جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

در محافل آکادمیک عمدتا بحث بر این است که فلان کتاب چه مبانی دارد؟ چه یافته هایی را عرضه کرده و مخلص کلام چه مطلب تازه ای را ارائه داده است. قبلا طرح چنین نکاتی در سطح نظری هم مورد اعتنا بود ولی در شرایط کنونی با تنگناهای پدید آمده در جامعه و مسائل مختلف نوپدید، امروزه محافل آکادمیک نیز تنها به دنبال طرح تئوریک نیستند بلکه به شکل عملی در پی حل معضلات انباشته شده جامعه هستند و نگاشته های علمی همکاران دانشگاهی نیز در قالب کتاب یا مقاله علمی، وقتی با اقبال مواجه خواهد شد که به شکل ارائه راه حل های عملی به هدف مورد اشاره پرداخته باشد. با این مقدمه به نقد  کوتاه کتاب «ایران و جهانی شدن، چالش ها و راه حل ها» اثر دکتر سریع القلم می پردازم؛

قبل از شروع نقد لازم است اشاره کنم که دکتر محمود سریع القلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی، محقق و پژوهشگر اسبق مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و مشاور فعلی رئیس جمهور روحانی است.

نکته مهم دیگر اینکه جناب رئیس جمهور، پیشگفتار این کتاب را نگارش فرمودند. در واقع پیشگفتار کتاب مورد اشاره، به قلم رئیس جمهور فعلی و قائم مقام وقت ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است.

جدای از نگاه لیبرالی و در جاهایی نئو لیبرالی حاکم بر کتاب که البته با وفاداری کامل به نظام سرمایه داری به رشته تحریر درآمده است، اهم موارد مطرح شده در کتاب عبارت است از؛

نقد مبانی فلسفه غرب، کشور را از پیشرفت و توسعه باز می دارد! جناب سریع القلم یکی از عوامل عقب افتادگی کشورمان را مدیرانی میداند که بین الملل گرا نیستند! البته در ادامه تعریفی از بین الملل گرا ارائه می دهند که موجب شگفتی است؛ «راه پیشرفت، میدان دادن به مدیران و نخبگان سیاسی بین الملل گراست! یکی از عوامل عقب افتادگی نظام این بوده است که رجال جمهوری اسلامی از بومی ترین و محلی ترین اقشار اجتماعی ایران بوده اند. اشراف، سرمایه داران، صاحبان صنایع، بانکداران، مالکین بزرگ و زمین داران جزء رجال سیاسی اوایل انقلاب اسلامی تبوده اند!!! به تعبیر متخصصین اقتصاد سیاسی، رجال ایران بین الملل گرا نبوده اند و به جز آیت الله بهشتی، تا اندازه ای آیت الله رفسنجانی، حجه الاسلام والمسلمین خاتمی، عموم  رجال سیاسی پس از انقلاب ایران، اطلاعات و بینش گسترده ای از جهان و مسائل آن نداشته اند!».  ( با این توصیف آیا باید حضرت امام رحمت الله علیه و مقام معظم رهبری را جزء رجال سیاسی پس از انقلاب بدانیم یا خیر؟ منظور جناب سریع القلم چه بوده؟!).

ایشان در ادامه، با صراحت بیشتری به موارد عقب ماندگی کشور و موانع پیشرفت اشاره می کنند که به اختصار به آنها اشاره می شود؛

1- مکتب اسلام و بویژه اندیشه های شیعی

2- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

3- اصول انقلاب اسلامی

4- ماهیت اهداف و آرمان های جمهوری اسلامی

5- عدالت طلبی جمهوری اسلامی ایران در بیرون مرزها

6- استقلال طلبی اقتصادی و سیاسی

7- مقابله با سیاست های کشورهای استکباری بویژه آمریکا

8- انتقاد و مورد سوال قرار دادن مبانی فلسفی غرب

9- تفکیک میان اقتصاد غرب و فرهنگ و سیاست غرب بویژه آمریکا

10- مدیریت افرادی از اقشار پایین جامعه مانند امام و مقام معظم رهبری!!

به زعم دکتر سریع القلم برای رسیدن به توسعه می بایست از موانع  دهگانه اشاره شده در کتاب«ایران و جهانی شدن، چالش ها و راه حل ها» عبور کرد!

.

.

 نامه موسوی خوئینی ها و اقاریر تاجزاده ها ...  پشتوانه فکری دارد!

.

.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۰۸:۳۲
اسماعیل شیرعلی

به بهانه تحول در مرکز پژوهش های مجلس که توسط برخی نمایندگان مجلس یازدهم بویژه دکتر زاکانی مطرح و پیگیری میشود، نکاتی عرض میشود؛

1- دغدغه کارآمدی مرکز پژوهش های مجلس، دردی کهنه و البته درد مشترک بسیاری از نهادهای کشور است و شکی نیست که باید برای آن فکری اساسی کرد، اما آنچه نگارنده را نگران کرده، ایجاد تشکیلاتی جدید موازی با تشکیلات موجود در سایر قوا به بهانه ایجاد ساز و کاری جدید و تحولی است که از یک سو بودجه کشور را در شرایط دشوار امروزی می بلعد و از سویی دیگر انتظارات جدیدی را برای جامعه و نخبگان می آفریند که عدم توفیق آن میتواند سرخوردگی جدیدی را برای همگان به دنبال داشته باشد.

2- لزوم تصمیم گیری بر اساس پژوهش های آکادمیک و علمی، دیربازی است که آرزوی جامعه بویژه اهل فکر و اندیشه است. نکته اینجاست که تضمینی وجود دارد که مرکز پژوهش ها پس از تحول مورد نظر، مجددا تحت تأثیر سیاست بازی ها و لابی ها و مصلحت های نمایندگان مجلس قرار نگیرد و از مسیر علمی و منطقی خود خارج نشود؟ ضمانت اجرای چنین آرزویی اساسا چیست؟ هرچند نگارنده تجربه پژوهشگری در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت را داشته و از ضرورت وجوب و وجود مرکز پژوهشی بالادستی به خوبی مطلع است و وجود چنین مرکزی را (بویژه پس از انحلال مرکز فوق) بسیار ضروری می داند.

3- به جای نهادسازی جدید و صرف هزینه مجدد، آیا امکان ایجاد شبکه ای یکپارچه تحت وب وجود ندارد تا با اتصال مراکز مورد نظر در برنامه تحولی ذکر شده؛ امکان استفاده هر سه قوه وجود داشته باشد و یا حتی بنا به ضرورت، نهادهای نظارتی فرا قوه ای نیز بتوانند با سطح دسترسی تعیین شده به فراخور تشخیص سیاستگذاران و به مقدار ضرورت و نیاز خویش، از آن بهره ببرند؟ آیا واقعا نمیتوان مرکز آمار ایران ، بانک مرکزی و برنامه و بودجه و ... در قوه مجریه را با مراکز دیگری چون مرکز آمار قوه قضائیه و ... در یک ساختار شفاف(با سطوح دسترسی مشخص و مدیریت شده) قرار داد؟

4- مسئله‌محوری در پژوهش، اساسا الزاماتی دارد! که باید رعایت شود و الا همان میشود که در این چهل سال تجربه شده است! 

مسئله محوری نیازمند شناسایی مسائل اجتماعی و شناخت دقیق ابعاد و زوایای مسئله است که این امر بدون ارتباط و تعامل با دستگاه های نظام امکان پذیر نیست.

مسئله یابی فرایندی رفت و برگشتی و تکامل یابنده برای کشف مسائل اجتماعی است که شامل احساس مسئله، کشف موقعیت مسئله و صورت بندی مسئله می شود.

مسئله محوری مستلزم کار گروهی و توجه به ابعاد مختلف مسئله است زیرا غالب مسائل اجتماعی ماهیتی چند بُعدی و میان رشته ای دارند که تنها با یک رشته تخصصی قابل حل نیستند.

 

ادامه دارد....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۹ ، ۰۹:۳۴
اسماعیل شیرعلی

 

🔹 در چند ده روز گذشته جامعه رسانه ای ما درگیر با چند موضوع تلخ بوده است. از رومینا تا آسیه پناهی تا غیزانیه تا عمران محمدی و این روزها هم طبری و ...

🔸 سوال خیلی ها اینست که چطور به این موضوعات بپردازیم که مطالبه ما مورد سواستفاده ضدانقلاب قرار نگیرد. پاسخ اول و کلیدی اینست که مطالبه این موضوعات اولا باید در دست انقلابی ها باشد. هیچ سیاهی نباید سفیدنمایی شود. 

✅ هیچ تلخی را نمی شود مزه کرد و به ناخوشی اش بی اعتنا بود. ظلم در هر اندازه ای در جمهوری اسلامی قباحت ایدئولوژیک دارد نه صرفا نگرانی بابت کارآمدی. انقلاب اسلامی شکل گرفت تا بساط ظلم برچیده شود. غصه عمیق مولا از ماجرای خلخال و زن یهودی، قصه باشد یا افسانه، مبنای دینی و منطقی در حکومت دینی دارد. 

🔹 بیرق مطالبه ایندست مسائل نیز باید دست انقلابی ها باشد. باید فریاد کنند؛ آنهم به صدای بلند. 

🔸 با این توضیح چه کنیم که مطالبه ما دستاویز ضدانقلاب نشود؟ چه کنیم پازل ضدانقلاب را کامل نکنیم؟ بالاخره ضدانقلاب لاشخور وار نشسته و مترصد است ظلم را امری دامنگیر در انقلاب نشان دهد.

✅ سوال اینست که چه کنیم تا دچار خطای تحلیل و خطای مطالبه نشویم؟ 

🔹 خلاصه و روان و ساده بگویم؛ به اثر رفتارمان در مخاطب توجه کنیم. اگر اثر رفتار ما این شد که مخاطب احساس کرد سیاهی سراسری است یعنی به خطا رفتیم. اگر حس کرد گرفتار بن بستیم دچار اشتباه شدیم. اگر ناامید از آینده شد یعنی به هدف نزدیم.  

🔸 اگر سوال کرد پس فرق ما با طاغوت و دیگر حکومت های مستبد چیست یعنی مصداق را تعمیم به ساختار دادیم؛ فرد خطاکار را به خطای نظام ارتقا دادیم و فساد مصداق را تبدیل به فساد سیستمی کردیم.

✅ نقد و مطالبه ما چه در ساحت ادبیات و چه بیان مشکل یک تفاوت جدی با ضدانقلاب دارد و آن اثرش بر مخاطب است. 

🔹 ایجابی بحث کنیم. جوان انقلابی وقتی ظلمی را پی گیری می کند در نهایت مخاطب باید حس "حرکت" کند. حس اینکه در حال شدنیم. در حال اصلاحیم. مطالبه باید مخاطب را به حرکت برای اصلاح وادار کند نه نشستن و ناامیدی. 

🔸 خیلی وقت ها نقدها، ولو نقد دولت و قدرت نتیجه اش می شود قهر مردم از صندوق. اگر نقد کردیم و آنوقت مردم را برای تغییر وضع موجود پای صندوق آوردیم، هنرست واگرنه همان می کنیم که زمین بازی رقیب بدذات است.

✅ چنان مطالبه و نقد کنیم که انتخاب مردم تغییر کند نه با هر نوع انتخابی خداحافظی کنند. در مکتب امام و به حکم مردمسالاری، رای سبز و بنفش و سیاه از بی رایی بهترست.

💢 نقد کردن تمام حیثیت نظام، نه لازم بلکه واجب است، اما نتیجه اش باید امید به اصلاح باشد...همین ملاحظه سبک و ادبیات و روش نقد را تعیین می کند.

🔴 چطور سیاهی ها را فریاد بزنیم ولی خوراک ضدانقلاب نشود؟!

✍️ #محسن_مهدیان 

🔹 در چند ده روز گذشته جامعه رسانه ای ما درگیر با چند موضوع تلخ بوده است. از رومینا تا آسیه پناهی تا غیزانیه تا عمران محمدی و این روزها هم طبری و ...

🔸 سوال خیلی ها اینست که چطور به این موضوعات بپردازیم که مطالبه ما مورد سواستفاده ضدانقلاب قرار نگیرد. پاسخ اول و کلیدی اینست که مطالبه این موضوعات اولا باید در دست انقلابی ها باشد. هیچ سیاهی نباید سفیدنمایی شود. 

✅ هیچ تلخی را نمی شود مزه کرد و به ناخوشی اش بی اعتنا بود. ظلم در هر اندازه ای در جمهوری اسلامی قباحت ایدئولوژیک دارد نه صرفا نگرانی بابت کارآمدی. انقلاب اسلامی شکل گرفت تا بساط ظلم برچیده شود. غصه عمیق مولا از ماجرای خلخال و زن یهودی، قصه باشد یا افسانه، مبنای دینی و منطقی در حکومت دینی دارد. 

🔹 بیرق مطالبه ایندست مسائل نیز باید دست انقلابی ها باشد. باید فریاد کنند؛ آنهم به صدای بلند. 

🔸 با این توضیح چه کنیم که مطالبه ما دستاویز ضدانقلاب نشود؟ چه کنیم پازل ضدانقلاب را کامل نکنیم؟ بالاخره ضدانقلاب لاشخور وار نشسته و مترصد است ظلم را امری دامنگیر در انقلاب نشان دهد.

✅ سوال اینست که چه کنیم تا دچار خطای تحلیل و خطای مطالبه نشویم؟ 

🔹 خلاصه و روان و ساده بگویم؛ به اثر رفتارمان در مخاطب توجه کنیم. اگر اثر رفتار ما این شد که مخاطب احساس کرد سیاهی سراسری است یعنی به خطا رفتیم. اگر حس کرد گرفتار بن بستیم دچار اشتباه شدیم. اگر ناامید از آینده شد یعنی به هدف نزدیم.  

🔸 اگر سوال کرد پس فرق ما با طاغوت و دیگر حکومت های مستبد چیست یعنی مصداق را تعمیم به ساختار دادیم؛ فرد خطاکار را به خطای نظام ارتقا دادیم و فساد مصداق را تبدیل به فساد سیستمی کردیم.

✅ نقد و مطالبه ما چه در ساحت ادبیات و چه بیان مشکل یک تفاوت جدی با ضدانقلاب دارد و آن اثرش بر مخاطب است. 

🔹 ایجابی بحث کنیم. جوان انقلابی وقتی ظلمی را پی گیری می کند در نهایت مخاطب باید حس "حرکت" کند. حس اینکه در حال شدنیم. در حال اصلاحیم. مطالبه باید مخاطب را به حرکت برای اصلاح وادار کند نه نشستن و ناامیدی. 

🔸 خیلی وقت ها نقدها، ولو نقد دولت و قدرت نتیجه اش می شود قهر مردم از صندوق. اگر نقد کردیم و آنوقت مردم را برای تغییر وضع موجود پای صندوق آوردیم، هنرست واگرنه همان می کنیم که زمین بازی رقیب بدذات است.

✅ چنان مطالبه و نقد کنیم که انتخاب مردم تغییر کند نه با هر نوع انتخابی خداحافظی کنند. در مکتب امام و به حکم مردمسالاری، رای سبز و بنفش و سیاه از بی رایی بهترست.

💢 نقد کردن تمام حیثیت نظام، نه لازم بلکه واجب است، اما نتیجه اش باید امید به اصلاح باشد...همین ملاحظه سبک و ادبیات و روش نقد را تعیین می کند.

محسن_مهدیان 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۱
اسماعیل شیرعلی
امکان جامعه‌شناسی اسلامی
هر علمی در یک زمینه و بافت معرفتی و فرهنگی و به طور کلی یک جهان‌بینی شکل می‌گیرد. این بافت شامل یکسری اصول وقواعد در باب جهان انسان ارزشها روشها و معرفت است.

نقش قرآن در زندگی انسان هدایت‌گری استتحقق هدایت انسان نیز به تلاش او برای اصلاح‌گرایی است. اصلاح‌گرایی انسان مبتنی بر شناخت طبیعت و جامعه است که برای این منظور قرآن بر راه‌های تعقل و اختبار (تجربه) تأکید کرده است. به عبارت دیگر اصلاح‌گرایی انسان نیازمند علوم و نظریه‌های خاص است. تحقق نقش هدایت‌گری قرآن و انجام تکلیف اصلاح‌گرایی انسان بر شناخت جهان، معرفی راه‌های شناخت و شکل‌گیری علوم مبتنی است.

هر علمی در زیر چتر یک پارادایم شکل می‌گیرد. هر علمی در یک زمینه و بافت معرفتی و فرهنگی و به طور کلی یک جهان‌بینی شکل می‌گیرد. این بافت شامل یکسری اصول و قواعد در باب جهان، انسان، ارزشها، روشها و معرفت است. قرآن به طور قطعی جهان‌بینی و پارادایمی خاص خود ارائه کرده است که شامل مبانی هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، ‌ روش‌شناسی، معرفت‌شناسی، ‌ و ارزش‌شناسی است.

هر علمی از جمله جامعه‌شناسی سه جزء اساسی دارد: ۱) نظریه‌ها و تئوری‌ها، ۲) روش‌ها و تکنیک‌ها و ۳) محتوا و داده‌هابدون شک قرآن به لحاظ محتوایی و داده‌ها می‌تواند هر علمی را فربه و غنی کند. اما باید توجه داشت که اسلامی کردن علوم با فربه کردن علوم با گزاره‌های کتاب و سنت محقق نمی‌شود.

در مورد روشها و تکنیکها باید افزود که از یک سو، از ظاهر آیات برداشت می‌شود که تمام روشها (عقلی، تجربی و نقلی) و تکنیکهای علمی مورد تأیید هستند. و از سویی دیگر وحی به دلایلی نمی‌تواند از بعد روش‌شناختی نقش روش‌ در علم را ایفا کند؛ چرا که روش امری فرادینی است، به عبارت دیگر علم به لحاظ روش نمی‌تواند دینی شود. حجیت روش باید با روشهای بشری به اثبات برسد. در صورت پذیرش وحی به عنوان یکی از روشهای علمی، این پرسش مطرح می‌شود که نتایجی که در علوم به وسیله وحی اثبات شده‌اند، برای چه کسانی اعتبار دارد، ‌ آیا اعتبار این نتایج برای غیردینداران و کسانی که خارج از آن دین هستند، ‌ نیز اعتبار دارد؟ از این رو روش‌های به کار گرفته شده در علم باید برای سایر متخصصان آن علم اعم از دیندار و غیردیندار و در بین دینداران اعلم از مسلمان و غیرمسلمان قابل قبول و معتبر باشد. به عبارت دیگر روش عبارت است از اثبات بین‌الاذهانی فرضیه‌ها و گزارها‌ی حدسی در یک علم که باید بر اساس اصول آن صورت پذیردبه طور خلاصه آن چه را که ما به عنوان شناخت کسب کرده‌ایم، باید بتوانیم با روشهای قابل اطمینان و قابل قبول برای متخصصان دیگر اثبات و یا استدلال کنیم، تا مورد پذیرش آنان نیز قرار گیرد.

اما می‌توان نظریه یا نظریه‌هایی از آیات قرآن ساخته و پرداخته کرد. با نظریه‌پردازی و ارائه تئوری به دست آمده از کتاب و سنت، می‌توان به سوی اصلاح و بازسازی علوم موجود و یا تولید تدریجی علومی متفاوت از علوم رایج گامی برداشت؛ چرا که نظریه مبنا و جریان اصلی علم است[۱] نظریه دینی و قرآنی، دارای دو معناست: یکی این که برای ساختن نظریه از آیات قرآن استفاده کنیم و دیگر این که نظریه ارائه شده متضاد یا متناقض با قرآن نباشد.

نتیجه تا اینجا این است که آنچه در باب تولید علم اسلامی از قرآن جای تحقیق دارد، دو چیز است: یکی استخراج و تألیف پارادایم علمی منطبق با آیات قرآن و دو دیگر استنباط و تصنیف نظریه‌هایی منطبق با ظاهر گزاره‌های قرآن و سازگار با پارادایم استخراج شده از آن است.

علم بر خلاف نظریه هویتی جمعی و تاریخی دارد. نمی‌توان تولید علم را به شخصی خاص منسوب کرد و به طور مثال گفت فیزیک نیوتن یا جامعه‌شناسی اگوست کنت؛ اما نظریه هویتی فردی و اجتماعی دارد، لذا می‌توان به طور مثال گفت نظریه دورکیم یا نظریه انیشتن. علم در یک بستر تاریخی و توسط تعدادی از اندیشمندان شکل می‌گیرید. بر اساس این باور تولید علم به طور کلی یا علوم اسلامی بی‌معنا است. اما نظریه‌پردازی اسلامی به طور کلی یا نظریه‌پردازی اجتماعی اسلامی امری ممکن است.

نظریه جامعه‌شناختی تولید شده بر اساس آموزه‌های قرآن، نظریه‌ای است کنار سایر نظریه‌های جامعه‌شناسینظریه‌پردازی اسلامی می‌تواند سبب فربه شدن علم جامعه‌شناسی ‌شود. به عبارت دیگر بر اساس این باور، فرایند اسلامی‌سازی علم تکامل‌گرایانه و اصلاح‌گرایانه است، نه تأسیسی و تولیدی.

حال این پرسش پیش‌نهاده می‌شود که بر فرض هویت جمعی و تاریخی داشتن علم، در چه بازه زمانی علمی تولید می‌شود و با تحقق چه شرایطی حرکت به سوی تولید علم دینی به طور عام امری ممکن می‌گردد؟ در جواب این پرسش باید گفت که می‌توان از شکل‌گیری علم دینی در یک بازه زمانی طولانی (تاریخی) با ۴ شرط دفاع کرد: ۱. ‌این که بتوان نظریه‌هایی متعدد و متکثر در باب شناخت پدیده‌های انسانی از گزاره‌های دینی ساخته و پرداخته کرد، ۲. این که این نظریه‌‌پردازیها در پرتو و با توجه به پارامترهای پارادایمی و مؤلفه‌های جهان‌بینی اسلامی ساخته و پرداخته شده باشد؛ ۳. پاره‌ای از این نظریه‌ها دارای پایایی و اعتبار تجربی شوند، ۴نظریه‌های به لحاظ تجربی پذیرفته‌شده بتوانند در عرض نظریه‌های دیگر در علوم طبیعی و علوم انسانی تبیین‌گر باشند. در این صورت است که در طول تاریخ می‌توان مثل علوم مارکسیستی یا فمینیستی به یک علم دینی یا اسلامی دست یافت.

اما در مورد شکل‌گیری جامعه‌شناسی اسلامی کمی فرایند پیچیده‌تر است. برای حرکت به سوی تولید علوم اجتماعی یا جامعه‌شناسی اسلامی احراز ۵ شرط لازم و ضروری است، ۴ شرط همان شروطی است که برای تولید علم دینی در بالا بیان شد و یک شرط نیز اختصاص به جامعه‌شناسی دارد. شرط خاص جامعه‌شناسی اسلامی این است که باید مبانی شناخت جامعه را نیز از کتاب و سنت استنباط کرد و سپس واقعیت اجتماعی را بر اساس آن مبنا یا مبانی شناخت بازشناسی نمود. به عبارت دیگر، برای ساخت نظریه جامعه‌شناسی، نیاز به مبنا یا مبانی‌ای برای شناخت جامعه هست. یافتن مبنا یا مبناهای شناخت جامعه، راهکار نظریه‌پردازی در حوزه اجتماعی است به شرط آن که با فرهنگ و دین جامعه هماهنگ و سازگار باشد.

بنابر این فرآیند تولید علم دینی (با توجه به اینکه فرایندی جمعی و تاریخی است) بر اساس ایده این جستار به شکل زیر ترسیم می‌شود.

و فرایند تولید جامعه‌شناسی اسلامی (با توجه به اینکه فرایندی جمعی و تاریخی است) بر اساس باور این جستار به شکل زیر است.

بر اساس مدل بالا، اولین قدم در تولید جامعه‌شناسی اسلامی استخراج مؤلفه‌های پارادایم اسلامی علوم از کتاب و سنت است، در قدم دوم استخراج مبانی شناخت جامعه از آیات قرآن و روایات مرتبط است و قدم سوم برداشتن گامی به سوی تولید نظریه از قرآن برای فهم و تبیین واقعیتهای اجتماعی است؛ چرا که با ارائه تئوری و نظریه‌های دینی، یعنی به دست آمده از قرآن [و سنت]، می‌توان گامی به سوی تولید علومی دینی به مرور زمان برداشت یا علوم موجود غیردینی را بر اساس نظریه‌های دینی بازسازی نمود.

به طور خلاصه با وجود تعدد و تنوعی که در باب تعریف علم دینی وجود دارد، باور این اثر به تعریفی دیگر از علم دینی است. علم دینی مورد نظر این اثر، مبتنی بر این رویکرد است که اساس هر علمی را نظریه‌های آن علم تشکیل می‌دهد. بر اساس این رویکرد، یک علم زمانی دینی است که نظریه یا نظریه‌های مورد استفاده در آن متناسب با پارادایم و جهان‌بینی آن دین و یا از منابع آن دین (کتاب و سنّت) استنباط و استخراج شده باشند. دست‌آورد این رویکرد تولید نظریه‌هایی دینی خواهد بود که سبب فربه‌تر شدن علوم انسانی موجود خواهد شد. البته این رویکرد با توجه به هویت جمعی و تاریخی داشتن علم، باور دارد که می‌توان بعد از گذر سالیانی و با متکثر شدن نظریه‌های دینی در قلمرو علوم انسانی به تولید علوم جدید نائل آمد.

نویسنده برای تحقق این رویکرد در تحقیقی برای اثبات ادعای خود (ارائه نظریه اجتماعی ارتباط در قرآن) ‌ سه گام را بر داشت: ۱. استخراج پارادایم اسلامی علوم انسانی از متون دینی (کتاب و سنت)؛ ۲استنباط نظریه اجتماعی ارتباط از کتاب و سنت؛ ۳. بازتعریف مفاهیم اساسی جامعه‌شناسی بر اساس نظریه استنباط شده. البته گام چهارمی نیز باید برداشته شود که از قلمرو آن تحقیق خارج بود و آن به محک تجربه زدن نظریه استنباط شده از کتاب و سنت است. در این صورت کسانی هم که مسلمان نیستند باید ادعاهای علمی ما را بپذیرند، چون به شواهد تجربی تأیید شده‌اند.

جامعه‌شناسی یک علم تجربی است و هر رد و قبولی در آن باید بر اساس تجربه و مؤید به شواهد تجربی باشد؛ چرا که خداوند در سراسر قرآن انسان را به جزئیات و محسوسات مثل غذا، حیوانات، زمین، ستاره‌ها، خورشید، روز و شب، به سپیده دم، گیاهان، زیتون و آثار گذشته، توجه می‌دهد[۲] و به آنها قسم می‌خورد. تمام قسم‌های خداوند در قرآن قسم به مادیات و محسوسات است. خداوند تأکید می‌کند که باید رفت و جامعه را دید[۳] که چیست، نه این که نشست و فکر کرد که جامعه و جامعه‌شناسی چیست. این آیات حکایت از روش عینی، حسی و تجربی می‌کند که در مقابل استنباط عقلی قوانین اجتماعی است. افزون بر این، در قرآن آیه به معنای نمودهای طبیعی و وقایع اجتماعی به کار می‌رود. بنابر این در قرآن به مطالعه در محسوسات، مادیات، جزئیات و غفلت از تفکر در کلیات[۴] توجه می‌دهد[۵]

طبق این رویکرد، روش علوم دینی در بخش اعتباریابی و پایایی کاملا کمّی، تجربی و احتمال‌گرایانه است. از وحی به عنوان روش علمی استفاده نمی‌شود تا این اشکال شود که پیش‌فرض علوم تجربی این است که مبتنی بر یک روش است، [۶] بلکه از وحی برای ساختن نظریه کمک گرفته می‌شود.

نتیحه تا اینجا این است که جامعه‌شناسی اسلامی علمی است که دارای هویتی جمعی و تاریخی است و در یک بازه زمانی طولانی شکل می‌گیرد، نظریه‌های خود را از متون اسلامی می‌گیرد و سپس آن را به محک تجربه می‌زند. مثل کاری که ملاصدرا در فلسفه انجام داد. ملاصدرا با قرائت آیه وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ، [۷] نظریه حرکت جوهری به ذهنش خطور کرد. اما نمی‌توانست به فیلسوفان جهان بگوید حرکت جوهری را بپذیرید، چون من از قرآن استنباط کرده‌ام. از این رو سالهای متمادی زیادی تلاش کرد تا این نظریه را به وسیله مبادی عقلی که مورد پذیرش فیلسوفان غیرمسلمان باشد، اثبات کند. نظریه و ایده‌ای که ملاصدرا از قرآن استنباط کرد. عقلی بود، ولی ما در صددیم یک نظریه‌ای را در حوزه جامعه‌شناسی از قرآن استنباط کنیم و سپس با مبادی تجربی آن را برای دیگران مدلل و مقبول کنیم.

هدف جامعه‌شناسی اسلامی با توجه به توصیه‌های قرآن در مورد اصلاح، اصلاح جامعه با زبان علمی به جای زبان دینی است؛ چرا که نظام اجتماعی را می‌توان اصلاحش کرد تا کارش را خوب انجام دهدراهکار اصلاح عبارت است از انتقاد از عملکردها، آگاه کردن افراد و عناصر نظام از وظایف و تکلیفشان. به عبارت دیگر هدف جامعه‌شناسی اسلامی بررسی قوانین اصلاح ارتباطات اجتماعی مردم و ارائه راهکارهای اصلاحی برای بهبود ارتباطات اجتماعی آنان است. نظریه جامعه‌شناختی مستنبط از قرآن با تحقیقات کتابخانه‌ای و با روش تفسیر متن به دست می‌آید که پس از آن به سوی بررسی تجربی واقعیت اجتماعی با کاربرد یک چارچوب نظری و یک مدل تحلیل سوق پیدا می‌کند.

مطالعه هر مسأله اجتماعی چه مربوط به ساختار اجتماعی، یا کارکردها، یا نظم یا  چه مربوط به جرم و یا خانواده، خواه در یک جامعه اسلامی و خواه در یک جامعه غیراسلامی، اگر در تحلیل و شناخت خود از منطق و نظریه قرآن پیروی کند، در درون جامعه‌شناسی اسلامی جای خواهد داشت و اگر در تحلیل تابع خاستگاه‌ و جهان‌بینی‌های غیراسلامی باشد، ضرورتا از چارچوب جامعه‌شناسی اسلامی بیرون خواهد بود، هر چند مسائل مورد مطالعه مربوط به جامعه اسلامی باشد.

صرف نظر از این نکته نسبتاً بدیهی، می‌توان در نگاه نخست رویکرد پارادایم اسلامی علوم انسانی از جمله جامعه‌شناسی را به هدف تحقیق، رویکردی تکثرگرایانه دانست که اهداف مطرح شده توسط سه پارادایم دیگر (اثباتی = کشف قوانین علّی، تفسیری = فهم دلایل و معانی کنش‌ها و انتقادی = نقد اجتماعی به منظور رهایی‌بخشی و ایجاد زمینه تغییررا به طور همزمان یا به صورت طولی دنبال می‌کند، زیرا این اهداف نافی و ناقض یکدیگر نیستند و هر کدام به وجهی از وجوه به واقعیت اجتماعی ناظرند که در پارادایم اسلامی علوم انسانی نیز ارزش بررسی دارد. در اهمیت دو هدف نخست به لحاظ فراهم کردن شناخت صحیح از واقعیات موجود جامعه، هیچ شک و تردیدی راه ندارد و هدف سوم نیز با عنایت به رسالت اصلی دین، یعنی تأمین سعادت حقیقی و اصلاح فرد و جامعه، از اهمیتی دوچندان برخوردار است.

این طرح زمانی محقق می‌شود که بتوان در مورد پرسشهای زیر پاسخی مقبول و مرسوم بر اساس اصول فلسفه علوم اجتماعی ارائه کرد.

ـ پارادایم مورد نظر قرآن دارای چه ابعاد و مؤلفه‌هایی است و چه تفاوتی با پارادایمهای اثباتی، تفسیری، و انتفادی دارد؟

ـ مبانی شناخت جامعه از منظر قرآن چیست؟

ـ بر اساس مبناهای شناخت جامعه از منظر قرآن، چه نظریه یا نظریه‌هایی را می‌توان ساخته و پراخته کرد؟

ـ تفاوت اساسی بین جامعه‌شناسی اسلامی با جامعه‌شناسی‌های مدرن (مارکسیستی، پوزیتیویستی، پراگماتیستی، فمینیستی، ) چیست؟

مجید کافی، دانش آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

......................................

[۱]آنسلم استراس و جولیت کوربین، اصول روش تحقیق کیفی، ص ۲۲.

[۲]فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ (بقره/ ۲۶۰).

[۳]فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذَّبِینَ (آل‌عمران/ ۱۳۷).

[۴]وَیسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (اسراء/ ۸۶).

[۵]شریعتی، مجموعه آثار، ج ۳۰، ص ۵۰ و ۵۱.

[۶]وحدت روش‌شناسانه علوم به دو معناست: یکی این که همه رشته‌های علمی از جمله جامعه‌شناسی باید به دنبال تعمیم و کشف قوانین باشند و این محقق نمی‌شود مگر با وحدت روش علوم. این رویکردی است که پوزیتیویستها به دنبال آن بودند در مقابل کسانی که روش خاصی را برای بررسی رفتارها و ارتباطات انسانی به کار می‌گرفتند که خاصیت تعمیم دهندگی نیز نمی‌داشت. دو دیگر این که هر علمی باید فقط و فقط از یک روش برای اثبات مدعیات خود استفاده کند.

[۷]نمل/ ۸۸.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۰
اسماعیل شیرعلی


  اکنون ماهواره نور بر فراز کاخ سفید و تل‌آویو و بالای سر ترامپ و نتانیاهو در حال چرخیدن به دور زمین است. چرخشی که در نبرد اطلاعاتی موجب سرگیجه آنها شده است. حالا این سرگیجه سبب شده تا توهم برگشت به برجام و نوشتن پیش‌نویس قطعنامه برای شورای امنیت به سرشان بزند.در این خصوص چند نکته : 
۱- آمریکا مزوّرانه با ایجاد یک دوراهی در مسیر ملت ایران، برای خود یک هدف سیاسی و مسیر مشخص طراحی نموده است. اول با این ادعا که اگر سازمان‌ملل تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید کند، به برجام برمی گردد. دوم ترامپ با توهم تمدید تحریم‌های تسلیحاتی و بازگشت به برجام قصد دارد مکانیسم ماشه را هم فعال کند. یعنی با یک تیر، دو نشان را بزند!. تناقض مهم اینجاست که طبق همان برجامی که می‌خواهند به آن برگردند، باید تحریم‌های اقتصادی تاکنون برداشته می‌شد و تحریم‌های تسلیحاتی ایران نیز در آبان امسال باید لغو شود. با این طرح مزورانه و تشدید تحریم‌ها بعد از امضا برجام به همان سخن رهبرمعظم انقلاب می‌رسیم که «نگاه و خوشبینی به آمریکا و غرب سم مهلک است و به آمریکا نمی‌شود اعتماد کرد، خرش که از پل بگذرد، به ریش شما می‌خندد»! و سؤال و نتیجه مهم این است اگر برجام بدترین توافق تاریخ بود، حال چگونه می‌خواهند به بدترین توافق دنیا برگردند؟!. پس برجام برای آمریکا و صهیونیست‌ها بهترین توافق دنیا بوده است.
۲- از سوی دیگر ادعا می‌کنند اگر تحریم تسلیحاتی ایران تمدید نشود، آمریکا با بازگشت به برجام، مکانیسم ماشه را فعال خواهد کرد و در این صورت دستاوردهای ایران در برجام لغو می‌شود!. درحالی‌که ایران در برجام دستاوردی نداشته که بخواهد از دست بدهد، چرا که در سایه انفعال جریان غرب‌گرا به‌جای «لغو بالمره تحریم‌ها» شاهد «تشدید بالمره تحریم‌ها» بودیم و «دیگر هیچ»! و عملا «هیچ دستاوردی» نه‌تنها نصیب ملت ایران نشده بلکه متحمل«خسارت محض» هم شده است!
۳-این طرح یک طرح سیاسی-رسانه‌ای برای ایجاد جنگ روانی است. سؤال اساسی این است که مگر تحریم‌های سازمان ملل چه چیز اضافه‌ای دارد که تحریم‌های یک‌جانبه کنونی آمریکا در چارچوب پروژه فشار حداکثری ندارد؟. البته یک چیزی مثل خود تحریم‌های آمریکا تاکنون نداشته و ندارد و آن تاثیرگذاری بر مقاومت ملت ایران است!. این همان چیزی است که اوباما به آن رسیده بود و تنها گزینه را مذاکره و برجام دید و اکنون نیز ترامپ هم به همان نتیجه‌ای رسیده است. لذا فقط در یک اقدام تبلیغاتی و فضاسازی رسانه‌ای در آستانه انتخابات تلاش دارد از حیثیت خود دفاع کند!. سؤال دوم این است که آمریکا با این طرح می‌خواهد به چه دستاوردی برسد، درحالی‌که تاکنون با اعمال یکجانبه همه تحریم‌های سازمان‌ملل و فراسرزمینی خود نه‌تنها به دستاورد محدودیت در زمینه موشکی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی نرسیده و نخواهد رسید، بلکه محدودیت هسته‌ای و همان دستاورد نیم بند اوباما را هم از دست داده است!
۴-نکته مهم دیگر این است درحالی ادعا می‌کنند در صورت لغو تحریم تسلیحاتی ایران و خرید تجهیزات نظامی از روسیه و چین، ایران موجب تهدید می‌شود، که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی سال‌هاست در تولید نیازهای دفاعی و نظامی و غیرنظامی و بعضا تهاجمی خود به خودکفایی رسیده و اصولا یکی از دلایل دشمنی و فشارها و عصبانیت‌های آمریکا و چند کشور غربی همین پیشرفت‌های دفاعی-نظامی است که آنها را در آستانه اخراج از منطقه قرار داده است!. ایران حتی در تولید تسلیحات سری و فوق سری نیز به خودکفایی رسیده، حال در ادعایی خنده‌دار می‌خواهند جلوی فروش تسلیحات معمولی و ابتدایی به ایران را بگیرند!. لذا این طرح علاوه‌بر اینکه جنبه تبلیغاتی و روانی دارد، سه هدف پنهان در نهان خود دارد: اول این‌که آنها نگران خرید تسلیحات ساخت ایران از سوی دیگر کشورهای منطقه هستند و نه فروش به ایران، از جمله انواع موشک‌های نقطه‌زنی که در شهرک‌های زیرزمینی ذخیره شده‌اند و همچنین انواع رادارهای پیشرفته و سلاح‌های فوق سری که پیشرفته‌ترین و مدرترین پهپاد جاسوسی آمریکا را ساقط کرد!. دوم بی‌اعتبارسازی و کم اهمیت جلوه دادن دستاوردهای دفاعی- نظامی جمهوری اسلامی است در حالی‌که خود با آگاهی به اهمیت فوق‌العاده آنها نگران و هراسناک هستند!. سوم القای روحیه انفعال است. در تناقض سیاسی- رسانه‌ای از یک سو از لغو تحریم‌های تسلیحاتی ایران ابراز نگرانی و القا تهدید می‌کنند و از سوی دیگر در یک رویکردی موازی ادعا می‌کنند با توجه به مشکلات اقتصادی، ایران پولی برای خرید تسلیحات از خارج ندارد و لغو این تحریم‌ها تاثیری برای ایران ندارد که بخواهد در مقابل آمریکا بایستد و تلاش کند، لغو شود!
۵- قبل از این‌که خود ماهواره، آمریکایی‌ها را نگران کرده باشد، تکنولوژی ساخت موشک‌های قدرتمند قاره‌پیمای استفاده شده در پرتاب این ماهواره آنها را نگران کرده است. پرتاب این ماهواره را باید بخشی از یک برنامه فضایی دانست که نشان می‌دهد آمریکایی‌ها به خیلی از ابعاد آن ناآگاهند، همان‌گونه که تا پس از قرار گرفتن در مدار زمین نتوانستند آن را رصد کنند و نشان داد جمهوری اسلامی از همه محدودیت‌های برجامی و غیربرجامی عملا عبور کرده است. چنان‌که جان بولتون و رسانه‌های آمریکایی-صهیونیستی مجبور به اذعان شدند که«فشار حداکثری نتیجه‌ای نداشته است». آمریکایی‌ها نگرانند اقدامات مخرب آنها به‌سرعت رصد و عملیات خنثی‌کننده این اقدامات مخرب طراحی و به اجرا گذاشته خواهد شد، این یعنی پایان حضور در منطقه!
۶--پیام شرق با سرعت نور به غرب رسید. ماهواره نور قبل از ارسال پیام از فضا، به اذعان مقامات صهیونیستی پیام‌های سیاسی و نظامی قدرتمندی به جهان فرستاد که«جمهوری اسلامی بدون اطلاع سازمان‌های جاسوسی-اطلاعاتی غرب و آمریکا و بدون اینکه بتوانند جلوی نفوذ ایران در منطقه را بگیرند، توانست جغرافیای حضور خود را گسترش دهد و به فضا نیز نفوذ کند».لذا اولین بازدارندگی ماهواره نور عقب‌نشینی آمریکایی‌ها از دستور تهدیدزای ترامپ بود. بعد از آنکه ترامپ تهدید به زدن قایقهای ایرانی کرد، با پرتاپ ماهواره نور،  بلافاصله سه تن از مقامات وزارت دفاع آمریکا در یک کنفرانس خبری در پنتاگون اعلام کردند«از این توئیت ترامپ متعجب و غافلگیر شدیم زیرا او هیچ دستوری مبنی بر تغییر سیاست در برخورد با نیروهای ایرانی در منطقه صادر نکرده و ما چنین دستوری را دریافت نکردیم».
۷-اما دراین فضا و بعد از خروج آمریکا از برجام و نقض قطعنامه۲۲۳۱و ترور شهید سلیمانی و افتخار آشکار به این جنایت و خباثت از سوی ترامپ، تلاش و فضاسازی جریان غرب‌گرای داخلی برای القای ضرورت برقراری رابطه با آمریکا و دلجویی از قاتل سردار قلوب ملت ایران و مردم منطقه، نشان از اوج حماقت و حقارت و خیانت و خباثت آنها دارد. این جماعت فریبکارانه تحت عنوان«استراتژی بازدارندگی»، «بازدارندگی نظامی و قدرت دفاعی کشور»را همسو با رسانه‌های بیگانه و سیاستهای آمریکا زیر سؤال می‌برند و از لزوم «بازدارندگی اقتصادی» با «نگاه به غرب»سخن می‌گویند!. درحالی‌که محقق نشدن بازدارندگی اقتصادی ناشی از عملکرد خود آنها و دولت برآمده از آنهاست. حال بدون ارائه هیچ برنامه و تلاشی برای فعال کردن ظرفیت داخلی و استفاده از توان جوانان کشور، با روحیه انفعالی هر روز از خواب که بیدار می‌شوند و با حمله به سیاست اصولی و مستقل کشور و تخریب روابط با همسایگان و کشورهای دوست، به یکی زنگ می‌زنند و خواستار میانجیگری و وساطت بین تهران-واشنگتن برای مذاکره منطقی و متعادل با کدخدا می‌شوند!. نکته حقارت‌آمیزتر این است که شرط همکاری با شرق را نگاه به غرب و در روابط ذلیلانه با آمریکا و اجازه از امثال ترامپ القا می‌کنند و انتظار مذاکره منطقی با کسی را دارند که حاصل شش سال مذاکره را پاره کرده و در روز روشن دستور ترور عالی‌ترین مقام نظامی کشور و نماد مبارزه با تروریسم را صادر کرده است!. کسی که به اندازه یک اَرزَن هم شرف برای خود نگه داشته باشد، می‌فهمد که «بازدارندگی اقتصادی در سایه بازدارندگی نظامی» و امنیت حاصل می‌شود. کاش این جماعت به اندازه آخرین سفیر رژیم پهلوی در آمریکا شرافت داشتند و در مقابل نیروهای مسلح کشور که جانشان را فدای مملکتشان می‌کنند، سر تعظیم فرود می‌آوردند و به شهید سلیمانی افتخار می‌کردند، نه این‌که از قاتل او پول بگیرند و به مدافعان امنیت کشور بتازند! اردشیر زاهدی پس از سال‌ها سرسپردگی به آمریکا و زندگی در این کشور به‌خوبی فهمیده که «پول گرفتن از خارج و فروختن شرافت با ادعای دلسوزی برای پیشرفت ملت ایران نمی‌خواند». وقتی مواضع و تلاش‌های «مدعیان پیشرفت با نگاه به غرب» را کنار سخنان ترامپ می‌گذاریم، به‌خوبی مصادیق نفوذ جریانی برای ملت ایران روشن می‌شود. رئیس‌جمهور آمریکا در نشست خبری ۱۵ فروردین امسال در تازه‌ترین آشکارسازی مکنونات قلبی‌اش، به دوستان خود در ایران به‌عنوان کانال‌های ارتباطی‌اشاره و ادعا کرد«می‌توانیم از طریق این کانال‌ها تعامل کنیم. دوستان من در ایران به کار ساخت‌و‌ساز خانه‌های شیک مشغولند.آنها باید تماس بگیرند یا از کسی بخواهند وساطت کند و تماس بگیرد»!؟
دکتر محمدحسین محترم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۳۲
اسماعیل شیرعلی

مردمى ترین، با اخلاص ترین و گسترده ترین تشییع با عظمتى بى نظیر از مردمى ترین مسؤول جمهورى اسلامى ایران!

دیروز پایتخت ایران، روزى تاریخى و فراموش نشدنى را تجربه کرد. تهران هیچگاه تاکنون چنین عظمتى را به خود ندیده بود!

دیروز در تهران از زمین و زمان جمعیت عاشق و داغدار مى جوشید و مى خروشید!

همدل و همزبان با چشمانى اشکبار و یکصدا؛ # انتقام#

مطلب ذیل را محمد رفیع جلالى نوشته و انصافا حق مطلب را ادا کرده است!

"وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ"
مرگی که جهان را تکان داد!!!
سالهای دور تشییع پیکر یک خواننده زن هنرمند ؛  ایران و بخصوص تهران را به تعطیلی کشاند . این اولین تشییع بزرگی بود که در نوجوانی دیدم.  انگاه نوبت به تشییع  پیکر  "جهان پهلوان تختی "  رسید؛ زمانی که در سالهای ابتدائی دانشگاه بودم.  تشییع جنازه "جمال عبدالناصر ناصر " رهبر کشور مصر و جهان عرب را به تعطیلی کشاند .
اندکی بعد  ژنرال دوگل" در فرانسه مرد و مردم فرانسه سنگ تمام گذاشتند و بپاس خدمات این مرد به کشورش تشییع جنازه بزرگی انجام شد.
 در مرگ " امّ کلثوم"، خواننده مصری بیش از ۴ میلیون نفر برای خاکسپاری او در قاهره به خیابانها آمدند.  و... این رکوردها با  مرگ  "آیت الله خمینی" در ایران شکسته شد.
جهان تشییع جنازه های عظیمی دیگری را بیاد دارد؛ تشییع جنازه: "پرنسس دیانا"؛  " آیروتون سنا"؛  " مایکل جکسون  " سی. ان. آنادورای (آنا)"؛  " پاپ ژان پل دوم"؛   " کیم جونگ ایل دوم"؛  " ویکتور هوگو"؛  " گاندی"  و ...کسی فکر نمیکرد که  روزی  رفتن کسی بتواند این رکوردها  را جابجا کند؛  اما رفتن  "قاسم سلیمانی" چیز دیگری بود؛ رفتنی که جهانی را تکان داد و مرگش : 
- بزرگترین ارتش جهان را به   آماده باش در آورد. 
-  خبر اول رسانه های جهان شد 
-  خیزش دیپلماتیک همه کشورها را باعث شد. 
-  بورسهای منطقه را بشدت به سقوط  کشاند. 
-  قیمت نفت را بطور بیسابقه ای افزایش داد.
-  تشییع پیکرش نه در یک شهر که در ۵ شهر و ۲ کشور انجام شد
-  پیکرش تنها پیکری شد که در ۴ حرم طواف داده شد؛ در ۲ کشور. 
-  هزاران ساعت برنامه تلویزیونی در موردش پخش شد 
-  صدها تحلیگرعواقب مرگش را تحلیل کردند. 
-  صدها میلیون نفر در منطقه و جهان او را تحسین و یا نقد کردند
-  همبستگی ملی که بعد از وقایع آبان از هم گسیخته شده بود را به ارمغان آورد. مردم حساب او را از حساب حکومت جدا کرده اند.
-  تظاهرات یکماهه در خیابانهای بغداد را به تظاهراتی علیه آمریکائیها بدل کرد.
-  پارلمان عراق  رای به اخراج امریکائی ها از عراق داد. 
-  کاری کرد که هیچ  "مرگ"  دیگری ان کار را نکرد؛  جهان را  به ۲ قدمی جنگی بزرگ کشانده !
- و شاید میرود که به بزرگترین تشییع همه دورانها بدل گردد!؟
اما او که بود :
-  پسر بچه فقیری  که  در روستای «قنات ‏ملک» شهر  "رابُر"؛  در ١٨٠ کیلومتری کرمان متولد شد.
-  بسیار زود و در نوجوانی مجبور شد برای کمک به  امرار معاش خانواده از تحصیل دست شسته و وارد بازار کار شود
-  با شروع جنگ ایران و عراق برای مدت کوتاهی ؛ برای تامین اب مورد نیاز سپاهیان به جبهه ها فرستاده میشود،؛  "لودر" ها و  "بولدوزز" های دشمن را غنیمت    میگیرد و اندکی بعد با توجه به هوش سرشار؛ دلیری و شجاعت و تفکرات استراتژیکش فرمانده لشکر میشود و  ....  در نهایت مبشود  تاثیر گذارترین  مرد  همه خاور میانه!!!
-- بتنهائی و با دست خالی   "سپاهی"  میسازد با هزاران سرباز از جان گذسته و دوره دیده ؛ در عراق و سوریه و لبنان  و  یمن!!
-  به گواهی دشمنانش به بزرگترین استراتژیست نظامی بعد از  "مارشال رومل" بود.
-  
وجودش تا بدان پایه برای دشمنان خطرناک شده بود که به دستور قدرتمندترین شخص در جهان؛  قدرتمند ترین ارتش در جهان ؛ در نیمه های شب ؛ دزدانه  و به نامردانه ترین شکل ممکن محو فیزیکی میشود، اما حالا مانده که با نام و یاد و میراث  او چه کنند؟؟؟
آنها اکنون از  "نام" و "میراث"   قاسم سلیمانی"  بیش از "خود " قاسم سلیمانی ؛ در وحشتند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۸ ، ۰۶:۳۴
اسماعیل شیرعلی

برجام برای سفره ملت و خالق ایرانی آن - یعنی روحانی- آورده‌ای نداشت. اما اینکه بگوییم برجام هیچ دستاوردی نداشت نشان از سطحی‌نگری و تک‌زاویه‌ای دیدن صحنه است.
 این برجام بود که عطش روشنفکران غرب‌زده ایرانی را برای مذاکره سیراب و آنان را خلع سلاح کرد.
 برجام بود که چهره کریه امریکا را برای نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی روشن کرد. 
 برجام بود که معادل میلیارد‌ها دلار که جمهوری اسلامی می‌بایست برای شناساندن چهره امریکا به نسل‌های خود خرج رسانه می‌کرد، مؤثر واقع شد.
 برجام بود که نسبت بین اروپا و امریکا را از بعد هویت و استقلال روشن کرد. 
پس از برجام بود که ملت ما منطق نظام جمهوری اسلامی را واجد حقانیت و دفاع دانست و تابستان داغ امثال بولتون را به پاییز خزان آن‌ها تبدیل کرد.
 برجام برای حزب‌الله و برای انقلاب اسلامی دستاورد‌های بی‌نظیری داشت و باید از روحانی به خاطر آورده‌های او که خودش هم نمی‌داند چیست، تشکر کنیم.

 

 اصلاح‌طلبان ۳۰ سال اصرار داشتند که می‌توانیم با یکپارچه ندیدن غرب، بین امریکا و اروپا شکاف ایجاد کنیم و با اروپاییان کار کنیم. برجام این فرضیه را نیز باطل کرد. برجام ثابت نمود که اجماع اروپا و امریکا معنا ندارد بلکه الحاق، پیوست و سنجاق شدن اروپا به امریکا واقعیت صحنه است. ثابت شد که اروپای منهای امریکا موجود عقیمی است که باید از پسر بزرگ‌تر از پدر اجازه بگیرد.
 برجام ثابت کرد که ورود اروپایی‌ها و اصولاً تشکیل گروه چند به‌علاوه چند یک پز توخالی جهانی بوده است، اما همه اجازه‌های غرب به یک نقطه ختم می‌شود. 
دولتمردان ما به شدت نیازمند اصلاح نگرش خود در دو مقوله هستند که عدم اصلاح این نگرش آنان را در تاریخ به بدترین شکل ممکن ثبت خواهد کرد. تاریخ آنان را به عنوان کسانی ثبت خواهد کرد که هم فرصت را از دست داده‌اند و هم تدبیر را، هم در باتلاق گیر کرده‌اند هم جای پای محکمی برای نجات خود نمی‌یابند.
 اشتباه اول دولتمردان ما در حوزه نگرش این است که گمان می‌کنند با محترم شمردن قواعد، عرف و حقوق بین‌الملل می‌توانند به مقاصد منطقی جمهوری اسلامی ایران برسند. درحالی که طرف‌های غربی برای اجرای تعهدات‌شان نه سازمان ملل می‌شناسند نه امضا و تعهد خود را.
 اشکال دوم این است که دولتمردان ما فکر می‌کنند غرب چند مطالبه مشخص از ما دارد و با دادن آن‌ها می‌توانیم به سرمنزل مقصود که رفاه و توسعه است دست یابیم. اکنون باید با همه وجود بفهمند که مشکل غرب با ما بر سر ماهیت/هویت است و هسته‌ای، تروریسم، موشک و... بهانه‌هایی است که در عرف بین‌الملل با آن دیالوگ می‌کنند.

فرمول مقام معظم رهبری که همه پیش‌بینی‌هایش مانند کشف و شهود به عینیت می‌پیوندد، الهام غیبی نیست. او از اول معادله مفهومی را کشف کرده است که مشکل غرب با ما بر سر «وجود» و «ماهیت» است نه بر سر «حدود» و «مسئله». اگر دولتمردان ما این مدل را باور کنند نه در عرف بین‌الملل غرب را باور می‌کنند و نه منتظر می‌مانند تا غربیان در مقابل قطعنامه‌های سازمان ملل کرنش کنند و نه منتظر رفع تحریم می‌مانند.

 عجیب است که حضرت امام ۳۱ سال پیش فرموده‌اند: «چه ما بخواهیم و چه نخواهیم استکبار و صهیونیست‌ها در تعقیب‌مان خواهند بود تا حیثیت مکتبی‌مان را لکه‌دار کنند» و ما پس از این مدت هنوز طور دیگری به صحنه می‌نگریم.

 اکنون اروپا تهدید به خروج از برجام کرده است و ما به جرم پایبندی به خلع سلاح هسته‌ای هر روز تحریم می‌شویم. اگر قرار است ما به قواعد بین‌المللی پایبند و تعهدات خود را انجام دهیم تا تحریم شویم، چرا باید در NPT بمانیم و هم چوب را بخوریم و هم پیاز را؟ امریکا اکنون از قواعد بین‌المللی و امضای خود عدول کرده است و گویی در امریکا انقلاب اتفاق افتاده است. حتی در انقلاب‌ها نیز دولت جدید تعهدات دولت پیشین را انجام می‌دهد، اما در امریکا انجام نمی‌شود. 

 ماندن یک‌ساله ما با اروپاییان در برجام حکمت‌آمیز بود تا امثال زیباکلام‌ها ببینند که سگ زرد برادر شغال است، اما اگر اردیبهشت ۱۳۹۷ به همراه امریکا خارج شده بودیم اکنون شیپور‌های روشنفکری می‌گفتند اروپا که اصرار بر ماندن داشت! شما چرا خارج شدید؟

 اکنون منطق نظام جمهوری اسلامی ایران مسیر اروپا باوران و امریکاپرستان را مسدود کرده است و موعد مانور نیرو‌های مؤمن به انقلاب اسلامی علیه قوانین جنگلی حاکم بر جهان است.
 دولت روحانی برای عزت خویش هم که شده است باید تصمیم سخت بگیرد؛ تصمیمی که خواب را از چشم جهانخواران بگیرد. مهم‌ترین نقطه قوت چنین تصمیمی همراهی ملت سختی کشیده و مقاوم ایران است که زیر بار جهانخواران به بهانه نان نسیه بزرگ‌تر نخواهد رفت.

امروز روزی است که باید برجام اروپایی-امریکایی را تبدیل به دو واحد درس غرب‌شناسی کنیم تا نسل‌های آینده به لزوم تولد تمدنی جدید و بومی رهنمون شوند و متوجه شوند که راهی جز ایستادگی وجود ندارد در غیر اینصورت باید زانوی «غلط کردیم انقلاب کردیم» بزنیم و «هرچه شما بفرمایید» را جایگزین «مرگ بر امریکا» کنیم اما امام فرمود: هیهات که امت محمد (ص) سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار تن در دهند».

برجام#
غرب شناسى#

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۰۸:۱۵
اسماعیل شیرعلی

بعد ازتعریف ساده از رشد اقتصادی، لازم میدانم یک مثال عینی از بلایی که اقتصاد لیبرالیستی-سرمایه داری بر سر جهان آورده را مرور کنم؛

در کشور ونزوئلا، در زمان خوان ویسنته گومز (دهه دوم قرن بیستم)، در این کشور نفت کشف شد و طبق معمول پای ایالات متحده برای اکتشاف و استخراج نفت به این کشور باز شد و چندین و چند شرکت نفتی وارد این کشور شدند. زمانیکه آمریکایی ها وارد یک کشور نفتی میشوند یک سیستم مشخص اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در آن کشور پیاده میکنند. مشابه این سیستم در ایران، عربستان، امارات، قطر، لیبی، مصر، عراق، سوریه، برونئی و خلاصه هرکشور دیگری که صاحب نفت بوده پیاده شده است. در بعضی از کشور ها این سیستم ادامه دارد و در بعضی کشورها به دلایل سیاسی این سیستم برچیده شده است. این سیستم تدام انتقال نفت از کشور استعمار زده به کشور استعمارگر را تضمین میکند مضاف بر اینکه تسلط کشور استعمارگر بر بازار داخلی کشور استعمارزده افزایش می دهد.

به عنوان مثال یکی از امتیازاتی که کشورهای استعمارگر می‌گیرند این است که بدون گرفتن تعرفه و حق گمرگی می‌توانند هرکالایی را وارد کنند. بر این اساس تولیدکنندگان داخلی به دلیل تسلط دیگران بر بازار از بازار داخلی محروم و ورشکست می‌شوند چون واردات ارزان‌تر از تولید در می‌آید. در این شرایط یک چرخه ی باطل از فروش و واردات ایجاد میشود که تولید کشور را به ورطه ی نابودی میکشد.

(در دهه‌های 1940 و 1950، بنیاد راکفلر، شعبات شرکت‌های مختلف تولیدی و خدماتی آمریکایی و حتی خرده‌فروشی‌هایی چون Seras، یک کلیسای آمریکایی، یک روزنامه انگلیسی‌زبان با تیراژ یک هزار نسخه، یک مرکز فرهنگی آمریکایی، مدارس دوملیتی، برنامه‌های آموزش زبان انگلیسی، سازمان‌های پیشاهنگی دختران و پسران، اتحادیه مسیحی مردان جوان(YMCA)، در جامعه ونزوئلا حاضر بودند و سبک زندگی و ارزش‌های آمریکایی را وارد این کشور کرده و نسل جدیدی از ونزوئلایی‌ها تربیت می‌کردند که «آمریکایی» بودند.){1}

زمانی که این سیستم در کشوری پیاده شد آمریکایی ها نیاز به ثبات دارند پس از گومزِ دیکتاتور حمایت کردند و برای استیلای کامل بر کشور، نهادی به نام اتاق بازرگانی ونزوئلا و آمریکا ایجاد شد که کارش فقط و فقط واردات کالا و خدمات مورد نیاز از آمریکا به ونزوئلا بود و قطعا این خدمات بیش از نیاز ونزوئلا نیز بود. (رجوع شود به کتاب اعترافات یک جنایتکار اقتصادی)

در قرن بیست ونزوئلا ثروتمندترین کشور آمریکای لاتین میشود. کشور اولین ها، اولین ورزشگاه ها، اولین فرودگاه ها، هتل های بزرگ و مجلل، کشوری متمول و غرق در رفاه اما بدون مدیریت صحیح منابع. در واقع هر قطره نفتی که در آن دوران از چاه های نفت ونزوئلا استخراج میشد خرج آبادی بیشتر و بیشتر آمریکا میشد. از طرفی چون درآمد نفتی از مصرف کمتر بود کشور روز به روز بیشتر در بدهی فرو میرفت. باید توجه کرد که نفت نفرین منابع نیست چراکه همین نفت موتور اقتصاد آمریکا را به چرخش در آورد مدیریت ناصحیح منابع است که به این نفرین دامن میزند، اقتصاد لیبرالی و مبتنی بر واردات است که نفرین حقیقی است.

(بین 1920 و 1948، سالانه به‌صورت میانگین 6.8 درصد رشد کرد. در سال 1970، ونزوئلا تبدیل به ثروتمندترین کشور در آمریکای لاتین شده بود و سرانه تولید ناخالص داخلی آن، از کشورهایی چون اسپانیا و یونان بیشتر، و تنها 13 درصد از سرانه GDP بریتانیا کمتر بود.){2}

در سال 1958 دوره ی دیکتاتوری در ونزوئلا به اتمام میرسد و مردم تازه به فکر تولید می افتند. در سال 1962 قانون تولید اتومبیل تصویب می شود ولی تا دهه 1980 نمیتوانند حتی تراکتور تولید کنند. در همین دوران مصرف وارداتی از درآمد نفتی پیشی میگیرد در دهه ی 80 کاهش قیمت نفت، تورم 30درصدی را به اقتصاد ونزوئلا تحمیل می کند از طرفی، اقتصادی که سالها به صورت لیبرالی اداره شده است شکاف طبقاتی عظیمی را به کشور تحمیل کرده است که باعث بحران بزرگی شد. در این دوران است که کارلوس آندرس پرز که یک تکنوکرات تحصیل کرده در آمریکاست برای جبران بدهی و کسری بودجه، کشور را از لیبرالیسم به دام نولیبرالیسم میسپارد و اینبار نقش دوشیدن ونزوئلا را بر عهده ی بنیاد های بین المللی مانند موافقت نامه گات، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی میگذارد.

(پرز در دوره نخست ریاست جمهوری خود از صندوق بین‌المللی پول درخواست وام کرده بود و صندوق نیز در سال 1987 با تدوین یک بسته اصلاحات نئولیبرالی، اعطای وام به ونزوئلا را مشروط به اجرای این سیاست‌ها نموده بود. پرز در فوریه 1989 یعنی روزهای آغازین دومین دوره ریاست جمهوری خود، بسته اصلاحات پیشنهادی صندوق بین‌المللی پول را پذیرفت و این سیاست‌ها را با عنوان چرخش بزرگ (El Gran Viraje) به دست اجرا سپرد. این بسته شامل سه مؤلفه بود: نخست، تعدیل ساختاری باهدف بازپرداخت بدهی‌ها. دوم، گذر از یک اقتصاد دولتی وابسته به نفت به اقتصاد بازار و تجارت آزاد. و سوم، مدرنیزه کردن ساختار سیاسی باهدف کاهش حداکثری نقش دولت در اقتصاد. صندوق بین‌المللی پول ونزوئلا را مجبور به محدود کردن هزینه‌های عمومی، توقف سطح دستمزدها، مقررات زدایی و کاهش ارزش پول ملی، حذف کنترل قیمت‌ها، کاهش یارانه‌ها، و آزادسازی واردات کرد. ونزوئلا در 31 آگوست 1990 نیز به موافقت‌نامه عمومی تعرفه و تجارت پیوست و رسماً متعهد به آزادسازی تجاری و توقف حمایت از تولید داخلی شد.){3}{4}

در اقتصاد فلاکت زده و توزیع نابرابر ثروت به شرایطی وارد می‌شویم که مردم دست به شورش می‌زنند و در فوریه ۱۹۸۹،  ۲۰۰۰ نفر در خیابان‌های کاراکاس به خاک و خون کشیده شدند. در چنین شرایطی چاوز ظهور کرد و قدرت را در دست گرفت. چاوز بلافاصله دست به تغییرات عمده به نفع عامه ی مردم زد اما مشکل چاوز این بود که دید وسیع و کلان اقتصادی نداشت بعلاوه نخبگان ونزوئلا همگی طرفدار آمریکا بودند چراکه همگی ویزا و تابعیت آمریکایی داشتند و در بانک های آمریکا حساب های بانکی کلانی داشتند. قطعا چنین افرادی با چاوزی که اندیشه های ضد امپریالیستی دارد سرناسازگاری خواهند داشت. از طرفی چاوز در زمینی که سالها به صورت لیبرالیستی و سپس نئو لیبرالیستی اداره میشد ساختار سوسیالیستی را پیاده کرد. این دو عامل باعث شکست برنامه های چاوز شد.

طبیعتاً برنامه‌های چاوز به مذاق دو نهادی که پیش‌تر به آن‌ها اشاره کردیم، یعنی اتاق بازرگانی ونزوئلا و سازمان نفت، که عوامل ایجاد و بهره‌مندان اصلی ساختار نئولیبرال اقتصاد ونزوئلا بودند، خوش نیامد. در سال 2002 یک کودتای نظامی با حمایت آمریکا علیه چاوز شکل گرفت اما ناکام ماند. پس‌ازآن، یک اعتصاب سراسری از سوی مدیران نفت و اتاق بازرگانی ونزوئلا به مدت دو ماه سازمان‌دهی شد تا اقتصاد ونزوئلا فلج شده و چاوز ساقط شود. اما چاوز با استمداد از چین، ایران و برزیل، تولید نفت را از سر گرفت و توانست در دو ماه نخست سال 2003، ضمن اخراج 18 هزار کارمند اعتصاب‌کننده، تولید نفت را از سر گرفته و کنترل شرکت نفت ونزوئلا(PDVSA) را در دست گیرد.

به هر ترتیب در دوران چاوز مردم وضعیت بهتری داشتند اوضاع آنها به مدد طرح های اقتصادی عمومی بسیار بهتر از قبل شد، درآمدهای نفت که پیش‌تر در بازارهای آمریکا سرمایه‌گذاری می‌شد، در دوره چاوز صرف افزایش تقاضای داخلی شد و قدرت خرید مزدبگیران را افزایش داد(یکی از دلایل خشم واشنگتن از دولت چاوز همین مسئله بود). افزایش قیمت نفت نیز چاوز را در اجرای برنامه‌هایش یاری کرد. او هزینه‌های عمومی را در حوزه‌های سلامت، آموزش و غذای یارانه‌ای افزایش داد. در سال 1998 یعنی پیش از روی کار آمدن چاوز، در سراسر ونزوئلا 1628 درمانگاه(هرکدام یک پزشک)،‌ 417 اتاق اورژانس، و 47 مرکز توان‌بخشی وجود داشت. در سال 2007، این ارقام به 8621 درمانگاه (با 19751 پزشک)، 721 اتاق اورژانس، و 445 مرکز توان‌بخشی افزایش یافت. تعداد دانش آموزان در مقطع ابتدایی طی سال‌های 2006-1999 از 271 هزار و 593 نفر به یک‌میلیون و 98 هزار و 489 نفر رسید. تعداد دانش آموزان تحت پوشش برنامه غذایی مدارس از 252هزار نفر به یک‌میلیون و 800 هزار نفر افزایش یافت. در سال 2006 بیش از 15700 مغازه در سراسر ونزوئلا مواد غذایی را با 27 تا 39 درصد تخفیف برای مردم فقیر ارائه می‌کردند. نتیجتاً نرخ فقر به‌شدت کاهش یافت و از 42 درصد در سال 1999 به 27.3 درصد در سال 2013 رسید. بر اساس گزارش ECLAC، ونزوئلا-در کنار اروگوئه- تبدیل به یکی از دو کشور با کمترین نابرابری در آمریکای لاتین شد.

(جوزف استیگلیتز اقتصاددان معروف و برنده جایزه نوبل در توصیف اقتصاد ونزوئلا در دوره چاوز می‌گوید: «رشد اقتصادی ونزوئلا در سال‌های اخیر حیرت‌انگیز بوده است. ونزوئلا برخلاف سایر کشورهای نفتی، از مزیت افزایش قیمت نفت برای اجرای سیاست‌هایی بهره گرفت که به نفع مردم بود. به نظر می‌رسد هوگو چاوز موفق شده است برای مردم فقیر حومه کاراکاس که پیش‌تر نفعی از درآمد نفت کشورشان نمی‌بردند، خدمات آموزشی و بهداشتی ارائه کند. جریان‌های چپ‌گرا غالباً موردانتقاد قرارگرفته و به خاطر خدمت‌رسانی آموزشی و بهداشتی به فقرا پوپولیست خوانده می‌شوند. اما نه‌تنها رسیدن به رشد اقتصادی پایدار ضروری است، بلکه توزیع منافع این رشد به نفع تمامی شهروندان نیز ضروری است».) {5}


{1} Judith Ewell (1996), Venezuela and the United States: From Monroe’s Hemisphere to Petroleum’s Empire. pp. 78-90

{2} Ricardo Hausmann and Francisco Rodríguez, Eds (2014), Venezuela: Anatomy of a Collapse. P. 4

{3} Roberto Lampa (2016), Crisis in Venezuela, or the Bolivarian Dilemma: To Revolutionize or to Perish? A Kaleckian Interpretation, Review of Radical Political Economics, Vol.21, No. 1

{4} https://www.wto.org/english/thewto_e/countries_e/venezuela_e.htm

{5} ECLAC. Anuario Estadístico de América Latina y el Caribe, Santiago, 2013, p. 79

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۰:۵۵
اسماعیل شیرعلی

ابتدا باید تعریفی ساده از رشد اقتصادی ارائه دهیم که همگان(حتی آنان که در اقتصاد خبره نیستند) معنای آن را متوجه شوند؛

رشد اقتصادی چیست؟ اگر تولید یا درآمد سرانه ی ملی به هر طریقی در کشوری افزایش یابد میگوییم رشد اقتصادی اتفاق افتاده است. محاسبه ی رشد اقتصادی به این طریق است که یک سال به خصوص را به عنوان سال پایه در نظر میگیرند و تولید ناخالص داخلی یا تولید ناخالص ملی در سال مورد نظر را نسبت به سال پایه محاسبه می کنند تا رشد اقتصادی بدست آید. (قرار دادن سال پایه به این خاطر است که تاثیرات تورم حذف شود.)

اما آیا رشد اقتصادی همواره معیار صحیحی برای بهبود اقتصاد یک کشور است؟ مسلما خیر. نمونه ی بارز این مثال مصر و ترکیه است. زمانی در ایران ترکیه قبله ی آمال لیبرال ها بود و میگفتند راه پیشرفت از استانبول و انکارا میگذرد و امروز همان افراد می گویند ترکیه الگوی خوبی برای پیشرفت نیست. برای توسعه ی پایدار آماری واقعی تر و ملموس تر از رشد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی و امثالهم لازم است. ممکن است در دورانی به دلایل خاصی که گفته خواهد شد کشوری رشد بادکنکی داشته باشد، اما جدای از اینکه این رشد بادکنکی باعث افزایش نابرابری و خشم مردم خواهد شد، این روش توسعه ناپایدار خواهد بود و در نهایت تاثیراتش نابود خواهد شد...   ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۸ ، ۰۴:۲۶
اسماعیل شیرعلی

نام جان پرکینز در ایران شاید بسیار ناشناخته باشد اما در ایالات متحده به اندازه ی نام ادوارد اسنودن و هزاران افشاگر دیگر بسیار شناخته شده است و حتی شاید معروف ترین آنها باشد. آنچه در ادامه میخوانید معرفی کتاب جنجالی و اثرگذار وی به نام "اعترافات یک جنایتکار اقتصادی" است. کتابی که به عمق فساد لیبرالیسم تاخته و به ساده ترین شکل ممکن جنایات اقتصادی ایالات متحده علیه کشورهای درحال توسعه را افشا میکند طوری که حتی کسانی که چندان هم به علم اقتصاد مسلط نیستند هم میتوانند کتاب را درک کنند. آمار و ارقامی که در کتاب داده میشود بسیار وحشتناک تر از تصور بیشتر مردم است.

پرکینز در این کتاب خود را یک جنایتکار اقتصادی می نامد اما این نامی نیست که خود انتخاب کرده باشد بلکه قبل از اینکه به این حرفه وارد شود به او میگویند که قرار است به عنوان یک جنایتکار اقتصادی (Economic Hitman) فعالیت کند. کار وی بسیار ساده است باید به کشورهای جهان سومی که خواهان پیشرفت و رشد اقتصادی هستند برود، پیش بینی های اقتصادی لازم برای پیشرفت آن کشور را انجام دهد، سپس پیش بینی ها را دستکاری کرده و بسیار بیشتر از مقدار واقعی اعلام کند، کشور مذبور را مجبور به گرفتن وام های کلان با بهره های سنگین از ایالات متحده کند و بازگردد. بعد از آن شرکت های چند ملیتی می دانند چطور تا آخرین قطره از این گاو شیرده را بدوشند و سپس با حجم عظیمی از نارضایتی عمومی که ایجاد کرده اند از آن کشور خارج شوند و پشت سرشان یک کشور ورشکسته باقی بگذارند. برای نمونه اتفاقی که برای کشور اکوادور افتاد را میخوانیم:

اکوادور یکی از کشورهای نمونه در سرتاسر دنیاست که جنایتکاران اقتصادی، آن را در عرصۀ سیاسی و
اقتصادی به زانو در آوردند. به ازای هر صد دلار نفت خام خروجی از جنگل های باران زای اکوادور، شرکت
های نفتی هفتاد و پنج دلار دریافت می کنند. از بیست وپنج دلار باقی مانده، سه چهارم آن باید به
بازپرداخت بدهی خارجی اختصاص یابد. آنچه باقی می ماند عمدتاً هزینه های نظامی و دولتی را پوشش
می دهد و صرفا حدود 2.5 دلار برای بهداشت، آموزش و پرورش و برنامه ی کمک به فقرا باقی می ماند.
نتیجه آنکه از هر صددلار ارزش نفت خامی که از آمازون به تاراج می رود، کمتر از سه دلار به مردمی می
رسد که بیشترین نیاز را دارند؛ مردمی که بیشترین آسیب را از احداث سدها، حفاری ها و خطوط لولۀ نفتی
دیده اند و از فقدان مواد غذایی و آب آشامیدنی در حال مرگ هستند. با نگاه به اکوادور و همان گونه که
اغلب در جاهای مختلف از خودم پرسیده ام از خود می پرسم که کی این مردم دست به مبارزه می زنند؟

 

همچنین در کتاب اشاره هایی گذرا به دخالت های نظامی آمریکا در کشورهایی که زیر بار سلطه ی امپریالیسم آمریکا نرفته اند داشته است که شاید تاسف بارترین آنها قتل عمر توریخوس دیکتاتور پانامایی و بمباران چند روزه ی پاناما فقط به این دلیل که مردم پاناما نمیخواستند آینده و استقلال خود را به حراج بگذارند و شکم روسای شرکت های چندملیتی را فراخ تر کنند. در این کتاب به طور واضح عمق کینه ی مردم جهان (از جنوب شرقی آسیا تا شمال آمریکای جنوبی) به دولت آمریکا نشان داده میشود. همه ی مردمی که پرکینز از آنها نام میبرد روی یک نظر اتفاق دارند "ایالات متحده محور شرارت است."

البته تمام اینها مانع این نشده است که پرکینز حس میهن پرستی خود را کنار بگذارد. وی همچنان یک آمریکایی دو آتشه است و همین تعصب در لحظاتی مانع بیان تمام حقایق میشود اما همین مقدار از حقایق هم به ما در شناخت هرچه بیشتر امپرالیسم امریکا کمک میکند و البته به غرب پرستان هم نشان میدهد که رویای آمریکایی! چگونه بر روی خون و استخوان و چرک و کثافت بنا نهاده شده است!!!

#اعترافات یک جنایتکار# اقتصادی# John Perkins#

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۶:۲۶
اسماعیل شیرعلی