جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۱۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

در روند شکل گیری جمعیت ، پروسه ی ملت چینی محقق می شود ، که در روند کنش های اجتماعی در طول تاریخ ، آرام آرام به شکل امروز خود ، رسیده است . چینش جمعیت به صورت یک ملت ، مانند چینش آجرها در ساختمان است . فرآیند ساختمانی که از ملت ساخته می شود Nation- building یا ملت چینی نامیده می شود [1] . این پروسه یک فرآیند تخصصی است .

    با جمع شدن مردم در کنار یکدیگر ، آرام آرام جمعیت شکل گرفته ، به چینش « ملت »اقدام نمایند . یعنی برای این که دارای پرچم واحد ، پول واحد ، زبان واحد برای مکالمه ، قوانین و مقررات واحد ، مراودات اقتصادی و .... باشند ، به مرور معیارهایی را برای خود تعریف کرده و در قالب آداب و رسوم ، فرهنگ و گزاره های دیگر ، ملت سازی را شکل می دهند . از سوی دیگر ، نیاز به « حاکمیت » یک عنصر اساسی جامعه سازی است ؛ چه نوع حکومتی ، با چه ساختاری و چه افرادی ، با چه ویژگی هایی برای حکومت کردن ؟ این دغدغه ، تلاش عظیمی را در جوامع مختلف برای جامعه سازی بهتر و برتر به دنبال داشته است . این تلاش را دولت چینی یا State-building نامیده اند . [2]

     در طول روند جامعه سازی ، حد فاصلی که برای ملت چینی و دولت چینی ایجاد گردید ، به چینش سیستم ، یا اصطلاحاً « نظام » موسوم شد . نظام سازی و سیستم چینی System-building . حال اگر این دو روند یعنی روندِ خطیِ حرکت ، از فردیت به جمعیت و نیز حرکت از چینش دولت وچینش ملت که میانه ی آن ، چینش نظام است بر یکدیگر منطبق شوند ، از نسبت شناسی آن ها ، شش واژه پدید می آید : دولت ، ملت ، نظام ، فرد و جمع  .

     آن دو بخش مرکزی که بر یکدیگر منطبق می شوند ، « نظام » و « سیستم » هستند . یعنی فردیت فرد و ملاحظات جمع از یک سو و چینش دولت ـ ملت هم در آن از سوی دیگر دیده می شود . در این چهار وجه ، بایستی ساختار سیستم  ، با ساختار نظام منطبق باشد . اگر این چهار وجه ، به مثابه یک اسکلت شناخته شوند ؛ بر روی این اسکلت ، هرمی چیده می شود به نام « جامعه » . جامعه سازی به مثابه چینش گوشت و پوست بر روی این اسکلت چهار وجهی ؛ از فرد به جمع و از ملت به دولت ، است . نقطه ی کانونی جامعه سازی ، انطباق نظام با سیستم خوانده می شود . گوشت و پوستی که بر روی آن اسکلت چیده می شود ، سه حوزه دارد : « دولت » در رأس ، « مردم » در قاعده ، و « نظام » به عنوان ساز و کار تعامل مردم و دولت . در این مرحله ، هِرم جامعه شکل می گیرد . در جامعه سازی این عناصر و اجزاء را بدون کم و کاست باید در نظر داشت . [3]



[1] - Strategic Planning – www. Andishkadeh . ir .

[2] - Fukuyama . Francis , State- building , Cornell University Press , 2004 , p.2 .

[3] - Strategic Planning- www.Andishkadeh. Ir .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۲
اسماعیل شیرعلی


     بحث پیرامون جامعه سازی ، یکی از پرسش های امروز بشر است . مسأله ی اصلی انسان امروز این است که، جامعه ی خود را چگونه شکل داده و آن را پیش ببرد. در آغاز ، مسأله ی مطرح بشر ، فردیت بود . این فردیت از غارنشینی و سپس آرام آرام به روستانشینی و آن گاه به شهرنشینی منتقل شد و به مرور بسط یافت و پیچیده شد ؛ در دویست ـ سیصد سال اخیر ، مسأله ای فلسفی در حوزه ی علوم اجتماعی مطرح گردید . این که مبنا فردیت است یا جمعیت ؟ کدام یک از این دو گزاره مهم است . فرد مطرح است یا
جمع ؟ تفرد
Individualism یعنی این که فرد در ساختار اجتماعی فردیت خود را مبنا بداند ، یا این که اصالت به جمع Collectivism  بدهد ؟

 

فردیت یا جمعیت

     جامعه ی لیبرالی ، جامعه ی Individual است یعنی جامعه ای است که فردیت در آن حرف اول را
می زند . جوامع سوسیالیستی ، یا جوامع چپ ، نقش فرد را به عنوان سلولی در درونِ پیکره ی جمع ، مضمحل و هضم شده می بینند . لذا در تفکر آنان « جمعیت » مطرح است نه « فردیت »
. این افراط و تفریط در این یا آن ، یا این که ، یک پاسخ نیاز دارد . این که به هر جهت ، فرد و جمع هر کدام تا چه اندازه سهم دارند ؟ به بیان عمیق تر ، حدفاصل فرد و جمع ، فردیت و جمعیت ، تفرد و تجمع چیست ؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۶
اسماعیل شیرعلی

   ادامه مباحث گذشته ...

  منظر فلسفه ی اجتماعی موردنظر اسلام ، جماعت است . این دو نگاه یعنی نگاه اسلام به جماعت و نگاه غرب در فلسفه ی اجتماع را می توان این گونه تبیین نمود .

     در فلسفه ی اجتماعی ، زمینه ی پیدایش اجتماع ، نیاز افراد به یکدیگر است . عنصر قوام و دوام اجتماع و جامعه ، نیز منفعت میس باشد . حال این منفعت ، گاه در زمین تعریف می شود ( نظام فئودالی ) . زمانی روابط تولید با اندیشه مارکس مدنظر است . یا در کاپیتالیسم ، با ثروت مالی و پول تبیین می گردد .

     در روش و متدلوژی ، فلسفه ی اجتماعی ، دو کارکرد اصلی را برمی تابد . در بینش ، از تفهم شروع و به اتفاق بین الاذهانی می رسد ؛ اتفاق ایجاد می کند و در بین ذهن ها وفاق به وجود می آورد . این اتفاق بین الاذهانی را در فلسفه ، نهمین گام مسالةی فلسفه بر می شمرند . دغدغه ی فلسفه ی امروز نیز همین مسأله ی بیناذهنیت است . یعنی چگونگی حل مشکل بیناذهنیت . زمانی که یک مفهوم به ذهن ها می تابد ، باید یک مفاهمه ایجاد شود ، اما این تفاهم حاصل نمی گردد . مشکل ، یا از مفهوم است یا از ذهن ها .
در این صورت ، مربوط به بینش می شود . در کنش ، تشریک رویه و تشریک مساعی مطرح می گردد . شراکت در روش و رویه ، و نیز در سعی و تلاش « بینش و کنش » است .

     روح حاکم بر فلسفه ی اجتماعی و مناسبات اجتماعی را می توان در دو مقوله دید :

1 ـ  بوروکراسی ( دیوان سالاری ) .

2 ـ  اذهوکراسی ( شایسته سالاری ) .

     در فلسفه اجتماعی ، ایدئولوژی های اجتماعی حاکم در بُعد فراگیر آن ، سوسیالیسم و کاپیتالیسم هستند. سوسیالیسم که مشارکت را بر می تابد و همه چیز را در شراکت می بند تا ضرر نکند و کاپیتالیسم یا سرمایه داری نیز ، سهم و سرمایه ی هر کس را جدا می خواهد . البته برای دست یابی به سرمایه ی بیشتر ، تشریک مساعی را نیز در نظر دارد . این روند فلسفه ی اجتماعی Social Philosophy است .

     اما حکمت جماعت در اسلام ، زمینه ی پیدایش اجتماع را در نیاز یکدیگر می داند . عنصر دوام و قوام اجتماع و جامعه را عقیده می داند . عقیده ی توحیدی . علامه طباطبایی نیز معتقد است که مبنای تشکیل اجتماعی عقیده است نه سرزمین یا وطن و نه حتی منفعت . [1] « اِنَّ الحیاه عقیدهٌ و الجِهاد » حیات انسان چیزی نیست جز عقیده و جهاد . البته عقیده ای که بر مبنای توحید باشد . عقیده ای که دارای وحدانیت است

و واحد . یعنی «‌کلمه ی توحید »‌.

     در روش شناسی و متدولوژی ، کارکردِ حکمت جماعت ، این گونه بیان شده است ؛ در بینش ، ایمان بین قلوب، با کلمه ی توحید . اتفاق بین الاذهان ، در توحید کلمه و تفاهم ، که وحدت کلمه را محقق می سازد . بنابراین کلمه ی توحید ، توحید کلمه و وحدت کلمه . این مباحث تلفیق نظر کاشف الغطاء و امام خمینی (ره) است : ایمان بین قلوب ، اتفاق بین الاذهان و تفاهم .

     کُنِش ، در حکمت جماعت « تعاون » است . « و تَعاوَنِوا عَلی البرَّ و التقّوی و لا تَعاوَنُوا عَلَی الإثمِ وَ العُدوانِ » [2] در سوسیالیسم و کاپیتالیسم ، تشریک مساعی و تشریک رویه خنثی است ، زیرا هم می تواند در اعمال خوب صورت گیرد و هم در اعمال زشت ، مانند ظلم .

     اما درحکمت جماعت ، کنش « تعاون » است و قرآن تأکید دارد دربِرّ ، اعمال نیک و تقوا ، یعنی همه خود را از منظر خدا ببینند . زیبایی در این جا متجلی می شود که همه با هم خود را در برابر خدا و از منظر او ببینند . « تعاونوا علی البرّ و التقوی » اما در پی آن قرآن تأکید دارد « و لاتعاونوا علی الاثم و العدان »‌مبادا در گناه و عداوت و دشمنی با یکدیگر همکاری نمایید . لذا تشریک مساعی و تشریک رویه در حکمت جماعت برای ظلمت و گناه ، جایگاهی ندارد .

     این کارکرد حکمت جماعت است . تفاوتی که در جمعیت و جماعت است ، حاصل جهت دهی آن دو می باشد . جماعت جهت دارد اما جمعیت این گونه نیست . چرا که صرف تجمع و جمع شدن در جایی ، جهت و سمت و سویی را ایجاد نمی کند . اما جماعت مسیر و جهت را نشان می دهد . به عنوان مثال : نماز جماعت ، دارای جهت است . این را هم در ساختار و هم در کارکرد آن می توان مشاهده نمود ، زیرا امام جهت ، قافله سالار است و جماعت نمازگذار ، قافله ای که به مقصد مشخصی در هجرت از خود هستند .

     فراگیری  در حکمت جماعت ، در تحقق تقواست . کارکرد اصلی آن و روح حاکم بر آن نیز ، « تقوا » است . با فرض پیوند دو کلمه عربی و یونانی ، یعنی تقوا و کراسی ، می توان این گونه بیان نمود که تقواکراسی ، یا حاکمیت تقوا ، زیرا « أِنَّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقیکُم » .

     فراگیری سازی حکمت جماعت ، در حاکمیت تقواست ، کنش آن در تعاون و بینش آن در کلمه ی توحید و توحید کلمه است . قوام آن به عقیده و زمینه ی پیدایش اجتماع را هم در « نیاز » می بیند .

   بنابراین دو مکتب کلی وجود دارد . فلسفه ی اجتماعی در غرب ، حکمت جماعت در اندیشه ی اسلام . در این چارچوب ، طرح ریزی برای هر یک از مکاتب ، یعنی فلسفه ی اجتماعی و حکمت جماعت ، مفاهیم متفاوتی را در بر خواهد داشت .



[1]  ـ طباطبایی ، سید محمد حسین ، روابط اجتماعی در اسلام ، بوستان کتاب ، 1360 ، ص 16 .

[2]  ـ سوره المائده ، آیه 2 .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۴۰
اسماعیل شیرعلی

      نگاه اسلام به اجتماع است نه به اشتراک . در اجتماع هم ، به جمعیت نمی نگرد بلکه متوجه « جماعت » است : « یَدُاللهِ مَعَ الجمّاعه » دست خدا با جماعت است .

     دکترین اجتماعی اسلام را در آغاز انقلاب اسلامی ، بنیانگذار جمهوری اسلامی ، آن را از منظر کاشف الغطاء مورد مداقه و بررسی قرار داد .

     جمله ی معروف کاشف الغطاء درباره ی روند تحقق اسلام در نظام اجتماعی ، در تحقق دو کلمه است ؛
« کلمه ی توحید » و « توحید کلمه »‌.

     در روند تحقق فلسفه ی اجتماعی مدرن این گونه است که ، مفهومی بر ذهن ها می تابد آن گاه از اذهان ساطع و سپس به « مفاهمه » و «‌تفاهم » تبدیل می گردد . آن روندِ تحقق اجتماع بود و اما روند تحقق جماعت در اسلام چیست ؟

     ابتدا « کلمه ی توحید » مطـرح است . در توحید وحدت وجود دارد و نخستین اصل در اسلام ، توحیــد

 است . کلمه ی توحید ، در گزاره ی ایمانی به قلب انسان می رسد ، به قلب وارد می شود . آن گاه ریشه ی آن نهال ، در قلب ، تبدیل به ایقان ( یقین ) می شود . انسان مؤمن ، موقِن می شود ، کفر را زدوده و انسان از شک به یقین می رسد .

     آن چه که از ذهن این انسان ساطع می گردد ؛ چیزی جز « یقین » و « توحید کلمه » نیست . توحید کلمه را بنیانگذار انقلاب اسلامی ، « وحدت کلمه » نامید . این مفهوم ، در ساختار طرح ریزی استراتژیک ، جایگاه خاصی دارد ، که البته مورد غفلت واقع گردیده است . لذا « کلمه ی توحید » از طریق سازوکار ایمان وارد قلب شده و از آن ساطع می شود .

     در دکترین کاشف الغطاء ، روند تحقق جماعت این گونه است که سپس توحید کلمه ، « احسان »‌را رقم می زند . احسان چیست ؟ احسان ، یعنی نیکویی و دیدن هرچیز بر سر جای خود . اگر هر چیز بر سر جای خود نباشد ، زشت است . علم زیبایی شناسی ـ علم الاستحسان یعنی همه چیز را نیکو دیدن . نظم ریشه در عدل دارد . و ریشه ی عدل در حق است. از این منظر ، حق و عدل و نظم و حسن ، بر یک مدار هستند . [1]

در اصطلاح فلسفه ی هنر ، یک هارمونی وجود دارد . در روند تحقق جماعت ، هنگامی که احساس محقق می شود ، « توحید کلمه » و وحدت کلمه پدید می آید که موجب انسجام جامعه می گردد .

     در فلسفه ی اجتماعی غرب ، مفهوم ، ذهن و بکه ی ذهن ها ( بیناذهنیت ) و سپستفاهم ، در روند تحقق اجتماع نقش آفرینی می کند .

     اما در حکمت جماعت ، اندیشه ی قرآنی بر آن احاطه دارد . در حکمت جماعت در هفت گام : کلمه ی توحید ، ایمان که به قلب می آید ، ایقان ، ذهن ، احسان و توحید کلمه به تشکیل اجتماع نایل شده و مفاهمه نیز به وجود می آید .

     وحدت کلمه در چنین اجتماعی شکل می گردد . چون بن مایه ی ایمانی دارد ، متکثر و پلورال نیست . چرا که در معرفت ایمانی کثرت نقشی ندارد . کلمه ی توحید ، واحد است و جهت ایمان هم یکی است . درنتیجه ، اجتماعی که پدید می آید ، واجد وحدت جوهری است .



[1] Straegic Planning – www . Andishkadeh , ir .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۹
اسماعیل شیرعلی

   ادامه بحث پیشین...

  از اجتماع ، قدرت زاییده می شود ؛ قدرت توانایی تعمیم یافته ای برای کمک به اجرای تعهدات الزام آور در واحدهای نظام سازمانی جمعی است و از این حیث، قدرت یعنی فعال کردن تعهدات الزام آور [ پارسونز، 1381 ] . در کنار هم بودن ، تعهدی را نسبت به هم به وجود می آورد ؛ که قدرت در این جا آن تعهدات را ، الزام آور می کند .

     لذا پارسونز ، قدرت را حاصل نظام اجتماعی می داند . یعنی اجتماع علاوه بر رفع نیاز و منفعت که قوام و دوام جامعه است ، با بخش دیگری به نام قدرت ، که علاوه بر مسأله ی نیاز ، مُدام به بازتولید قدرت می پردازد ، توازن در جامعه را رقم می زند .

     در علوم اجتماعی ، سه منشأ معرفتی برای فلسفه ی اجتماعی برشمرده می شود :

     نخست ، علوم طبیعی که همه ی مناسبات را در روند طبیعی می داند . سپس پوزیتیویسم ، به ویژه با افرادی چون آگوست کنت . در تلقی سوم نیز ، گروهی که هرمنوتیک را مطرح می نمایند .

      البته امروزه همه ی این عقاید درهم تنیده شده اند و به سادگی قابل تفکیک نیستند . لذا شالوده ی اجتماع را که قوام آن در فلسفه ی اجتماعی مدرن بر تفاهم در رفع نیاز است ؛ می توان به طور اجمال این گونه بیان کرد :

1 ـ  منفعت ، که جِرِمی بِنتام درباره ی آن نظریه ی اصالت منفعت را مطرح نموده است .

2 ـ  زمین ، در تلقی فئودالی ، که مبنای مناسبات اجتماعی است .

3 ـ  روابط تولید ، در نظریه ی مارکس به عنوان شالوده ی اجتماع در سوسیالیسم مارکس .

4 ـ  نظام سرمایه داری ( کاپیتالیسم ) :

      در دویست سال گذشته ، دو ایدئولوژی در فلسفه ی اجتماعی پدید آمد . ایدئولوژی چپ و ایدئولوژی راست . در ایدئولوژی چپ ، مسأله این است : بیاییم در همه چیز شریک شویم تا ضرر نکنیم و مساوات رعایت شود . به این تلقی « نظام اشتراکی » گفته می شود . این نظام اشتراکی را سوسیالیسم می نامند . جریان دیگری که موسوم به راست است ؛ می گوید : با هم تشریک مساعی کنیم . یعنی شریک در سعی و تلاش ، که هر کس برای خود سرمایه و سهام و سود بیشتری داشته باشد . این نظام سرمایه داری است .

     روح حاکم بر این دو ایدئولوژی این گونه بیان می شود که سوسیالیسم به دلیل این که به اشتراک در همه ی حوزه هاست ، به عدالت می رسد . اما در ایدئولوژی کاپیتالیسم و سرمایه داری ، برای آن که شخص بتواند به سود بیشتری برسد ؛ باید آزاد Liberty باشد . لذا تلقی این است که در کاپیتالیسم ، لیبرتی و آزادی مطرح است ، برخلاف سوسیالیسم که عدالت را می جوید . اما در واقع ، آن چه که سوسیالیسم دنبال می کند مساوات است نه عدالت .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۴۱
اسماعیل شیرعلی