جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۲۰ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مراحل گوناگون یا گام های اساسی برای دستیابی به علوم انسانی اسلامی کامل، موضوع مهمی است و ذکر این نکته ضروری است که رویکرد ما به شکل گیری علوم انسانی اسلامی، رویکردی فرایندی است و نه پروژه ای. واقعیت این است که هیچ چیز در تحول بنیادین علوم، مهم تر از تولد طبیعی یک جریان فکری قدرتمند، آن هم از دل میدان زورآزمایی عادلانه علمی نیست؛ جریانی که به مراتب قوی تر از یک برنامه تحکم آمیز تشکیلاتی، و یا چارچوب گذاری های سانتیمتری، همه چیز را مقتدرانه به سمت هدف جلو می برد و عنصری را یارای حرکت بر خلاف مسیر این جریان نیست.

در عین حال، فرایندی بودن تحول به معنی متوقف سازی برنامه ها و به انتظار نشستن نیست. باید توجه داشت که تولد یک جریان قوی فکری، نیازمند وجود یک بستر مساعد در جامعه علمی است و ما امروز موظف به برنامه ریزی هوشمندانه به منظور ایجاد این بستر هستیم. ذیلا به شش گام اساسی برای شکل گیری بستر تولد علوم انسانی اسلامی اشاره می شود :

1- ایجاد خط های متعدد تولید علم با هدف تقویت و به روز رسانی نظامات فکری اسلام ( نظام سیاسی، نظام حقوقی، نظام اقتصادی، نظام تربیتی و ... ) و همچنین پر کردن خلأها و کاستی های این نظامات.

2- به راه انداختن جریان نقد عالمانه، بنیان افکن و تابو شکن علوم انسانی غربی و سکولار، و نشان دادن  ناکامی ها و بن بست های این علوم در نظر و عمل.

3- زمینه سازی برای عرضه اندام نظریه های پیشروی اسلامی و به رخ کشیدن توانمندی های نظری این نظریه ها در پاسخگویی به مسائل و نیازهای زمانه.

4- طبقه بندی و ساختاردهی تازه به علوم انسانی مبتنی بر جهان بینی الهی و مبانی علوم انسانی اسلامی که امکان معماری مجدد علوم انسانی را برای ما فراهم می کند.

5- تولید وسیع و متنوع متون آموزشی و کمک آموزشی از بطن منابع معتبر و درجه یک با محوریت اساتید مطرح و به نقد گذاشتن آنها در یک فضای آزادانه.

6- طراحی و تأسیس کرسی های متعدد آموزشی علوم انسانی اسلامی خصوصا در مقاطع تحصیلات تکمیلی عمدتا با هدف کادرسازی به ویژه تربیت استاد.

7- افزایش ظهور و بروز علوم انسانی اسلامی در جهت پاسخگویی به نیازهای عینی جامعه با عنایت به لوازم آن نظیر ایجاد ساختارها و نهادهای اسلامی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۷:۴۹
اسماعیل شیرعلی

با آنکه کارآمدی علوم انسانی اسلامی از نظر بسیاری از اندیشمندان یک مفروض اساسی به شمار می رود، توضیح وجوه گوناگون این کارآمدی برای مخاطب ضروری است. یک وجه از کارآمدی، به کارآمدی ذاتی علوم انسانی اسلامی بر می گردد که به دلیل اتصال آن به وحی، با اقامه برهان به راحتی قابل اثبات است. اما وجه دیگر و البته محسوس کارآمدی، به توفیقاتی باز می گردد که علوم انسانی اسلامی در صحنه عمل داشته یا خواهد داشت. البته روشن است کارآمدی، دو بال بزرگ دارد: بال اول، فهم درست و عمیق دین که امری ذومراتب است، و بال دوم، بضاعت و توان انسان مسلمان و هموار بودن راه برای عملیاتی کردن نتایج علوم انسانی اسلامی.

به بیان دیگر، باید توجه داشت، هر قدر هم که عامل انسانی درست بفهمد و صحیح عمل کند، باز عواملی از بیرون و خارج از اراده انسان مسلمان، برای ایجاد اختلال در کارآمدی علوم انسانی اسلامی وجود دارند؛ با آنکه این اختلالات تا حدی قابل مهار هستند، لکن اثر سوء خود را بر روی کارآمدی خواهند گذاشت. با این وصف، کارآمدی علوم انسانی اسلامی بالا، اما به اقتضای فاعل و محیط فعل، نسبی خواهد بود.

در اینجا ذکر این نکته ضروری است که امروز به دلیل سلطه گری علوم انسانی سکولار بر عمده نظامات اجتماعی ما، میدان های ناچیزی برای به رخ کشیدن کارآمدی علوم انسانی اسلامی فراهم  گردیده است با این حال، هر کجا میدان برای بروز و ظهور علوم انسانی مهیا گردیده، این علوم توانسته است برتری خود را بر علوم انسانی سکولار ثابت کند.

آنچه مسلم است، علوم انسانی اسلامی ثمره درک گوهر دین از یک سو( و فرار از قشری گرایی ) و نگاه جامع، همه جانبه و غیر گزینشی به همه تعالیم اسلامی بر اساس منابع دست اول است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۰۸:۱۹
اسماعیل شیرعلی


اینکه ما امروز در ساخت علوم انسانی اسلامی کجا ایستاده ایم، نقش مهمی در فهم امکان دست یابی به علوم انسانی اسلامی دارد. باید توجه داشت که برخلاف برخی تصورات خام، موضوع دست یابی به علوم انسانی اسلامی( با عناوین گوناگون ) حداقل یک سده سابقه دارد؛ از تلاش هایی که برای دست یابی به نظام سیاسی مطلوب اسلام توسط آیت الله میرزای نائینی صورت گرفته تا ارائه نظریه اقتصاد اسلامی از سوی آیت الله شهید سید محمد باقر صدر، آنچه مهم است وجود دغدغه دست یابی به علوم انسانی اسلامی( به مثابه رقیب علوم انسانی غربی ) در دو عالم شیعی و سنی است.(

در بحث امکان دست یابی به علوم انسانی اسلامی، هم زمان دو بحث مطرح است: یک بحث قابلیت و استعداد اندیشه اسلامی برای ساخت علوم انسانی اسلامی به منظور پاسخگویی به نیازهای اجتماعی بشری که بحث آن قبلا گذشت، و دیگری، تجارب موفق در این زمینه که می توان نمونه های فراوانی را در رشته های گوناگون علوم انسانی ذکر کرد که از سال ها پیش کرسی های علمی بعضی آن ها نیز در دانشگاه های اسلامی یا در قلب دانشگاه های سکولار دایر گردیده و از رونق خوبی نیز برخوردارند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۸:۰۱
اسماعیل شیرعلی

تفاوت جوهری علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی سکولار به قدری اهمیت دارد، که لازم است مختصرا درباره آن صحبت شود. مسئله اصلی ما با علوم انسانی سکولار، به نوع نگاهی بر می گردد که این علوم به هستی و انسان دارد. در واقع، در منظر علوم انسانی سکولار، این دنیا اعم از آن که مخلوق باشد یا تصادفی، تنها قرارگاه آدمی است. اگر هم پس از مرگ، زندگی دیگری در کار باشد، به دلیل عدم اثبات این زندگی در فرایند دانش تجربی، بیشتر به یک خرافه شباهت دارد.

با همین منطق، که تنها معرفت آزمایشگاهی اعتبار علمی و عملی دارد، وجود روح مجرد در انسان نیز امری نامقبول است و انسان چیزی جز همین جسم مادی نیست. از طرف دیگر، اگر عالم را مخلوق بدانیم، خالق عالم، آن را پس از خلقت و ایجاد نظام طبیعی رها ساخته و این انسان است که در این عالم بر جای خالق تکیه زده و مدیریت جهان را عهده دار گشته است. با این طرز نگاه به هستی و انسان، طبیعی است که تفاوت میان انسان و حیوان صرفا در وجود قدرت خلاقیت و بهره مندی از هوش اجتماعی در انسان خلاصه می شود و سعادت و خوشبختی که با حذف معاد، به همین دنیا محدود می شود، چیزی جز مسابقه برای به اوج رساندن لذائذ مادی نیست.

حال باید توجه داشت که این نمونه گزاره ها که جملگی و به فراخور دستگاه معرفتی علوم انسانی سکولار، بر ظن و گمان استوار است، عکس آن گزاره هایی است جهان بینی الهی با مدد عقل فطری و یقین زا بدان می رسد. شاید ساده اندیشی باشد که کسی قائل به امکان انتزاع علوم انسانی غربی از رویکرد الحادی، از طریق پالایش این علوم باشد، چراکه رویکرد الحادی، رویکردی است که تا اعماق علوم انسانی غربی نفوذ کرده و تغییر الفاظ، چیزی از این واقعیت را تغییر نخواهد داد. با این وجود باید قضاوت کرد چگونه می توان حاکمیت علوم انسانی سکولار بر انسان مسلمان و جامعه اسلامی را توجیه کرد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۷:۴۸
اسماعیل شیرعلی

سؤال مهمی که به طور طبیعی ذهن بسیاری را به خود جلب کرده است، سؤال از چیستی علوم انسانی اسلامی است. امروزه درباره چیستی علوم انسانی دیدگاه های متنوعی به چشم می خورد. یک دیدگاه که از آن به نگاه سطحی نگر و تشریفاتی به علوم انسانی اسلامی تعبیر می شود، معتقد است که رفع تعارضات آشکار میان علوم انسانی رایج ( سکولار ) و عقاید، احکام و ارزش های اسلامی از طریق پالایش و اصلاح متون علمی، موجب اسلامی شدن علوم انسانی می شود لذا می توان بدون آن که به دنبال نوسازی علوم انسانی بود و یا اصراری بر قرار گرفتن پسوند اسلامی برای علوم انسانی داشت ، با از میان برداشتن تعارضات ظاهری به مقصد رسید.


مشکل اصلی این نگاه، نادیده انگاشتن تأثیر جهان بینی الحادی و مبانی همسو با آن در بطن علوم انسانی فعلی است، امری که حتی رفع تعارضات را به یک پارادوکس و آشفتگی علمی تبدیل می کند.

دیدگاه دیگر که از آن به دیدگاه افراطی تعبیر می شود ، بر این باور است که می توان با کنار گذاشتن علوم انسانی فعلی و ابراز بی نیازی از دانش تجربی، به ساخت یک علوم انسانی جدید مرکب از منابع دینی، اهتمام ورزید. عیب اصلی این دیدگاه، عدم درک گستره حقیقی دین و تحمیل یک توقع نابجا به منابع دینی برای جوابگویی به تمامی نیازهای ریز و درشت انسان و جامعه انسانی است.

دیدگاه سوم که از آن به رویکرد واقع بینانه به علوم انسانی اسلامی تعبیر می شود ، اولا. ابتنای کل علوم انسانی بر جهان بینی الهی را اصل الأصول تلقی می کند. ثانیا. با تحدید قلمرو دین، منطقه اختصاصی ای را که باید به حضور تام تعالیم اسلامی اعم از نقلی و عقلی اختصاص داد، معین می کند؛ در این منطقه، موضوع علوم انسانی به دلیل متافیزیکی بودن مقولات، اساسا موضوع علم تجربی نیست و به طریق اولی نمی توان برای این علوم در آن منطقه ( مگر در حد تعاون در فهم یا کاربست علوم اسلامی ) هیچگونه کارآمدی ای قائل بود.

ثالثا. با ترسیم منطقه مشخصی برای علوم تجربی( خارج از قلمروی اختصاصی دین )، فعالیت این علوم برای پاسخگویی به بخشی از نیازهای انسان و جامعه انسانی را نه تنها مباح، بلکه لازم دانست. با این ملاحظه که همین منطقه نیز در زیر چتر جهان بینی اسلامی قرار دارد و علی الاوصول نمی توان بین نتایج این علوم و عقاید اسلامی تعارضی( مگر در حد شبهه ) یافت.

در اینجا ذکر دو نکته ضروری است: یکی آن که در بین دو منطقه اختصاصی ای که برای تعالیم اسلامی و علم تجربی ترسیم شد، حتما منطقه وسط یا میانه ای نیز متصور است که می توان از آن، به منطقه تعامل و هم افزایی علوم نقلی- عقلی ( اسلامی ) با علم تجربی تعبیر کرد. نکته بعدی اینکه، از نظر ما، آنچه در زیر چتر جهان بینی اسلامی در منطقه اختصاصی علم تجربی متولد می شود در درون، و به مثابه جزئی از علوم انسانی اسلامی تلقی می شود نه یک امر بیرونی و بیگانه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۴:۴۸
اسماعیل شیرعلی

دست یابی به علوم انسانی اسلامی زمانی جدیت می یابد که میدان های عمل اسلامی در برابر مسلمانان چه در قالب تشکیل نظام یا حاکمیت منسجم اسلامی و چه در قالب راه اندازی تشکل های اجتماعی غیردولتی اما عظیم و اثرگذار، گشوده شده باشد یا فاصله زیادی تا گشوده شدن آنها متصور نباشد.

تجربه تأسیس و تثبیت نظام اسلامی در جمهوری اسلامی ایران و میدان بی نظیری که از سوی این نظام برای شکل گیری پیشرفت - بر اساس الگوی اسلامی- به وجود آمده است، این واقعیت را به وضوح اثبات کرده که با اتکاء به علوم انسانی سکولار نمی توان نظام اسلامی را اداره نمود یا کشور را مبتنی بر خطوط اسلامی به پیشرفت رساند.

به بیان دیگر، اداره جامعه اسلامی و سوق دادن آن به سوی پیشرفت حقیقی و همه جانبه، تنها با در اختیار داشتن دفترچه راهنمای اسلامی میسر است و این دفترچه راهنما، هیچگاه از بطن علوم انسانی الحادی و علومی که هیچ درک درست و عمیقی از گوهر یا گوهرهای موجود در فرهنگ و اندیشه اسلامی ندارند، متولد نخواهد شد.

صرف نظر از اهمیت وجود دفترچه راهنمای اسلامی برای پیشرفت، مهم ترین عنصر در مدیریت اجتماعی و همچنین پیشرفت، عنصر انسانی است وبدون شک، تا وقتی اساس و محتوای تربیت نیروی انسانی، غربی باشد، نمی توان از چنین نیرویی توقع داشت تا نقش خود را - به درستی، و بر خلاف آنچه آموخته و یا فضایی که در آن پرورش یافته - در عرصه مدیریت و پیشرفت اسلامی محقق کند. آنچه امروز باید مورد توجه تشکل های اسلامی اعم از دولتی و مردمی قرار بگیرد، این است که کادرسازی بر اساس علوم انسانی سکولار، فراتر از هدر رفت سرمایه های مادی و معنوی، به نوعی خودزنی شباهت دارد و تداوم این شرایط می تواند حیات تشکل های اسلامی را به جد، به مخاطره اندازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۱
اسماعیل شیرعلی


درک ضرورت دست یابی به علوم انسانی اسلامی، قبل از باور به سرمایه های فکری منحصربفرد مسلمانان و نقش بی بدیل آنها در پاسخگویی به نیازهای فردی و اجتماعی ( البته در قلمرو اختصاصی دین )، میسر نیست. چگونه می توان از علوم انسانی اسلامی سخن گفت در حالیکه از اسلام، به چیزی جز مجموعه ای  ناقص از تعالیم عبادی و اخلاقی، آن هم با رویکرد فرد محور، قائل نبود؟

باید توجه داشت، آنچه به عنوان جریان سکولاریته در دنیای اسلام از آن صحبت می شود، بیش از آن که مولود تفکر اومانیستی در غرب باشد، ریشه در نگرش های انحرافی در برخی فرق و نحله های اسلامی دارد که با نصب برچسب تاریخی بر عمده تعالیم اجتماعی اسلام، و مرز کِشی میان ساحت فردی و ساحت اجتماعی، به عرفی گرایی در عرصه اجتماعی ( هر چند با پرچم اسلام ) تن داده اند. حتی امروزه، مسلمان نماهایی که دم از احیاء خلافت اسلامی می زنند، منظوری جز نهادینه سازی سکولاریسم البته با ایجاد خط بدعت، پاره پاره کردن دین، تفسیر به رأی و در نهایت قربانی کردن دین و عواطف دینی به پای تمایلات شیطانی خویش ندارند.

آنچه مسلم است، علوم انسانی اسلامی ثمره درک گوهر دین از یک سو( و فرار از قشری گرایی ) و نگاه جامع، همه جانبه و غیر گزینشی به همه تعالیم اسلامی بر اساس منابع دست اول است؛ در واقع، علوم انسانی اسلامی نه تنها بر انزوا و حاشیه نشینی اسلام در ساحت اجتماعی خط بطلان می کشد، بلکه لازمه تحقق بخش اعظم احکام و ارزش های اسلامی را منوط به حضور اسلام در متن جامعه و تشکیل نظام اسلامی می داند.

علاوه بر این، باور به لزوم دست یابی به علوم انسانی اسلامی، مفروض دانستن امکان دسترسی به فهم یقینی یا در بعضی موارد، فهم ظنی، لکن قوی و معتبر است؛ تردیدی نیست که نظام اسلامی واقعی، کارآمد و پاسخگو، مولود آن دسته از تفکراتی نیست که امکان فهم یقینی و حجیت ساز معارف اسلامی را منکر می شوند و به نسبیت معرفت دین قائل اند. نظام اسلامی به نظامی اطلاق می شود که بتواند ضمن فهم عمیق مبانی اسلامی و نوسازی ساختارهای اجتماعی مبتنی بر این مبانی، قادر باشد پاسخ سؤالات مورد نیاز خود( که دائماً در حال نو به نو شدن است ) را با روش یا روش های معتبر و دارای حجیت کافی از منابع دست اول اسلامی استخراج نماید و سپس بدون تغییر در جوهره پاسخ ها، آنها را با شرایط زمانی و مکانی وفق دهد.


باید توجه داشت، دست یابی به این روش یا روش ها که می تواند محصول بازخوانی تجربه اجتهاد اصیل و پویا در فقه شیعی به شمار رود، مهم ترین دغدغه محققان دنیای اسلام در فرایند دست یابی به علوم انسانی اسلامی است.

هم اکنون جای طرح این بحث اساسی وجود دارد که همگرایی مسلمانان عالم در عینیت بخشی به اهداف و مقاصد اسلامی، مستلزم سرایت دادن گفتمان تقریب مذاهب اسلامی به حوزه معرفت شناسی اسلامی است؛ در واقع، آنچه امروز ما را به دستاوردهای معرفت شناختی مشترک سوق می دهد، اهمیت یافتن بهره گیری از منابع مشترک اسلامی در جهت کشف مدل ها و نظامات تازه اجتماعی از قبیل نظام مردم سالاری دینی است که در تمامی جوامع اسلامی - صرف نظر از مذاهب گوناگونقابل پیاده سازی باشد.

این امر فوری ترین ضرورت در دنیای اسلام در جهت به ثمرنشاندن موج تازه بیداری اسلامی محسوب می شود که جز از طریق تشکیل محافل علمی مشترک و به دور از هر نوع سیاست زدگی، میان متفکران سنی و شیعی، ممکن نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۸:۲۳
اسماعیل شیرعلی


امروز در شرایطی از جولان علوم انسانی غربی در جوامع اسلامی سخن می گوییم که علوم انسانی سکولار بیش از هر زمانی با چالش کارآمدی روبروست. به نظر می رسد از دو منظر بتوان درباره ناکارآمدی علوم انسانی غربی سخن گفت: منظر اول، ارزیابی کارآمدی این علوم با روش شناسی علوم انسانی اسلامی و منظر دوم، ارزیابی علوم انسانی سکولار با همان روش شناسی متداول در این علوم است.

روشن است که از منظر علوم انسانی اسلامی، نه تنها علوم انسانی غربی قادر به شناخت درست و همه جانبه انسان و جامعه انسانی و معنادار کردن حیات فردی و اجتماعی نیست، بلکه تاکنون نسخه قابل قبولی برای رفع نیازهای اساسی انسان و جامعه انسانی مانند صلح و عدالت و همچنین کاهش دردها و رنج ها و یا پاسخگویی به سئوالات بنیادین بشر ارائه نداده است. این در حالی است که خود علوم انسانی سکولار و متفکران غربی و غربگرا نیز هم اکنون به ناکارآمدی علوم انسانی غربی و عجز آن در رساندن بشر به زندگی ایده آلی که طی قرن های متوالی انسان مدرن را با آن دلخوش نگاه داشته اند اعتراف می کنند. وقایعی که طی سال های گذشته تحت عنوان جنبش تسخیر وال استریت در غرب به ویژه قلب غرب یعنی ایالات متحده رخ داد، نمونه ای بارز از بوجود آمدن ترک های عمیق در کاخ شیشه ای مدرنیته و قوه محرکه آن یعنی نظام سرمایه داری است

امروز به دلیل سلطه گری علوم انسانی سکولار بر عمده نظامات اجتماعی ما، میدان های ناچیزی برای به رخ کشیدن کارآمدی علوم انسانی اسلامی فراهم گردیده است با این حال، هر کجا میدان برای بروز و ظهور علوم انسانی اسلامی مهیا گردیده، این علوم توانسته است برتری خود را بر علوم انسانی سکولار ثابت کند.

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۸:۵۳
اسماعیل شیرعلی

بیش از یک سده است که با شکل گیری دانشگاه های مدرن در کشورهای اسلامی، به انزوا کشیده شدن مدارس علمیه دینی و تنگ کردن قلمروی علمی آنها ( نه فقط در عرصه علوم طبیعی، بلکه در همه علوم )، علوم انسانی غربی بر اساس جهان بینی الحادی و روش های انحصاری پوزیتیویستی، بر دستگاه فکری مسلمانان و جوامع اسلامی حکمرانی می کند. این حکمرانی، که می توان از آن - به زبان ساده - به عنوان نرم افزار جدید سازمان استعمار نو، در کل جهان، به ویژه جهان اسلام تعبیر کرد، آسیب های جدی ای را به دستگاه فکری مسلمانان و حتی صاحبان دیگر ادیان الهی وارد ساخته است که از مهم ترین آنها می توان به نابینا کردن دستگاه معرفتی انسان و خارج ساختن بخش مهمی از وقایع متافیزیکی و آثار آن از دایره دید آدمی و همچنین متوقف سازی مکانیزم های معرفت شناختی در شناخت و تحلیل این وقایع و تعیین تبعات آن در زندگی مادی و فرامادی بشر اشاره نمود.

سؤال مهم اینجاست که چرا مسلمانان و سایر متدینین جهان مجبور شده اند، سلطه جهان بینی ای را بر طرز تفکر خود بپذیرند که هیچ نسبتی با جهان بینی الهی- که بستر شکل گیری ایمان اسلامی و نگاه توحیدی به عالم محسوب می شود- ندارد و آنها را روز به روز از مقاصد اسلامی دور می کند؟ چرا بخش مهمی از مسلمانان تن به سبک زندگی ای داده اند که مولود یک اندیشه نابیناست و در عمل، تمایز چندانی میان تمایلات انسان و حیوان، مگر در شکل دست یابی به این تمایلات - در قالب یک نظم مدنی به ظاهر زیبا اما ناکارا - قائل نمی شود؟

پاسخ های متعددی می توان به این پرسش داد که ورود به همه آنها در حوصله بحث ما نیست، لکن نکته کلیدی در این اتفاق نامبارک، اولا. به راه انداختن خط تحقیر فرهنگ و اندیشه اسلامی و القاء تصویری عقب مانده و ضد توسعه از آن، توسط غربی ها و عناصر غربزده و ثانیا، گره زدن زندگی فردی و اجتماعی با فن آوری های نوظهور همراه با تحمیل فرهنگی خاصی بر آن، و سپس انحصارکردن فناوری های تازه می باشد که باید به عواقب آن عمیقا توجه داشت. روشن است که یکی از مهم ترین این عواقب، تحمیل علوم انسانی سکولار و پراگماتیستی به عنوان تنها دفترچه راهنمای پیشرفت و ترقی است که امروز بر شاکله و محتوای بیشتر دانشگاه های ما سلطه گری می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۷:۴۶
اسماعیل شیرعلی

به3دلیل عمده توجه به این سوال به عنوان یک موضوع اصلی توجیه می شود: دلیل اول این است که با توجه به تاریخ 70ساله برنامه ریزی در ایران و اینکه نیمی از این 70 سال بعد از انقلاب اسلامی بوده و اینکه ادبیات برنامه ریزی در فضای بعد از انقلاب تفاوت چندانی با ادبیات برنامه ریزی در قبل از انقلاب ندارد؛ به تدریج دارد این تلقی ایجاد می شود که؛ انقلاب اسلامی برای حوزه برنامه ریزی حرف جدیدی ندارد. یعنی با اینکه شعارهای بعد از انقلاب بسیار متفاوت با آرمان ها و شعارهای قبل از انقلاب است و با توجه به اینکه انقلاب اسلامی در حوزه های مختلفی تحول ایجاد کرده؛ ولی پذیرش ادبیات توسعه در سازمان برنامه ریزی کشور این تلقی را ایجاد کرده؛ که تفکر انقلاب-تأکید می کنم انقلاب اسلامی یک تفکر است- در حوزه برنامه ریزی ایده جدیدی ندارد! بعد از انقلاب و در دوران دفاع مقدس ما به برنامه های توسعه مبتلا نبوده ایم ولی بعد از این وقفه و با آغاز دوران سازندگی همان مسیر قبلی برنامه ریزی را با تغییراتی و بر اساس تفکر توسعه دنبال کرده ایم.

بنابر این اگر جریان نیروهای انقلاب اسلامی امثال این سؤالات را به صورت جدی مطرح نکنند؛ این سوال به صورت جدی مطرح می شود که آیا انقلاب اسلامی برای حوزه برنامه ریزی نظریه ای دارد یا خیر؟ 5برنامه بعد از انقلاب نوشته شده و اکنون هم در حال تنظیم ششمین برنامه هستیم ، وقتی شما این احکام و برنامه ها را در این5برنامه بعد از انقلاب بررسی می کنید مشاهده می شود که عمده این اهداف و برنامه ها رویکرد توسعه به معنای غربی آن را دنبال کرده اند و البته برنامه های قبل از انقلاب هم همین حالت را دارند. بنابراین اگر این مسیر ادامه پیدا کند این گزاره جا می افتد که انقلاب اسلامی برای حوزه برنامه ریزی کشور برنامه خاصی ندارد. این دلیل اولی است که درستی سؤال فوق الذکر را توجیه می کند. به عبارت بهتر ما با طرح این سؤال داریم به تدریج ویژگی های برنامه ریزی مد نظر انقلاب اسلامی را شرح می دهیم؛ تا به تدریج این تلقی غلط زدوده شود.

دلیل دوم -که در واقع ذیل دلیل اول معنا پیدا می کند- این است که اکنون 9 سال از طرح گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی در کشور می گذرد (ابتدای این9سال سخنرانی مقام معظم رهبری در دانشگاه سمنان با موضوع الگو است) و چون محور بحث گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی ایجاد تحول درحوزه برنامه ریزی کشور است؛ به صورت طبیعی این انتظار ایجاد شده است که الگوی پیشرفت اسلامی چه طرح هائی برای تدبیر برنامه ها دارد؟ اگر ما به این انتظار پاسخ ندهیم به تدریج امیدهای ایجاد شده برای تغییر در نظام تصمیم سازی کشور کمرنگ می شود. به عبارت بهتر ما در حال مقابله با این گزاره هستیم که بگویند: الگوی پیشرفت اسلامی حرف اثباتی برای حوزه عمل ندارد! و بهترین مقابله هم این است که حرف اثباتی الگوی اسلامی پیشرفت برای برنامه ششم را تشریح کنیم. با بررسی پیوست الگوی پیشرفت برای برنامه ششم تا حدی تفاوت حرف های اولین نقشه راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی با حرف هایی که دیگران به صورت کلی راجع به الگوی پیشرفت اسلامی میزنند واضح می شود. باید غرض نیروهای اردوگاه انقلاب اسلامی این باشد که اثبات کنند؛ الگوی پیشرفت اسلامی از حالت کلی خارج شده و به فضای کاربردی و عملیاتی رسیده است. اساسا یکی از دلایلی که باعث شده جریان توسعه گرا -یا بعضی از دوستان- احساس کنند که شایدالگوی پیشرفت اسلامی نتواند حرف اثباتی و همه جانبه ای در حوزه برنامه ریزی بزند؛ همین کلی گویی های آقایان درباره الگوی پیشرفت است. مکرر گفته شده است که دو خطر جریان گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی را تهدید می کند؛ یکی خطر یکسان انگاری توسعه غربی و پیشرفت اسلامی- یعنی یک عده ای بیایند و بگویند مسیر پیشرفت همین مسیری است که غرب رفته است- و دیگری هم خطر کلی گویی راجع به الگوی پیشرفت اسلامی و اظهارات غیر کاربردی در این حوزه است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۴:۲۰
اسماعیل شیرعلی