قیمت ارز).
افزایش قیمت بنزین با توجیهات نخ نمایی که دولت ها مرتب آن را تکرار کرده اند اتفاق افتاد. رئیس دولت دهم هم وقتی می خواست افزایش قیمت ارز را بدهد دقیقا همین مطالبی را گفت که رئیس دولت دوازدهم برای توضیح افزایش قیمت حامل های انرژی مطرح کرد. دولتهای قبلی هم همین بهانه را داشتند؛ اینکه چون قیمت پایین است، قاچاق و مصرف بی رویه اتفاق می افتد.
البته همه این مساله غلط نیست و بخشی از آن درست است. اما توجه به این نکته بسیار مهم است که چه عاملی باعث می شود که ما قاچاق سوخت در کشور داشته باشیم؟ بخش قابل توجهی از این مساله به خاطر سرکوب شدید ارزش پول ملی بود. افزایش قیمت ارز نه تنها باعث شد ما امروز قاچاق بنزین و گازوئیل داشته باشیم بلکه مهمتر و پیشتر از آن ما قاچاق دام، گندم و محصولات کشاورزی داشتیم. ما برای اولین بار در اثر افزایش قیمت ارز صادرات محصولات کشاورزی به افغانستان و پاکستان داریم. هردو اینها کشورهایی هستند که اقتصادشان مبتنی بر کشاورزی است و ما همیشه از این کشورها واردکننده محصولات کشاورزی بودیم. اما ارزش پول ملی آنچنان تضعیف شد که ما در سال 97، 750 هزار تن پیاز و سیب زمینی صادر کردیم. اینها ارقام رسمی و به غیر از ارقام غیررسمی است. صادرات یا قاچاق دام بحرانی بود که به افزایش شدید قیمت گوشت منجر شد. به این ترتیب ما پیش از آنکه افزایش قاچاق در سوخت داشته باشیم افزایش قاچاق در کالاهای دیگر داشتیم. اما گروهی هنوز هم از آن به عنوان افزایش صادرات اسم می برند. این افزایش صادرات نیست بلکه غارت منابع ملی است.
همه این محصولات کشاورزی و دامی با آب و علوفه رایگان تولید می شوند اما ثمره آن به جیب گروه های خاصی می رود. این مساله تحت عنوان آزادسازی اقتصادی و سیاست های تعدیل ساختاری اتفاق می افتد. این مولفه اصلی اقتصاد نئولیبرال و اقتصادی است که پول از چرخه های تولیدی به چرخه های مالی منتقل می شود. آنجاست که وارد فعالیت های سوداگری و سفته بازی خرید و فروش ارز و سکه و واردات کالاهای مصرفی می شود.
ما مخالف افزایش قیمت حامل های انرژی نیستیم، اما اگر امروز قیمت ارز را  به قیمت های سال 96 برگردانیم آن وقت قیمت بنزین قیمتی منطقی خواهد بود. قیمت زمانی غیرمنطقی جلوه می کند و به تعبیر آقایان ارزان می شود که شما می خواهید آن را با دلار 12 هزار تومانی مقایسه کنید. کسانی که قیمت ارز را به این قیمت ها رساندند تولید در کشور را زمین گیر کرده اند. امکان بازیافت تولید در شرایط کنونی کشور منتفی شده است. آنچه تحت عنوان «صادرات» صورت گرفته با غارت نهادهای ملی متعلق به عموم مردم امکان پذیر شده است. اگر نهادهای مورد استفاده در فولاد، پتروشیمی یا محصولات کشاورزی با قیمت های کشورهای رقیب و تولیدکننده این محصولات ارزیابی شود ما حتی نمی توانیم یک متر مکعب محصول کشاورزی، یک کیلو فولاد و یک کیلو هندوانه صادر کنیم؛ چرا که هزینه های این ها به شدت افزایش پیدا می کند. این از منابع عمومی و نه تنها متعلق به این نسل بلکه متعلق به نسل های بعدی استفاده می شود و سودشان تنها به جیب گروه های خاصی وارد می شود. بحث این است که دولت باید وارد شود و نظام مالیاتی ما از این بنگاه ها مالیات بگیرد. اما نظام تصمیم گیری های اساسی ما در خدمت منافع صاحبان این سرمایه هاست و نه در خدمت منافع مردم. به همین دلیل در تصمیم گیری هایشان اصلا مردم و انتظارات مردم نقش دست چندم دارد و اصلا کسی آنها را جدی نمی گیرد.
 
دولت برای افزایش نرخ قیمت بنزین از منظر عدالت استدلال می کند که ما برای نرخ بنزین سوبسید می دهیم و قشر مرفه که دارای دو و سه دستگاه خودرو هست و بنزین بیشتری مصرف می کند از این سوبسید استفاده می کند. در مقابل اقشار کم تر برخوردار متضرر می شوند. در واقع بهتر است قیمت را آزاد کنیم که هرکسی هرچقدر می خواهد بنزین مصرف کند از جیب خودش بپردازد و ما آن سوبسید را به اقشار کمتر برخوردار بدهیم ... این عینا و دقیقا تحلیلی است که رئیس دولت دهم 11 سال پیش مطرح کرد. ایشان دقیقا در دی ماه آن سال این مسأله را مطرح کرد که بعضی از خانوارها شش یا هفت خودرو دارند و بعضی ها هیچ خودرویی ندارند. سوال من این است که در این 11 سال گذشته دولت ها برای تأمین خدمات عمومی حمل و نقل چه کار کرده اند؟ هیچ امکان جدیدی به شهر و شهرها وارد نشده است.
تازه فقط کلانشهرها نیستند؛ مناطق پهناوری از کشور مثل استان های کرمان یا سیستان و بلوچستان هستند که در آنها بین مناطق شهری و روستایی مسافت ها بسیار طولانی است و حمل و نقل عمومی در آنها به شدت نازل است. اولا اینکه ما در کشور یک سرمایه گذاری عادلانه نکرده ایم و مناطق محروم ما از دسترسی به حمل و نقل عمومی محرومند. ثانیا هیچ گزینه ای برای مردم قرار نداده ایم. از افزایش قیمت حامل های انرژی در سال 88 قرار بود 30 درصد وارد توسعه حمل و نقل عمومی شود اما یک ریال از آن هم وارد نشد. علتش این است که دولت وقت با مساله یارانه ها به صورت یک پدیده سیاسی برخورد کرد؛ سال 88 بود، دولت می خواست نوعی تلخ کامی آن ایام را با اعطای شیرینی یارانه به همه مردم ایران جبران کند و یک تصمیم سیاسی گرفته شود. این تصمیم سیاسی یک سمّ در اقتصاد کشور و در حلقوم فقرا بود.
حجم نقدینگی که به صورت یارانه نقدی به مردم پرداخت می شد فقط 42 هزار میلیارد تومان در سال بود. کاری ندارم که آیا پرداخت یارانه نقدی به 75 میلیون نفر درست یا غلط بود، اما این مبلغی که وارد اقتصاد کشور شد خود محرک تورم در کشور بود و این افزایش قیمت ها را به دنبال داشت. اولین قربانیان تورم گروه های پایین اجتماعی هستند. آنچه که از آن به عنوان هدفمندی یاد می شود هدفمندی نبود؛ هدفمندی یعنی تخصیص منابع به گروه های آسیب خورده. در حالی که شما به 75 میلیون نفر یارانه نقدی می پردازید و این خطا بسیار فاحش بود؛ هم فرصت های سرمایه گذاری را از جامعه گرفت و هم به نحوی شد که وزیر اقتصاد دولت یازدهم در روزهای پایانی این دولت گفت ما هر وقت آخر ماه می شود ماتم می گیریم که چگونه باید منابع یارانه ای نقدی را تأمین کنیم. ما داریم وارد یازدهمین سال پرداخت یارانه نقدی می شویم. مبالغ هنگفتی سالیانه به این منظور پرداخت شده است. اما چه اتفاقی افتاد؟ آیا این منجر به کاهش مصرف بنزین آنهایی که هفت خودرو داشتند شد؟ موجب بهبود وضعیت آنهایی شد که خودرو نداشتند؟ موجب بهبود دسترسی عموم مردم به خدمات حمل و نقل عمومی شد؟ هیچ یک از اینها اتفاق نیفتاد.
 
 شما با سوبسیدی که دولت برای بنزین می دهد، موافقید؟
بحث بر سر همین است که آیا دولت سوبسید پرداخت می کند؟ اگر شما ارز را 12 هزار تومان در نظر بگیرید، بله همینطور است. چه کسی گفته است که قیمت ارز باید 12 هزار تومان باشد؟ آنهایی که هندوانه، آنهایی که فولاد و کسانی که پتروشیمی صادر می کنند، آنها  هستند که تصمیماتشان در مجامع تصمیم گیری یعنی دولت و مجلس به تصویب می رسد. به همین دلیل ما می گوییم نظام تصمیم گیری ما دولت و حاکمیت در خدمت منافع مردم نیست. نظام تصمیم گیری فقط منافع گروه های خاصی را تامین می کند. به همین دلیل در همین 10-11 ساله شاهد رشد بی سابقه نابرابری ها بودیم؛ از یک سو می بینیم چه زندگی های پرتجمل اشرافی که به ندرت در بسیاری از کشورهای دنیا پیدا می شود در این کشور وجود دارد و در مقابل بخشی از شهر اصلا گویی متعلق به این جامعه نیست. همزمان گروهی برای اینکه زندگی شان را بگذرانند بچه فروشی می کنند و گروهی برای تامین قوت روزشان در صف فروش کلیه ایستاده اند؛ این در همین شهر است و نه جای دیگر. یعنی با فاصله هفت، هشت، 10 کیلومتر از هم این دو چهره هولناک نابرابری را در جامعه شاهد هستیم. اینها محصول همین تصمیماتی است که در دولت و مجلس اتخاذ شده است.
 
طی یکی دو سال گذشته کسانی مثل دکتر مسعود نیلی یا عباس آخوندی که به اقتصاد آزاد اعتقاد دارند و شما از منتقدان آنها به حساب می آیید از دولت خارج شده اند. اما یکباره در همین دولت سیاستی مبتنی

دولت ها بعد از جنگ تا کنون از دو ابزار برای تأمین کسری بودجه های خود استفاده کرده اند. یکی افزایش قیمت حامل های انرژی و دیگری افزایش قیمت ارز

بر اقتصاد آزاد اتخاذ می شود. جای سوال هست که آیا سیاستگذاری های اقتصادی ما با هم همخوانی دارد؟ اگر بقیه سیاستگذاری های ما مبتنی بر اقتصاد آزاد بودند باز هم به این نحوه سیاستگذاری انتقاد وارد بود؟  
اولا نکته قابل توجهی که ما به خیلی از سیاست ها داریم این است که اولا رفت و آمد آدم ها خیلی مهم نیست. این سیاست ها هست که تغییر نکرده است. این سیاست ها بعد از جنگ در ایران سیاست هایی یکدست بوده، صرف نظر از اینکه چه دولتی سر کار بوده با شدت و قوت و نوساناتی کماکان ادامه داشته است.

شما سیاست های دولت آقای احمدی نژاد را با سیاستگذاری های مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را یکسان می دانید؟
دقیقا؛ ادامه همان سیاست ها بوده است، ما هیچ تغییری در سیاست ها و جهت گیری ها نداریم. اینکه چه شعار می دهند مهم نیست. مهم این است که چه اتفاقی روی زمین می افتد و چه تصمیماتی در عمل اتخاذ می شود. یک عده ای می گویند «ما کی می گوییم آزادسازی اقتصادی؟ ما می گوییم رقابت اقتصادی» اما رقابت شرط دارد. اولین آنها رقابت عادلانه است. ما نمی توانیم در شرایطی اقتصاد را به کسانی بسپاریم که یک عده نان شب ندارند بخورند و یک عده هم منابع بزرگی در اختیار دارند. در چنین شرایطی آنهایی که قدرت تصمیم گیری و  ثروت بزرگی دارند می توانند بقیه جامعه را استثمار کنند. ضمن آنکه کماکان سیاست های بخش عمومی و دولت در خدمت منافع آنهاست نه در خدمت منابع و منافع  عمومی. آنچه که در دو سال گذشته اتفاق افتاد فروش مبالغ هنگفتی از طلا و ذوب کردن آن و فروش آنها از طریق بانک های به اصطلاح خصوصی بود که منابع بزرگی از سپرده های مردم مفقود بود. و عملا با فروش سکه و افزایش قیمت سکه از یک میلیون و 500 هزار تومان تا پنج میلیون تومان و از جیب مردم این را تأمین کردند. از طرف دیگر قیمت ارز را بالا بردند و منابعی را در سال 96 از استان ها به بانک های خصوصی در داخل منتقل کردند. چون این ها منابع کافی هم نداشتند. اینها شروع کردند به خریدن ارز، سکه، زمین و مسکن. اینها محرکه های اصلی افزایش قیمت ارز بودند که دولت به دنبال آن قیمت ارز و سکه را افزایش داد و به تبع آن هم قیمت زمین و مسکن افزایش پیدا کرد.
خود دولت محرک اصلی اینها بود. دولت و مجلس برای جبران کسری بودجه های دولت و منابع مفقوده مردم نزد بانک های بخش خصوصی. منابع را از کجا تامین کردند؟ از جیب مردم. اما چون جنجال های بزرگی در این کشور در حوزه های ارز و بخش های دیگری مثل حامل های انرژی و... وجود دارد به فسادهای بزرگی که در حوزه بورس اتفاق می افتد کسی توجه نمی کند. اقداماتی که صورت گرفته نوعی راهزنی است. چگونه جیب مردم را تهی کرده اند؟
بدیهی و طبیعی است که این فشارها و کج کارکردی ها موجب نارضایتی عمومی شده است. بحثی که وجود دارد این است زمینه های نظم نهادی متناسب رشد اقتصادی وجود ندارد. در شرایطی که نیروی کارگری ما با خصوصی سازی بنگاه ها مثل هپکو، بسیاری از شرکت های صنعتی ما، نیروی کار کارگری ماه ها دستمزد خود را دریافت نمی کند، همزمان شاهد درآمدهای بی سابقه ای هستیم که به جیب بنگاه های خصولتی وارد می شود. سال گذشته فقط در اثر افزایش قیمت ارز و رانت ارزی 400 هزار میلیاردتومان وارد جیب بنگاه های صنعتی خصولتی مثل پتروشیمی ها و فولادی ها و معدنی ها شد. نظام مالیاتی ما کجاست که از درآمدهای اینها مالیات بگیرد. سود خالص عملیاتی فقط 20 شرکت خصولتی سال گذشته – که ما اسامی آنها را اعلام کرده ایم – 76 هزار میلیارد تومان بوده است. نظام مالیاتی ما کجاست؟ نظام مالیاتی ما در خدمت صاحبان همین سرمایه هاست که از این ها مالیات نمی گیرد اما از مردم و تولیدکننده صنعتی بخش خصوصی مالیات می گیرد.
طبیعی است که بخش خصوصی باید فعالیت خود را تعطیل کند و با افزایش قیمت ارز و  افزایش حامل های انرژی و افزایش مالیات هایی که اینگونه بر آنها وضع می شود اصلا قادر به ادامه حیات نیست. نظام بانکی ما در خدمت چه کسی است و چه نوع فعالیت هایی را تامین مالی می کند؟ دلالی، سفته بازی و سوداگری را. خرید و فروش زمین، مسکن، ارز و... را تامین مالی می کند؛ چون بازگشت اینها خیلی سریع است. اما فعالیت تولیدی را که اشتغال زا و مولد است و ارزش افزوده ایجاد می کند را تامین مالی نمی کند، به دلیل اینکه تمام علائم اقتصاد ما ضد تولید است. مادامی که مساله تولید کشور به رغم این همه شعار که علیه وابستگی نفت و درآمد طبیعی سرداده می شود حل نشود، اقتصاد ما کماکان یک اقتصاد بسیط و شدیدا وابسته به درآمدهای نفتی یعنی منابع طبیعی است. مادامی که این وضع قطع نشود و از صاحبان رانت های بزرگ به اندازه کافی مالیات گرفته نشود و این ها به سمت حمایت از تولید هدایت نشود، امکان بازسازی اقتصاد کشور وجود ندارد و ما هر روزی در این گردابی که برای خودمان فراهم کرده ایم بیشتر فرو می رویم.
 
بگذارید به نارضایتی هایی که در هفته گذشته اتفاق افتاد بپردازیم. اگر بخواهیم از زاویه نابرابری و با نگاه جامعه شناختی به ماجرا نگاه کنیم ارزیابی تان را از نارضایتی ها بفرمایید. بیشتر از چه قشری بودند و نوع مطالبات را چگونه ارزیابی می کنید؟
من مقدمتا عرض کردم که یکی از اتفاقاتی که افتاد فقیرتر شدن مردم به شدت در همین دو سال گذشته بود. قیمت کالاهایی که مردم مصرف می کنند سه تا پنج برابر شده است. دستمزدهایشان در خوشبینانه ترین وضعیت 35 تا 40 درصد افزایش پیدا کرده است. یعنی در مقابل 500 درصد افزایش قیمت نیازهای مردم درآمدهای آنها 40 درصد افزایش پیدا کرده است. طبیعی است که در چنین شرایطی نارضایتی گسترده است و این نکته ای نیست که کسی آن را کتمان کند. همه مسئولین حتی به این مساله معترفند. بحثی و پرسش و پاسخ نگفته ای که وجود دارد این است که چگونه مسئولین سیاسی کشور مرتکب چنین خطاهای سیاستی آشکار می شوند در حالی که در منطقه و کشورهای همجوار ما مثل لبنان و عراق ناآرامی ها و اعتراض های گسترده ای وجود دارد؟ حتی سرریز این نارضایتی ها را می بینیم که در بخش هایی از جامعه مثل استادیوم های ورزشی در تبریز و اهواز بروز پیدا می کند. معنای دیگرش آن است که آسیب هایی که سیاست های اقتصادی زده و جامعه را متشنج کرده فرصت را برای سوءاستفاده نیروهای ضدانقلاب فراهم کرده در چنین شرایطی مبادرت به افزایش قیمت بنزین یک خطای آشکار سیاسی است.
 
این افزایش قیمت بنزین آیا بهانه بود یا اینکه علت اصلی اعتراضات بود؟ شما فرمودید که مردم فقیرتر شده بودند؛ آیا تنها علت اعتراضات و ناآرامی ها را افزایش قیمت بنزین می دانید؟ اگر دولت عقب نشینی می کرد چه اتفاقی می افتاد؟
به نظر من قطعا اگر دولت عقب نشینی می کرد این اتفاقات نمی افتاد؛ اگر روز شنبه این امکان فراهم می شد که یک نهاد حکومتی مثل مجلس -که متاسفانه با کندی حرکت می کرد - به جلوگیری از این سیاست غلط مبادرت می کرد، قطعا ما با این حجم از ناامنی ها مواجه نمی شدیم. طبیعی است که ما به ضدانقلاب و کسانی فرصت دادیم که روی این بستر ویروسی شده کشت کرده و از این سیاست غلط بتوانند به نفع خودشان بهره برداری کنند. به نظر من کسانی که واقعا چنین تصمیمی را در آن سطوح می گیرند از صلاحیت های سیاسی کاملا برخوردار نیستند و باید پاسخ گو باشند.
 
وقتی شما می گویید اگر این طرح متوقف می شد ناآرامی ها ادامه پیدا نمی کرد، در فحوای کلام تان این مستتر هست که اقشاری که از نظر اقتصادی به آنها فشار می آید وارد خیابان ها شده اند... 
اصلی ترین محرک اینها بودند. ببینید! مناطقی که بیشترین اعتراضات به صورت آشکار و مخرب شکل گرفت مناطق محروم حاشیه شهر تهران و حاشیه های کلانشهر ها و مناطق محروم  کشور بودند. طبیعی است که ریشه اصلی نارضایتی ها اقتصادی بوده است. اما باید توجه داشته باشیم که سه دهه است که مردم صبر کرده اند؛ سه دهه است که سیاست های غلط دولت ها بر هم انباشته شده و مردم را فقیر و فقیرتر کرده است. در واقع این واکنش فقط به این اتفاق آخر نیست، بلکه انباشت فشارهای گذشته است که امروز بسیاری از مردم را از داشتن گزینه های دیگر برای حق حیات عملا محروم کرده است. ضمن آنکه چشم اندازی هم در مقابل به خصوص جوانان بیکار نسبت به آینده شان وجود ندارد. ما همه برای اینکه فرصت های اشتغال در جامعه فراهم شود هزینه ها را پرداخت کردیم. اما اینها اتفاق نیفتاد. تمام وعده هایی که سیاستگذاران نئولیبرال در سه دهه گذشته به مردم وعده داده اند این است که صبر کنید به زودی درست می شود. اما صبر مردم آستانه ای دارد. سه دهه است که مردم قربانی سیاست های غلط  نئولیبرالی در کشور هستند و امروز ثمره آنهاست که به این شکل بحران اقتصادی اجتماعی خودش را نشان می دهد. به نظر من این باید درس بسیار بزرگی باشد
حاصل اقداماتی که در طی این سه دهه گذشته به خطا مرتکب شده ایم شکل گیری یک طبقه ابرثروتمند داخل قدرت است که از هیچ به این ثروت های افسانه ای رسیده اند. از آن طرف جامعه بسیار بزرگی از جمعیت حتی طبقه متوسط زندگی خودش را از دست داده و به خیل طبقات پایین جامعه سقوط کرده اند. امروز برای طبقات پایین جامعه گزینه دیگری به جز این نوع اعتراض باقی نگذاشته ایم. امروز به نظر من ما باید در مورد بسیاری از تصمیماتی که در سه دهه گذشته اعتراض کرده ایم تجدید نظر کنیم؛ از جمله آنها اصل 44 قانون اساسی است که به اسم «خصوصی سازی»، منابع مهم کشور مثل معادن را به دوستان، رفقا و نزدیکان تخصیص داده ایم. در حالی که این معادن باید در خدمت تولید کشور و درآمدهای عمومی مردم باشد نه اینکه در جیب یک گروه های خاصی از اصحاب قدرت وارد شود. یا اینکه سیاست های بانک های خصوصی را ایجاد کردیم؛ در حالی که امکان نظارت توسط بانک مرکزی بر این ها را نداشته ایم. این ها منابع بزرگی از مردم را چپاول کرده اند و این بحران را رقم زده اند. نه اینکه به صاحبان نفوذ و قدرت معافیت های مالیاتی اختصاص بدهیم که از پرداخت مالیات امتناع کنند و این امکان را بدهیم که منابع ارزی کشور را صادر کنند و ارز آن را باز نگردانند.
وزیر اقتصاد همین یک ماه پیش اعلام کرد که از 45 میلیارد دلار صادراتی که در کشور صورت گرفته است فقط 45 درصد آن وارد شده است و مابقی آن را وارد نکرده اند. چه کسانی هستند که این ها را وارد نمی کنند و چطور می توانند از این سوءاستفاده به نفع منافع شخصی و به زیان منافع ملی استفاده کنند و نظام تصمیم گیری ما دستگاه قضایی، نظام امنیتی نسبت به اینها کاملا خنثی عمل می کند. چرا باید اینطور باشد؟ طبیعی است که این نارضایتی ها به اشکال دیگری خودش را بروز می دهد. به نظر من الان فرصت آن است که ما یک بازبینی عمیق و همه جانبه کنیم– نه از جانب نهادهای حکومتی بلکه از جانب نهادهای مستقل که توسط مجلس و یا نهادهای حاکمیتی تعیین شوند. آنها به بررسی همه جانبه سیاست های سه دهه گذشته و پیامدهای آن بپردازند و یک گزارش جامع به نظام تصمیم گیری و مردم ارائه کنند. طبیعی است که در این راه باید بسیاری از این منابعی که متعلق به عموم مردم بوده به بیت المال بازگردد. بسیاری از این معادن باید به کسانی که به رایگان اعطا شده به منابع عمومی بازگردد.
نکته دیگری که باید به این اضافه و بر آن تاکید کنم، نظام مالیاتی است. نظام بانکی ما باید  از این آلودگی هایی که وجود دارد پیراسته شود. بنابراین تعداد بسیار زیادی از بانک های خصوصی و نظامی باید در هم ادغام شود. بانک های خصوصی باید تعدادش به شدت تقلیل پیدا کند تا فرصت نظارت واقعی بانک مرکزی بر عملکرد بانک ها فراهم شود. بانک ها باید متعهد به تامین منافع ملی باشند. بانک یک بنگاه بخش خصوصی نیست که هدفش حداکثر کردن سود باشد. هدف بانک ها باید حداکثر کردن تامین منابع بخش تولید از طریق بسیج منابع خرد مردم و هدایت آنها به سمت تولید باشد. نظام مالیاتی ما باید از صاحبان سرمایه های بادآورده مالیات های متناسب بگیرد و این منابع را به سمت تولید هدایت کند تا زمینه هایی برای ایجاد اشتغال و رفع بیکاری که اصلی ترین محرک همین بحران کنونی که جوانان ناامید از دسترسی به آینده و داشتن یک شغل پایدار است فراهم شود. بسیاری از دوستان ما بارها و بارها این تذکر را اعلام کرده اند که این مهمترین تهدید برای ثبات اجتماعی و سیاسی جامعه بیکاری گسترده نسل جوان است. این کار فقط از طریق اصلاح نظام مالیاتی، بانکی و نظام سیاستگذاری کشور امکان پذیر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۸ ، ۰۶:۴۴
اسماعیل شیرعلی

چندی است که مردد هستم شبیه آنچه که وحید جلیلی عزیز نوشته و خطاب به همان عزیزی که ایشان نگاشته، دلنوشته ای را بنویسم. دلنوشته ای از همان جنسی که آقا وحید نوشت و چه زیبا نوشت.

شبا هت هایی عمیق به لحاظ حوزه کاری با آقا وحید داشته و دارم و به همین  میزان که او دلش خون است شاید بیشتر از آن دل خونی دارم از غربت و تنهایی حضرت آقا که به قول سید حسن نصرالله در کشور خودش تنهاست!!

شاید باورش برای عده ای سخت باشد که چرا رهبری تنهاست ولی برای آنان که مجبور بوده اند تنها شاهد غربت و تنهایی آقا باشند، بسوزند و بسازند، این تنهایی غربت، خیلی عجیب و غریب نیست ولی تا دلتان بخواهد زجرآور و جانکاه است...

 

برای اینکه فراموش نکنم و روزی درددل های خودم را بنویسم مطالب آقا وحید را در اینجا می آورم که با خواندنش سبک شوم... نیرو بگیرم... تا بنویسم...

 

این گروه خشن! تاملی در علل ناکارآمدی در رسانه ملی به بهانه سریال سادیستی عروس تاریکی

۱۳ شهریور, ۱۳۹۸ | دسته‌بندی شده در دسته‌بندی نشدهمقالاتویژه

جلیلی تصویروحید جلیلی مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی در یادداشتی در خبرگزاری فارس نوشت:
شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ به دعوت بچه‌های انجمن فیلمسازان انقلاب اسلامی خراسان در جشن سالانه‌شان از موفقیت‌ها و چالش‌های فیلمسازی انقلاب اسلامی سخن گفتم؛ بحثی مفصل در تصویر و تحلیل وضعیت فیلمسازی انقلاب در شرایط امروز.
کمتر از ده درصد از وقت آن سخنرانی به شکایت از یکی از فجایع اخیر رسانه‌ی ملی؛ سریالی با نام اصلی “عروس تاریکی” و بدل شده به”بوی باران “! گذشت.
خبرگزاری‌ها و سایتهای مختلفی تمام یا بخشهایی از آن سخنرانی را بازتاب دادند.
دوستان از داخل صداوسیما خبر دادند که ” آب در خوابگه مورچگان ریخته‌ای” و آشفته‌اند حضرات.
در آن گفتار از مدیران ارشد رسانه‌ی ملی و برخی پشتیبانان با نفوذشان در برخی جاهای مهم نظام سخن گفته بودم و اینکه دیگر بعد از ۲۰ سال کم کم وقت نهی از منکر علنی‌شان رسیده است و بعضی تاریکخانه‌های مدیریت باندی و ناکارآمد صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید مورد هجوم نورافکن‌ها قرار گیرد.
در آن جلسه “عروس تاریکی” فقط از آن جهت که نمونه‌ی نمایانی از کارنامه آن تاریکخانه بود به کسری از آنچه سزاوار بود نواخته شد.
اما مدیران همیشه طلبکار، کمترین جزء از آن تاریکخانه را پیش انداختند تا با نعل وارونه زدن و نصیحت اخلاقیِ صاحب این قلم، مجموعه پرسشهایی را که پیش نهاده بودم نقش بر آب کنند و این موج را نیز به سلامت از سر بگذرانند.
عیبی ندارد؛ اگر آن صاحب منصبانِ باند باز؛ در شأن خود نمی‌بینند که پاسخ وحید جلیلی را بدهند صاحب این قلم اتفاقاً در شأن خود می‌داند که جواب نعمتی را که سالهاست از آن برخوردارند بدهد.
و واقعاً که چه نعمتی است برای انحصار طلبان بی هنر که خود در تاریکخانه پناه گیرند و عمله‌ی غَضب را که قبلاً میلیاردی پرورانده‌اند پیش بیاندازند.
این معضله را در فقه؛ ” تتّرس” نامیده‌اند و آنکه به طوع یا کُره، سپر ظالمان قرار گیرد پیشاپیش حکم خود را امضا کرده است؛ ساب النبی باشد یا نباشد.
و اما ابتدا چند کلمه مختصر راجع به آنکه تا دیروز نعمتی بود برای حاکمان جام جم و امروز نعمتی است برای منتقدان و رسوا کنندگان مافیاهای حاکم در بخش مهمی از رسانه‌ی ملی جمهوری اسلامی.
کلماتی چند از نهج البلاغه بر سر نیزه شده است تا تردید در دل مومنانی اندازد که حجتشان اتفاقاً علی است و اگر نبود عهدی که با علی دارند سال‌ها پیش‌تر ” لَأَلْقَیْتُ حبل‌ها عَلَى غَارِبِهَا ” را چون لالایی دلنشینی به گوش غفلت گستران می‌خواندند و شرّ خود را از سرشان کم می‌کردند.
در پاسخ حقیر فرموده‌اند:” فحش ندهید و دروغ نگویید”!
انگار فحش دادن و دروغ گفتن را هم، چونان بودجه‌های میلیاردی رسانه‌ی ملی ارث پدری خود می‌دانند و تنها آنانند که اجازه دارند نه به افراد معدود که به جامعه‌ی پی پناه ایران اسلامی فحش و ناسزا بگویند و آلاء الهی را تکذیب کنند و دروغ‌های دراماتیزه شده خود را به خورد ذهن و دل خانواده‌های هم وطن بدهند و اگر کسی بر این بی داد، ضجه‌ای زد؛ بانگ برآورند: ” اِوا! پرنسیبت کجا رفته است؟”
یاد باد آن حکایت رسا که کسانی در محراب به فجور مشغول بودند، مسلمانی تفو انداخت که وای بر شما چه می‌کنید در مسجد مسلمین و بدهکار شد که “ای بی اخلاق! در محراب مسجد تف انداخته‌ای!”
حالا حکایت ماست و مستانی که با هذیان‌های سادیستی شان، تلو تلو خوران نه کوچه پس کوچه‌های بلاد، که خانه‌های مسلمانان را به پشتوانه نام رسانه ملی جمهوری اسلامی قرق می‌کنند و چون غارت زده‌ای بانگ بر می‌آورد عسس صدا می‌کنند و نهج البلاغه می‌گشایند و داد سخن از علی می‌دهند! و چه مظلوم است علی!
و حبّذا و مرحبا بر چنین بی شرمان و آفرین باد بر تاریکخانه نشینانِ مدیریتِ انحصار طلبِ رسانه‌ی ملی که عمله غَضب را چنین جسور کرده و پیش انداخته‌اند مبادا پرده برافتد و معلوم گردد که پشت این پلشتی، کدام تیم سیاست بازِ مدعی، پناه گرفته است.
***
از کدام تیمِ سیاست باز کم مایه مدعیِ انحصارطلبی سخن می گوییم؟
۲۶ سال پیش هاشمی نامی از پس مویه‌های آوینی، غزل خداحافظی را خواند و بعد از ۱۲ سال، سکان بزرگترین امکان رسانه‌ای جبهه حق در طول تاریخ را به تیمی سپرد که امید بود صدا و سیمای “جمهوری”، ” اسلامی” را احیا کنند.
آوینی که نقدهای آتشینش بر “بوق مفلوک”با دشنام‌هایی چون “دروغ گو ” و “هتاک ” پاسخ داده شد به دنیا نماند که برافتادن قبلی‌ها و بر آمدن بعدی‌ها را ببیند، اما همراهان ذوق زده و به وجد آمده آوینی را هرگز گمان آن نبود که ۲۶ سال پس از ورود کاروانی از مدعیان به دروازه‌های جام جم، وضع رسانه‌ی ملی چنین باشد.
“عروس تاریکی” به شایستگی و روشنی محصول برنامه ریزی شده جماعتی است که بیش از دو دهه تجربه‌ی حاکمیت بر رسانه‌ی ملی را دارند.
عروس تاریکی، حتی اگر اولین ساخته‌ی این تیم می‌بود سزاوار تندترین سرزنش‌ها و لایق صریح‌ترین گلایه‌ها بود، چه رسد که ۲۶ سال سابقه و تجربه و ادعا را یدک می‌کشد.
اگر کم هوش‌ترین و بی عرضه ترین مدیران هم از چنین فرصت عظیمی برای تجربه و آزمون و خطا برخوردار می‌شدند قطعاً پس از ۲۶ سال؛ نتیجه به مراتب از فاجعه امروز رسانه‌ی ملی بهتر می‌بود به شرط آن که به جای نصیحت اخلاقی دیگران ابتدا خود را از بخل و عجب و حسد و کبر خالی می‌کردند.
انقلابی که در موشکی و هسته‌ای و نانو و زیست فناوری و هوافضا به رده‌ی اول جهان رسیده است؛ در رسانه، پس از دو دوره مدیریت ممتد ۱۲ و ۲۶ ساله به فاجعه‌ای چون عروس تاریکی می‌رسد.
تصور کنید سردار حاجی زاده مثلاً در جشن‌های ۴۰ سالگی انقلاب از یک برنو به مثابه دستاورد بزرگ جمهوری اسلامی در فناوری دفاعی رونمایی کند! برنویی که تنها هنرش آن است که در دستان نیروهای خودی منفجر می‌شود!
و بعد رسانه‌ی ملی ۶۵ شب، هر شب نزدیک یک ساعت در شبکه‌ی یک، به تبلیغ این دستاورد بزرگ و شاهکار مدیران جمهوری اسلامی بپردازد!
گشودن پرونده “عروس تاریکی”؛ تأمل در کارنامه‌ی تاریکخانه‌ای است که ۲۶ سال است دربرخی گلوگاه‌های جام جم خسبیده و خود گوید و خود خندد.
به روم و روس می‌بری، به طبل و کوس می‌بری
نه مام توست این وطن؟ که را عروس می‌بری؟

*****

با آنها که برای پروژه‌های سی، چهل میلیون تومانی، ماه‌ها و گاه سالها بر در ارباب بی مروت دنیا در حوالی جام جم نشسته‌اند سخن ساز کنید تا دریابید پروژه ۱۵ میلیارد تومانی عروس تاریکی نه یک اتفاق تصادفی، نه یک تپق ساده‌ی مدیریتی، نه یک خطای ناگزیر از سوی مدیریتی تازه کار و نورس که دقیقاً و کاملاً محصول طبیعی یک نظام برنامه ریزی فاسد در مدیریت رسانه‌ی ملی است. نظامی که البته پشتیبانان قاطع و جسوری در بیرون از سازمان و در برخی از جایگاه‌های مهم نظام دارند و به مدد همین پشتوانه‌ی پر مدعا، انحصار طلب و در بزنگاه‌ها خشن؛ توانسته‌اند صدها برابر مهریه‌ی این عروس را از بودجه صداوسیما هزینه کنند تا مبادا ترک بردارد چینی نازک انحصار باندهای قدرت.
نعمتی که این تیم یا هیأت یا باند یا کارگروه یا مافیا یا مجمع یا گَنگ یا جلسه دعای ندبه یا هر نام مقدس یا کثیف دیگری که بر آن بگذاریم از آن برخوردارند؛ فلان عمله غضب یا نویسنده سادیست نیست، بلکه سکوت مصلحت پرستانی است که سالها معاملات باندهای سیاسی در رسانه‌ی ملی را به تماشا نشسته‌اند و دم بر نیاورده‌اند به امید آن که شاید کورسویی از تحول بدمد و مباد این که نظام آسیب ببیند؛
و از قضا سرکنگبین صفرا فزود
هرچه بیشتر دم در می‌کشیم و سکوت می‌کنیم وقیح‌تر می‌شوند.
هر چه رهبری صریح‌تر و تندتر نقدشان می‌کند بی محابا تر به جنگ راهبردهایش می‌روند،
حالا دیگر لوله‌ی تفنگ‌هایشان را هر شب به سمت خانه‌هایمان می‌گیرند و فرزندانمان را نشانه می‌روند.
ملیجک‌های قسطنطنیه که برای لبخند نشاندن بر لب باندهای قدرت؛ منتقدان حسین محمدی و مرتضی میرباقری وعزت ضرغامی و علی عسگری را با ابن ملجم برابر می‌کنند و برایشان شیشکی می‌کشند به جمهور مردم که می‌رسند”میرغضب” می‌شوند و ابایی ندارند که مدت‌ها؛ ملت بی پناه را در اوج تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی با سادیسم پنهان و آشکار خود بچزانند و از همان اصحاب قدرت جایزه بگیرند.
دوگانه‌ی غریبی است: با قدرتمندان ملیجک و با مردم میرغضب!
بخوانید ضجه‌های ملت بی پناه را از ظلمی که مدیران رسانه ملی و پشتیبانان انحصارطلب و باندبازشان بر آنها روا داشته‌اند:
(تمام نظرات از صفحه رسمی سریال بوی باران در اینستاگرام نقل قول شده است)

۱- خیلی کشت و کشتار داره تو فیلم، من که کلاً نگران آینده بچه هام شدم
۲- پلیس دقیقاً چکارست اینجا؟ یه آدم چاق و خرفت که فقط نشسته پشت میزش چرت میزنه. یعنی پلیسه فرشته رو نبش قبر کرد نفهمید پیمان بی گناهه؟!
۳- کلاً جنگ اعصاب روانه
۴- مثلاً کارگردان خواسته یه فیلم متفاوت بسازه، احتمالاً تا پایان فیلم فقط عوامل پشت صحنه زنده میمونن… حیف وقت که واسه دیدن این فیلم گذاشتیم، خودمون کم تو زندگی مشکلات نداریم می‌خواهیم شب یه سریال ببینیم اونم پشیمون میشیم… دیگه دیدن پایان سریال هیچ لطفی نداره جناب کارگردان
۵- خدا بکشتتون با این فیلم درست کردنتون. همش کشت و کشتار و قتل… چه وضعشه شورشو دراوردین یه خورده روحیه‌ی مردمودرک کنین
۶- فکر کنم آخرش نویسنده و کارگردانشم کشته شن…
۷- جنگ جهانی دوم انقدر کشته نداد که این سریال کشته داد
۸- حیف پول و وقت که صرف این سریال شد
۹- خب سریال کمدی خوبی بود. هر سری که یکی می‌مرد می‌خندیدیم. عنقریبه که کارگردانم بمیره. مهدی سلوکی هم که همه ش زندانه. این آخرشم انقدر خندیدیم که نگو، فهمیدیم که آگه یه قاتل بره بیمارستان با گروگان گیری میتونه فرار کنه
۱۰- منتظر بودم آخر فیلم کارگردان یه انتحاری بزنه همه با هم برن هوا
۱۱- علاوه بر کلیت سریال که ضعیف بود پایان بسیار ضعیف‌تری داشت امیدوارم دیگه شاهد همچین سریالی تو صداوسیما نباشیم. حالا که فکر می‌کنم چقدر از وقتمو صرف این سریال کردم حالم گرفته میشه
۱۲- فقط یه انتقادنسبت به اسم این سریال و ژانرش داشتم اونم اینکه اسمش باید بوی کشته‌ها میذاشتن و ژانرشم کمدی می‌بود همین
۱۳- عباس کی کشته شد؟؟ تا سرمو برمیگردونم یکی به فنا میره
۱۴- ماشاءا… همه از این سریال راضین با این تبلیغی که از فیلم گذاشتید و نظر مردمو پرسیدید اینایی که انتقاد میکنن زیر کامنتا همه منم!
۱۵- خیلی سریال ضعیفی بود واقعاً برای صدا و سیمای کشورمون متاسفم
۱۶- خوب شد تمام شد وگرنه با کلاشینکف میومدن تو خونه هامون همه مون را به رگبار می‌بستن
۱۷- آشغال‌ترین سریال تاریخ صدا و سیما بود
۱۸- هیتلر تو جنگ جهانی اینقدر آدم نکشت که شما تو یه سریال کشتین
۱۹- خداوکیلی دیگه از این همه کشت و کشتار خسته شدیم تمومش کنید بره
۲۰- امشب کسی نمرد خودش جای شکر د اره آخه امشب قسمت جدیدی نبود خلاصه بود! فردا منتظر قتل بعدی هستیم
۲۱- چرا انقدر پلیسمونو ضعیف نشون می‌دید؟
۲۲- پلیس کشور باید شاکی خصوصیتون بشه با این ضعفی که نشون دادید از بازپرس و پلیس
۲۳- سه نفر نویسنده و دو نفر مشاور نویسنده جمعاً پنج نفر آنچنان چرت و پرتی نوشتین که خودتون هم قطعاً نفهمیدین چیکار کردین! ای کاش یه بار توی عمرتون یه کتاب از آگاتاکریستی میخوندین تا میفهمیدین ژانر جنایی نوشتن چطوریه، ای کاش یه بار تو عمرتون دو صفحه از کتابهای وودی آلن میخوندین تا پرداخت داستانی یاد میگرفتین… ای کاش دو خط از کافکا میخوندین تا حداقل تخیلی درست مینوشتین… یعنی این حجم چرت و پرتی که شما نوشتین خودش یک اثر تاریخی و ادبی محسوب میشه! آقای کارگردان که کلی بودجه گرفتی از صدا و سیما واسه سرگرم کردن مردم! پولو خوب حروم کردی خوب! کارآگاه گجت رو بازسازی می‌کردی جالب‌تر بود والا
۲۴- اسم فیلم هیچ ربطی به فلم نداشت، به نظرم اسم فیلم آگه قتل زنجیره‌ای بود بیشتر بهش میومد! آخه بوی باران چه ربطی به این فیلم جنایی داره خب؟
۲۵- ظاهراً هدف اصلی ساخت این سریال چیز دیگه ای بوده، چرا تو این سریال پلیس و بازرس هیچکاره ست؟ اصلاً ما پلیسی ندیدیم… خلافکارها توی این سریال قهرمان نشون داده شدند
۲۶- اینا چی میگن؟ کجاش آموزنده بود؟ کجاش قشنگ بود؟ اینا فیلمم میبینن؟ تعریف فیلم و سریال رو میفهمن؟ یارو میگه باعث روشنفکریم شد!
۲۷- اینقدر این سریال عالی و محشر بود که اصلاً در حد فهم ما نمیگنجه!
۲۸- وا… غیر از بدآموزی چیزی نداشته از بس ترانه قرص خواب آور به آدم و حیوون خوروند
۲۹- من که از رسانه میلی که پول بیت المال رو داره حیف میکنه واسه چنین برنامه سطح پایینی راضی نیستم، ماهواره نداریم دلخوشیمون روزی ۳ ساعت تلویزیون دیدنه اینا همونم دارن از ما میگیرن، بعضی پیام‌های بازرگانی قدیمی از کل قسمتای این فیلم آموزنده‌تر بود
۳۰- خوب شد تموم شد. منتظر بودیم کارگردان و تهیه کننده هم کشته شن
۳۱- واییی گاندو کجا این سرال مزخرف کجا؟ من گاندو رو دوست نداشتم تموم بشه از بس خوش ساخت بود و مامورها باهوش بودن ولی هرشب دوست داشتم این سریال رو بنویسه. قسمت آخر همه رو گرفتن و فرشته شد همه کاره. مسخره‌ها
۳۲- شصت و چهار قسمت یه پلیس خرفت با هیکل داغون گذاشتین که همیشه خستس اونوقت قسمت آخر پلیسه از هلیکوپتر تیر میزنه به لاستیک، آخه تضاد تا چه حد؟ بازم جا داره بگم خاک تو سر نویسنده
۳۳- خدا رو شکر شادی و خانم جان به مرگ طبیعی مردن وگرنه اونارم فرشته و مرجان می‌کشت! فرشته این همه نیومد پیش مادرش دم رفتن دلش تنگ شد
۳۴- تا الان که قسمت شصت و دوم بوده ۹ نفر کشته شدن
۳۵- میگم به جای “بوی باران” بهتر نبود اسم سریالو “بوی مرگ” میذاشتین؟
۳۶- واقعاً افسرده شدیم آخه این چه طرز فیلم ساختنه؟ حیف باشه اون همه هزینه کردین برای این فیلم و بیشتر از این حییییف که وقتمونو به خاطر این فیلم مزخرف هدر دادیم
۳۷- یکی از بدترین سریالهایی که تا الان دیدم و چرت ترین سریال، یعنی دست فیلم‌های هندی رو از پشت بسته با این همه قتل و کشتار تو سریال اصلاً معلوم نیست نویسنده احمق داستان برای پلیس نقشی گذاشته یا نه، همه پلیس هستند برای خودشون
۳۸- خدا رو شکر خدا رو شکر این سریال مزخرف بالاخره تموم شد. خدا لعنتشون کنه با این فیلم ساختن
۳۹- گندترین سریالی که می‌شد ساخت، فقط موندم اون مردمی که توی مصاحبه تعریف می‌کردن چی بودن؟ بودجه مملکتو حروم میکنین با این فیلماتون، حرومتون باشه
۴۰- قبل از پخش مصاحبه مردم رو پخش کردن. همه گفتن سریال عالی و خوبی بوده!

۴۱- آدم باید واقعاً روانی باشه که از دیدن کشت و کشتار خوشش بیاد، خدا رو شکر که تموم شد
۴۲- با اعصاب و روان مردم بازی نکنید، خدا لعنتتون کنه
۴۳- واقعاً فیلم الکی‌ای بود این همه ماجرا درست کردید آخرش هیچکدوم به پایان نرسید! متاسفم
۴۴- ما کشته نشیم تو این سریال صلوات! چی فکر کردی سریال به این مزخرفی و غیر واقعی ساختی؟
۴۵- به خدا ترسیدم منم بیان بکشن
۴۶- کشت کشت کشت مرگ مرگ مرگ قتل قتل قتل مرد مرد مرد تا کی مشخص نیست. حتی جنایی هم نیست مثل فرار از زندان که قتل‌ها داستان رو جذاب کنن نه هر کی خوبه میمیره تا اعصاب بیننده بهم بریزه خجالت داره واقعاً
۴۷- خوب مثل اینکه فقط قراره کارگردان بمونه آخر فیلمی سریال اینقدر قتل و پلیس هیچ
۴۸- کس دیگه ای نموند بکشید؟ حیف بود این همه آدم زنده باشه ها
۴۹- توی این سریال به مردم دزدی و دروغ گویی یاد میده، تف به این فیلم و عواملش با این فیلم نوشتن و بازی کردنش
۵۰- وزیر بهداشت میگه هیئت و روضه باعث خود کشی جوانان میشه، نه آقای وزیر! ائمه باعث خودکشی نمیشن این فیلم‌های مزخرف صداوسیما که روی اعصاب جوانان میرن اینا باعث خودکشی میشن
۵۱- حیف وقتمون که توی این قسمت‌هایی که دیدیم حروم کردیم. خیلی نکات منفی داره… خواهش می‌کنم فیلم‌های مثبت بسازید. فیلم‌های خنده دار با محتوا که وقتی خانواده دور هم هستن لذت ببرن نه اینکه به فهم و شعور خانواده‌های ایرانی توهین بشه. تازه با داشتن فرزند که اصلاً نمیشه این فیلم رو دید
۵۲- حالا چون سریال شصت قسمته باید کشت و کشتارش بیشتر باشه
۵۳- خسته شدیم از اینکه همش تو فیلمای ایرانی شوهره میمیره و بدبختیای زنه رو می‌بینیم
۵۴- همه آقایون افاضه می‌کنند که فرهنگ غرب و بی بند و باری غرب ولی حالا دیگه تو صداوسیمای مملکت خودمون دارن ترویج میکنن که قبل از ازدواج و رفتن زیر یک سقف با هم رابطه داشته باشید تا بچه هاتونم تو جشن عروسیتون بتونن حضور داشته باشن تا عروسی باشکوهی داشته باشین. واقعاً متاسفم که اینقدر ابلهی و ساده لوحی تو نگارش فیلمنامه این سریال بیداد میکنه
۵۵- فیلم به این مزخرفی فقط این صدا و سیما میتونه بسازه، حیف پول حیف وقتمون و حیف این مردم که شعورشونو به بازی گرفتین واقعاً که. با این فیلما و این چیزای مزخرف اعتقادات مردمم دارین نابود میکنن
۵۶- کل سریال نفهمیدیم بوی باران برای چه بود …. آخر سریال هم همه‌ی افرادمسن سریال عاقبت به خیر و خوشبخت رفتندسر زندگی شون …. ولی همه‌ی جوانها ناکام وبدعاقبت شدند ….. سهیل برهان عباس و زنش کشتهشدند … مرجان و فرشته وشهاب و آرمان زندان و وبلکه اعدام …. پلیس هم که پت و مت بود
۵۷- این تمام سریال ۷۰ قسمتی نوشته‌ی این آقا هست فیلمی سراسر از تزریق ناامیدی و بدبختی برای دو ماه تابستان جوان این مملکت …. بدون درجه بندی سنی با این همه خشونت تصویری و کلامی اف بر نویسنده این سریال
۵۸- کل سریال این بود که نقش منفی‌ها هیچکس نمرد نقش مثبت‌ها همه مردن
۵۹- اول فک می‌کردم فقط تو بانکه که امنیت نداریم یهو دزدی مسلحانه میشه حالا فهمیدم دیگه توبیمارستانم نمیشه امنیت داشت می‌ترسم ازاین به بعدم برم بیمارستان یه دفعه یکی بگیرتم باچاقوی جراحی آمپول هوایی چیزی…مام که شانس نداریم
۶۰- کلامی با نویسندگان و کارگردان مجموعهبوی باران: برنامه امشب که به اسم تحلیل و بررسی سریال از شبکه یک پخش شد را دیدیم. این برنامه تحلیل و بررسی مشکل اعتیاد، پولشویی و فساد و موادمخدر بود. مردم را چه فرض کرده‌اید؟ جنابان؟ اگر نام خودرا هنرمند گذاشته‌اید، چرا از جنبه هنری، تحلیل داستان سریال، بازی‌ها، ایرادات و انتقادات بسیار بسیار زیادی که با یک نگاه به همین صفحه سریال، می‌توان آن را دید، به تحلیل سریال نمی‌پردازید؟؟؟ مجموعه‌ای پر از ابهام و پر از کاراکتر که تکه تکه به آنها در سریال پرداخته شده بود و بیشترین تأثیر این مجموعه روی اعصاب مخاطب بود. آقای کارگردان، آیا نیم نگاهی به نظرات مخاطبین انداختید در این مدت زمان نسبتاً طولانی پخش سریال؟؟؟؟؟ برنامه امشب را نیروی انتظامی و ستاد مبارزه با مواد مخدر تهیه می‌کرد بهتر بود تا به اسم یک اثر هنری!!!!!! و نکته دیگر اینکه با تماشای برنامه امشب، می‌توان گفت که با کمال تأسف، وظیفه‌ی تلویزیون به عنوان رسانه ملی، فقط و فقط ساخت سریال و در ادامه، تقدیر و تحسین چشم بسته از آن است!!!! عجبا! پس نقش مخاطب چیست از نظر شمایان؟؟؟!!!!
۶۱- افتضاح، چرت، توهمی، مزخرف‌ترین فیلمنامه و کارگردانی، تو تاریخ سریال سازی از مزخرف‌ترین باید ثبت بشه بعدجالبه همه ناراضین اما اینا اعلام میکنن که خوب و تأثیر گذار بوده اخه تا کی میخواین هرچی مردم میگن شما برعکس عمل کنین اخه اینکه دیگه مسائل سیاسی نیست که لا پوشونی می‌کنید کلاً کارگردانهای و فیلم نامه نویس های خوب بیکارن معلوم نیست این کارگردان و فیلم نامه نویس خودش کدوم مدل موادی و زده که همه ناراضین ولی بازم اصرار دارین بگین مردم دوست داشتن بعد این ۵ هزار نفر کامنت گذاشتن از فضا آمدن؟
۶۲- اینهمه هزینه برای تولید یه سریال با فیلمنامه هندی پر از سیاه نمایی که توش آموزش نقل و انتقال مالی بدون ردیابی می‌داد
۶۳- تو خود آمریکا هم اینقدر کشت و کشتار نمیشه
۶۴- خجالت نکشین بدین بچه‌های پشت صحنه رو هم بکشن خودتونو راحت کنین
۶۵- گانگسترهای این فیلم روی تگزاس رو سفید کردن یعنی ما این همه قتل و قاتل داریم ولی ذره بین دستمونه دیگران رو می‌پاییم
۶۶- انقدر صحنه‌های مثبت ۱۴ نذارید تو سریال، نمیشه یهو بچه رو وسط سریال فرستاد دنبال نخود سیاه
۶۷- فیلمنامه تون خیلی نقاط ضعف داره و اصلاً مناسب وقت استراحت یه خانواده ایرانی نیست. بسیار نکات منفی و زننده. مخصوصاً صحنه‌های خشن و بدی که به تصویر میکشه. متاسفم
۶۸- شماها یاد گرفتین فقط غصه تحویل مردم بدین
۶۹- نباید اسم سریال رو بوی باران میذاشتن، باید میذاشتن بوی خون
۷۰- تا قبل از فوت سهیل سریال جذاب بود ولی این فوت سهیل گند زد به سریال دیگه انگیزه‌ای برای دیدن ادامه ش نداریم آخه آقای کارگردان و نویسنده سهیل که کشته شد شما درِ هر چی کار خیر وفداکاری رو بستین، دیگه همه میگن پس نباید با خواهر یه متهم ازدواج کنه و نباید کسی کار خیر و فداکاری برای همسر یا دوست انجام بده، سهیل باید خوشبخت می‌شد به جای اینکه بدبخت شه و کشته شه. روحیه همه و اعصابمون خورد شد من اون شب اشتهام کور شد نتونستم شام بخورم. مردم ایران کم غم و غصه دارن تازه بشینن حرص بخورن برای دیدن یه سریال؟
۷۱- واقعاً افتضاح بود بعد از مدت‌ها اومدیم یه سریال ایرانی ببینیم. ته بدبختی و بیچارگی و ناامیدی. افتضاح افتضاح
۷۲- بدترین فیلمنامه ای ک دیدم. تمامش بی عدالتی محض. یه موجود بی ارزش زنده میمونه یه آدم شریف میمیره. واقعاً خیلی جاهاش دروغ. بی مزه تر از همه اسم بی ربط با فیلمه
۷۳- هر شخصیت رو که قراره بره جای دیگه بازی کنه تو سریال میکشن تا بره سر پروژه بعدی
۷۴- واقعاً کارگردانو درک نمی‌کنم، چرا همیشه باید فیلمای ایرانی اینجوری باشه؟؟ مثلاً آگه سهیل زنده میموند و آخر فیلم تلخ نمی‌شد چی می‌شد؟ هان؟ خیلی خوشحال میشن غم مردمو ببینن؟
۷۵- تو اون سازمان عریض و طویل یه آدم نبود بگه این خزعبلات صلاحیت فیلم شدن نداره؟ فقط بلدن آه و ناله کنن بودجه نداریم. همون بهتر نداشته باشید
۷۶- یه جوری گند زدین که آگه آخر سریال سه هزار تا عروسی هم بگیرین درست نمیشه، فقط بیاین از مردم تو همین شبکه نویسنده و کارگردان و مدیر شبکه عذرخواهی کنین
۷۷- جمع کنید فیلم کثیفتون رو. بوی کشتار میاد
۷۸- باز خوبه امشب کشته ندادین، تور ورخدا با همین فرمون برین جلو
۷۹- خب سهیل کشته شد ترانه رفت زندان الانم دراومد. که چی؟ چه تاثیری داست تو روند پرونده؟ چه ربطی داشت غیر از اعصاب خوردی؟
…..

**********
به بحث برگردیم.
مشکل امروز رسانه‌ی ملی چیست؟ فلان نویسنده‌ی قالتاق یا تهیه کننده کاسب یا کارگردان مریض؟
پاسخ روشن نخواهد شد مگر آنکه ۲۶ سال به عقب برگردیم و چهره‌ی این شیفتگان خدمت را که آن روز هنوز این قدر ملیح و جو گندمی نشده بود در نظر آوریم. تیمی که نزدیک به سه دهه مناصب صدا و سیما را بین خود دست به دست کرده‌اند و به طور کاملاً اتفاقی!؛ همگی بچه‌های دو کلاس از یک دبیرستان در تهران دهه پنجاه‌اند!!
بچه تهرون‌هایی که هم قسم شده‌اند نگذارند مدیریت رسانه ملی از چنگ بچه‌های خانی آباد و نازی آباد خارج شده و به دست دشمنان اسلام بیفتد!
جالب است ۲۶ سال؛ هزاران میلیارد تومان بودجه را در اختیار داشته باشی و ۳۰ مرکز استانی و دانشگاه و پژوهشگاه و … و بعد از دهها سال تجربه؛ شاهکاری چون عروس تاریکی تحویل بدهی! و برایش کارناوال هم راه بیندازی!
و اگر کسی دم بر آورد بلافاصله میرغضب‌های ملیجک را گسیل کنی که:
“کو فیلمنامه نویس های شما؟! اصلاً می دانید سریال را با کدام صاد می‌نویسند؟ هرهرهر…”
نه! آسمان سوراخ شده و شما فرو افتاده‌اید تا این انقلاب عاجز را دست گیرید.
انقلابی که دانشمند هسته‌ای و متخصص موشکی و مخترع ماهواره و پژوهشگر نانو در حد جهانی تربیت کرده از تربیت فیلمنامه نویس و سرپرست نویسندگان عاجز بوده است!
یکی نیست بگوید روزهایی که شما سوگلی مدیران رسانه‌ی ملی بودید ما در جام جم ممنوع الورود و ممنوع التصویر بودیم و حتی اجازه‎ی ورود به یک جلسه‌ی ساده‌ی دانشجویی در ساختمان دانشکده صدا و سیما را نداشتیم.
درست در همان روزهایی که انتقاد از ضرغامی غیرقابل بخشش بود؛ و گیت صداوسیما وقتِ ورودت آژیر می‌کشید؛ توهین به اهل بیت مانع از قرار گرفتن در حساس‌ترین گلوگاه رسانه ملی نبود!

****
رئیس رسانه‌ی ملی به خود بنده گفت: ” ارزیابی کارشناسان سازمان این است که بچه مسلمان‌ها در مستند خوبند اما تا ده، پانزده سال آینده در حوزه فیلم سازی داستانی و سریال سازی و … حرفی برای گفتن ندارند”!!
می‌خواستم بگویم: “سازمان؟ منظورتان سازمان مجاهدین خلق ایران که نیست؟”
خشمم را فرو خوردم و گفتم آقای دکتر فقط به جشنواره‌ی مردمی فیلم عمار طی حدود یکسال ۷۰۰ فیلمنامه رسیده است. بر فرض ۶۹۰ تایش هم به درد نخور! ۱۰ تایش ارزش بررسی ندارد؟!
یک سال و نیم از آن جلسه می‌گذرد و دریغ از آن که معاونت سیما یکبار سراغ آن فیلمنامه ها را گرفته باشد!
تا دربار یا دوروبر حضرات پُر است از این ملیجک‌ها کی نوبت می‌رسد به احمدی روشن‌ها و رضایی نژادهایی که پشت دیوار باندبازی و انحصارطلبی و خشونت ِ مشتی میان مایه بی هنر مانده‌اند. انحصار طلبانی که منتقدان را به بی اخلاقی متهم می‌کنند و از فحش دادن بر حذر می‌دارند.
این که جامعه‌ای که رهبرش سیدعلی خامنه‌ای است؛ رسانه ملی‌اش عروس تاریکی! بسازد؛ فحش نیست؟
او از رومن رولان و شکسپیر و داستایفسکی و هوارد فاست و دن آرام و خانواده تیبو و بینوایان و جنگ و صلح بگوید و بر جشن حنابندان و من زنده‌ام و جنگ پابرهنه و پایی که جا ماند و آب هرگز نمی‌میرد و دختر شینا و همپای صاعقه و … تقریظ بنویسد و رسانه ملی؛ با مدیران ولایت پذیرش «عروس تاریکی» و «اولین انتخاب» و «دیوار به دیوار» و … بسازد!!

صدسال دیگر در پاسخ این پرسش در نخواهند ماند که رهبری چون خامنه‌ای داشتید و دریکی از اصلی‌ترین حوزه‌های تخصصی او که فرهنگ و هنر است به چنین شاهکارهایی رسیدید؟
غیر از این است که آنها که باید شمشیر او باشند، سپر دوستان خودند!
جرات دارند دبیران بعضی جلسه‌ها که منتشر کنند متن توصیه‌های رهبری را به دوستانشان؟
دوستانی که به پشتیبانی آنها؛ سال‌هاست نگرانند مبادا خروجیشان فقط ۱۷۹ درجه با تاکیدات رهبری تناقض داشته باشد!
بخوانیم با هم نکات رهبری را راجع به بوی باران؟
” فیلم و نمایشنامه‌ى ایرانى را از حوادث آشفته‌کننده و برانگیزاننده‌ى ذهن و حالت سوهان براى روح، خالى کنید.
متأسفانه این کار صورت نمى‌گیرد و نمى‌دانم چرا!
بااینکه مکرّراً، هم به جمع آقایان عضو صدا و سیما گفته‌ام و هم به برادرانى که به امور فیلمسازى اشتغال دارند، ولى نمى‌دانم چرا این مسأله‌ى مهم رعایت نمى‌شود.
یعنى ممکن است عیب و ایرادى در اینجا وجود داشته باشد که این کار نمى‌شود؟ فیلم ایرانى را وقتى شما نگاه مى‌کنید مثل اینکه باید حتماً یک مبالغه در اظهار غصّه، اظهار ناراحتى، اظهار گریه، دعوا و تشنّج اعصاب در آن باشد!
کأنّهُ بدون این عناصر، فیلم و نمایشنامه‌ى ایرانى چیزى کم دارد!
…….
خوب، آدم به فیلمهاى خارجى، از جمله فیلمهاى خانوادگى ژاپنى- که فیلمهاى خوب ژاپنى است- نگاه مى‌کند، مى‌بیند در ارتباط با مسائل خانوادگى، آنجا هم از این حرفها هست. ولى این همه گریه و ناراحتى در فیلمها رواج ندارد. نمى‌دانم چرا باید فیلمهاى ما این طورى باشند! حتماً عیبى در کار هست.
من البته چون به بعضى از جاها و به بعضى از آدم‌ها سوءظن‌هایی دارم که دیر زایل مى‌شود، مى‌گویم لابد تعمّدى در کار است.
بعضى تعمّد دارند براى اینکه ذهن و اعصاب مردم را خراب کنند.
خوب؛ شما در خانه‌تان نشسته‌اید. اگر بچه‌ى همسایه بناى گریه کردن بگذارد، اعصابتان ناراحت مى‌شود. این، امرى طبیعى است. لازم نیست بچه‌ى خود آدم باشد. تلویزیون هم مثل بچه‌ى همسایه است. اعصاب انسان را با دعوا، تشنّج و گریه‌ى بى‌خودى خراب مى‌کند. بیایید واقعاً برنامه‌ریزى کنید. هم در کارهاى صدا و قصّه‌هاى شب و بقیه برنامه‌هایش و هم در کارهاى سیمایى. این یک کار اساسى است. این حفظ سلامت اعصاب مردم است. اعصاب آشفته، در محیط کار، در محل کسب، در خیابان و پشت ترافیک، همه جا خودش را نشان خواهد داد.”

البته تاریخ این گفتار – ۱۳۷۵/۰۱/۲۳ است ولی مانع از آن نیست که مدیران سخت کوش و ولایت پذیر! رسانه ملی آن را از آرشیو در بیاورند و به نویسندگان و کارگردانانشان ابلاغ کنند که دقیقاً ۱۸۰ درجه خلاف این صحبت‌ها را می‌خواهیم!
و بعد دستور بدهند که در اوج جنگ نرم، و در شرایطی که ۶۴ میلیون تومان پول کلیپ‌های اقتصاد مقاومتی که به اندازه یک سریال ۵۲ قسمتی پخش کردند را تا یک سال و نیم بعد نمی‌دهند؛ ۱۵ میلیارد بودجه صرف کنند که مبادا تاکیدات صریح رهبری بی جواب بماند!!! عجب تجاوبی،
این همه اعتماد به نفس و شجاعت از کجا می‌آید؟
غیر آن است که مطمئنند سامانه‌های اس سیصدی دارند که تندترین تاکیدات رهبری را هم می‌تواند خنثی کند!
دوستانی دارند که در حالی که قرار بوده شمشیر رهبری باشند، سپر رفقا از کار در آمده‌اند!
مشکل کجاست؟
کاسبان سادیست یا مدیران رسانه ملی یا کمی بالاتر؟
از دست این انحصار طلبان میان مایه بی هنر به کدام دعای ندبه پناه ببریم؟
****
گیریم با لطایف الحیل؛ با متهم کردن منتقدان به افراطی گری و هتاکی (تهمتی که فرهنگیان انقلاب از آل احمد تا آوینی با آن آشنایند) این موج را هم از سر گذراندید و سعه صدر و کظم غیظ رهبری را دستمایه شاهکارهای بعدی خود کردید؛ با بهت سرشار ازپرسش ده‌ها هزار فعال فرهنگی آتش به اختیار چه خواهید کرد که می‌پرسند چند گاندو قربانی عروس تاریکی شده و هزینه فرصت این سادیسم افسار گسیخته چه بوده است؟
دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟
ما در اوج جنگ نرمیم؟
رهبری به بسیج حداکثری در برابر تهاجم همه جانبه تبلیغاتی، رسانه‌ای، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فرمان داده است؟
صداوسیما قرار گاه جنگ نرم است؟
اگر عروس تاریکی یک خبط تصادفی است، اگر از دستتان دررفته است چرا با یک عذرخواهی ساده «مرّوا کراما» نمی‌کنید چرا اصرار دارید برای این شاهکار کارناوال راه بیاندازید، چرا اصرار دارید اعلام کنید که عروس تاریکی رابه سفارش شخص رهبری ساخته‌اید و حتی جزئیاتش را هم با شخص ایشان هماهنگ کرده‌اید و تأیید گرفته‌اید؟:
” در دیدار آقا با مسئولین در خصوص آسیب‌های اجتماعی ایشان می‌فرماید توقع دارند بحث آسیب‌های اجتماعی در صداوسیما گفتمان‌سازی شود و می‌گویند درگونه‌های مؤثر مثل سریال.
کارگردان ما خدمت آقا می‌رسند و می‌گوید سریالی با محوریت آسیب‌های اجتماعی داریم و در آن موضوعات حاشیه‌نشینی، اعتیاد، طلاق و خانواده زندانیان را کار کردیم و توضیح می‌دهند و اینکه زاویه دیدمان این است آسیب‌های اجتماعی را از زاویه کسانی که کمک می‌کنند ببینیم مثل کاراکتر سیاوش و ترانه و سهیل و سیمین در مدرسه و نه صرفاً به عنوان عامل جذابیت. آقا هم این روش و مسیر را تأیید می‌کنند”!!(گفت و گوی نویسنده سریال با خبرآنلاین)

ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید؟

*******
از این پس آنها که به قدرت سامانه‌های اس سیصدشان غره‌اند بدانند دوران بزن در رو گذشته است و آتش به اختیاران جبهه فرهنگی از خطوط قرمز رد شده‌اند و در دفاع از انقلاب اسلامی در برابر باندهای انحصارطلب‌؛ خطا نخواهند کرد و رفاقت آنها را به مصلحت انقلاب ترجیح نخواهند داد.
بعدالتحریر:
برای دوستانی که ممکن است در ذهنشان باشد که کاش ابتدا در خفا این تذکرات داده می‌شد می گویم همه مراتب نهی از منکر در طی نزدیک به دو دهه طی شده و بی اغراق در صدها مواجهه شفاهی و مکتوب حجت بر دوستان تمام شده است.

 

اندر باب “نقد پر ثمر” و کشتن گربه دم حجله “عروس تاریکی”/گفت‌وگویی بر سر راه‌های اصلاح و کارآمدترشدن رسانه ملی

۲۰ شهریور, ۱۳۹۸ | دسته‌بندی شده در نــامـــــــــــــهویژه

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر عزیزم حجت‌الاسلام رضا غلامی در نوشته‌ای از حقیر خواسته است که با آزادگی؛ حقی را که ضایع شده است جبران کنم و دست از اتهام ناروا زدن بردارم.

در این چند روز دوستان جوانی ازخیل فعالان فرهنگی را هم می‌بینم که از یک طرف به شوق آمده‌اند و از طرف دیگر نگران و گاه حیرانند که چه کسی درست می‌گوید؟ از همه، چه آن‌ها که موضع مرا ترجیح می‌دهند چه آن‌ها که دیگری را می‌پسندند برادرانه و صمیمانه می‌خواهم این گفت و گو‌ها را که احتمالاً هر چه پیش برویم ابعاد تازه‌تر و تفصیل بیشتری پیدا خواهد کرد؛ دقیق و با آرامش دنبال کنند تا انشاالله با تضارب آراء به درک روشن‌تری از وضعیت مدیریت فرهنگی در کشور برسیم. قاعدتاً در این مسیر ممکن است هر ناظری از ظن خود به احساس خوب یا بدی برسد و موضعی بگیرد. آن چه بر عهده این حقیر است آن است که تلاش کنم اصل مسئله گم نشود و انشاالله در نهایت؛ رسانه ملی و مدیریت فرهنگی کشور گامی رو به جلو بردارد.

و اما به غلامی عزیز مژده می‌دهم که دقیقاً دارم تلاش می‌کنم که به اندازه‌ای که در تضییع حق نقش داشته‌ام برای جبرانش قدم بردارم.
حق ضایع شده‌ای را که من می‌شناسم حق رهبری است که امروز گفته‌های بیست و سه سال پیشش هم (جلسه ۱۳۷۵/۰۱/۲۳) در رسانه ملی نه تنها اجرا نمی‌شود که نزدیک‌ترین دستگاه رسانه‌ای به او، در بی عملی و همراهی برخی بزرگواران، ۱۸۰ درجه خلافش عمل می‌کند.
حق ضایع شده دیگری که می‌شناسم حق ملتی است که برخی انحراف‌ها و ناکارامدی های رسانه ملی بسیاری ظرفیت‌هایش را به محاق برده و بسیاری فرصت‌هایش را ضایع کرده است.
فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الأئمَّةِ، فَأمَّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَأَمَّا حَقَّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ ….. وَأَنتُمْ بِاللَّه فی عِبادهِ تُکْرَمُونَ وَقَد تَرَوْنَ عُهودَاللَّه مَنْقوضَةً فَلا تفزَعُونَ وَأَنتُمْ لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُم تَفْزَعُونَ … لا فی مَنْزِلتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَلا مَن عَمِلَ فیها تُعینُونَ.
غلامیِ عزیز از یوم الحساب انذار داده و از این بابت از او متشکرم و صمیمانه می گویم خود را از این تذکرات بی نیاز نمی‌بینم و همه ما نیاز به مراقبت دائمی در مواضع و رفتارهایمان داریم، به او اطمینان می‌دهم در حد بضاعت ناچیز خودم انشاالله متوجه این تذکرات هستم و در کنار آن به خدا پناه می‌برم که پروای دیگران را جایگزین پروای او کنم که بی تقوایی؛ گاه از نشاندن پروای دیگران و ترس از آبرو و منافع خود به جای خشیت پروردگار آغاز می‌شود.

*******
غلامی عزیز گفته است که با جلیلی ” در لزوم اصلاح صدا و سیما و سایر مجموعه‌های فرهنگی- البته با روش صحیح- هم دل و هم نظرم”
و افزوده است که:
“از نظر من صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد.”
با تشکر از ورود این برادر عزیز به بحث؛ عرض می‌کنم خوشبختانه با ایشان در این که” صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد” هم نظرم و آن را حق ضایع شده نه ملت ایران که امت اسلامی می دانم. حق ضایع شده‌ای که کسی چندان نگرانش نیست و برای احقاقش احساس تکلیف نمی‌کند.
خوش بختانه تاکید این عزیز بر” لزوم اصلاح صدا و سیما و سایر مجموعه‌های فرهنگی- البته با روش صحیح-” را هم قبول دارم اما متاسفانه در تعریف “روش صحیح” یا در تطبیق مصداقی آن، با هم اختلافاتی داریم.
غلامیِ عزیز در دلنوشته‌اش، روش صحیح و ناصحیح را این گونه از دیدگاه خود توضیح داده است:
“سیاه و سفید ندیدن صدا و سیما،
لحاظ کردن موفقیت‌ها در کنار ایرادات،
و در کل، طرح نقدهای عالمانه و مشفقانه
همراه با پیشنهادات کارآمد و واقع بینانه
برای اصلاح سازمان صدا و سیما “
ویژگی‌های روش درست از نظر این عزیز است و گفته است: ” من این راه پرثمر را می‌پسندم و با هرکس که در این راه قدم بردارد، همراهم. “

برای این که معلوم شود تا این جا هم با یکدیگر هم نظریم و بنده نه فقط نظرا که عملاً به این گزاره وفادار بوده‌ام، فهرست بخشی از تجلیل‌ها و تشویق‌های فعالیت‌های مثبت رسانه ملی که در جشنواره مردمی فیلم عمار انجام شده را تقدیم می‌کنم:

1

2

3

4

5

البته تعداد تقدیرها و جوایز بیش از اینهاست و به عنوان نمونه به اینها اشاره شد.
حدود ده درصد از آثاری که در ۹ دوره به جشنواره مردمی فیلم عمار رسیده را بچه‌های متعهد صداو سیما ساخته‌اند و بیش از ۶۰ جایزه و تقدیر عمار به آن‌ها اختصاص یافته است و دوستانی ازصداسیما از چابهار تا چهارمحال رصد شده و از عمار جایزه گرفته‌اند. و اصلاً یک دلیل صراحت و قاطعیتم در برخی نقدها به صداسیما همین است که احتمالاً بیش از برخی مدیران منفعل و خودباخته سازمان، از ظرفیت‌های انقلابی درون آن مطلعم.
در ۵ سال اخیر بخش ویژه صداسیما در جشنواره ایجاد کرده‌ایم و در بعضی سال‌ها حتی به برنامه‌های رادیویی هم جایزه داده‌ایم.
ضمن آن که در سال‌های متعددی نکوداشت اصلی اختتامیه عمار به کارگردانان تلویزیون اختصاص داشته است:
داوود میر باقری؛ فرج الله سلحشور (رحمت الله علیه)، امرالله احمدجو (روزی روزگاری)؛ سیروس مقدم (پایتخت)
علاوه کنید به این‌ها ده‌ها جلسه‌ای که حقیر با کارشناسان، مدیران، تهیه کنندگان و … داشته‌ام و در حد بضاعت ناچیز خود تلاش کرده‌ام به ارتقای برنامه‌هایشان کمک کنم.
اتفاقاً روز تاسوعا وقتی که نامه پرمهر شما را دریافت کردم در جلسه‌ای بودم با یکی از تهیه کنندگان جوان که قرار است انشاالله میدان تازه‌ای بگشایند.
اگر برادر غلامی عزیز یا هر فرد دیگری، مجموعه‌ای یا فردی را خارج از رسانه ملی سراغ دارد که به اندازه عمار، کارهای خوب صداو سیما را رصد کرده و از آثار و عناصر آن تقدیر کرده باشد معرفی کند.

وقتی کارنامه منتقدان به قول شما ” سیاه نما، درشت گو، اتهام زن و نامودبِ” رسانه ملی پر است از تشویق‌ها و تجلیل‌های مکرر نسبت به اقدامات مثبت سازمان؛ معلوم است که کارنامه دوستان سفید‌نما، ظریف‌گو، اتهام‌نزن و مؤدب این رسانه چگونه است.
در مجموع معتقد نیستم که مدیران رسانه ملی دچار کمبود تشویق از سوی ناظران‌اند.
دیدید که حتی نماینده “نیروی محترم انتظامی ” که در عروس تاریکی آن قدر تاریک و بی خاصیت تصویر شده بود (که داد مردم هم درآمد) در میزگرد نقد؛ “ما رایت الا جمیلا ” گویان؛ به تجلیل و تشویق رسانه ملی پرداخت.
مدیرانی که حتی برای سریال عروس تاریکی نوشابه باز می‌کنند و در میزگرد نقدش اجازه حتی یک کلمه نقد فرمی یا محتوایی سریال را نمی‌دهند و آن را سراسر نور و کاملاً موفق می‌نمایانند، احتمالاً بر خلاف نظر دوست عزیزم آقای غلامی بزرگوار؛ خیلی از کمبود تشویق و تجلیل در رنج نیستند. و اصلاً چه تشویقی بهتر از ابقای مدیریت‌های هشت ساله و ده ساله و پانزده ساله و بیست و شش ساله؟

پس اگر مشکل این مدیران؛ کمبود تشویق نیست چرا ” صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد”؟!
اخیراً در بخش تاریخ شفاهی دفترمطالعات جبهه فرهنگی، داریم روی نمونه‌های موفق پیشرفت در جمهوری اسلامی کار می‌کنیم. کتاب‌های “داستان رویانا” و “آرزوهای دست ساز” نشان می‌دهد که موفقیت چقدر محتاج تشویق و چقدر نیازمند عزم است. آیا تشویق بدون عزم راهی به جایی خواهد برد؟
یک بار دیگر این جمله مشترک حقیر و برادرجوان‌ترم رضا غلامی را مرور کنیم:
“صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد”
با چند پرسش سعی می‌کنم ابعاد این گزاره را روشن‌تر کنم:

۱_ اگر صنایع نظامی ما همپای نیازها و ظرفیت‌های انقلاب و نظام رشد نمی‌کرد امروز وضعیت ما در مواجهه با ابرقدرت‌ها چگونه بود؟
آیا اصلاً فرصت این را داشتیم که از رشد نکردن صنایع نظامی همپای انقلاب؛ اظهار تأسف کنیم و راجع به روش‌های درست و نادرستِ انتقاد از صنایع نظامی با هم گفت و گو کنیم؟ آیا نظامی باقی مانده بود که حالا بعضی منتقدین، بعضی دیگر را به رعایت ادب و تقوای الهی توصیه کنند؟
حالا به قول برادر غلامی، همین اتفاق (یعنی عدم تحول جدی) در بزرگترین و مهم‌ترین دستگاه رسانه‌ای کشور افتاده است. حوزه‌ای که اتفاقاً اصلی‌ترین و پر ظرفیت‌ترین حوزه انقلاب اسلامی بوده است. این تناظر معکوس چگونه اتفاق می‌افتد که در جایی که بیشتر ظرفیت داریم کمتر موفقیم؟!!

۲_ آیا اهمیت و حساسیت رسانه ملی و جنگ رسانه‌ای، خیلی کمتر از اهمیت و حساسیت صنایع نظامی است؟
خسارتِ ناکارامدی در این دستگاه عظیم رسانه‌ای که به قول برادرمان ” خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد” چقدر است؟
غلامی عزیز از نقد “واقع بینانه” سخن گفته است. آیا می‌توانم ادعا کنم که بخش مهمی از این واقع بینی؛ دیدن ابعاد واقعیِ خسارتی است که با عقب افتادن آن “تحول جدی و همه جانبه” ایجاد می‌شود؟
بنیادی، پژوهشکده‌ای، موسسه‌ای، کارشناسی، دبیر کمیسیون فرهنگی‌ای هست که دغدغه داشته باشد مؤدبانه و واقع بینانه ابعاد این خسارت را محاسبه و اعلام کند؟ شما یک خواسته شخصی را با این برادرت درمیان گذاشته‌ای؛ من هم این خواسته را با شخصیت حقوقی شما در میان می‌گذارم: محاسبه و اعلام میزان خسارتی که با عقب افتادن آن تحول جدی و همه جانبه تاکنون به اکنون و آینده انقلاب و جامعه و نظام وارد آمده است.
با عذرخواهی از غلامی عزیز شاید چون بیش از او کار میدانی رسانه‌ای و هنری کرده‌ام ابعاد این خسارت را بسیار هولناک‌تر از آن می‌بینم که وقت فریاد زدن نگران این باشم که آهنگ صدایم گوش مدیران مؤدب رسانه ملی و پشتیبانان معنویشان را اذیت نکند.
متاسفانه معتقدم نام دیگر “عدم تحول جدی و همه جانبه” ای که برادر غلامی با لحن مؤدب خود به آن اشاره کرده “فرصت سوزی بزرگ” است.”فرصت سوزی” علیه ظرفیت‌های رسانه‌ای و هنری انقلاب که هر روز و لحظه به لحظه دریغ بیشتری را بر می‌انگیزد. تفصیل این ادعا را قبلاً در بحث‌های گوناگونی مطرح کرده‌ام که بخشی از آن به زودی در کتاب “عبور از سینمای سانسور” منتشر خواهد شد.
۳_ دوباره بخوانیم: “صدا و سیما پا به پای انقلاب اسلامی رشد لازم را پیدا نکرده و خیلی وقت است که به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد”
این “خیلی وقت” یعنی چقدر؟
چند هفته؟ چند ماه؟ یک سال؟ دو سال؟ ده سال؟ پانزده سال، بیست سال؟ بیست و شش سال؟ بیشتر؟ چقدر؟
اجازه دارم بپرسم چرا” خیلی وقت است که صداوسیما به یک تحول جدی و همه جانبه نیاز دارد” اما محقق نشده است؟
نمی‌دانند؟ نمی‌توانند؟ نمی‌خواهند؟ …
اگر سازمان صداوسیما در کمتر از ۱۸ ماه می‌تواند به نتیجه برسد که مثلاً سرافراز به درد ریاست رسانه ملی نمی‌خورد (احتمالاً نقدهای تند حقیر در دوره اقای سرافراز را که به شدت مورد استقبال و تشویق برخی بزرگواران هم قرار می‌گرفت، یادتان نرفته است) چطور در بیش از ده سال نه تنها به نتیجه نمی‌رسد که فلان ضدانقلاب و فلان سکولار معاند و فلان سادیست بی‌هنر و …. به درد رسانه ملی نمی‌خورد بلکه سال به سال بر ارج و قربشان در سازمان هم اضافه می‌شود. آیا این نتیجه همان جریان نقد مؤدبانه و پرثمر است؟ آیا دارم اتهام می‌زنم؟ شما که خبر داری که چه خبر است.
یک نمونه‌اش دعوت از فلان کارگردان ضدانقلاب که فیلمش به خاطر فحاشی به انقلاب اسلامی توقیف شد و از معاونت سیما یک سریال ضعیف و کم مخاطب امّا ۷ میلیاردی! جایزه گرفت و بعد که نقد مؤدبانه و واقع بینانه کردیم صدایش کردند که بیا این چند میلیارد دیگر را هم بگیر و سری دومش را هم بساز! و سفیر انگلیس در ایران هم از این اقدام تقدیر کرد!
برادر غلامی عزیز! دوربین مخفی تعریف نمی‌کنم، خود شما دقیقاً در جریان این ماجرا هستی. بین خودت و خدا قضاوت کن واقعاً اگر اراده‌ای در بعضی بزرگواران برای مقابله با این وضعیت وجود می‌داشت از مانع شدن عاجز بودند؟! من به این وضعیت فاجعه آمیز می گویم: رفیق بازی و ترجیح مصلحت دوستان بر مصلحت انقلاب. یا سپر دوستان بودن به جای شمشیر آقا بودن. از این نام گذاری ناراحتی؟ شما نام دیگری رویش بگذار تا ما هم یاد بگیریم. و از این گام‌های بلند و منحصر به فرد؛ کم در خاطر نداریم.
و به وضوح می‌بینم که اگر جریان “نقد مؤدب و واقع بینانه و پرثمر” ادامه پیدا کند در آینده نه چندان دور؛ طوری منکرها به معروف و معروف‌ها به منکر تبدیل می‌شود که ملاک موفقیت رسانه ملی نه انقلابی خواهد بود نه اسلامی و نه حتی ملی. و حتی اگر عناصرتازه ای هم وارد رسانه ملی شوند مجبورشان کنند که با نرم افزار و ادبیات سکولار مدیریت کنند و برای خود موفقیت استانداردِ آقایان بتراشند.

۴_ برادر غلامی بدون این که توضیح بدهد در ایجاد آن تحولِ لازم چرا این همه تاخیرشده، با رد سیاه نمایی بمثابه راهی نافرجام؛ راه ایجاد تحول از نگاه خود را این چنین توضیح می‌دهد:
“راه دیگر، سیاه و سفید ندیدن صدا و سیما، لحاظ کردن موفقیت‌ها در کنار ایرادات، و در کل، طرح نقدهای عالمانه و مشفقانه همراه با پیشنهادات کارآمد و واقع بینانه برای اصلاح سازمان صدا و سیماست. من این راه پرثمر را می‌پسندم و با هرکس که در این راه قدم بردارد، همراهم”
سخن در مورد پیشنهادهای کاربردی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب و نمونه سازی های انجام گرفته را به مجالی دیگر وا می‌گذارم اما
می‌پرسم شما راه “پرثمر” خود را چند وقت است که دنبال می‌کنید؟
چند روز؟
چند هفته؟
چند ماه؟
قاعدتاً جواب منفیست و خیلی بیش از این‌هاست، چون گفته‌اید: “من جزء منتقدان قدیمی صدا و سیما هستم و دوستانی که با بنده آشنایی دارند از نقدهای صریح و البته مؤدبانه و واقع بینانه اینجانب به صدا و سیما بی‌اطلاع نیستند.”
قدیمی یعنی چقدر؟ فی المثل اولین نقد سینمایی حقیر سال ۱۳۶۹ منتشر شده است، و متاسفانه در همان زمان هم به قول شما بی‌ادبی و بی‌انصافی و اتهام‌زنی در آن موج می‌زد. آخر ما الگوهایی داشتیم که وقتی می‌خواستند سینمای ایران یا فضای رسانه‌ای یا فی المثل صداوسیما را نقد کنند می‌نوشتند: “
آقای رئیس!
حضرات اداره کننده صدا و سیما که تحت مدیریت شما هستند، با یک دست بچه‌های مسلمان و روح انقلاب و جهاد و ایثار را، منزوی می‌کنند و با دست دیگر به جذب و جلب عناصر مساله‌دار و معاند با انقلاب می‌پردازند و به ترویج دگراندیشان همت می‌گمارند…..
این افراد جز ضدیت و عناد آشتی‌ناپذیر با باورهای اصیل و خدمت به جریان منحط فرهنگی چه گلی بر سر این ملت و کشور زده‌اند که باید مورد توجه گردانندگان صدا و سیما باشند اما بچه‌های ترکش خورده و جبهه‌رفته و نیروهای خودی مطرود باشند؟ و این طرد آنقدر شدید باشد که سیمای منسوب به جمهوری اسلامی برای بایکوت کردن آن‌ها، دست به دروغگویی آشکار بزند….. به راستی آیا دردآور نیست که سیمای جمهوری اسلامی عرصه نمایش سریال‌های آبکی و سبک داخلی نظیر “تعطیلات نوروزی” و “چراغ خانه” و همچنین جولانگاه سریال‌های خارجی ساخت شبکه‌هایی چون “بی‌بی‌سی” شود و در تبلیغ و ترویج و معرفی آنها سنگ تمام بگذارد اما با سریالی که در ارتباط با “بوسنی هرزگوین” این بزرگترین مسئله روز جهان اسلام، تهیه و ساخته می‌شود، اینگونه برخورد و رفتار نماید؟
جناب آقای محمد هاشمی، رئیس محترم!
شاید عجله کنید و با اتخاذ یک موضع متدینانه و مقدسانه ما را متهم به شهرت طلبی و نام جویی و ریاکاری کنید اما اکنون ما را از این اتهام باکی نیست. ما این اتهام را هم روی کوهی از اتهامات دیگری که بر ما و امثال ما می‌بندند اضافه می‌کنیم. ولی امروز احساس می‌کنیم که باید مهر سکوت را بر لبانمان بشکنیم و مظلومیت‌مان، که نه مظلومیت ما تهیه‌کنندگان و سازندگان سریال “خنجر و شقایق” بلکه مظلومیت همه بچه‌های حزب اللهی سال‌های پرفراز و فرود انقلاب اسلامی‌مان را فریاد کنیم و به مردم اعلام کنیم که روح انقلاب و جهاد و ایثار در مهمترین و عظیم‌ترین رسانه انقلاب و نظام، یعنی “صدا و سیما” منزوی است و دارندگان این روح و روحیه مطرودند.
با همه این اوضاع و احوال به همکاران محترمتان بگویید که اگر به امید مأیوس کردن نیروهای حزب‌اللهی و جبهه رفته دست به اتخاذ چنین شیوه‌هایی می‌زنند، سخت به بی‌راهه می‌روند. این نیروها تنها با رسیدن آجالشان و تقدیم ارواحشان به حضرت ملک‌الموت، به آخر خط می‌رسند و عرصه را خالی می‌کنند و به قول شهید همت، “حاشا که بچه مسلمان میدان را خالی کند”

برادر غلامی عزیز! می‌بینید که متاسفانه سیاه نمایی و اتهام زنی و به قول شما “له کردن مدیران”؛ (مدیرانی که منصوب ولی فقیه هم بودند) در آن موج می‌زند.

البته آن زمان هم خوشبختانه مثل همین حالا این قدرها مملکت بی در و پیکر نبود و همین الگویِ بی‌ادب و غیر واقع‌بین ما را به دادگاه احضار کردند ولی متاسفانه امکان مجازاتش را پیدا نکردند چون با رانت شهادت از مرز فکه گریخت و دنیا را به مؤدب‌های منصف اتهام نزن پرثمر واگذاشت. انشاالله در روز جزا هم آوینی شهید را الگو قرار می‌دهیم و هر پاسخی داد ما هم همان را تکرار می‌کنیم.
خلاصه؛ قدیمِ ما بر می‌گردد به حدود سی سال پیش.
قدیم شما کی است؟
فرموده‌اید ۱۴ سال است که …؛ اگر همان را مبدأ تاریخ بگیریم
اتفاقاً همان سیزده چهارده سال پیش بود که حقیر و تحریریه چهارم مجله سوره به خاطر انتشار پرونده‌ای در نقد صداوسیما در شماره ۲۹ مجله سوره؛ رسماً از حوزه هنری اخراج شدیم. یادتان که هست؟
یعنی وقتی که پرونده نقد بی ثمرو بی‌ادبانه و سیاه‌نمای ما (که متن‌هایش موجود است و می‌شود دید منتقدین این نقدها خود چقدر منصف‌اند) بسته شد؛ تازه نقد پرثمر شما آغاز شد.
برای اینکه فاجعه مشخص‌تر شود خوب است در نظر آورید که ۱۴ سال پیش، بچه‌هایی که امسال وارد دانشگاه می‌شوند پیش دبستانی هم نمی‌رفتند!
و حالا خودتان بعد از چهارده سال نقد پر ثمر و علیرغم ” گام‌های بزرگ و منحصربه فردی برای اصلاح و تقویت صدا و سیما در چارچوب تفکر انقلاب” می‌فرمایید: در صداوسیما تحول جدی و همه جانبه ای که لازم بوده انجام نشده است.
در تمام دورانی که نقد مؤدبانه رسانه ملی جریان داشته است چند نسل از مواهب یک رسانه درست و انقلابی محروم شده‌اند؟
اجازه دارم بپرسم آن حداقل ۱۴ سال نقد پرثمر و آن گام‌های بزرگ و منحصر به فرد، چگونه حتی از مخالفت با رونمایی از فاجعه‌ای چون عروس تاریکی عاجز بوده است؟
ببخشید؛ شاهکاری چون عروس تاریکی!
۱۴ سال نقد پرثمر و مؤدبانه در عالی‌ترین سطوح؛ به ایستگاه عروس تاریکی رسیده است؛ چند سال نقد پرثمر و مؤدبانه دیگر لازم است که رسانه ملی جمهوری اسلامی را به نصف یا یک دهم آن چه رهبری به تفصیل و روشنی تبیین کرده است برساند؟
تاکید می‌کنم عروس تاریکی نه یک خطای خُرد و تصادفی که همان بزنگاهی‌ست که واقعیت رها شده و بی‌صاحاب صداسیما در آن به روشنی متجلی شده است و سراسیمگی حضرات در به در و دیوار زدن در دفاع از این زاییده طبیعیِ سیستم؛ کاملاً منطقی و قابل فهم است. من، شما و همه دیگر دلسوزان را به یاری می‌طلبم و نوید می‌دهم اگر یقه حضرات را در این فقره رها نکنید به نتایج مبارکی خواهیم رسید و البته با شگردهای تیم حرفه‌ای و ریاکار و خشن رفقا در گریختن از چنین مهلکه‌هایی ناآشنا نیستم و خود را آماده خنجرهای بیشتری کرده‌ام. بمنه و کرمه.
اما گیرم که با چوب اخلاق؛ گربه را دم حجله عروس تاریکی کشتند با خیل موش‌هایی که انبار گندم رسانه ملی را قرق کرده‌اند چه می‌کنند؟ با نقد مؤدبانه و پرثمر دفعشان می‌کنند؟

۵_ برادر و هم‌ولایتی عزیز! در من هم مثل شما آن رگ بیرجندی مصالحه‌جو و مؤدب، هنوز می‌زند و اگر برای شما عمر آن آشنایی به ۱۴ سال می‌رسد برای حقیر این افتخار از ۱۸ سال هم بیشتر است. علاقه شخصی حقیر به آن بزرگوار بیشتر از شما نباشد کمتر نیست آن قدر که پای خاطراتش از حاج اقای دولابی گریه هم کرده‌ام؛ مخلصیم گفتن و ارادت داریم شنیدنِ بنده با ایشان احتمالاً از شما هم بیشتر بوده است، خودش هم می‌داند آن جا که سربازی آقا را کرده، به طیب خاطر نوکری‌اش را کرده‌ام اما هم برای عقل خودم و هم مهم‌تر از آن برای حق مردم و سرنوشت انقلاب قطعاً ارزشی بیش ازاین رفاقت قائلم و حتماً بعد از سال‌ها و با طی کردن همه مراتب امربه معروف که خود شما هم در جریانی؛ نه حق؛ که وظیفه خودم می‌دانم یک خطر بسیار بزرگ در مسیر انقلاب را علنی تذکر بدهم .
شب‌هایی که می‌دیدم چگونه‌گویی ماموران سی آی ای تفنگ‌هایشان را از دریچه سیمای جمهوری اسلامی به سوی فرزندان من و ده‌ها میلیون ایرانی دیگر نشانه رفته‌اند از خودم پرسیدم وقت فریاد زدن نرسیده است؟!
با این همه باز هم دم فروبستم و به نهی از منکر غیرعلنی اکتفا کردم، خود شما شاهد بودی که با اینکه هیچ بهانه‌ای وجود نداشت اقدامی نشد تا جایی که دست اندرکاران سریال با وقاحت و رسماً؛ کارناوال راه انداختند و اعلام کردند این سریال را به سفارش شخص رهبری ساخته‌اند و برای جزییاتش هم تأیید شخص ایشان را گرفته‌اند!
مگر گاندو را به هر دلیل بایکوت نکردید؟ مگر به همه واحدهای صداسیما ابلاغ نشد که حتی یک کلمه در نعت گاندو نباید پخش شود؟
اصلاً رفتارتان با گاندو درست؛ این جور کارناوال راه انداختن برای عروس تاریکی و منتسب کردنش به رهبری چرا؟!
ده روز گذشت و غیرت هیچ کس نجنبید و خامنه‌ای آن قدر برای کسی از خیل به جوش و خروش آمدگان امروز، اهمیت نداشت که چنین تهمتی را از او دور کنند.
از قرار معلوم بیت برای دوستان، اهمیتی بیش از صاحب البیت یافته است!
یکی از چهره‌های رسانه ملی رسماً اعلام می‌کند عروس تاریکی به سفارش شخص رهبری ساخته شده و جزئیاتش را هم ایشان تأیید کرده‌اند و کسی کوچکترین عکس العملی از ما برای دفع این تهمت نمی‌بیند.
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن وین آب‌های ناگوار
تعجب می‌کنم در دفاع از یک شخص این همه سراسیمه می‌شوید که حتی تاسوعا، عاشورا هم آتش بس نمی‌دهید؛ متنی اینچنین منتشر می‌کنید ولی من چه بگویم که درست یا غلط نه یک شخص؛ که انقلاب را به خاطر تعارفات فردی و این جور رفاقت‌ها در معرض اتهام می‌بینم.
اگر ده‌ها میلیون ایرانی توسط بمب افکن‌های رسانه ملی مورد هجوم توهمات سادیستی قرار بگیرند آن قدر به خروش نمی‌آییم که یک نفر به درست یا غلط مورد اتهام قرار گیرد.
أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَقْرَعُونَ
ثانیاً کدام اتهام؟ گفته‌ام فلانی و فلانی و فلانی در فلان مدرسه با هم همکلاسی بوده‌اند و به طور کاملاً اتفاقی دو دهه است که مدیریت صداسیمای ناکارامد، دست این همکلاسی‌هاست.
خوب بگویید خیر نبوده‌اند، مثلاً آن یکی چهارم جیم بوده این یکی چهارم الف.
مباهله که نمی‌کنیم برادر!
من برای حرفم دلیل می‌آورم شما دلایل سست مرا با اطلاعات درست‌تر و دقیق‌تر رد کنید.
رفیق بازی و انحصار طلبی نکرده‌اند؟ سلّمنا!
فهرست مدیران ارشد سازمان و جایگاه‌های حساس آن را پیش رو بگذارید و خیلی ساده نشان بدهید که در رده‌های بالای معاونت سیاسی و معاونت سیما در ۲۶ سال گذشته چه گردش نخبگانی وجود داشته است؟
همین سیما فیلم که سالانه سیصد چهارصدمیلیارد تومان بودجه دارد در پانزده سال گذشته توسط چه کسانی اداره شده است؟
بنده در یادداشت پیشین ادعا کرده‌ام: ” هم قسم شده‌اند نگذارند مدیریت رسانه ملی از چنگ بچه‌های خانی آباد و نازی آباد خارج شده و به دست دشمنان اسلام بیفتد! “
شما می‌فرمایید این اتهام است؟ یعنی معتقدید دوستان اجازه داده‌اند مدیریت رسانه ملی از دستشان خارج شده و دست دشمنان اسلام بیافتد؟
این‌ها که بحث تحلیلی نیست برادر، بحث خبری است، و مثل آب خوردن می‌توانید اثبات کنید که خیر! ببینید در این مقطع از دست این دوستان خارج شده و به چنگ دشمنان اسلام هم افتاده است! یا فی المثل تذکر بدهید که دروغ گفتی و تیم شهر ری را از قلم انداخته‌ای!

اقول و ذمتی بما اقول رهینه، دوباره از بند بند یادداشت پیشین دفاع می‌کنم و به عنوان یک کارشناسِ کوچکِ عرصه فرهنگ، دوباره ادعای خود را فریاد می‌زنم: آن‌ها که قرار بوده در نسبت با صداسیما شمشیر آقا باشند بیشتر سپر رفقا هستند و البته توجیهات و بهانه‌های خودشان را هم دارند. آن‌ها واقعاً اعتقاد دارند که خودشان و دوستانشان در کارامدی و عمق و مدیریت؛ خیرالموجودین‌اند. اما اگر وضع به همین منوال پیش برود روز به روز جریان سکولار پیش‌تر خواهد آمد و دین و هویت و فرهنگ و جامعه بیشتر آسیب خواهد دید تا جایی که امکان جبران منتفی شود.
گفته‌اید از حرکت‌های انقلابی (مثل عمار) حمایت شده، بسم الله، به عنوان نمونه مذاکرات مربوط به اول اسفند ۹۱ را درباره دیدار عماری‌ها با آقا را با هم ببینیم تا حقیر هم دستخط حضرت ایشان را در مورد همان جلسه منتشر کنم و معلوم شود نظر دوستان مبنی بر مخالفت با انجام این دیدار با آن ترکیب و اگر انجام شد، بایکوت کامل آن؛ چه نسبتی با نظر آقا داشته است!
یادی هم بکنیم از برادر عزیزمان حسن عباسی که خدا در این روزها از شر شیاطین حفظش کند که نامش در کنار نادرطالب زاده و ابوالقاسم طالبی و… در فهرستی بود که حضرت آقا فرمودند از دیدارشان مسرور خواهم شد و البته بعضی دوستان نظر دیگری داشتند. و صحبت‌هایش در حضور آقا مورد توجه ایشان قرار گرفت، آیا اگر او هم به جای توهین به وزیر اطلاعات در وهن امام زمان چیزی می‌نوشت مثل بعضی‌ها به جای کنج زندان؛ ده‌ها میلیارد تومان امکانات بیت المال در اختیارش قرار می‌گرفت و هزارها ساعت آنتن رسانه ملی جمهوری اسلامی تقدیمش می‌شد؟
و از این گام‌های بزرگ و منحصر به فرد؛ کم در خاطر ندارم.
خلاصه حرف حقیر این است:
نمی‌شود کشوری انقلابش اسلامی وفرهنگی؛ و رهبرانش خمینی و خامنه‌ای باشند و جریان قدیمی ِنقدِ به قول شما پرثمر و واقع بینانه رسانه ملی هم وجود داشته باشد و بعد از ۴۰ سال این وضع رسانه ملی‌اش باشد.
یک جای کار عیب دارد و حقیر نظر خودم را گفته‌ام که عیب کار را در کجا می‌بینم. نه خدای نکرده دشمنی یا کوچکترین غلّی در دل از برادری دارم و نه فضایل و کارامدی‌های کسی را انکار می‌کنم.
بعضی دل بچه حزب اللهی‌ها را می‌لرزانند که اگر به فلانی انتقاد کنی به رهبری ضربه می‌خورد.
پس در دعوای آقایان یزدی و لاریجانی یا دو نفردیگر در داخل بیت هم نه تنها سکوت کنیم بلکه اصلاً قضاوت نکنیم چون بالاخره به اثبات عیبی در یکی از منصوبین آقا خواهد رسید و العیاذ باالله مگر می‌شود کسی سال‌ها منصوب آقا باشد و عیب هم داشته باشد؟
پاسخ بنده این است: رهبری هم به تبعیت از رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) افراد را به خاطر نقاط قوت و فضایلشان در مناصب نصب می‌کند و نگه می‌دارد و در هیچ حکمی نیامده است:” به خاطر نقاط ضعفی که در شما سراغ دارم جنابعالی را منصوب می‌کنم”! ترمیم نقاط ضعف هم با سازوکار امر به معروف و نهی از منکر و تواصی و موعظه و … ممکن می‌شود.
در این فقره هم بنده بعد از نزدیک به بیست سال همراهی با نقاط قوت، به این نتیجه رسیده‌ام که در مورد نقاط ضعف؛ مراتب امر به معروف و نهی از منکر را طی کرده‌ام و وظیفه دارم تذکراتم را در همین حد علنی کنم.
در این زمینه نامه برادرم اقای غلامی عزیز الگوی خوبی است. او اگر چه می‌داند جلیلی نامی ممکن است در جایی مشمول لطف بزرگی بوده باشد ولی وقتی می‌بیند مرتکب رفتاری شده که آسیبش عمومی است و حقی از کسی ضایع شده، شجاعانه به میدان می‌آید و بعد از یک پیامک مجازی درنگ را جایز نمی‌داند ودر روز تاسوعا وظیفه نهی از منکر خود را با موصوف کردن مجرم و رفتارش به سیاه نما، بی‌ادب، مخالف اخلاق و شریعت اسلام و تفکر انقلابی، بی انصاف، نُرم شکن و… ادا می‌کند.
من هم تقریباً همین کار را کرده‌ام با این تفاوت که این بار حقی که ضایع شده نه حق یک عزیز؛ که حق یک امت و امامشان، و مدتی که برای طی مراتب نهی از منکرگذشته؛ نه دو، سه روز که حدود بیست سال بوده است.
پانصد سال نگذشته است؛ آیا همین دو سه سال پیش نبود که در حالی که ما نقدهای تند خود به برخی برنامه‌های دوره آقای سرافراز را غیر علنی به مراجع ذیربط منتقل می‌کردیم؛ برخی دوستان اصولگرا و ولایی علیه ایشان کانال راه انداخته بودند و در حالی که منصوب آقا بود وآقا بیشترین صفات مثبت در بین روسای سازمان در سی سال گذشه را در مورد ایشان به کار برده بودند برای فروانداختنش تلاش می‌کردند و جالب اینکه نه من نه آقای غلامی نه هیچکدام از بزرگوارانی که امروز نگران انتقادات وحید جلیلی‌اند به ذهنمان نرسید که حمله به سرافراز منصوب رهبری در آن جایگاه مهم؛ به معنای زیر سؤال بردن رهبری است.
متاسفانه یا خوش بختانه این روزها در حال و هوای محرم آن قدر با یاد علیرضا دهیار و اصغرکهدویی و قاسم رئیس‌الساداتی و سید اسماعیل موسوی خوشم که دیگر با خطابه‌های اخلاقی دوستان گریه‌ام نمی‌گیرد. تصاویرشان را در ذهن مرور می‌کنم و برای ادامه راه نیرو می‌گیرم و به هیچ خداقوت و به به و چه چهی هم نیاز ندارم، همان طور که در این فقره نسبت به لومه لائمان هم بی حس شده‌ام.
مختصر آبروی ناچیزی را هم که داشتم فدای فردایِ کودکانِ شهدای مدافع حرم؛ که تعارفات و رودربایسی‌های ما؛ ایمان و آرمان پدران شهیدشان را در مخاطره قرار داده است.
در نقد خود بر حقیر، آیه قرآنی هدیه کرده‌اید که فکر می‌کنم باید آن را به خودتان برگردانم.
وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
این آیه شریفه می‌فرماید مبادا به خاطرنزدیکی ورفاقت با کسی عدالت را رعایت نکنید و فقط فضایلش را ببینید.
احتمالاً برای حقیر مثلاً باید آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ را تذکر می‌دادید که البته آن هم در مورد حقیر تا آنجا که به خودم مراجعه می‌کنم مصداقی ندارد چون کدورت قلبی نسبت به کسی ندارم.
شاید از همه بهتر آیه آخر سوره مجادله باشد که حزب الله را معرفی می‌کند و می‌گوید حزب اللهی‌ها بر سر رد شدن از خطوط قرمز آرمانی و الهی و باند بازی حزب اللابی‌ها با احدی مجامله نمی‌کنند.
رَضِیَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ۚ أُولٰئِکَ حِزبُ اللَّهِ ۚ أَلا إِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ المُفلِحونَ
محتاج دعای خیر مادران شهدا؛ کوچک‌ترین سرباز رهبری. وحید جلیلی

 

خود سلامت چیست جز ترک سلامت داشتن

سومین پنج هزار کلمه‌ای وحید جلیلی درباره لزوم اصلاح رسانه ملی و نکاتی راجع به اظهارات آقای صفار هرندی

تقدیم به شهید حجت الاسلام مهدی مطلبی

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّک رَءُوفٌ رَحِیمٌ.

بحمدالله دوستان زیادی برای مقابله با انتقاد از یکی از معاونانِ محترم و عزیز دفتر رهبری بسیج شده‌اند و در حال تولید فکر هستند و داریم حتی به قرائت‌های تازه‌ای از نظریه ولایت فقیه می‌رسیم که در آن منویات رهبری و راهبردهای ولی فقیه؛ اهمیتی به مراتب کمتر از مصالح ِیکی از هفت هشت معاون دفتر رهبری دارد و ولی فقیه را نه حاکم بر نیروهای اجرایی بلکه ذیل آنها می‌خواهد.

 برادر صفار هرندی عزیز به میدان آمده و در برابر ده هزار کلمه نقد حقیر بر عملکرد صداوسیما و سازوکارهای نظارتی و مدیریتی آن در سطوح مختلف؛ سعی کرده با یک متن ۲۵۰ کلمه‌ای سر و ته ماجرا را هم بیاورد.

این هم مدل جدیدی از پاسخگویی است که بی هیچ توجهی به استدلال‌ها و دغدغه‌ها، صوفیانه، تذکره‌الاولیاء بنویسیم و “ما فیلیم و او پشه” راه بیندازیم که جوابش را البته قبلاً در کتاب ادبیات دبیرستان خوانده‌ایم.

متاسفانه یا خوش‌بختانه دوران بزن در رو گذشته است و نمی‌شود ده‌ها میلیارد تومان امکانات رسانه ملی را ۱۸۰ درجه خلاف دستورات صریح رهبری به نور چشمی‌ها هبه کرد و با اطمینان به برخی پشتوانه‌های معنوی برای منتقدان و ناهیان از منکر شکلک درآورد یا مسخره‌تر از آن به ضدیت با رهبری متهمشان کرد.

به نظر می‌رسد اگر برادر بزرگوارمان آقای صفارهرندی به آیه‌ای که در آخر متنشان آورده‌اند اطمینان داشتند این چند روز این همه به زحمت نمی‌افتادند که دوستانی را که در مقام مقایسه حتی کسری از اطلاعات متنوع مرا در موضوع مورد بحث ندارند این چنین قربانی سیاست بازی محافظه کارانه خود کنند و مجابشان سازند که آبرویشان را به میدان مقابله با نهی از منکر بیاورند.

برادر عزیزمان آقای صفار چنان از عمود خیمه انقلاب سخن می‌گوید که اگر کسی نداند فکر می‌کند افقی برای حمایت از ولایت جز محافظه کاری کلاسیک که صاحبان نظریه “حتّی” آن را نمایندگی می‌کنند وجود ندارد. در ادامه همین بحث به “نظریه حتّی” و تاثیراتش در مسیر تکاملی انقلاب خواهیم رسید.

بنازم رهبری را که با فرمان عام خود آتش به اختیارها را به جان ستادهای بی عرضه پرمدعا انداخته است؛ ستادهایی که از فرط وزانت؛ قدرت تحرکشان را از دست داده‌اند و فقط زبانشان در دهان می‌چرخد و تنها برای مهار ناهیان از منکر و دفاع از کارنامه خالی یا پراشتباه خود (در موضوع مورد بحث) هیجان زده می‌شوند و به تکاپو می افتند؛ همین تحرکی را که این روزها از سوی برخی شاهدیم اگر در بعضی مسئولیت‌ها و مأموریت‌های اصلیشان به کار می‌گرفتند جلو بسیاری خبط‌ها و فاجعه‌ها در رسانه ملی گرفته می‌شد.

در یکی از اولین دیدارهای آقای صفار در جبّه وزارت با عمود خیمه ولایت؛ ایشان دو نام را با آقای صفار در میان گذاشتند؛ خوبست اول بین خود و خدای خود پاسخ بدهند که سرنوشت آن توصیه بعد از ۱۳ سال به کجا رسید؟ وبعد برای حقیری چون من دم از ولایت پذیری بزنند. شما ولایت پذیرهستید آقای صفار؟! برادر عزیز و بزرگوارم؛ در ادامه قصه‌هایی برایتان خواهم گفت تا شما که ولایت سنج همه شده‌اید به خودتان هم در این فقره نمره‌ای بدهید. تمام این دعوا بر سر همین است که بین ولایت پذیری نمایشی و تشریفاتی و بگذارید بگویم اشرافی با ولایت پذیری واقعی و میدانی و صفّی، فرسنگ‌ها فاصله است. به عنوان کوچکترین سرباز جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که از بندر لنگه و برازجان تا اهر و کرمانشاه تا بجنورد و نیشابور و زابل و میناب و یزد و شیراز و کاشان و سبزوار وایذه و کلیبر و بیرجند و … را شهر به شهر رفته‌ام و از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های جبهه فرهنگی انقلاب مطلعم و شاید برادر بزرگوار و پیشکسوتمان آقای صفار، کسری از اطلاعات حقیر نسبت به جزئیات این ظرفیت را هم نداشته باشند؛ با صدای بلند اعلام می‌کنم رسانه ملی جمهوری اسلامی، ۲۶ سال بعد از قرار گرفتن در اختیار یک تیم مشخص فقط کسر کوچکی از ظرفیت‌های جمهوری اسلامی و قابلیت‌های انقلاب اسلامی را بازتاب می‌دهد و علیرغم پیشرفت در هوا-فضا؛ موشکی؛ نانو؛ زیست فناوری؛ هسته‌ای و … متاسفانه بخش رسانه در جمهوری اسلامی جزء عقب افتاده‌ترین و کم پیشرفت ترین بخش‌هاست و امروزبعد از ۲۶ سال یوم الحساب فرا رسیده است.

اگر بپذیریم مدیران رسانه ملی در عمل ولایت پذیر بوده‌اند چاره‌ای نمی‌ماند جز اینکه بگوییم پس راهبردها و رهنمودهایی که رهبری به تفصیل تبیین کرده‌اند خطا بوده که حاصل تحقق آن‌ها به عروس تاریکی رسیده است. تمام فحش‌هایی که امروز می‌خوریم بابت این است که پرده از این تحریف برانداخته‌ایم.

۱٫ وضع صداوسیما مشخص است؛ در اوج جنگ نرم به عروس تاریکی می‌رسد! و حجم برنامه‌های خنثی و بی ربط در آن از حد استاندارد عبور کرده است.

۲٫ مدیران و ناظران رسانه ملی ولایت پذیراند و تلاش خود برای تحقق رهنمودهای رهبری را کرده‌اند

نتیجه: پس رهنمودهای رهبری یا از اساس غلط بوده یا آنکه در عمل غیر واقع بینانه و ایده آلیستی از کار در آمده است.

دوستان لابد انتظار دارند ما به جای مدیران و ناظران؛ حضرت آقا را متهم کنیم!

ما معتقدیم اشکالی در کار است و ما آن را مسامحه در پیگیری رهنمودهای رهبری چه در بین مدیران و چه در بین ناظران می دانیم و این را با پوست و گوشت و استخوانمان در مدتی نزدیک به دو دهه حس کرده ایم و بعد از طی همه مراحل امر به معروف و نهی از منکر به طرح علنی کسری از مسائل رسیده‌ایم.

اگر شما ما را اهل مجادله می‌نامید ما هم شما را اصحاب مجامله می‌نامیم. آیا حرف ما این است که این دوستان آدم‌های بدی هستند یا باید برکنار شوند؟ هرگز! فقط باید کمی کمتر با هم تعارف و مجامله کنند. این را اصل نگیرند که اگر این تیم که بیش از چند دهه سابقه رفاقت با هم دارند توانایی محقق کردن راهبردهای رهبری را ندارند پس هیچ عنصر دیگری هم قادر به این کار نیست و اشکال در راهبردهای آقاست و بنابراین باید همین وضعیت موجود را توجیه کرد و حتی برای فاجعه‌ای مثل عروس تاریکی کارناوال راه انداخت و آن را سفارش شخص رهبری اعلام کرد که حتی جزئیاتش را هم به تأیید ایشان رسانده‌ایم!! ما این کارها را مخالفت با ولایت می دانیم آقای صفار عزیز و اگر شما نگران این هستید که دشمنان از انتقادهای مستدل ما سوء استفاده کنند چگونه است که نگران تسخیر امکانات عظیم رسانه ملی ذیل سناریوهای سیاه نمایی و جنگ روانی دشمنان که نه در آینده بلکه فی الحال محقق شده نیستید؟!

حرف ما این است که باید یک مطالبه عمومی و جدی برای تحقق رسانه ملی ایده آل و انقلابی شکل بگیرد تا دوستان نتوانند به بهانه‌های گوناگون در انجام مأموریت‌هایشان سهل انگاری کنند یا آن که در برابر اقلیت زیاده خواه بی هویت نوکیسه روشنفکرمابی که سعی دارد مدیریت رسانه ملی را منفعل کند (و متاسفانه تا حد زیادی هم موفق شده)؛ وا بدهند.

دیده‌ام مدیران ارشدی را که چگونه با غرب زده‌ها و غیر انقلابی‌ها منفعل و با بچه مسلمان‌ها دلیر و ترش‌اند. شاید هر مدعی دیگری هم در جایگاه اینان قرار بگیرد ایمن از انفعال نباشد و باید به یک موازنه توقعات از رسانه ملی برسیم.

دوستانِ سراسیمه؛ ابایی از آن ندارند که عمود خیمه را به خیالِ خام خود برای کوفتن بر سر آتش به اختیارها از جای خود خارج کنند و همین نشان می‌دهد در شناخت ولایت چقدر خام خیال‌اند.

دلیل آقای صفار برای توصیه به سکوت این است:” در حیرتم از وقت‌ناشناسی برخی دوستان که چطور باب نقد علنی و تخریب اصحاب و خادمان وفادار رهبری را درست در شرایطی گشوده‌اند که دشمن هرزه‌گو و رفقای راه گم کرده سابق، حملات پر حجمی را علیه این جایگاه به نیّت تضعیف عمود خیمه انقلاب آغاز کرده‌اند؟! “

احتمالاً آقای صفار یادش نمی‌آید اولین کسی که علیه جریان انحرافی پرچم برافراشت وحید جلیلی بود در دورانی که پای این جریان هنوز به دولت باز نشده بود و در سازمان فرهنگی شهرداری تهران رجزمی خواند.

و اولین گزارش تفصیلی در هشدار نسبت به خطر تفکرات آن جریان انحرافی به قلم حقیر است. یادداشت “شاهراه ظهور یا در پشتی ” که برادر بزرگوارمان آقای هرندی بعید است آن را از یاد برده باشند همچنان یکی از معدود تبیین‌های مؤثر در آشکار کردن ذات جریان انحرافی اطراف احمدی نژاد است. و اگر در دوسال گذشته آقای صفار یا کسی از مجموعه دوستانشان قدمی بیش از حقیر برای هشدار نسبت به عدالتخواهی های قلابی و جریانات آنارشیستی برداشته‌اند معرفی کنند. ایشان را ارجاع می‌دهم به جزوه” عدالتخواهی اجتماعی یا جلوه گری فردی” و ” ایران در هجوم دیمنتورها” که انشاالله به زودی به صورت کتابی منتشر خواهد شد و البته با توجه به جریانات اخیر احتمالاً فصل تازه‌ای در نقد محافظه کاران سیاست باز به آن اضافه خواهد شد.

خوب؛ قبل از ادامه بحث اگر اجازه بدهیم برای مخاطبان برخی خاطرات مشترکمان را تعریف کنم، قدری قصه بگوییم و خاطرات را مرور کنیم که هم فضا صمیمانه‌تر بشود و هم یادمان بیاید که در خلاء حرف نمی‌زنیم وسابقه این بحث‌ها تا کجا می‌رسد. حال قصه شنیدن دارید؟

******

قصه اول:

اولین خاطره‌ای که از آقای صفارهرندی بزرگوار دارم گره خورده با نام “الیاس نوروزی” و یک موتور سه چرخه. از این وانت‌های کوچک موتوری که سبزی فروش‌های پایین شهر دارند.

نوجوانِ باقلا فروش در فرار از دست ماموران شهرداری، با شتاب گرفتن وانت موتوری؛ سرش کوبیده شد به پل زیرگذر و مغزش پاشید بر سنگفرش.

جنازه‌اش؛ مردم را برانگیخت که ساختمان شهرداری را آتش بزنند.

اگر درست یادم باشد؛ اوایل دوران دوم خرداد بود. روزنامه سلام در صفحه دو، گزارش مفصلی رفته بود در نقد ِ نیروی‌انتظامی که با مردم برخورد کرده و… .

کیهان هم چند خطی در صفحه حوادث.

ضبط خبرنگاری- دانشجویی‌ام را برداشتم و رفتم محل حادثه. طرف‌های آذری.

جالب بود، مردم همه می‌گفتند ما با شهرداری درگیر شدیم و اتفاقاً از نیروی انتظامی راضی بودند که همدردی کرده و درنهایت شورش را فرونشانده اما روزنامه سلام ماجرا را ۱۸۰ درجه برعکس روایت کرده بود؛ قاعدتاً به خاطر دفاع از کرباسچی که آن زمان شهردار بود و یک پای پیروزی خاتمی.

هنوز از بُهت نعل وارونه سلام، در نیامده بودم که چندتا از قلچماق‌های شهرداری سررسیدند و مردم هم توصیه کردند که برو وگرنه اینها با چوب و چماق ناکارت می‌کنند. القصه کارت خبرنگاری ویژه را نشانشان دادم، کمی ملاحظه کردند و از مهلکه گریختم.

انصارحزب‌الله را دعا کردم که باعث خیر شدند؛ نقدی که در شماره ده مجله نیستان (تابستان ۷۵) بر رفتار آنها نوشته بودم به عنوان نقد فرهنگی سال در جشنواره مطبوعات برگزیده شده بود که یکی از جوایزش؛ کارت خبرنگاری ویژه بود. آن نقد ۲۳ سال پیش؛ پر بود از توصیه‌هایی مشابه آنچه برادر غلامی عزیز در نامه دومش تکرار کرده است البته اگر ناراحت نشود کمی دقیق‌تر و منسجم‌تر.

*

در راه برگشت به سمت خوابگاه؛ از ده ونک رد می‌شدم، شب شده بود. عاقله مردی کنار خانه‌ای سه طبقه و سفید رنگ، باغچه آب می‌داد.

 ایستادم به ورانداز کردن؛ درست می‌بینم؟ صفار است؟ با شک و تردید جلو رفتم: ببخشید شما آقای صفارهرندی هستید؟ با لبخندی استقبال کرد: بله.

کور از خدا چه می‌خواهد؟ سردبیر کیهان! پیش رویم بود. ماجرا را توضیح دادم و اینکه نگذارید خون این مظلوم هدر بشود و مردم حرف‌های خوبی زدند و می‌توانم سریع تنظیم کنم و خدمتتان برسانم.

شروع کرد به نصیحت کردن که: بله…. درست است… ولی…. تو این شرایط…. برهه حساس ….. بالاخره…. شهرداری هم جزء نظام است و…

القصه آب پاکی را ریخت روی دستم که مصلحت اقتضا می‌کند که بگذریم.

در بهتی سرد، سرم را پایین انداختم و راهم را گرفتم و دور شدم.

ببخشید!

صفار بود که صدایم می‌زد.تجدید نظر کرده بود؟

 به شوق چند قدمی برگشتم.

 _این خانه دو طبقه که می‌بینی (شاید هم سه طبقه) مال سه خانواده است. من هم در یکی از طبقاتم. گفتم توضیح بدهم که فکرنکنی… . لبخند زدم که یعنی ما که چیزی نگفتیم. و واقعاً خانه خاصی هم نبود و توجهی هم برنمی‌انگیخت.

خدا حفظش کند همان سال‌ها هم رفع اتهام از مسئولان، جزء ملکات فاضله‌اش بود.

یک صلوات برای شادی روح الیاس نوروزی بفرستید.

(من فاتحه‌ای هم نثار کردم هم برای او و هم برای شهید مرتضی صفارهرندی قهرمان پیشتاز و جسور انقلاب اسلامی که فکر می‌کنم عموی آقای صفارخودمان باشد.)

*********

قصه دوم.

و اما خاطره دوم.

چند سال بعد دوباره خوردیم به پست هم. در یک موقعیت دراماتیک. محسن اسماعیلی و شیخ صادق لاریجانی سردبیران روزنامه ها را دعوت کرده بودند به جلسه‌ای در شورای نگهبان که جواب بدهند سوالاتشان را پیرامون انتخاباتی که در پیش بود.

من سردبیر ابرار بودم آن روزها.

ورودم مصادف شد با ورود شیخ صادق، و تیم حفاظتش جوری هجوم آوردند که جا خوردم.

 یکیشان که از بقیه بی تربیت‌تر بود گفت: وایسا ببینم، بیا اینجا بگردمت، الکی که نیست؛

(چه دعوتی! قرار بود ما را توجیه کنند که برویم ملت را توجیه کنیم؛ با این برخورد؟)

گفتم: ” چی؟!؛ اونو باید بگردید آگه میخواد منو ببینه! “

و زدم بیرون. احتمالاً شیخ صادق نفرینم کرد به خاطر این بی ادبی.

دم در، سینه به سینه شدم با سردبیر کیهان که تازه داشت وارد می‌شد.

نمی‌دانم سلام وعلیکی فرصت شد بکنیم یا نه. ولی شاید یادش مانده باشد بی ادبی‌ام.

راهمان جدا شد.

آقای صفار رفت داخل جلسه و من احساس رهایی می‌کردم از همایش ” آداب بفرموده نویسی”.

نفرین شیخ صادق مستجاب شد و هیچ وقت بفرموده نویس نشدم.

قصه سوم:

” تهران انار ندارد” ولی تا دلتان بخواهد مدیران فرهنگی فهیم و کار کشته دارد که حاضرند پول بدهند تا در نقد انقلاب اسلامی فیلم مستند ساخته شود.

«اینجا بازار تهران است، مرکز «دین» و «اقتصاد ایران». در سال هزار و دویست و نود و … تهران ۸۰ مسجد، ۲ مدرسه، ۳ بیمارستان و ۱۸۰ طویله داشت. … و دهاتی‌ها به تهران هجوم آوردند (پخش صحنه‌هایی از تظاهرات مردم در سال ۵۷)»

تهران انار ندارد ولی تا دلتان بخواهد فیلم سازان بزن دررو دارد که هم از جشنواره دولتی سیمرغ می‌گیرند و هم کل روایت فیلمشان بر مبنای چالش با مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی دراماتیزه می‌شود!

تهران انار ندارد ولی تا دلتان بخواهد «بابک جان» هایی دارد که دوست دارند ادای توده‌ای‌های قدیم را که سالهاست تقشان درآمده دربیاورند و برای نقد اختلافات طبقاتی مسیری پر ثمرتر از روشنفکری لمپن نمی‌شناسند. «بساز و بندازهایی» که نتیجه تحقیقات و مطالعاتشان از فلان بولتن حزبی فراتر نمی‌رود و انقلاب اسلامی را با حمایت صددرصدی جمهوری اسلامی «رفقا» تبین می‌فرمایند. ” (مجله راه شماره یک، اسفند ۸۶)

*

حالا دیگر صفارهرندی شده بود وزیر ارشاد جمهوری اسلامی.

یکی از مدیران سینمایی آقای صفارهرندی مستندی ساخته بود با نام «تهران انار ندارد» که وصفش را خواندید.

طرف؛ مدیر صفارهرندی بود و در طعنه به انقلاب با پول ارشاد فیلم می‌ساخت و به ریش ایشان و بنده و جعفری جلوه و بقیه می‌خندید. (آقای جعفری جلوه بزرگوار و فرهیخته هم یکی دیگر از همان برادرانی است که هم قسم شده‌اند نگذارند صداوسیما به دست دشمنان اسلام بیفتد)

سال‌هایی که آقای صفارهرندی وزیر ارشاد بود پایش را کرده بود توی یک کفش و شهادت می‌داد که این مدیر، ضد انقلاب نیست و شما تند می‌روید و اتهام می‌زنید وایشان باید بماند.

بازهم صفار و باز هم دفاع از آبروی مدیران نظام.

چند سال بعد که کثیف‌ترین فیلم ضد انقلابیِ چهل سال اخیر به نام «یک خانواده محترم» توسط مسعود بخشیِ رذل؛ مدیر مورد حمایت آقای صفار؛ این بار با بودجه صدا و سیما و تحت مدیریت حسن اسلامی مهر (یکی دیگر از برادران همقسم) در جشنواره کن به نمایش درآمد؛ حتی صدای خانم معتمدآریا هم دراعتراض به فیلم درآمد ولی نشنیدم صفارهرندی که از او دفاع می‌کرد و ما را تندرو و اتهام زن می‌دانست اظهار نظری کرده باشد.

در ” یک خانواده محترم”؛ فحاشی به امام، آیت الله خامنه‌ای، شهدا، خانواده شهدا، انقلاب و دفاع مقدس و دفاع از فتنه ۸۸ با هم جمع شده است. نادر طالب زاده فیلم را که دید گفت: ” این-بووووق- الان به کدام کشور فرار کرده؟ معلوم هست کجاست؟”

 گفتم بله به کشوری که قدرش را می‌دانند و در عالی‌ترین سطوح مدیریت فرهنگی حمایتش می‌کنند.

گفت اروپا؟

گفتم خیر. جمهوری اسلامی ایران!

قطعاً نه صفار هرندی کسری از رذائل مسعود بخشی را دارد و نه من کسری از فضائل صفار را.

هنوز که هنوز است طعم شیرین بعضی یادداشت‌هایش در کیهان زیر زبانم هست ومطمئنا در روزنامه نگاری و یادداشت نویسی او را بزرگ می‌دانم درست مثل دوست دیگرش که بزرگ است ولی بزرگیش مثل صفار؛ مانع از آن نیست که اشتباهات بزرگ و خسارت بار نداشته باشد و نیازمند نهی از منکرِموثر نباشد.

قصه چهارم:

ماجرای جشنواره سینما حقیقت را به تفصیل در خبرگزاری فارس که آن روزها هنوز مثل الان ما را تحریم نکرده بود گفته‌ام.

سرافراز، محمد شیروانی را فرستاده بود آمریکا که مستندی بسازد درباره تسخیر لانه جاسوسی.

حاصل کار؛ سریالی شده بود برای شبکه پرس تی وی بعلاوه یک فیلم تک قسمتی به اسم ۴۴۴ روز که در دوره دوم جشنواره سینما حقیقت نمایش داده شد.

فیلمی در محکومیت اقدام وحشیانه دانشجویان ایرانی وهمدردی با گروگانهای مهربان، خونگرم، خانواده دوست و انسان آمریکایی.

جدا از کلیت جالب فیلم! در یکی از صحنه‌ها، امام را برای خنده گرفتن از تماشاچی‌ها هجو می‌کرد. از سالن که آمدم بیرون، کارگردان دم در ایستاده بود که احسنت بشنود قاعدتاً.

گفتم “خاک برسرت” و رد شدم؛ دعوا تمام نشد اما.

 کارگردان مظلوم که با حمایت صدا و سیما علیه امام و انقلاب فیلم ساخته بود و ارشادِ صفارهرندی برایش اکران کرده بود؛ بدو بدو دنبالم دوید و دست به یقه شدیم!

از لات بازیش خوشم آمد. او بد مستی نکند که بکند؟!

سرافراز برادرِ دو شهید؛ پولت را بدهد، سردبیرِ کیهان برای فیلم ضد انقلابی‌ات اکران جورکند. تو عربده نکشی کی بکشد؟

صدایمان بلند شد روی هم و ماجراهایی که بماند.

کات تا روز بعد.

گوشی‌ام زنگ خورد.

یعنی کی میتونه باشه؟!

رئیس دفتر وزیر بود.

چی میتونه باشه علت تماس؟

سلام و احوالپرسی و شما چطورید و ما خوبیم و…

_گلایه دارم از شما آقای جلیلی.

_چرا؟

_به گوش ما رسید که چی گفتید دیروز تو سینما فلسطین.

_چه عرض کردم مگر؟

_به آقای وزیر توهین کردید!

_آهّا!

همون که گفتم خاک تو سر وزیر که خبر نداره تو جشنواره‌اش به امام توهین می‌کنن و برای آمریکا نوشابه باز می‌کنن؟

_بله!

_بهتون برخورد؟

_بله دیگه

_به امام توهین شد بهتون برنخورد؟! خبر نشدین؟

**

باز صفار و باز احساس مسولیت برای دفاع از آبروی مسئولان نظام

**

قصه چهارم.

دانشجوها جمع شده بودند در فرودگاه مهرآباد که بروند به سمت غزه. ایام جنگ ۲۲ روزه بود. آقای صفار هم آمد. بلندگو دست من افتاد. گفتم: دست شما را هم می‌بوسیم به خاطر برخی سوابقتان ولی چرا در دوره شما خود ِوزارت ارشاد رسماً فیلم‌های ضدانقلابی می‌سازد؟ و چه کرده‌اید برای فرهنگ انقلاب اسلامی در حوزه بین الملل؟

رضا امیرخانی و بعدش حاج سعید قاسمی بلندگو را گرفتند و یکی نرم و دیگری تند و تلخ به من توپیدند که الان وقت این حرف‌ها نیست. و وقتی پرسیدم کی وقتش هست؟ اقای صفار جواب داد ما که در خدمتتان بودیم و هستیم، جلسه می‌گذاریم…..

تو نیکی می کن و در دجله انداز …

این بار بچه حزب اللهی‌ها بودند که از آبروی مسولان دفاع می‌کردند.

برای شادی روح شهدای غزه صلوات.

 قصه پنجم

خسته شده‌اید؟

کمی تحمل کنید، شاید در قصه‌های بعدی بالاخره از این برهه حساس در بیاییم و وقتش بشود!

آن وعده سال ۸۷ فرودگاه مهرآباد را که یادتان هست؟ بالاخره جلسه را گذاشت. البته تا آخر دوره وزارتش فرصت نشد، اما پنج شش سال بعد، بالاخره وصال دست داد؛ اما در مواجهه پنجم؛ من او را می‌دیدم و او مرا نمی‌دید.

خوبیش این بود که اگر بی ادبی نباشد پایم را دراز کرده بودم و او حرف می‌زد.در تلویزیون البته. و با چه اعتماد به نفس غرور انگیزی. حالا او دیگر وزیر احمدی نژاد نبود ولی راست راست توی دوربین رسانه ملی نگاه می‌کرد و جانانه عملکرد تیم روحانی را می‌ستود و در برابر مردم و بچه حزب اللهی‌ها شهادت می‌داد: تیم مذاکره کننده نه تنها از خطوط قرمز عبور نکرده بلکه حتی به خطوط قرمز نزدیک هم نشده است!!

باز هم صفار و باز هم دفاع از آبروی مسولان نظام.

دفاع از ” توافق متوازن برجام ” و افراطی ِدانستن مخالفان، وظیفه تازه کسانی بود که جوری سلفی می‌گرفتند که عکس شهید فریبرز کشوردوست در پس زمینه‌شان باشد و فریبرز، مات و مبهوت با لبخندی نگاهشان می‌کرد.

برای شادی روح مصطفی احمدی روشن و فریبرز کشوردوست و مهدی مطلبی صلوات.

کنجکاوشدید؟ کوچه شهید فریبرز کشوردوست در خیابان جمهوری یکی از راههای رسیدن به بیت است.

مهدی مطلبی هم از آن سیاه نماهای ضدّ “ولایتِ معاونان” بود که به اصحاب ِ” نظریه حتّی ” و” برجام، توافق متوازن” اعتقاد نداشت و قاعدتاً نمی‌توانست برای بچه حزب اللهی‌ها شکلک دربیاورد و فی المثل کنار دست فرمانده کل سپاه بایستد و تشویقش کند که برای تیم مذاکره کننده به مناسبت بیرون کشیدن قلب راکتور یا چیزی مثل آن؛ پیام تبریک بفرستد.

این از آقای صفار عزیز.

از الیاس نوروزی تا تهران انار ندارد (و البته “تنها دوبار زندگی می‌کنیم” و “باز هم سیب داری ” و “مینای شهر خاموش” و … که مجال تفصیلش نیست) تا ۴۴۴ روز تا “حتّی نزدیک نشدن به خطوط قرمز”. این “حتّی” خیلی تاریخیست. و بچه حزب اللهی‌ها خصوصاً، می‌توانند در بعضی مواقع با نگاه به مواضع اصحاب “نظریه حتّی”، راه درست را پیدا کنند و بفهمند که درست می‌گوید که غلط.

صفارعزیز شخصیت بزرگواری است که رسالت خود را دفاع از مدیران و مسولان نظام می‌داند و در این زمینه آمادگی هرنوع ایثاری را دارد.

خوب، هدف از این قصه گویی ها چه بود؟ می‌خواهم برادر گرامی آقای صفار را از اعتبار بیندازم؟

از صفار بهتر بعد از مهدی نصیری کسی برای سردبیری کیهان بود؟

از صفار هرندی خوشنام‌تر کسی بود که بتواند وزیر ارشاد دولت نهم بشود؟

مسئله این است که جبهه فرهنگی انقلاب آدم‌هایی ندارد یا کم دارد که در کشاکش فرهنگ و سیاست بدون آن که دچار سکولاریسم و سیاست گریزی بشوند بتوانند فهم کنند که فرهنگ برای خودش موجودیت مستقلی دارد و نباید دمش را بست به مصلحت‌های زود گذر سیاسی یا مدیریتی.

بی تعارف، از صمیم قلب برای آقای صفار هرندی عزیز احترام قائلم و مجاهداتش به عنوان یک پیشکسوت خصوصاً در دوران دوم خرداد در کیهان را می‌ستایم و اگر خدای نکرده جسارتی شد عذر می‌خواهم که نمی‌توانم تشخیص درست یا غلطم از مسئله و تکلیف را کنار بگذارم.

**********************************

و اما برخی شبهاتی که بعضی دوستان در این چند روز سعی کرده‌اند بپراکنند.

۱٫ نقد کردن یکی از هفت، هشت معاون بیت رهبری مساوی است با متهم کردن دستگاه رهبری و بالمآل خود رهبری.

بنده چه اتهامی وارد کرده‌ام؟

گفته‌ام یکی از معاونان محترم دفتر رهبری آن طور که باید و شاید به وظیفه خود در قبال صدا و سیما عمل نمی‌کند. و البته از کلاسی در یک دبیرستان چهل سال پیش حرف زده‌ام و از هم کلاسی‌هایی که حدود دو دهه است مدیریت‌های صدا و سیما را بین خودشان دست به دست می‌کنند تا مبادابه چنگ دشمنان اسلام بیفتد.

گواه این تخطّی از وظیفه را هم فاجعه‌ای به نام “عروس تاریکی ” عنوان کرده‌ام که اگر سازمان‌های جاسوسی دنیا سالها تلاش می‌کردند تا در رسانه ملی ایران نفوذ کنند و کار را به جایی برسانند که در اوج جنگ نرم، بمب افکن های رسانه‌ای، وارد نه شهرها، که خانه‌های مردم بشوند و سیاهی و ناامیدی و تباهی پمپاژکنند بعید بود بتوانند عملیات را این قدر تمیز و بی نقص از کار در بیاورند.

 ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که پای نامه ۹۷/۱۲/۱۲ به میان بیاید که دقیقاً نسبت به این خطر و این فاجعه با صریح‌ترین تعابیر به مسئول مربوطه تذکر داده شده بود و او را به خون برادر شهیدش قسم داده بودند که چرا جلو این فاجعه و فجایع مشابه را نمی‌گیرد و این به غیر از دهها تذکر شفاهی دیگری بود که در طی بیش از ده سال بطور غیرعلنی و در خفا تقدیم شده بود.

فاجعه‌ای به نام عروس تاریکی اتفاق افتاد؛ حالا وقت پاسخگویی بود.

ابتدا بدون ذکر نام خواسته شد که آنهایی که می‌توانستند از وقوع این فاجعه (که صراحتاً و مکرراً به آنها تذکر داده شده بود) جلوگیری کنند پاسخ بدهند.

چند روز بعد یکی از چهره‌های اصلی سیما فیلم که در طی ده سال گذشته دهها بلکه صدها میلیارد تومان بودجه صدا و سیما با امضای او هزینه شده را پیش انداختند.

مقادیری لیچار بار منتقد معهود کرد و در آخر با صراحت اعلام کرد عروس تاریکی را به سفارش شخص رهبری ساختیم و جزئیاتش را هم با ایشان در میان گذاشتیم و تأیید گرفتیم! از لات بازیش خوشم آمد. او بد مستی نکند که بکند؟!

و کم نیستند این بدمست‌ها در فضای فرهنگی کشور به مدد مدیرانی که آبرویشان انگار از انقلاب هم مهم‌تر است.

نفس از کسی درنیامد. خود رهبری رسماً متهم شد به تقصیر مستقیم در این فاجعه و کسی دم نزد!

 در نامه بعدی صریحاً نام مسئولی را که تعمداً و قطعاً کوتاهی کرده بود به میان آوردم.

ناگهان بارانی از نیت خوانی‌ها و فحاشی‌ها و تحلیل‌های خنده دار باریدن گرفت.

وحید جلیلی به خاطر طرح این پرسش متهم شد به اینکه در آینده صریحاً با رهبری درخواهد افتاد و دشمنی‌اش را با نظام آشکار خواهد کرد!

یا للعجب! می‌پرسم چرا اینقدر صریح با منویات رهبری مخالفت می‌کنید و ۱۵ میلیارد تومان خرج می‌کنید تا ۱۸۰ درجه خلاف دستور صریح ایشان، علیه جامعه ایرانی عملیات روانی منفی انجام دهید، می گویند تو در آینده با رهبری مخالفت خواهی کرد!

کسی که با حرف صریح رهبری مخالفت می‌کند سوگلی شما می‌شود و کسی که به این سوگلی بازی که تا الان ده‌ها میلیارد تومان خرج روی دست بیت المال گذاشته اعتراض می‌کند ضدولایت فقیه است؟

خوانندگان محترم به گیرنده‌هایتان دست نزنید اشکال از فرستنده هم نیست مسخرگی در خود واقعیت است!

حالا به پرسش جالب دیگری می‌رسیم: وحید جلیلی یکی از معاونان بیت را به خاطر تخطی از انجام وظیفه و عدم پیگیری منویات رهبری شماتت کرده و گفته از این پس آتش به اختیاران نخواهند گذاشت به این راحتی توصیه‌های مؤکد آقا به هر دلیل یا بهانه، به دیوار کوبیده شود.

شعبده بازانی از راه می‌رسند و مدلهای تئوریک جالبی از کلاهشان در می‌آورند و ادعا می‌کنند جلیلی از دایره ولایت خارج شده است! چون گفتی دستور آقا را پیگیری کن پس بی ولایت هستی!

اینجا پرسشی پیش می‌آید: اگر کسی با متهم کردن یکی از معاونان بیت به سوء استفاده یا سهل انگاری در مسئولیت خود از دایره ولایت خارج می‌شود چرا این قاعده ملکوتی و مقدس و این تئوری بسیار مستدل و مستحکم و منطقی!! فقط درباره برخی مصادیق عمل می‌کند و در جاهای دیگر به کلی فراموش می‌شود؟

 همه به یاد دارند چند ماه پیش؛ یکی از معاونان بیت رهبری، که بسیار بیشتر از آن معاون دیگر در کنار رهبری دیده شده و آبرویش آبروی بیت و با ادعای این دوستان آبروی آقا محسوب می‌شود، علناً به سوءاستفاده از موقعیت متهم شد.

جناب آقای ضرغامی (یکی از آن همکلاسی‌های همقسم) در فضای مجازی به مشهورترین معاون بیت رهبری یعنی آقای وحید حقانیان حمله کرد و او را به سوءاستفاده از جایگاه خود و دخالت در انتخاب دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی متهم کرد.

نه اتاق جنگی تشکیل شد، نه نهضت نامه نگاری به راه افتاد، نه فلاسفه و تئوریسین‌های سیاسی به تبیین تئوریک چگونگی تبدیل منطقی انتقاد از یک آدم معمولی (که کسری از فضایل رهبری را هم ندارد) به دشمنی با شخص رهبری! پرداختند، نه کسی یاد سوءاستفاده دشمنان افتاد، نه مجموعه‌ای نگران آبروی رهبری شد، نه شبهه پراکنان امروز؛ ضرغامی را شماتت کردند، نه کسی گفت چرا اول به خود آقا نگفتی! نه …

این در حالی است که عمر وحید حقانیان (جدا از هر قضاوتی که نسبت به عملکرد او داشته باشیم) در دفتر رهبری شاید از همه دیگر معاونان بیشتر است. اگر آقای ضرغامی چنین کاری مرتکب شود همه روشنفکر می‌شوند، دقت که می‌کنی برقی هم در چشمانشان دیده می‌شود و در خلوت، خدا قوت و حبّذا و مرحبا هم به او می گویند و جشن بشکن زنان راه می‌اندازند، ولی اگر همین اتفاق برای آن معاون دیگر بیفتد وامصیبتا واویلا وا اسلاما وا ولایتا سر می‌دهند.

اگر از شخصیت حقیقی آن برادر دفاع می‌کنید، سلّمنا؛ در بسیاری صفاتی که برای ایشان به کار برده‌اید با شما هم نظرم؛ نوکرش هم هستم؛ دستش را هم می‌بوسم و بدون تعارف با اقای صفار در اینکه کسری از مجموعه فضایل او را ندارم هم نظرم. البته بضاعت‌های مختصر دیگری ممکن است داشته باشم که متقابلاً ایشان نداشته باشد.

اما وقتی از آن عزیز بمثابه یکی از چندین معاون دفتر دفاع می‌کنید و می گویید نزدیک شدن منتقدان حزب اللهی به آن جایگاه، حرام است متاسفانه چون مقلد حضرت آیت الله خامنه‌ای هستیم و تا کنون رساله توضیح المسائل شما دستمان نرسیده است؛ قبول نمی‌کنیم حتی اگر کودکان را فرمان دهید که سنگبارانمان کنند.

به نظرم رسید این بحث فرهنگی را با شعری از یوسفعلی میرشکاک به پایان ببرم که این روزها بسیار خوانده امش و آن را مناسب حال و روز خود در مقابل دوستان عزیزی می‌بینم که کسری از اطلاعات مرا در موضوع مورد بحث ندارند و قاطعانه رمی به ضدیت با ولایت می‌کنند.

 خود سلامت چیست جز ترک سلامت داشتن
سینه عریان پیش شمشیر ملامت داشتن

ترک نفس فتنه‌جو گفتن به تأیید ولی
رو به فرزند پیمبر کرده بیعت داشتن

همچو احمد یادگار آن امام از این امام
امر پذیرفتن به صدق دل اطاعت داشتن

ای مرایی صدق دل پیش آر و درد دین، که من
می‌ندارم با خسان گوش نصیحت داشتن

گر نفرماید مرا حیدر که بنویس ای جهول
کی جنونم را بود تاب عبارت داشتن

داند آنکو خود امیر ماست امروز ای عنود
نیست این دیوانه را با مدح عادت داشتن

یوسف اندر چاه عسرت گریه حیدر شنید
بشنو آر با توست پروای قیامت داشتن؛

دین احمد برگزیدی فارغ از اندیشه باش
با علی همراه اگر هستی ملامت پیشه باش

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ
برادر گرامی حجه الاسلام والمسلمین صدیقی رئیس محترم ستاد امر به معروف و نهی از منکر
سلام علیکم
همان‌طور که مستحضرید بنا بر وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، بعد از سریال عروس تاریکی(بوی باران) از کسانی که در وقوع این فاجعه نقش داشتند خواستم مسئولیت بپذیرند و پاسخ‌گو باشند.
متن انتقادات حقیر در دو یادداشت با نام‌های “این گروه خشن” و “اندر باب «نقد پرثمر» و کشتن گربه دم حجله «عروس تاریکی»/ گفت‌وگویی بر سر راه‌های اصلاح و کارآمدترشدن رسانه ملی؛ در دسترس است.”
در روزهای اخیر برخی سعی کرده‌اند تا منتقدان را ضدولایت فقیه، توطئه‌گر و قدرت‌طلب معرفی کنند و در این راه امکانات عمومی در دسترسشان را برای دفاع از مصالح شخصی به کار گرفته‌اند. اگر چه تهمت‌های حضرات سست‌تر از آن است که حتی خودشان را هم مجاب کند ولی موجی که از مغالطات وتحریف‌ها برای منصرف کردن آمران به معروف و ناهیان از منکر راه انداخته‌اند جالب توجه است.
اگر ستاد امر به معروف و نهی از منکر مانند برخی مقاطع قبل وظیفه خود را صرفا برخی منکرهای خاص ومخاطب نهی از منکر را صرفا آدم‌های بی‌پشتوانه می‌داند که هیچ؛ ولی اگر قرار است این مهم‌ترین واجب شرعی جان تازه‌ای بگیرد و هم از دستبرد آنارشیست‌های هنجارشکن و بی‌مبنا و هم از حصر محافظه‌کاران قدرت‌پرست و انحصارطلب؛ به درآید، به نظر می رسد ورود ستاد امر به معروف و نهی از منکر به ماجرای اخیر برکات زیادی خواهد داشت.
اگرچه ناکارامدی و فساد راهبردی در مدیریت رسانه ملی؛ خود موضوعیت داشته و اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد و در صورت اصلاح به شکوفایی بسیاری از ظرفیت‌ها در مسیر آرمان‌های انقلاب اسلامی منجر خواهد شد. اما با توجه به طرف‌های درگیر در این چالش خاص و قدرتشان در مهار ناهیان از منکر؛ ورود ستاد امر به معروف و نهی از منکر می‌تواند به شکل‌گیری عینی الگویی عملی از نقد و نهی از منکر برای دیگر موضوعات هم، منجر شده و برخی گره‌های نظری و اجرایی که باعث زمین‌گیر شدن این واجب الهی می‌شود را باز کند.
خود بهتر واقفید که اغلب اوقات دلیل اصلی مهجور شدن این مهم‌ترین واجب الهی، ویروس‌هایی‌ست که نرم افزار آن را آلوده است و بسیاری مومنان را در ورود به این میدان بی‌جایگزین مردد ساخته است.
اینجانب آمادگی خود را برای مناظره باهر کدام از برادران بزرگوار آقایان حسین محمدی یا دکتر علی‌عسگری با موضوع

“بررسی دلایل مخالفت ۱۸۰ درجه‌ای برخی اقدامات صداوسیما با رهنمودها و دستورهای مقام معظم رهبری با تاکید بر فاجعه عروس تاریکی” اعلام می‌کنم.

همین‌جا از همه کسانی که دغدغه امر به معروف و نهی از منکر دارند تقاضا می‌کنم اگر این پیشنهاد را قبول دارند به این فراخوان بپیوندند.

و از ستاد امر به معروف و نهی از منکر می‌خواهم اصلاح  رسانه ملی را با توجه به تاثیرش در تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف در اولویت قرار دهد و  علل عدم تحقق مطلوب راهبردها و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب در صدا و سیما را به جد پیگیری کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۸ ، ۱۰:۵۵
اسماعیل شیرعلی

 

تحریم: وابستگی یا همبستگی؟

ابتدا مرور چند گزاره:

تحریم‌ها بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به انواع و اشکال مختلف اثر می‌گذارد

تحریم‌ها برای دو دسته هدف کاربرد دارند، یکی با هدف تغییر رفتار و اطاعت کشور خاطی است و دیگری با هدف کیفر دادن و تنبیه کردن مردم کشور خاطی.

تحریم‌ها می‌خواهند با افزایش فشار اقتصادی بر مردم باعث نارضایتی و در نتیجه عامل ناآرامی، اعتراض، متضرر شدن حکومت و افزایش فاصله میان مردم و حکومت شوند.

هدف از تحریم، فشار بر ارگانیستم کشور و ایجاد عدم تعادل در آن است.

یکی از مهمترین حوزه اثر تحریم ها، حوزه اثر جامعه مدنی است که اثر مستقیم آن تغییر استاندارد هنجارهای جهانی با شرایط موجود، بازسازی هویت‌ها و حرکت مردم به سمت طغیان است، اثر غیر مستقیم آن مشروعیت یافتن بخشی از بازیگران و کاهش مشروعیت بخشی دیگر از بازیگران است؛ معمولاً در شرایط تحریم از آنجایی که امنیت اهمیت پیدا می‌کند بلوک نظامی‌ها قوی می‌شود. دیگر اثر جانبی تحریم‌ها بر جامعه مدنی این است امنیت مهم شده و حمایت از وضع موجود در داخل کشور تقویت می‌شود و محافظه‌کاری گسترش پیدا می‌کند. حوزه اثر دیگر تحریم، سرریزهای منطقه‌ای و جهانی است که باعث می‌شود اشتراکات فروپاشیده شود، مواضع جدید اتخاذ شود و هویت‌ها و منافع جدید بین‌المللی شکل بگیرد. تجزیه و تحلیل‌ تضادهای اجتماعی نیز نشان از افزایش آن در زمان تحریم دارد و به همراه آن مشکلات اقتصادی و اجتماعی باعث افزایش فاصله میان دولت و جامعه می‌شود. در این میان، برخی تحریم را تهدید می دانند و برخی آن را فرصت، اما آنچه مورد وفاق همگان است این است که در بسیاری از موارد تحریم، بیش از آنکه تحدید فرصت ها باشد، فرصت آفرین بوده است. مثال بارز آن در حوزه نظامی است. بر هیچ کس پوشیده نیست که در ابتدای جنگ تحمیلی، کشور از نازل­ترین ادوات جنگی و دفاعی محروم بوده (سیم خاردار) و فاجعه بارتر از آن به جهت تحریم از خرید و تهیه آن نیز ناتوان بوده است، ولی اکنون کشورمان در صنعت نظامی و دفاعی از معدود کشورهایی است که قدرت بازدارندگی اش، جهان بسیج شده علیه ما را (با همه عِدّه و عُدّه) سرجایش نشانده است!

برخی تحریم را باعث فرار مغزها و مهاجرت به خارج می پندارند(سرخوردگی اجتماعی) اما به زعم برخی دیگر، تحریم ها انسجام اجتماعی را در کشور به همراه داشته است. به نمونه بارز آن، می توان به تحریم سپاه اشاره کرد که رادیکال­ترین و منتقدترین قشر جامعه به سپاه را نیز به صدور بیانیه حمایت قطعی از سپاه واداشت!

شکی نیست که جامعه بر اثر تحریم به اندازه وابستگی کشور به خارج، مورد عتاب و خطاب قرار گرفته، متضرر شده و از همبستگی ملی دور شده و خواهد شد. با در نظر گرفتن نظریه‌های وابستگی در جامعه شناسی، هر چه میزان وابستگی یک کشور بیشتر باشد رنج و محنت حاصل از تحریم هم در آن جامعه بیشتر خواهد بود. اما نکته اینجاست که چه باید کرد؟ مگر می توان آثار منفی اقتصادی حاصل از تحریم را نادیده گرفت؟ روانشناسی اجتماعی رفتار ایرانیان در دو دهه اخیر نشان می دهد که جامعه بطور اعجاب انگیزی از سبک زندگی دهه شصت و هفتاد فاصله گرفته و به ورطه سبک زندگی غیرایرانی(عمدتا غربی) افتاده است! و لازمه تنفس در چنین فضایی ، سبکی از زندگی است که پدیده ای به نام تحریم براحتی می تواند آن را دستخوش ناملایمات و تکانه های شدید قرار دهد. در واقع تن دادن به این نوع سبک زندگی، تکریم تحریم است. از سویی دیگر نیک میدانیم که سبک زندگی، به عنوان مجموعه ای از ارزش ها، طرز تلقی ها، شیوه های رفتار، حالت ها، سلیقه ها و... تأثیر شگرفی بر سرنوشت و آینده هر فرد و جامعه ای دارد. درواقع، سبک زندگی واژه فراگیری است که از سلیقه فرد در زمینه مصرف، کار و شغل، سرگرمی و تفریح، آرایش مو و لباس، تا هنر و. .. را شامل می شود. یکی از مهمترین دلایل اهمیت مقوله سبک زندگی، اهمیت آن با سیاست و ساحت کلان اداره یک جامعه است. بدین معنا که اساس موفقیت در سیاست ورزی و اداره امور در هر جامعه ای، مبتنی بر سبک زندگی مردمان آن جامعه است. به تعبیری، اگر قرار است که سیاست ورزی در یک جامعه به کسب فضایل، پیشرفت، آزادی، رفاه و... منتج شود، این مسائل باید به دغدغه مردم آن جامعه تبدیل شده و آنها در سبک زندگی خود برای این مسائل اهمیت قائل شوند. بر همین اساس، موضوعاتی مانند تحریم زمانی اثر خود را در جامعه از دست خواهد داد که باور عدم کارکرد آن (عدم توان عملکردی فعال)در جامعه نضج گرفته باشد. یعنی جامعه، باور داشته باشد که بیش از اثرات تحمیلی از خارج، آنچه آنان را می آزارد تهدید تحریم است! نه خود تحریم.

به عبارتی ساده تر اثرات فوبیای تحریم مخرب تر از خود تحریم هاست و غلبه بر این فوبیا، بیش از آنکه آموزش بخواهد، سبک زندگی درست می خواهد. یکی از اصول سبک زندگی ایرانی اسلامی،که اتفاقا اثر خنثی کننده مهمی در بسیاری از تحریم ها دارد، اقتصاد مقاومتی است. اقتصاد مقاومتی، که امروز به عنوان یکی از مهمترین مسائل کشور ما مطرح است، زمانی می تواند به عنوان یک الگوی موفق پیاده و عملیاتی شود که در سبک زندگی مردم جایگاه شایسته و بایسته ای پیدا کند. به عبارت دیگر، اگرچه اقتصاد مقاومتی در نگاه اول یک امر سیاستگذارانه بوده و در مورد آن شاید این تصور وجود داشته باشد که مردم چندان نمی توانند نقشی داشته باشند، اما در اصل و اساس، ستون فقرات اجرای این مهم، مردم هستند که بویژه با سبک زندگی متناسب با اقتصاد مقاومتی می توانند به موفقیت این راهبرد کمک کنند. علی رغم این موضوع، متأسفانه برخی نشانه ها حاکی از فاصله داشتن سبک زندگی ما با اقتصاد مقاومتی است و این موضوع دغدغه بسیاری از افراد جامعه شده است. توجه به دو مثال در این زمینه مفید خواهد بود:

  1. براساس گزارشی که خبرگزاری فرانسه در سال 1393 منتشر کرده است، زنان ایران ۳۸ میلیون نفر از جمعیت این کشور را تشکیل می دهند و ایران در منطقه خاورمیانه پس از عربستان در جایگاه دوم و در جهان در جایگاه هفتم مصرف مواد و لوازم آرایشی قرار دارد. نکته جالب اینکه بخش عمده این کالاها از خارج تأمین و 60 درصد آنها به صورت قاچاق وارد کشور می شود. متأسفانه واردات بالای این دست کالاهای مصرفی غیرضرور، مقادیر هنگفتی ارز از کشور خارج می کند که چون آورده ای برای اقتصاد کشور ندارد، به معنای اتلاف سرمایه می باشد. در صورتی که همین ارز را می توان صرف واردات کالاهای ضروری و سرمایه ای کرد که مفید به حال اقتصاد کشور باشد. اما اینکه چرا این اقدام صورت می گیرد، به تغییر در سبک زندگی و افزایش گرایش به آرایش در میان زنان و دختران ایرانی برمی گردد.
  2. گرایش به مصرف، تجمل گرایی و اسراف نیز در سال های اخیر در کشور رشد داشته است. متأسفانه میل به مصرف و تجمل گرایی به معیاری برای کسب اعتبار اجتماعی نیز تبدیل شده است. به عنوان مثال در مهمانی ها، هرقدر که سفره مهمانی رنگین تر و شلوغ تر باشد، تحسین بیشتر مهمانان و مباهات بیشتر میزبان را در پی دارد. همین دست مسائل، افزایش گرایش به شغل های کاذب اما با درآمد بالا، چند شغله شدن و... را به دنبال داشته است. به عبارت دیگر، افزایش میل به تجمل و مصرف، به معنای رشد نیازهای کاذب در انسان است و حال افراد برای اینکه بتوانند این نیازهای کاذب را پاسخ بگویند، مجبور می شوند که برای کسب درآمد بیشتر، به انجام اموری مشغول شوند که سود چندانی به حال اقتصاد کشور ندارد.

مسائل مذکور نشان می دهد که سبک زندگی کنونی ما تناسب چندانی با اقتصاد مقاومتی ندارد و نمی تواند مقوم آن باشد. به نظر می رسد که نقطه کانونی برای موفقیت در بحث تحریم ها و تحقق اصول سبک زندگی صحیح، و بطور مشخص اقتصاد مقاومتی، به عنوان راه حل ویژه بحث تحریم ها، فائق آمدن بر تحریم ها، اصلاح برخی عادت ها و شیوه ها در سبک زندگی می باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۸ ، ۱۳:۰۰
اسماعیل شیرعلی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۸ ، ۱۸:۲۱
اسماعیل شیرعلی

فریاد بلند «آقای مقاومت» و میکروفونهای خاموش و زنگ زده‌ی ما

علی علیزاده


.سید حسن نصرالله دیروز سخنرانی کرد که معتقدم سالها بعد آن را به عنوان نمونه‌ای درخشان از سخنرانی نظامی-سیاسی راهبردی تدریس خواهند کرد 


.سیدحسن سخنرانیش را دیروز با یادآوری جنگ سی و سه روزه شروع کرد 

.جنگی که نه فقط سرنوشت لبنان که معادلات منطقه ما را به صورت جدی عوض کرد

.جنگی که هشتاد میلیون ایرانی به خاطر ناتوانی رسانه‌هایشان، آنطور که باید آن را نشناخته‌اند. هرچند یکی از دلایل امنیت و صلح و ثبات زندگی شان در سیزده سال گذشته نتیجه این جنگ بوده‌

جنگی که اسراییل آمده بود تا طومار حزب الله را برای همیشه درهم بپیچد. هم طومار نظامی. و هم طومار سیاسیش را. با معرفی حزب الله به عنوان دلیل حمله و نابودی لبنان، و ایجاد تقابل مردم با حزب الله

.و پیروزی حزب‌الله چنان قاطع بود که سیزده سال است حتی یک تیر هم به لبنان شلیک نشده‌

.و آن سالها آمریکا در عراق بود و اوج بحران هسته‌ای و قرار بود نابودی حزب‌الله مقدمه حمله مشترک آمریکا و اسراییل به ایران باشد. و فقط پس از شکست اسراییل بود که خواب حمله نظامی به ایران را از سر بیرون کردند

سیدحسن دیروز با یادآوری جنگ سی‌وسه روزه شروع کرد تا یادآور شود اهل بلوف و جنگ روانی نیست. و بعد نقشه اسراییل را رو به دوربین گرفت و با جزیبات کامل توضیح داد که در صورت کوچکترین تعدی و تجاوزی به لبنان یا ایران، چه زمانی، کجای اسراییل چگونه و با چه شدتی نابود خواهد شد. نه با شعار و یا گزافه‌گویی که با توضیح پیشرفتهای نظامی و با عدد و رقم و فاکتهای عینی. و با توضیحاتش، جمله به جمله و کلمه به کلمه،نابودی را برای دشمن تصویر کرد

سید حسن  پس از اسراییل سراغ شیخ‌نشین‌هایی رفت که از پشت به ایران خنجر زده‌اند

به امارات متحده یادآوری کرد که در صورت کوچکترین ضربه‌ای از سوی آمریکا به ایران، دانه به دانه امیرنشین‌هایش با خاک یکسان میشود. به سعودیها با تحلیل نشان داد چگونه نابود خواهند شد. و به بقیه ساکنان منطقه یادآوری کرد کوچکترین تعدی به ایران چه هزینه‌ای دارد 

.و همه این کلمات آتشین، تا اثبات کند آمریکا جسارت جنگ با ایران را نخواهد داشت


نورمن فینکلشتاین، استاد یهودی دانشگاه دی‌پاول آمریکا و از روشنفکران مهم آمریکا میگوید سیدحسن از زیرکترین استراتژیستهای امروز جهان است. و سخنرانی دیروز یکی از زیرکانه‌ترین سخنرانی‌های این استراتژیست زیرک بود 


وضعیت شفاف است

یک سو لیبرالهایی هستند که به اسم صلح طلبی فریاد «نه به جنگ» بلند میکنند. لیبرالهایی که عده‌ای شان هفته پیش مقابل کاخ سفید، برای صلح «قر» میدادند و عده‌ای شان در داخل دوگانه کاذب جنگ یا صلح را روی جلدهایشان چاپ میکنند. لیبرالهایی که با بزرگنمایی خطر جنگ موهوم و غیرواقعی، ترس را به افکار عمومی ایرانیان تزریق و ایران را زیر فشار میگذارند و عملا خود را سرباز جنگ روانی آمریکا میکنند

و سوی دیگر تفکر سید و آقای مقاومت است که هر جمله‌اش را مثل موشکی نقطه‌زن به سوی یک سیاستمدار و یک جناح و یک حکومت سلطه‌گر شلیک میکند  و وحشت را در دلهای افکار عمومی اسراییل و  حاکمان غربی و  سعودی  و اماراتی میکارد. تفکری که  رویکردی آفندی و تهاجمی پیش میگیرد تا به صورت «پیشگیرانه» حتی خواب و تخیل حمله به ایران یا لبنان را از سر دشمنان بیرون کند. چرا که میداند  که صلح راستین تنها وقتی برقرار خواهد شد که قدرت واقعی از آن ما باشد و دشمن هم به این قدرت واقف و هرشب آشفته از  کابوس این قدرت باشد


و سخن اخر

سخنرانی سیدحسن از دیروز رسانه‌های دشمن را سردرگم کرده‌. بسیاری از آنها برای کاهش خسارات این سخنرانی ساعتها و ساعتها تحلیل و خبر و برنامه روی آنتن رفتند. با تحلیلگرانی که حنجره‌هایشان با دلارهای سعودی و صهیونیستی پرشده. و دو روز بعد از این سخنرانی تاریخی، ما ایرانیان هنوز آن را نه انعکاس درست داده‌ایم و نه با تمهیدات رسانه‌ای به آن ضریب در خور داده‌ایم. در حالیکه تکه تکه این سخنرانی می‌بایست موضوع کلیپهایی به عربی و انگلیسی و فارسی و حتی عبری میشد، تا به استناد تحلیلها و اطلاعات آتشینش قلبهای طرفداران مقاومت محکم تر شود و دلهای دشمنان وحشت زده‌تر. اما ما با دهانی باز، گیج و منفعل گوشه‌ای به تماشا ایستاده‌ایم. تنها ویدیوی موجود همین ویدیوی زیر است که فرزندان مقاومت لبنان با بضاعت رسانه‌ای و مالی‌ محدودشان ساخته‌اند. مرجبا به آنها و وای بر ما.

صریح بگویم. در حالیکه سید حسن با سخنرانی شجاعانه‌اش یک تنه به میدان جنگ رسانه‌ای و روانی و سیاسی دشمن زده تا بخشی از بار فشار روانی غرب و سعودی و اسراییل علیه مردم ایران را خنثی کند، وای بر  ما که با صداوسیمای چند ده کانالی و دهها دستگاه عریض و طویل رسانه‌ای و صدها ردیف بودجه، حتی نمی‌توانیم صدای این سید مقاومت را انعکاس دهیم.


https://t.me/jedaal/511

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۱۷:۴۱
اسماعیل شیرعلی

نگاهی کلی به بیانیه‌ای که از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به‌مناسبت چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی صادر شد:

جمهوری اسلامی ویژگی‌هایی دارد از جمله:

1 برای همه چیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است چون ویژگی‌هایی مثل آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری در فطرت بشر است.

2 به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد. ولی از ارزشهایش فاصله نمیگیرد.

3 انعطاف‌پذیر و آماده‌ی تصحیح خطاهای خویش است. اما تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست.

4 پس از نظام سازی، به رکود و خموشی دچار نشده است.  متحجّر و در برابر پدیده‌ها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست.

5 به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندی‌های خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است. مرتکب افراط‌ها و چپ‌روی‌هایی که مایه‌ی ننگ بسیاری از قیامها و جنبشها است، نشده است.

6 این انقلاب از آغاز تا امروز نه بی‌رحم و خون‌ریز بوده و نه منفعل و مردّد. در هیچ معرکه‌ای گلوله‌ی اوّل را شلیک نکرده است، ولی پس ‌از حمله‌ی دشمن از خود دفاع کرده و ضربت متقابل را محکم فرود آورده است.

7 از مظلومان و مستضعفان دفاع کرده است و با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان ایستاده است.


درس‌هایی که رهبرانقلاب به عنوان نسل اول انقلاب برای جوانان گفتند:

1 همه چیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه ‌بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی  و چه آمریکا و قدرت های شرق و غرب.

2 هیچ تجربه‌ی پیشینی و راه طی شده‌ای در برابر ما وجود نداشت. اما جمهوری اسلامی گام‌های بزرگی را طی کرد.


ثمرات و نتایج گام اول انقلاب:

1 ثبات و امنیّت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها.

2 موتور پیشران کشور در عرصه‌ی علم و فنّاوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی.

3 مشارکت مردمی را در مسائل سیاسی مانند انتخابات، مقابله با فتنه‌های داخلی، حضور در صحنه‌های ملّی و استکبارستیزی به اوج رسانید.

4 بینش سیاسی آحاد مردم و نگاه آنان به مسائل بین‌المللی را به گونه‌ی شگفت‌آوری ارتقاء داد.

5 کفّه‌ی عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد.

6 عیار معنویّت و اخلاق را در فضای عمومی جامعه بگونه‌ای چشمگیر افزایش داد.

7 تبدیل شدن به نماد پر ابّهت و با شکوه و افتخارآمیز ایستادگی در برابر قلدران و زورگویان.


ماموریت‌های نسل جوان برای گام دوم انقلاب:

1 علم و پژوهش: دانش،‌ آشکارترین وسیله‌ی عزّت و قدرت یک کشور است... ما هنوز از قلّه‌های دانش جهان بسیار عقبیم؛ باید به قلّه‌ها دست یابیم.

2 معنویّت و اخلاق: معنویّت به معنی برجسته کردن ارزشهای اخلاق و به معنی رعایت فضلیت‌های اخلاقی

3 اقتصاد: مجموعه‌ی جوان و دانا و مؤمن و مسلّط بر دانسته‌های اقتصادی در درون دولت سیاستهای اقتصاد مقاومتی را اجرا کنند.

4 عدالت و مبارزه با فساد: تبعیض در توزیع منابع عمومی و میدان دادن به ویژه‌خواری و مدارا با فریبگران اقتصادی که همه به بی‌عدالتی می‌انجامد، بشدّت ممنوع است؛ همچنین غفلت از قشرهای نیازمندِ حمایت، به هیچ رو مورد قبول نیست.

5 استقلال و آزادی: استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطه‌گر جهان است. و آزادی اجتماعی به معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است.

6 عزّت ملّی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن: این هر سه، شاخه‌هایی از اصلِ «عزّت، حکمت، و مصلحت» در روابط بین‌المللی‌اند.

7 سبک زندگی: تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۱۵
اسماعیل شیرعلی

ما از کی داریم به ژاپن می بازیم؟

 

تیم فوتبال ایران در روز دوشنبه 8بهمن 1397 با نتیجه سه گل بر هیچ به ژاپن باخت


امّا این باخت چندان مهم نیست.

 همه مسابقات ورزشی هم بُرد دارد و هم باخت.

ممکن است در یک بازی دیگر با تغییر بازیکنان نتیجه مسابقه معکوس شود.


باخت واقعی و غیرقابل جبران ما از ژاپن از حدود 150سال پیش آغاز شد


 در زمان امیرکبیر روند اصلاحات همزمان در ایران و ژاپن آغاز شد.

 ژاپنی ها روند اصلاحات را پی گرفتند و امروز دارند بر جهان دانش و فناوری فرمان می رانند.

ولی ما امیرکبیر رهبر اصلاحات را در باغ فین کاشان با شکنجه خونین کُشتیم


_سطور زیر تصویری کوتاه از سیمای پیشرفت های ژاپن است:


_ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻫﺎ ﺍﺻﻼً ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ 

ﺗﻮﺭﻡ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﻣﻌﻤﻮلا ﯾﺎ ﺻﻔﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺳﺖ 


_ﺩﺭ ژاپن ﺧﺎﻧﻪ ﻭﯾﻼﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ 


_ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻣُﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﯾﮏ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺍﺳﺖ !


_ﺣﻘﻮﻕ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻌﺎﺩﻝ ۷۵۰۰ ﺩﻻﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ 


_ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ 


_ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﺗﺮﻧﺪ 


_ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !!


_ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﺩﺭ ژاپن ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻋﻤﻮما ﮐﺎﺭﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ 


_تقریبا تمام ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺟﯽ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.

 

_اﺯ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ، ﻫﯿﭻ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ 



_ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ معلمان ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ۱۵ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻧﺴﻠﯽ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ .


_ﻫﺮ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﮊﺍﭘﻦ ﮐﻪ ﺳﮓ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ

 ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻓﻀﻮﻻﺕ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ .

ﺣﺮﺻﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ .


_ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺭﺍ " ﺍﯾﻨﺠﯿﻨﺮ (ﻣﻬﻨﺪﺱ) ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ" ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ و ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ۵ ﺍﻟﯽ ۸ ﻫﺰﺍﺭ ﺩلاﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﮐﺘﺒﯽ ﻭ ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ .


_ ﮊﺍﭘﻦ ﻫﯿﭻ ﻣﻨﺒﻊ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ( ﻧﻔﺖ ﻭ ﮔﺎﺯ ﻭ ﺯﻏﺎﻝ ﺳﻨﮓ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﻭ ﻣﺲ ﻭ ... ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ) ﻭ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺻﺪﻫﺎ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻫﺎﯼ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﺩ .


_ ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﻃﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ، ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﯿﺮﻭﺷﯿﻤﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻤﺐ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺩ .


_اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ، ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻠﻤﻪ " ﺑﯽ ﺻﺪﺍ " ﯾﺎ (silent) ﺍﺯ ﮐﻠﻤﻪ " ﺍﺧﻼﻕ" ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .


_ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺩﺭﺳﯽ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺷﺸﻢ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ (ﮔﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﺧﻼﻕ) ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﻼﻕ ﻭ ﺷﯿﻮﻩ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .


_ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﭘﯿﺸﮑﺎﺭ ﻭ ﺧﺪﻣﻪ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ .


_ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺗﺎ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ " ﻣﺮﺩﻭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ 

 ﭼﻮﻥ ﻫﺪﻑ ﺗﺮﺑﯿﺖ، ﻧﻬﺎﺩﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻭ ﺗﻠﻘﯿﻦ .


_ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻧﯿﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﻏﺬﺍ ﺑﺮﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺷﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ... ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ .


_ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺮﻑ ﻏﺬﺍ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ .


_ ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺷﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﺍﺯ ﻏﺬﺍﯼ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺁﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﭙﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ؟

ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ، ﺁﯾﻨﺪﻩ ی ژاپن ﻫﺴﺘﻨﺪ .


ﺍین که ﮊﺍﭘﻦ ﮊﺍﭘﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ

بزرگترین شعار فرهنگ ژاپنی ها که آنها را در مسیر پیشرفت نشاند :

 نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست .

با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند .

به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده .


بیاییم این عقب ماندگی ها  را درمان کنیم. 

ما با چند گل خوردن،چیزی را از دست نمی دهیم

حتی اگر در ژاپن چنین نباشد ، اصول فوق اصولی کاملا منطقی است که عمل به آنها میتواند آغازگر تحولی عظیم در سرنوشت کشور و سامانده نیروهای مولد و تاریخ ساز کشور باشد

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۷ ، ۰۸:۰۲
اسماعیل شیرعلی

در دانشکده رسانه خبرگزاری فارس

آئین رونمایی از کتاب « پاتولوژی توسعه » برگزار شد

آئین رونمایی از کتاب « پاتولوژی توسعه » برگزار شد و در این مراسم بر مباحثی همچون جدی‌تر وارد شدن به حوزه‌ توسعه و تاکید بر پدید آمدن نهضتی در راستای تاکید رهبری بر علوم اسلامی انسانی پیشرفت اشاره شد.

آئین رونمایی از کتاب « پاتولوژی توسعه » برگزار شد

به گزارش خبرنگار گروه علمی و دانشگاهی خبرگزاری فارس، آئین رونمایی از کتاب « پاتولوژی توسعه » در دانشکده رسانه خبرگزاری فارس برگزار شد.

* باید به حوزه‌های توسعه جدی‌تر وارد شویم

 معاون آموزشی و پژوهشی خبرگزاری فارس و رئیس دانشکده رسانه در  آئین رونمایی از این کتاب گفت: سیاست کلی دانشکده رسانه فارس در حوزه فرهنگ و سبک زندگی سرعت بیشتری پیدا کرده است.

سید محسن بنی‌هاشمی ادامه داد: اگر بخواهیم برای آینده سرزمین‌مان جدی تر بیاندیشیم باید به گونه شایسته ای به الگوهای توسعه فکر کنیم. 

وی با اشاره به کتاب پاتولوژی توسعه خاطرنشان کرد: در این کتاب موضوعات مهمی همچون سبک زندگی، عدالت و نقش فرهنگ در توسعه مطرح شده است.

* نهضتی باید در راستای تاکید مقام معظم رهبری در حوزه علوم اسلامی انسانی پیشرفت پدید بیاید

حجت الاسلام حبیب حریزاوی معاون سازمان تبلیغات اسلامی نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه در حال حاضر در مرحله چهارم انقلاب صنعتی به سر می‌بریم، گفت: این انقلاب که از ماشین بخار شروع شد و در حال حاضر با هوشمندسازی زندگی به سطح غیرقابل محاسبه‌ای رسیده است.

وی با تاکید بر اینکه آینده‌ای که انقلاب صنعتی برای بشر رقم می زند آینده ای مبهم است، گفت: یکی از محصولات این انقلاب صنعتی این است که انسان قرار است لا انسان شود، انسان بشود ماشین و حتی هوش خود را به ماشین بسپارد و افتخار توسعه گران امروز جهان هم همین قرار است باشد.انسان را از انسان خالی کنیم و به ماشین بسپاریم و ماشین انسان را اداره کند.

معاون سازمان تبلیغات اسلامی با بیان اینکه اگر بخواهیم بگوییم کمترین رهاورد توسعه لا انسان کردن انسان است پس ما وظیفه داریم که به جنگ توسعه برویم، گفت:  ما در حال یک جنگ تمام عیار هستیم برای رستگاری و حفظ حیات انسان، ما یعنی تمدن اسلامی در برابر تمدن غربی و قرآن هم وعده امروز را داده است، در تعابیری که تاکید می کند که نباشید مانند کسانی که خدا را فراموش کرده اند و خدا آنها را دچار خود فراموشی کرد. یعنی انسان انسان را فراموش کند، یعنی انسان خودش را فراموش کند و بشود حیوان یا ماشین. در چنین دوره ای که سخت ترین دوره حیات بشر از این منظر می تواند باشد چنین آثاری شایسته تکریم است.

وی با اشاره به کتاب « پاتولوژی توسعه » گفت: چنین آثاری شایسته تکریم است و اصلا نهضتی باید پدید بیاید و پرچم این نهضت را مقام معظم رهبری بلند کردند و سربازان فکری و فرهنگی ایشان در حوزه و دانشگاه موظف هستند این کار را ادامه بدهند، من این زحمت را به فال نیک می گیرم و در راستای یک جهاد گسترده تمدنی که با اندیشه غرب داریم می دانم.

حریزاوی گفت: از همه جامعه علمی کشور می خواهیم که در راستای این نهضت مبارزه با تمدن غرب که نتیجه آن نابودی انسان است دست به قلم بردارند و کار کنند. کارهای سلبی برای مبارزه با تمدن غرب که توسعه یکی از دستاوردهای آن است نیاز به کارهای ایجابی هم دارد. کار ایجابی همان نسخه رایجی است که مقام معظم رهبری اسم آن را گذاشته اند اسلام ناب.

وی خاطرنشان کرد: مقام معظم رهبری درباره صفات شیعه می فرمایند شیعه یعنی کسی که اسلام ناب را بپذیرد  و ملتزم شود. در حوزه اجتماعی هم اسلام ناب آن تئوری کاملی است که عنوانش می شود پیشرفت و هدف فقط رفاه نیست، فقط سعادت هم نیست، رسیدن به سعادت بشر از طریق ایجاد رفاه و پیشرفت مادی.

* توسعه می‌تواند ضمن اینکه از غرب بیشتر باشد سبک زندگی را نیز حفظ کند

صلاحی استاندار سابق خراسان نیز در این نشست با اشاره به دستاوردهای اندیشکده مدیریت اسوه، گفت: حدود 19 سال قبل اندیشکده مدیریت اسوه ایجاد شد و آن سال تأکید کردم که مشکل آینده ما در توسعه مشکل مدیریت است. توسعه در دنیا توسعه مدیریت سودمحور است، توسعه مدیریت ما در انقلاب اسلامی انسان محور است. مدیریت انسان محور مانند مدیریت پدر بر خانواده و مدیریت سودمحور مانند مدیریت مدیر در کارخانه است. در غرب هم این نوع نگاه حاکم است در حالی که دانش خیلی رشد کرده اما پایه آن بر مبنای اقتصاد است، قرار است اقتصاد هم رشد کند و در خدمت انسان قرار گیرد.

وی ادامه داد: ما جزو  2 یا 3 حوزه تمدنی که در موضوع انسان و سبک زندگی هم سابقه چندین هزار ساله داریم و بعد از ظهور اسلام سابقه‌مان در سبک زندگی بهتر شد. در شرق آسیا با تمام پیشرفت‌های اقتصادی سبک زندگی را حفظ کرده‌اند، عده‌ای فکر می‌کنند توسعه همه‌جانبه یعنی پذیرفتن سبک زندگی غربی. توسعه می‌تواند از غرب هم بیشتر باشد و در عین حال سبک زندگی را نیز حفظ کرد. توسعه نباید مانع سبک زندگی ما شود.

استاندار سابق خراسان خاطرنشان کرد: در دنیا سالی 8 میلیون کتاب منتشر می‌شود 70 هزار کتاب در سال توسط ایران منتشر می‌شود، ما قبل از انقلاب با جمعیت 36 میلیونی 3 هزار جلد کتاب چاپ می کردیم چون جامعه بسته ای داشتیم، به برکت انقلاب اسلامی جامعه باز شد و الان هر نویسنده ای کتاب چاپ می کند حتی اگر ضعیف باشد ، معنای توسعه و آزادی این است که هر کسی بتواند متن خودش را ارایه دهد اما ما باید در این متن ها متن قوی گیر بیاوریم. بعد از نوشتن مهم معرفی است و این کتاب ها باید در مجامع بزرگ مطرح شود. متاسفانه الان مطالعه جامعه جوان ما کم شده است. افتخار انقلاب این است که جمعیت جوان رو به رشد بود نگرانی که الان اروپایی ها دارند جمعیت پیر است.

وی با تاکید بر اینکه نگرش توسعه علوم انسانی در جامعه جوان به اندازه کافی نیست، گفت: ما فکر می کنیم علوم انسانی راحت است، چون فکر کردیم علوم انسانی ساده است آن را آنطور که باید و باشد توسعه ندادیم. درست مثل زبان فارس، تصور کردیم چون فارسی زبان هستیم و فارسی را می‌فهمیم نیازی به گسترش و علم آن نداریم، در حال حاضر کم داریم افرادی را که خوب حافظ و سعدی و مولوی را بفهمد.

حسین علی رمضانی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید مطهری در ادامه این نشست با بیان اینکه دغدغه علوم انسانی با نگاه توسعه محور به نظر الان ضعیف ترین عضو این اندام واره ای است که در این کتاب به آن نگاه شده است، گفت: انسان و پدیده های انسانی و روابط انسانی و قواعد حاکم بر انسان که در حوزه جامعه شناسی خودش را بیشتر نشان می دهد کجای این توسعه است؟ حقیقت انسان چیست و با کدام مبنا داریم به آن نگاه می کنیم؟ اسلام یا غرب؟ مبنای غرب چیست؟ نگاه به انسان در حوزه معرفت شناسی معطوف به نگاه به هستی است.

وی افزود: در نگاه توسعه محور ابعاد معنایی و روش های شهودی کجاست؟ اسلام داعیه دار این بحث هاست و اینکه حقیقت هستی الزاما آنچه در پدیده ها خودش را نشان می دهد نیست و معنایی پشت این پدیده هاست و این نگاه کجاست؟

رمضانی با بیان اینکه اگر نگاه به توسعه داریم باید بعد انسانی و علوم اسلامی را نه در نگاه غرب که در نگاه اسلامی تعریف کنیم، گفت: این کتاب کار خوبی است هر چند که نیاز دارد بیشتر به آن پرداخته شود، مقدمه ای است برای کار و یک جریان فکری که باید در این مسیر قرار بگیرد.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: در پاتولوژی که مفهومی برداشته شده از عرصه علوم پزشکی است من این سوال را طرح می کنم که وقتی یک اندامی شروع می شود به معاینه بالینی که آسیب های آن را فرض کنیم، شاخص هایی با عنوان شاخص سلامت وجود دارد. وقتی آسیب شناسی می خواهیم بکنیم این شاخص ها کجاست و این کتاب با کدام شاخص ها میزان انحراف توسعه را مطرح کرد و این کجا تجمیع شده است و شاخص های پیشرفت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ، اجتماعی و نظامی ما کجاست؟ نگاه جامع داشتن نیازمند تعیین شاخص است.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید مطهریگفت: تولید کتاب باید مهم باشد، جنگ جنگ مفاهیم است، جنگ، جنگ زبان است و وقتی کتاب توصیه می‌شود با شرط وزین بودن و حرف داشتن برای گفتن باید مطرح شود.

اسماعیل شیرعلی عضو هیأت علمی دانشگاه ولایت و نویسنده  کتاب « پاتولوژی توسعه » در ادامه این نشست با تاکید بر اینکه این کتاب نخستین کتاب دانشگاهی با این موضوع است، گفت: این کتاب قطعا نقدهای علمی خوبی باید بشود. به عنوان آغاز راه دست تمام اساتید را به گرمی می‌فشاریم تا نقد شود برای ادامه مسیر.

وی با بیان اینکه بحث بعدی، آناتومی توسعه است که باید در مباحث ثانویه مطرح شود، گفت: باید گفتمان‌سازی اولیه مطرح و نقد شود و وارد فضای مفهومی شویم که تا به حال یا وجود نداشته یا اگر وجود داشته به شکل مبهم بوده است.

 نویسنده  کتاب « پاتولوژی توسعه » با تاکید بر اینکه کتب دانشگاهی از فیلترهای خاصی می‌گذرد، گفت:  سعی شده اساتید این کتاب را مطالعه و نظرات خود را مطرح کنند، در این کتاب شاخص‌هایی از سلسله نشست‌های راهبردی با اساتید درباره الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مطرح شده است، به بحث زن و خانواده و عدالت پرداخته شده و می‌خواستیم از منظر جامعه‌شناسی کار کنیم و به ارزش‌ها توجه داشته باشیم.

وی با بیان اینکه پیشرفت ایرانی اسلامی برای سعادت انسان است که معاد و معنویت دارد، گفت:  یک واژه جدید باید با بار ارزشی جدید خلق شود که جورکش بحث ما باشد. آغاز راه سخت و مشکل است، این حوزه با جامعه‌شناسی کمی نامأنوسی است، جامعه‌شناسی ما وارداتی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۷ ، ۰۸:۵۱
اسماعیل شیرعلی

زحمات معاون محترم آموزش و پژوهش و رئیس محترم  دانشکده رسانه خبرگزاری فارس جناب دکتر سید محسن بنی هاشمی و و معاون فرهنگی ایشان و تمامی همکارانشان در دانشکده و معاونت آموزش و پژوهش خبرگزاری فارس را ارج می نهم و از تک تک عزیزان سپاسگزارم.

سپاس



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۵۹
اسماعیل شیرعلی