جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

نسبت شناسی توسعه و تعالی 

      توسعه ، حرکتی خطی در زمان و مکان است که فاقد گزاره های ارزشی بوده و بر پایه انتقال شناسی ازسنت به تجدد استور است و به شکل گیری تاریخ می انجامد یا بالعکس ، از روند تاریخ تأثیر می پذیرد . اما تعالی ، حرکتی حلقوی و رو به بالاست که واجد گزاره های ارزش مند بوده و بر پایه استعلاء شناسی در رسیدن « تا مقام تقوا » و سپس حرکت «‌از مقام تقوا » است . « مدیریت » توسعه و « هدایت » تعالی ، در نسبت با یکدیگر ، یک « نظام برداری » را شکل می دهند که این نظام برداری ، انگاره قرآنی « رشد » را در بر می گیرد . [1]

 

دکترین رشد 

      توسعه بدون تعالی ، صرفاً حرکتی خطی است که اگر به انحطاط نیانجامد ، لزوماً به استعلاء نیز نخواهد انجامید . از سوی دیگر ، تعالی نیز ، صرفاً کنشی انتزاعی می نماید که محیط و مناسبات مادی عالم را نادیده انگاشته است ، حال آن که « دنیا » مزرعه « آخرت » است و « عقبا » در نسبت با « دنیا » پدید آمده و شکل می گیرد . طرح «‌توسعه » منهای « تعالی » یا طرح « تعالی » بدون « توسعه » ، یک سو نگری است و امکان تحقق نخواهد یافت . « بردار » توسعه و تعالی ، به « رشد » منتج می شود . در این نظام برداری ، « آهنگ » توسعه ، با « درجه » تعالی ، هماهنگ و متوازن شده و مانند کسی که برای رسیدن به « بام » یک ساختمان ، پلکانی ایجاد می کند و در هر پله ، قدم به جلو و گامی به بالا بر می دارد ، تا در اثر این حرکت رو به جلو و رو به بالا ، به مرور از کف زمین به بام بنا برسد . انسان و جامعه اسلامی نیز ضرورتاً باید در هر قدم توسعه ، یک گام تعالی را به صورت هماهنگ و منطبق با ملزومات یکدیگر برداشته ، و در قالب برنامه های رشد کوتاه مدت ، میان مدت و بلند مدت ، توسعه و تعالی را در قالب « رشد » محقق نماید . در این جا « رشد » ، حرکت هماهنگ و متوازن « رو به جلو » ، و « رو به بالا » در « توسعه » و «‌تعالی » است که انطباق « عهد » و « تاریخ » را به صورت یک پارچه « مدیریت » و « هدایت  می کند. پیچیدگی روند « کمّی » سازی نظام« توسعه و تعالی »‌در طرح ریزی استراتژیک مربوطه برای نیل به رشد ، نیازمند « تئوری بازی ها [2]» ی انحصاری این گونه الگوهای « توسعه ـ تعالی » است . اما به برخی نمونه های طیف شناختی آن برای طرح ریزی استراتژیک «‌توسعه ـ تعالی » در حد بضاعت این نوشتار می توان اشاره نمود .



[1] - Strategic Planning – www. Andeishkadeh . ir .

[2] - Game Theory .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۴۷
اسماعیل شیرعلی

تعالـی 

      توسعه یافتگی ، لزوماً به رشد نمی انجامد و در تلقی اسلامی ، مقوله ی « تعالی » در کنار « توسعه » مقوّم « رشد » خواهد بود . در دکترین توسعه ، مبحث انتقال شناسی از سنت به نوگرایی و مجدداً به سنت مطرح است ، اما در « تعالی » ، مبحث « استعلاء شناسی » . روند تعالی فرد و جامعه در یک حرکت دورانی ، مانند پیچش اتومبیل درگذرگاه پارکینگ طبقاتی ، یا مانند روند مارپیچ منقوش بر یک قطعه « پیچ » فلزی ، از پایین به بالا با ساز و کاری مشخص است .

     وصیت پیامبر اکرم (ص) در روایت « ثقلین » مبنای دکترین تعالی در تشیع محسوب می شود . ثقلین یا « کتاب خدا ‌و « عترت » پیامبر (ص) دو منبع هدایت در اسلام هستند. عترت و امامت ، در مهم ترین کارکرد خود ، به عنوان امام متقین ( وَ اجعَلنا لِلمُتَّقِینَ أِماماً  [1] ) ، مسلمین را به مقام تقوا رسانده و در آنجا قرآن ( هُدیً لِلمُتَّقِینَ [2]  ) آن ها را تا مرحله بعد هدایت می نماید . مجدداً گزاره بعدی در زندگی فردی یا نظام اجتماعی مطرح می شود و یک بار دیگر رویه ها و آموزه های معصومین (ع) راه گشای فرد یا جامعه تا مقام تقواست و مجدداً نقش قرآن در هدایت تا مرحله بعد متجلی می شود . این تناوب میان « هدایت تا مقام تقوا » ، و « هدایت قرآنی از مقام تقوا » به بعد ، اساس روش « استعلاء شناسی » است [3] .

    در « توسعه » روند انتقال شناسی از سنت به تجدد ، روند انطباق « توسعه » با «‌تاریخ » محسوب می شود . اما در « تعالی » ، مقوله ای تاریخ ، موضعیت ندارد ، بلکه « عهد » مطرح است . در واقع استعلاء شناسی در حرکت « ‌به مقام تقوا » و حرکت « از مقام تقوا » بر کرسی عهد و یا بر تحقق عهد استوار است .

    روند انتقال از سنت به تجدد و مجدداً به سنت ، در دانش توسعه ، « مدیریت [4]  »  نامیده می شود . مدیریت توسعه ، مدیریت بر روند انتقال از سنت به تجدد و مجدداً به سنت است ، اما در روند تعالی مبتنی بر حرکت « تا مقام تقوا » و سپس حرکت « از مقام تقوا » ، در تعالی شناسی « هدایت » خوانده می شود . در واقع حرکت در توسعه ، کنشی بیرونی و مدیریت پذیر است و حرکت در تعالی ، کنشی درونی و هدایت مند .



[1]  ـ سوره الفرقان ، آیه 74 .

[2] ـ سوره البقره ، آیه 2 .

[3] - Strategic Planning –www.Andishkaden. ir .

[4] - Management .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۷
اسماعیل شیرعلی

      همان گونه که اشاره شد ، توسعه مفهومی نسبتاًٌ جدید و مدرن است ، اما اسلام و به ویژه تشیع با آن بیگانه نیست . روی کرد فلسفه ی اسلامی و همچنین فقه شیعه به « نوگرایی » و لحاظ نمودن اقتضائات عصری و مقتضیات زمان ، روی کردی جدی بوده و هست . به ویژه دستگاه فقهی تشیع ، عنصر زمان را که قلب ملاحظات عصری است ، به عنوان مؤلفه ای کلیدی بر می تابد . ویژگی ممتاز تشیع در انطباق عصری است و لاجرم چنین انطباقی ، تناوب میان سنت و نوگرایی را به عنوان روش کار ، در متن خود می پذیرد . البته باید خاطر نشان نمود که این تناوب سنت و نوگرایی در تشیع شامل سنت الهی نمی شود و همان گونه که در قرآن مجید ذکر شده است ، سنت الهی تبدیل بردار نیست . فضای مواجهه با سنت الهی » أِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم » [1] این گونه نیست که در گذشته تغییر الهی در هر قومی منوط به تغییر انفسی آنان از سوی خودشان بوده باشد ، اما اکنون این سنت متحول شده و بتوان شاهد بود که قومی بدون تغییر در نفس خود ، شاهد تغییر الهی در میان خود باشند .

     پس مقوله ی پذیرش کنش متناوب سنت و نوگرایی به عنوان یک روش از سوی مکتب تشیع  مادامی که معترض سنت الهی نشود ، امری ممدوح است ، اما در تلقی اسلامی ، مقوله ی توسعه ، جامع همه ویژگی ها برای حرکت رو به جلو نیست . زیرا هر پیشرفت و هر حرکت رو به جلو در جامعه ، مادامی که به « رشد » منتج نشود ، پذیرفته نیست . « رشد » مفهومی قرآنی است که در برابر « غی [2] » قرار دارد و بن مایه کنش های اجتماعی « ارشادی »‌در مقابل فعال و انفعالات اجتماعی «اغوایی» است . در این جا پرسش این است : توسعه ، چگونه به رشد موردنظر اسلام منتج می شود ؟ !



[1]  ـ سوره رعد ، آیه 11 .

[2]  ـ سوره البقره ، آیه 256 .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۸
اسماعیل شیرعلی

ادامه بحث گذشته ....




مرحله سوم  :  سنت حسنه ی دینی

    پس از سنت الهی ( قرآن ) ، دیگر میراث پیامبر اسلام (ص) ، یعنی عترت ، مبنای سنت حسنه ی دینی هستند . در واقع تجلی قرآن کریم و قرآن مجسم ، خود 14 معصوم (ع) محسوب می شوند . سیره و روش این 14 تن ، سنت حسنه ی دینی است که از محمدیت تا مهدویت را دربر می گیرد .

 

مرحله چهارم :  تعالی

    حرکت و هجرت از مبدأیی به نام سنت سیئه ، در سبیل و صراطی به نام سنت الهی ( قرآن ) و سنت حسنه ی دینی ( عترت ) ، به مقصدی منتج می شود که حوزه ی آن ، تعالی نام دارد . تبلور تعالی یافتگی در توحید است که در این مرحله ، خدایی اندیشی ، خداگرایی و خدایی سازی فرد و جامعه محقق
می شود . در ابروادی خداگرایی ، نیل به تعالی و قرب الهی ، مقصد است . هجرت از مبدأ سنت سیئه ، به مقصد تعالی ، هجرتی انفسی است که صیرورت و شدن انسان از انحطاط به استعلا را در دارد و غایت آن « رضایت » خداست .

 

نسبت شناسی سوپرپارادایم امانیسم با ابروادی خداگرایی  

      سوپرپارادایم امانیسم وابروادی خداگرایی ، مانند دو مبدأ متفاوت به سوی دو مقصد متقابل در حرکت هستند یا به مانند یک اتوبان دو طرفه محسوب می شوند که هر یک بر مسیر یک سوی اتوبان مالکیت دارند . لذا کاملاً از یکدیگر متباین بوده و ساکن و سالک هر وجه و سوی این اتوبان ، با رهرو وجه دیگر آن در تمایز مقصد ره می پویند . [1]



[1] - Strategic Planning – www.Andishkadeh.ir .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۴
اسماعیل شیرعلی

ابروادی تصوری خداگرایی  

      ابروادی تصوری خداگرایی یا سوپر پارادایم تئوئیسم ، بر بستر استعلاشناسی شکل می گیرد ، نه صرفاً بر روند انتقال شناسی . جهت گیری حرکت در ابروادی خداگرایی ، گزاره ی « تعالی » است و جوهر حرکت در آن ، مفهوم « هجرت » است که اساس جامعه ی هجری را شکل می دهد .

     استعلا در ابروادی خداگرایی نیز همچون انتقال در سوپرپارادایم امانیسم ، دارای چهار مرحله است که به مثابه چهار واگن یک قطار در امتداد ی یکدیگرند .

 

مرحله یکم : سنت

    سنت سیئه ، سنت گناه آلودی است که مشتمل بر هر قاعده ای می شود که در تقابل و تعارض با دین حنیف و فطرت الهی بشر باشد . اصالت بخشی به شیطان ( که به تعبیر قرآن مجید برای انسان دشمن آشکار است ) ، یا قراردادن انسـان در جایگاه خدا ( که شــرک است و به تعبیر لقمان حکیــم در قـرآن ، شرک ، ظلمی است عظیم ) ، از موارد سنت سیئه محسوب می شوند . سنت سیئه برای هجرت ، مبدأ است که باید از آن رهید .

 

مرحله دوم :  سنت الهی

    رسول گرامی اسلام ، حضرت محمد (ص) ، در روایت ثقلین فرمود که شما مسلمین را ترک می کنم در حالی که دو میراث گران بها در میان شما بر جای می گذارم : کتاب خدا و عترتم را  .

    میراث گران بهای نخست ، یعنی کتاب خدا ( قرآن مجید ) در برگیرنده ی تمام و کمال « سنت الهی » است . سنت الهی ، در روند تحقق اجتماعی ، سه گام کلی را در بردارد :

 

**  گام نخست ـ نواندیشی دینی :  نواندیشی دینی ، حرکتی است که با اصالت بخشی به شرع ، آغاز می شود : شرعی اندیشی، شرع محوری و شرعی سازی، ساز و کار نواندیشی دینی محسوب می شوند . شرعی سازی ، در سنت الهی ، در چهار حوزه ی کلی متبلور می شود : معرفت شناسی ، خودشناسی ، انسان شناسی و هستی شناسی .

 

**  گام دوم ـ نوگرایی دینی :  نوگرایی دینی ، از بستر نواندیشی دینی بر می خیزد . در حوزه ی معرفت شناسی ، به حکمت نیل می کند که بهره گیری از ظرفیت تفکر و تعقل و تذکر در انسان ، به صورت همه جانبه و یکپارچه است . در حوزه ی خودشناسی ، در بخش فردی به شناخت و مدیریت نفوس اماره ، لوامه ، مسوله ، ملهمه و مطمئنه ی خود و در بخش اجتماعی ، به تقوای الهی و نظم در امور ، متوجه و متمایل می شود .

   در حوزه ی انسان شناسی نیز در بخش فردی به ادراک مناسب از مالکیت بر مال و نفس و ناموس و در بخش اجتماعی به جایگاه عدل و قسط و انصاف می پردازد .

   در حوزه ی هستی شناسی، به موجود بر بستر وجود اصالت می دهد نه بدون آن. همچنین مقوله ی غیب باوری که از ارکان ایمان است و اصل معاد مورد توجه جدی در نوگرایی دینی است .

 

**  گام سوم ـ نوسازی دینی :  نوسازی دینی ، در دو بخش محقق می شود :

الف )  در عصر نبوت ، برتافتن انبیا و در عصر پس از نبوت ، باور به ارسال انبیاء است .

ب  )  در عصر پس از انبیاء ، برتافتن امامت و ولایت و توجه و باور توأمان به اصل امامت در کنار اصل نبوت .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۹
اسماعیل شیرعلی

مرحله سوم : پست مدرنیسم 

    پست مدرنیسم یک وضعیت است [ فرانسوا لیوتار ،1381 ] در وضعیت پست مدرن ،‌ جامعه ، با نفی فراروایت ها ، به نوعی از اصالت انسان عبور کرده و به مرحله ی اصالت « خود » در تک تک شهروندان رسید . زیرا در مدرنیسم، اصالت از «عام بشر» و بشر نوعی بود ، اما در پست مدرنیسم، به دلیل مصداق یابی بشر ، در تک تک شهروندان  در نتیجه مفهوم « اگوئیسم » یا خودگرایی و خودمداری مطرح شد. اما وضعیت پست مدرن نیز در دامنه ی همان مدرنیسم و اگوئیسم نیز در بستر امانیسم پدید آمد . لذا خودگرایی در این دوره ، در دامنه ی بشرگرایی تعریف می شود نه چیزی فراتر از آن . [1]

 

مرحله چهارم :  ترانس مدرنیسم

    وضعیت ترانس مدرن نیز واکنشی به ناکامی های پست مدرنیسم محسوب می شود . این وضعیت که از سال 2000 به این سو ابتدا در حوزه ی خرده فرهنگ های اجتماعی ، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان بروز یافت و سپس در هنر ، به ویژه در موسیقی و سینما تعمیق شد و سپس به سایرحوزه ها بسط یافت ، پیامد طبیعی اصالت بخشی به خود در برابر پذیرش فراروایتی کلان مانند خدا یا انسان است. پلورالیسم یا کثرت گرایی حاصل از اصالت بخشی به خود ، موجب پیایش تلقی های اجتماعی ـ فرهنگی ، اخلاقی ویژه ای شد که نه از خرد این « خود » های منفرد ، که برخاسته از نفسانیت آنان بود . این تلقی ها در برجسته ترین شکل خود به شکل گیری و تعمیق جنبش های اجتماعی ـ فرهنگی سیطنیزم یا شیطان پرستی گردید که به خودی خود مبین انحطاطا اجتماعی نوینی محسوب می شود .

   روند انتقال شناسی در سوپرپارادایم امانیسم ،‌ در یک نگاه کلی ، این چهار مرحله را از « ترادیسیون » به « مدرنیسم » ، و سپس به « پست مدرنیسم » و از آن به  « ترانس مدرنیسم » می نمایاند .



[1] - Straegic Planning – www. Andishkadeh . ir .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۷
اسماعیل شیرعلی

    گام نخست :  مدرنیته

        مدرنیته ، نوعی « نواندیشی »‌محسوب می شود که به جای اصالت بخشی به « شرع » ‌، در آن به « ‌عرف » اصالت داده می شود . در غیبت خدا از صحنه ی اجتماعی و زندگی بشری ، سکیولاریته ( عرفی اندیشی ) و سکویلاریسم ( عرف گرایی ) و سکیولاریزاسیون ( عرفی سازی ) مبنا قرار می گیرد . این روند ، به طور طبیعی ،‌به امانیته ( بشری اندیشه ) ، امانیسم ( بشرگرایی ) و امانیزاسیون ( بشری سازی ) مناسبات اجتماعی انجامید. نفی عقبا و آخرت، به برجسته شدن بیش از پیش « دنیا » منتج شد و دنیاسازی ، از دستاوردهای مهم سکیولاریسم خوانده شد . به همین نسبت امانیسم یا اصالت بشر، به مرور در چهار حوزه ی معرفت شناسی (اپیستمولوژی)،بشرشناسی ( آنتروپولوژی ) ، هستی شناسی ( انتولوژی ) و خداشناسی ( تئولوژی ) به ظهور و بروز انگاره های متفاوتی نسبت به عصر کلیسا و ایمان مسیحی نایل شد . دگرگونی در این چهار حوزه ، موجب تعمیق مدرنیته گردید . [1]

 

    گام دوم :  مدرنیسم

        مدرنیسم ، که نوعی « نوگرایی » نسبت به اندیشه ی نوینی است که در مدرنیته تولید شده بود ،محسوب می شود . ظهور و بروز مدرنیسم در حوزه ی معرفت شناسی متأثر از مدرنیته ، به سه مکتب کلی انجامید : رسیونالیسم یا خردگرایی ، آمپریسم یا تجربه گرایی و پوزیتیویسم یا اثبات گرایی .

       هم چنین مدرنیسم در حوزه ی انسان شناسی ، در دو بخش فردی و جمعی ، به باز تعریف مفاهیمی مانند : اندیویدوآلیسم یا تفرّد ، کلکتیویسم یا تجمع ، هدونیسم یا لذت گرایی و آمورالیسم یا اخلاق زدایی اجتماعی منتج شد . مدرنیسم در حوزه ی تئولوژی یا خداشناسی ، با شتابی گسترده ، به « آته ایسم » یا « بی خدایی » در غلتید .

 

    گام سوم : مدرنیزاسیون

        مدرانیزاسیون ، نوعی « نوسازی » مبتنی بر مدرنیته و مدرنیسم است . مدرنیزاسیون در حوزه ی    معرفت شناسی به اصالت دانش یا ساینتیـزاسیون انجامید ، که در آن اصالت یا از آن صاحبان دکتریـن ،یعنی دکترینریَن ها است یا از آن دکترین های آنان که دکترینالیسم خوانده می شود .

        مدرنیزاسیون درحوزه ی انسان شناسی ، هنگامی که به ایجاد نظام های اجتماعی رسید، ایدئولوژیهای گوناگونی را رقم زد که از تلقی سوسیالیسم در چپ تا ناسیونالیسم و لیبرالیسم و گلوبالیسم در راست صحنه ی بلوک بندی اجتماعی ، طیف نمایی شد .



[1] - Strategic Planning – www . Andishkaden.ir .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۲
اسماعیل شیرعلی


    مبتنی بر سه دوره ی کلیامانیسم نخست ، دوره ی کریستانیسم ، دوره ی امانیسم دوم، ساختار سوپرپارادایم امانیسم از قواره ی چهار مرحله ای مشخصی بهره مند بوده است . این چهار مرحله را می توان در حکم یک قطار که دارای چهار واگن است ، ارزیابی نمود :

 

*  مرحله ی یکم ـ ترادیسیون

    این مرحله ، مربوط به دوره ی قرون وسطا است . در آن دوره ، اصالت از آن خدای کلیسا بوده و ساز و کار ایمان مسیحی ، نوعی «تئوئیسم » یا خداگرایی تثلیثی را مبنای جامعه و سبک زندگی مردم اروپا قرار
می داد .


*  مرحله دوم ـ  مدرنیسم

     این مرحله ، مربوط به دوره ی قرون جدید است ، که در آن اصالت از خدای کلیسا نفی شده و ساز و کار ایمان مسیحی ، به عنوان مبنایی برای روش زندگی ، به چالش کشیده می شود . این مرحله ، دارای سه گام کلی خواهد بود که در نوشتار آینده به آن پرداخته خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۹
اسماعیل شیرعلی

سوپر پارادایم امانیسم 

      روند انتقال شناسی [1] در تمدن غرب به سه دوره ی کلی تقسیم می شود :

 

الف )  دوره ی امانیسم نخست

     این دوره از 700 قبل از میلاد تا 200 پس از میلاد را در بر می گیرد و ابتدا یونان و سپس امپراتوری روم تا عصر کنستانتین در آن به سر می برند . امانیسم نخست ، که در آن همه چیز حول انسان تعریف می شد و چه از سوی « آناکساگوراس » و « پوروتاگوراس »‌که انسان را مبنای همه چیز می دانستند ، و چه دریافت سروش آسمانی در معبد دلفی توسط « سقراط » مبنی بر این که « خودت را بشناس ! » ، همه ی عوامل معرفتی دست به دست یکدیگر دادند تا یونان باستان از عصر اسطوره ها یا میتولوژیسم عبور کرده و به عصر امانیسم نخستین و باستانی وارد شود . دوره ی امانیسم نخست به عصر پاگانیسم ( کفر کیشی ) نیز شناخته می شود .

 

ب  )  دوره ی کریستانیسم 

     این دوره که از 200 پس از میلاد آغاز و تا اواخر قرن پانزدهم استمرار می یابد ، یک دوره ی طولانی اصالت ایمان الهی ، از نوع مسیحی آن است که به عصر مسیحی گرایی یا کریستانیسم معروف شده است .
از این دوره به قرون وسطا یاد می شود .

 

ج  )  دوره ی امانیسم دوم

     پس از رنسانس در ایتالیا ، که عصر نوزایی و بازگشت به انگاره های دوره ی طلایی یونان ، خوانده و با شکل گیری روشنگری در اروپا ، دوره ی امانیسم دوم پدید آمد . امانیسم جدید ، یک امانیسم مدرن است که مشخصه ی آن « سکیولاریسم »‌است . در واقع به تبع آغشته شدن تمدن غرب به برخی انگاره های مسیحی و یهودی ، درنتیجه امانیسم دوره ی جدید نتوانست یکسره دین را از صحنه خارج کند . لذا به جای تکیه بر
« پاگانیسم » ، از ممیزه ی تلطیف شده تری به نام « سکیولاریسم » ‌بهره برداری می شود . هر چند که در
سال های اخیر ، مفهومی جدید به نام « نئوپاگانیسم »‌در ادبیات ژورنالیستی ـ فلسفی غرب ، ارائه و پی گیری می شود که دوره ی امانیسم جدید را با عبور از سکیولاریسم ، با این مفهوم معرفی می کند .



[1] - Transformism .

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۹
اسماعیل شیرعلی


توسعه  ( Development )

      مفهومی مدرن است که در قرن بیستم جایگاه ممتازی در حوزه علوم اجتماعی به ویژه در
جامعه سازی یافت .

     مفهــوم عربی توسعه ترجمــان انگلیســی واژه ی  Development است .  دِوِلوپ منــت از واژه ی

to develop  به معنی خروج از لفافه اخذ شده است . در این معنا ، لفافه همان انگاره های ارزشی سنتی جاری در جامعه است .

     بنیان نظری توسعه بر مفهوم «‌تاریخ» قرار دارد . روند حرکت تاریخ، بستر توسعه است و این کارگزاره ی ظریف ، مبنای فلسفه توسعه را شکل می دهد .

 

دکترین توسعه 

      بر کرسی زمــان در تاریخ ، حرکت سینوسی جوامع شکـل می گیرد . حرکت سینوسی مزبور ، کنشیــم

تناوب است که فراز آن را مدرنیسم  و فرود آن را ترادیسیون یا سنت تشکیل می دهد دکترین توسعه در این تناوب حرکت سنت و مدرنیسم ، موجب پدیدآمدن نسبت تاریخ و توسعه با یکدیگر می شود . در این دکترین ، ابتدا یک سنت جاری در گذر زمان ناکارآمد شده و پاسخ گوی نیاز جامعه نیست . ضرورت عبور از سنت مزبور ، مرحله « پسا سنت » را می نمایاند .  [1]

     این ضرورت در مرحله پسا سنت ، موجب بسترسازی برای چاره اندیشی شده و اغلب اوقات منتج به ایجاد « نواندیشی » یا مدرنیته می شود . پس از باز تولید اندیشه ای نو برای پاسخ به نیازهای جامعه ، ‌مرحله گرایش به آن اندیشه نو یا در واقع « نوگرایی » یا مدرنیسم آغاز می شود . در این مرحله ، متولیان امر و اندیشمندان و اصحاب رسانه ، اندیشه و طرح نو مزبور را در سطوح علمی و اجتماعی معرفی نموده و گرایش به آن را در میان نخبگان و عموم جامعه پدید می آورند . پس از گرایش و اقبال عمومی به آن طرح و اندیشه نو ، که غالباً حاصل زمان آگاهی اندیشه ورزان آن دیدگاه ، در پاسخ به نیاز عصری است ، مرحله اقدام رسمی برای تحقق آن طرح و اندیشه فرا می رسد این مرحله که توسط قانون گذاران و سیاست سازان و مجریان ، محقق می شود ، مرحله « نوسازی » یا مدرنیزاسیون خوانده می شود . پس از مرحله « نوسازی » یا مدرنیزاسیون ، یک دوره ی زمانی مشخص برای شادابی و طراوت طرح و اندیشه ی اجرا شده ی مزبور متصور است که پس از طی آن دوره ، می توان مدعی شد که طرح مزبور به سنت و رویه ی جاری تبدیل شده است. دوره ی کارآمدی سنت مزبور نیز به دلیل بشری و عصری بودن ، متناهی و محدود است . لذا اقتضائات عصری نوینی پدید می آید که سنت مزبور قادر به پاسخ گویی به آن نیست و درنتیجه ، مجدداً مرحله پسا سنت شکل می گیرد و ضرورت باز تولید طرح و اندیشه نو خودنمایی می کند . از این مرحله است که مجدداً یک بار دیگر حرکت سینوسی و تناوب اندیشه از مرحله پیدایش تا مرحله اجرا و سپس تبدیل شدن به سنت ، آغاز می شود .

     این دکترین ، قلب فلسفه ی توسعه است و در این تلقی ، توسعه معنایی فرهنگی می یابد ، یعنی آنچه موجب پیشرفت جوامع است ، زدودن سنت های نارآمد و روی آوری به طرح ها و اندیشه های عصری و نوین است ، که همه ی شقوق توسعه اعم از سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، علمی و .... را در بر می گیرد . نسبت فلسفه ی توسعه با فلسفه ی تاریخ از این دکترین مشخص می شود . در واقع آنچه در فلسفه تاریخ ، ترانسفور میشن یا انتقال گرایی نامیده می شود ، در دکترین توسعه ، همان حرکت سینوسی و روند کنش متناوب اتنقال از سنت به مدرنیسم و مجدداً به سنت است . به عنوان مثال : تاریخ غرب را می توان تاریخ توسعه استراتژیک آن نامید به گونه ای که روند تناوب حرکت آن از سنت عصر پاگنیسم در 1000 قبل از میلاد ، به نوگرایی آتن 500 قبل از میلاد ، سپس به سنت عصر هلنیسم 200 قبل از میلاد ، تا نوگرایی دینی در پذیرش مسیحیت در200 میلادی توسط امپراتور کنستانتین و در ادامه ، شکل گیری سنت مسیحی در عصر کلیسا در 900 میلادی ، و در نهایت از رنسانس در ایتالیا و آنگاه عصر روشنگری در فرانسه ، آلمان و
انگلیس ، و در واقع عبور از قرون وسطا و ورود به عصر مدرن ، در یک نوسان مستمر بوده است . البته غرب در دوران چهارصد ساله ی اخیر ، هر چه جلوتر آمده است ، تراکم عصرهای بیش تری را شاهد بوده است و از این حیث می توان دوران مدرن غرب را دوران « اعصار » گوناگون ، مانند : عصر دریات ، عصر صنعت ، عصر اتم ، عصر فضا ، عصر ارتباطات ، عصر دیجیتال و ... نامید کـه هر یک به منسوخ شدن پدیده هایـی و

پیدایش ظرفیــت ها و پدیده های نوینـی منجر شده اند . [2]



[1] - Straegic Planning –www . Andishkadeh. ir .

[2] - Strategic Planning –www.Andiskadeh. ir .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۸
اسماعیل شیرعلی