جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه سازی مقدم بر جامعه شناسی است

جامعه سازی یا جامعه شناسی؟

جامعه شناسی توسعه،الگوی اسلامی ایرانی،سبک زندگی ایرانی،پساتوسعه گرایی،پیشرفت

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

تاریخ نویسان آینده شاید سالهای 1978-80 را نقطه عطف انقلابی در تاریخ اجتماعی  اقتصادی جهان تلقی کنند. دنگ شیائوپینگ در سال 1978 در جهت آزادسازی اقتصادی با مقررات کمونیستی نخستین گام های خطیر را در کشوری برداشت که یک پنجم  جمعیت جهان را در خود جای داده بود. مسیری که او مشخص کرده بود اقتصاد چین را در طی 20 سال از اقتصادی بسته و راکد به یک مرکز آزاد پویش سرمایه داری با نرخ های رشد پایدار در تاریخ بشریت دگرگون ساخت. در سوی دیگر اقیانوس آرام و در شرایطی کاملا متفاوت چهره ای نبستان گمنام ولی امروز شناخته شده به نام پل ولکر در ژوییه 1979 به ریاست بانک مرکزی (فدرال رزو) ایالات متحده آمریکا منصوب شد و در طول چندماه سیاست پولی آن را کاملا تغییر داد. از آن پش بانک مرکزی رهبری مبارزه با تورم را بدون توجه به پیامدهای آن (به ویژه در مورد بیکاری) به دست گرفت. پیش از آن در می 1979 در آن سوی اقیانوس اطلس یعنی در اروپا مارگارت تاچر با اختیار محدود کردن قدرت اتحادیه های کارگری و پایان دادن به وضعیت رکود تورمی فلاکت بار و فراگیر دهه های پیشین در کشور به نخست وزیری بریتانیا انتخاب شده بود. سپس در سال 1980 رونالد ریگان به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا انتخاب شد. او فردی خوش مشرب و دارای جذبه و هیبت بود و با حمایت از اقدامات ولکر در بانک مرکزی و افزودن آمیزه ای از سیاست های خود یعنی ایجاد محدودیت بر قدرت کارگری، برداشتن موانع دولتی از سر راه صنعت، کشاوری، استخراج منابع و  آزاد ساختن قدرت های مالی از فشارهای داخلی و جهانی ایالات متحده را در مسیر بهبود بخشیدن به وضعین اتقصادی خود قرار داد.  تکانه های انقلابی ظاهرا از این چندمرکز آغاز و به سایر نقاط جهان گسترش یافتند تا جهان پیرامون ما را به شکلی کاملا متفاوت درآورند....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۰۰:۳۷
اسماعیل شیرعلی

توسعه درایران  

♻️توسعه در ایران از زمان عباس میرزا دچار #خطا شد چراکه #توسعه یک بعدی دیده شد بطوریکه ققط به جنبه #سخت_افزاری آن پرداخته شد و بنیان تکنولوژی و توسعه که #علم بود بدرستی دیده و درک نشد.

#علم براساس #آزادی_اندیشه رخ می دهد از این رو در آن دوران #پایه_های #دنیای_مدرن که #علم بود به درستی درک نشد فقط محصولاتش را که تکنولوژی بود مد نظر قرار دادند و تصورشان این بود اگر تکنولوژی در ایران باشد کشور مدرن می شود ولی عملا چنین اتفاقی رخ نداد.

#امیرکبیر بعد فرهنگی توسعه را به واسطه سفرهایی که به قسنطنیه (ترکیه کشوری آسیایی-اروپایی) داشت درک کرده بود از این رو به دنبال آموزش علمی و تاسیس مدارس بود اما اساس توسعه در ایران از زمان عباس میرزا دچار خطا شده بود و تا تک بعدی دیدن توسعه در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد و تاکنون ادامه دارد. هر رییس جمهوری فقط یک بعد توسعه را در برنامه های توسعه طلبانه خود مد نظر قرار می دهد و فرآیندی بودن و بسته ای بودن توسعه نادیده گرفته می شود و تجربه بین المللی نشان می دهد توسعه در هر کشوری تک بعدی دیده شده است موفقیتی در آن حاصل نشد.

♦️با این توضیحات نتیجه گیری می شود که مفاهیم توسعه عمران مدرنیته و. .. یک #بستر #تاریخی_اجتماعی دارند و در این میان کلمات #مدرن_شدن، #صنعتی_شدن و #توسعه در عین حال که به هم نزدیک ترند تفاوت هایی نیز دارند.

#صنعتی_شدن بخش #اقتصادی و بخش عملیاتی توسعه را پوشش می دهد و تکنولوژی بیشتر در بخش صنعتی شدن معنا می یابد 

#مدرنیته و مدرن شدن بیشتر بخش #فرهنگی و نرم افزاری توسعه را بر عهده دارد.

🔴کلمه توسعه یا همان 

 Development همه ابعاد را در خود می گنجاند یعنی هم #علم #تکنولوژی هم #ثروت و هم #قدرت در معنای آن مستتر است از این رو #ایران در صورتی گام در راستای توسعه همه جانبه بر خواهد داشت که #علم و #تکنولوژی و به دنبال آن #ثروت و #قدرت را همزمان داشته باشد.

در ایران تنها تکنولوژی موجود صنعت خودروسازی است که قدرت رقابت در سطح بین المللی را به خاطر کیفیت ندارد. 

♦️از این رو تکنولوژی ثروت و قدرت نماد توسعه صنعتی یک کشور است و در کنار آن حقیقت عدالت و آزادی نماد توسعه فرهنگی است که در کنار هم مفهوم توسعه را می سازند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۷ ، ۲۲:۲۶
اسماعیل شیرعلی

✅انواع کنش ازنظر ماکس وبر


در وهله اول باید گفت کنش به معنی رفتار است،ورفتار نیز حرکت است حرکت درزمان ،درمکان و....رفتار دارای دوجنبه است :


1- رفتار بازتابی: دراین نوع رفتار ابتدا محرک ایجاد می شود وما بدون ادراک پاسخ می- دهیم (محرک – پاسخ – ادراک)


2- رفتار غیر بازتابی:دراین نوع رفتاراول محرک ایجاد شده بعد ازآن ادراک انجام شده ودرنهایت پاسخ میدهیم .دررفتار ازنوع غیر بازتابی بین محرک وپاسخ واسطه ای به نام ادراک وجود دارد (محرک –ادراک –پاسخ)


مثال: رفتار همه انسان ها دربرابر انتقاد از خودشان متفاوت است بعضی آن را پذیرفته درصدداصلاح خود برمی آیند وعده ای نیز اجازه انتقاد نمی دهند وبرخی هم عکس العمل خشونت آمیز نشان می دهند در حالی که عکس العمل همه افراد در مقابل نورشدید خورشید بستن چشم ها می باشد که این مورد تفاوت رفتار بازتابی از غیر بازتابی را نشان می دهد .


پس در واقع کنش رفتار معنا دار می باشد . از نظر ماکس وبر کنش اجتماعی بدین صورت دسته بندی می گردد:


الف – کنش عقلانی که فاعل کنش به دنبال سود ومنفعت بوده وآگاه به اثر فعل خودش است .


ب- کنش غیر عقلانی فاعل آگاه به اثر فعل خود نبوده وبه دنبال فایده نمی باشد


انواع کنش عقلانی :


1-کنش عقلانی معطوف به هدف: میتوان به کنش یک کشاورز که با کاشت ، داشت وبرداشت محصول به دنبال سود ومنفعت که همان کسب در آمد وامرارمعاش می باشد اشاره کرد این نوع عمل ویژگی برون ذاتی دارد هدف آن روشن وقابل رویت است وعینی و خارجی می باشد. بااین همه وبر مانند پارتو آشکارا نمی گوید که کنشی که فاعل آن به دلیل نادرستی شناخت هایش وسایلی نامتناسب را به کار می گیرد کنش غیر عقلانیاست.به عبارت دیگر عقلانی بودن نسبت به هدف بیشتر به تبع شناخت های فاعل کنش تعریف شده تا به تبع شناخت های ناظر کنش.


2-کنش عقلانی معطوف با ارزش :که نتیجه آن عمل یک نتیجه درون ذاتی وارزشی است مانند شهیدمحمد حسین فهمیده که درپیکار بادشمن خودرا زیرتانک دشمن انداخته وبه شهادت رسید عقلانی بودن این کنش از آن جهت نیست که می خواهد به هدفی معین و خارجی برسدازآن جهت است که تسلیم شدن دربرابر دشمن واجازه ی پیشروی درخاک وطن را نه تنها افتخار آمیز نمی داند بلکه خیانت به وطن می پندارد. بنابراین فاعل کنش با پذیرش خطرها به نحوی عقلانی رفتار می کند نه برای آنکه به نتیجه ای برون ذاتی برسد بلکه برای آنکه به تصوری که خود وی از افتخار دارد وفادار بماند.


3- کنش عاطفی:کنشی که بطور بی واسطه ناشی از حال وجدانی ودرونی یا خلق فاعل است در نزد وبر کنش انفعالی یا عاطفی نامیده می شود.مانند راننده ای که بعداز برخورد اتومبیلش با خودروی دیگر تسلط خویش را براعصاب خود ازدست داده واقدام به کتک کاری با راننده ی دیگر می کند. مبنای تعریف کنش هدف یا سیستمی از ارزشها نیست بلکه در تمامی این موارد هدف یا سیستمی از ارزشها مبنای تعریف کنش نیست بلکه کنش در واقع عبارت از واکنشی عاطفی است که فاعل کنش در اوضاع واحوالی معین نشان می- دهد .


4-کنش سنتی : بالاخره کنش سنتی کنشی است که از عادت ها ، عرف یا باورهایی که طبیعت ثانوی فاعل را تشکیل می دهند ناشی می شود . فاعل کنش برای عمل سنتی خویش نیازی به تصور یک هدف ،درک ارزش ،یا احساس یک عاطفه ندارد بلکه فقط به انگیزه بازتابهایی که بر اثر ممارستهای طولانی در او ریشه دوانیده اند عمل می کند.به عنوان مثال اگر فردی باتوجه به این تعریف ازکنش سنتی اقدام به نماز خواندن نماید کنش او ازنوع سنتی است حال اگر همین شخص برای نماز خواندن خود هدف مشخصی از جمله ،رضایت خدا وتقرب به او فرار از آتش دوزخ ورسیدن به بهشت را متصورباشد کنش او کنش عقلانی معطوف به ارزش تلقی خواهد شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۰۶:۱۳
اسماعیل شیرعلی

دکتر خسرو پناه تمدن اسلامی را چنین تبیین می کنند: « تمدن اسلامی مجموعه‌ی دستاوردهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری مسلمانان است.
🔸 تمدن اسلامی واقعیتی است که در مقاطعی از تاریخ، از جمله قرن سوم تا ششم و همچنین قرن نهم تا یازدهم تحقق پیدا کرده است. تمدن اسلامی مؤلفه‌هایی دارد که یکی از آن‌ها عقلانیت و فلسفه و دیگری علم و دانش است؛ اعم از علوم طبیعی، علوم انسانی، مهندسی و پزشکی.

🔸 مؤلفه‌ی دیگر تمدن اسلامی تحقق سلامت و بهداشت عمومی در جامعه و مؤلفه‌ی دیگر اخلاق و معنویت است. منظورم از اخلاق و معنویت، دانش اخلاق نیست؛ بلکه آن رفتار اخلاقی است که از مردم نشأت می‌گیرد.

🔸 مؤلفه‌های‌ دیگری هم می‌توان برای تمدن ذکر کرد که من در جلد سوم کتاب تمدن نوین اسلامی  به تفصیل به آن‌ها پرداخته‌ام.

🔸 به هر حال، این مؤلفه‌ها در دوره‌هایی از اسلام وجود داشته و شدت آن کم و زیاد شده است. اگر بخواهیم تعریفی برای تمدن اسلامی ذکر کنیم، باید بگوییم مجموعه‌ی نرم‌افزارها و سخت‌افزارهای بشری است که با مبانی و رویکرد اسلامی تحقق پیدا می‌کند.
 
🔸 به نظر من، تمدن یک معنای عام دارد که فرهنگ جزئی از آن است. یعنی تمدن مجموعه‌ی دستاوردهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری بشری است.

🔸 اگر این تعریف را بپذیریم، آنگاه تفاوت تمدن‌ها در مبانی، رویکردها و اهداف باعث می‌شود که انواع مختلفی برای تمدن در نظر بگیریم و از آن به تمدن اسلامی و غیراسلامی تعبیر کنیم.

🔸 بنابراین، می‌توان گفت تمدن اسلامی مجموعه‌ی دستاوردهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری مسلمانان است که با مبانی اسلامی، اهداف اسلامی و رویکرد اسلامی تحقق پیدا کرده است. این امر را می‌توان در دانش هنر، معماری و همچنین صنعت معماری در تاریخ اسلام مشاهده کرد».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۷ ، ۰۳:۵۶
اسماعیل شیرعلی

نهاد خانواده ،مرکز سبک زندگی به سبک الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

در بسیاری از مباحث امروزین این مسئله مورد سوال واقع می شود که برای رسیدن به تمدن اسلامی چه باید کرد؟ یا چگونه است که پس از چهل سال هنوز نتوانسته ایم آرمان های انقلاب را تحقق بخشیده و به جامعه مطلوب اسلامی دست یابیم. پاسخ این سوالات را از دکتر خسرو پناه خواسته ایم. ایشان معتقد است که خانواده باید یکی از ارکان سبک زندگی تلقی شود. بنابراین، سبک زندگی باید به گونه‌ای مدیریت شود که نهاد خانواده از بین نرود و آسیب نبیند. اما هر چقدر تمدن مدرن غرب جلوتر می‌رود، بیشتر به نهاد خانواده آسیب وارد می‌کند. الآن در کشورهای اروپایی مخصوصاً اروپای شمالی، سگ مقدم بر فرزند و فرزند مقدم بر همسر است.

🔸 می‌توان گفت تمدن اسلامی مجموعه‌ی دستاوردهای نرم‌افزاری و سخت‌افزاری مسلمانان است که با مبانی اسلامی، اهداف اسلامی و رویکرد اسلامی تحقق پیدا کرده است. این امر را می‌توان در دانش هنر، معماری و همچنین صنعت معماری در تاریخ اسلام مشاهده کرد.

🔸 وقتی نهاد خانواده از هم پاشیده می‌شود، طلاق به راحتی صورت می‌گیرد. پس باید نهادهای دیگری شکل پیدا کنند که فرزندان در آنجا بزرگ شوند. مثلاً دولت باید متولی بزرگ کردن فرزندان باشد و همچنین رسیدگی به پدر و مادرانی را بر عهده بگیرد که پا به سن گذاشته‌اند.

🔸 همه‌ی این نکات نشان می‌دهد که در این سبک زندگی، نهاد خانواده کانون اساسی و اصلی نیست. بنابراین، در سبک زندگی باید به شاخصه‌هایی که در اسلام ذکر شده است، مثل اصالت دادن به نهاد خانواده توجه کنیم.مثلا وقتی گفته می شود: جایگاه بحث سبک زندگی در تمدن‌سازی کجاست و چگونه می‌توان به آن پرداخت؟  یا نسبت بین دو مفهوم «تمدن» و «سبک زندگی» چگونه تعریف می‌شود؟ باید گفت: اگر سبک زندگی را عبارت از کنش‌های اجتماعی جامعه بدانیم و مجموعه‌ی بینش‌ها، منش‌ها و کنش‌ها را اجزای یک فرهنگ تلقی کنیم، آنگاه سبک زندگی به معنای کنش اجتماعی جزئی از فرهنگ اجتماعی است.

🔸 از آنجا که ما فرهنگ را جزئی از تمدن معرفی کردیم، پس می‌توان سبک زندگی را نیز جزئی از تمدن دانست.

🔸 اگر تمدنی غربی یا (به تعبیر دقیق‌تر) مدرن شد، آنگاه سبک زندگی تغییر پیدا می‌کند. در نتیجه، برای رسیدن به تمدن اسلامی، سبک زندگی هم باید اسلامی باشد. بنابراین، سبک زندگی جزئی از فرهنگ است و فرهنگ جزئی از تمدن به شمار می‌رود. پس تفاوت تمدن و فرهنگ اسلامی و غیراسلامی طبیعتاً می‌تواند ناشی از تفاوت سبک زندگی اسلامی و غیراسلامی باشد.

🔸 سبک زندگی عبارت است از کنش‌های اجتماعی یک جامعه. همچنین هر کنشی قطعاً زاییده‌ی منش‌ها و بینش‌هاست. بینش و منش اسلامی طبیعتاً بر کنش اجتماعی تأثیر می‌گذارد و سبک زندگی را اسلامی می‌کند.

🔸 اگر بخواهیم کاربردی صحبت کنیم، باید بگوییم که مثلاً در فرهنگ و سبک زندگی اسلامی نهاد خانواده اصالت دارد. خانواده یکی از ارکان جامعه و جزو نهادهای مهم اجتماعی است. پس تمدن اسلامی باید به نهاد خانواده اهمیت دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۷ ، ۰۷:۵۶
اسماعیل شیرعلی

اگر در جامعه ای عقلانیت بدون ارتباط با معنویت و بدون ارتباط با عدالت وجود داشته باشد، ، ظهور یک جامعه تک بعدی و ظالمانه قطعی است.این پدیده، عقل ابزاری است نه معنویت و انسانیت و اخلاق!

اما برای توسعه عدالت در جامعه دانشگاهی چه باید کرد؟ نسبت مسئله  عدالت با علوم دانشگاهی چیست؟ چگونه باید به تبیین عدالت پرداخت؟ و جامعه را از نا آگاهی خارج کرد؟ به عنوان مثال نسبت جامعه شناسی با مسئله عدالت چیست؟ جامعه شناسی در کشور ما چگونه نتوانسته است تا کنون درک درستی از عدالت به جامعه ارائه دهد؟ مباحث اردیبهشت ماه دکتر امینی در سال جاری در دانشگاه تهران تحت عنوان :«عدالتخواهی و پارادایم های جامعه شناسی» می تواند کمک شایانی به این بحث داشته باشد. ذیلا مهمترین نکات ایشان جهت بهره برداری بازنشر می شود:

« موضوع بحث من نقد عدالت خواهانه از موضع علوم اجتماعی است. کانت در کتاب نقد عقل محض پرسشی معرفت شناسانه مطرح می کند و از شرایط امکان معرفت صحبت می کند. پرسش کانت این است که تحت چه شرایطی می توانیم معرفت معتبر داشته باشیم.

🔹 اگر بخواهیم به شیوه کانت عمل کنیم، این پرسش را می توان مطرح کرد که تحت چه شرایطی علوم اجتماعی می تواند واجد نقد عدالت خواهانه شود.

🔸 به نظر من علوم اجتماعی موجود در ایران امکان کمی برای نقد عدالتخواهانه دارد. لذا من از شرایطی که علوم اجتماعی را امکان پذیر می کند که در موضع نقد عدالتخواهانه قرار بگیرد، صحبت می کنم و حول ۴ مسئله کلان این امکان پذیری را مطرح می کنم.

مسئله اول #دغدغه مندی است یعنی حاضران و عاملان در علوم اجتماعی زمانی امکان نقد عدالت خواهانه را می یابند که دغدغه عدالت بر عاملان حوزه علوم اجتماعی در ایران وجود داشته باشد و مسئله ای به نام عدالت در مناسبات فکری و ذهنی و علمی آنها جایگاه داشته باشد.

🔸 اگر عدالت در سازمان و #زیست_جهان و در #سازمان_فکری ما بلاموضوع باشد انتظار از اینکه علوم اجتماعی از منظر نقد عدالتخواهانه وارد شود، انتظار گزافی است. این دغدغه مندی چگونه شکل می گیرد؟ یک موضوع به عناصر غیرمعرفتی برمی گیرد. یعنی به لحاظ نوع سلوک و سبک زندگی ما چه نوع زیستی را داریم تجربه می کنیم و در چه شرایط اجتماعی هستیم و نسبتمان با جامعه چگونه است.

🔸 #مسئله_عدالتخواهی اگر بخواهد یک دغدغه وجودی و یک امر اگزیستانسیال برای فرد باشد ارتباط مستقیمی با شیوه زیست و مناسبات روزمره هر کس دارد. اگر این زیست ما شرایطی در آن سپری شود که امکان شکل گرفتن دغدغه عدالت نداشته باشد، برخورداری از دانش علوم اجتماعی، ما را در موضع نقد عدالت خواهانه قرار نخواهد داد.

🔸 علاوه بر عنصر غیرمعرفتی که ذکر شد یک #عنصر_معرفتی هم لازم است. فردی که وارد آکادمی علوم اجتماعی در ایران می شود متناسب با محل تحصیلش ناگزیر درون یکی از پارادایم های علوم اجتماعی به لحاظ دانشی قرار می گیرد.

🔶 در پارادایم های غالب پارادایم های پوزیتیویستی، هرمنوتیکی، انتقادی و پست مدرن را می توان نام برد.

🔸 #پارادایم_اثبات_گرا که تا دهه ۸۰ در ایران پارادایم غالب بوده و الان هم کم و بیش هست و به لحاظ پارادایمیک ظرفیتی را در اختیار شما برای نقد عدالتخواهانه نمی دهد. دغدغه پوزیتیوست ها دغدغه توضیح و توصیف وضع موجود است و مسئله آنها شناخت است. بنابراین در این پارادایم امکان اینکه ما بتوانیم از موضع عدالت خواهانه وارد نقادی جامعه شویم منتفی است.

🔸 #پارادایم_هرمنوتیکی هم همین گونه است. این پارادایم از مسئله تفهم صحبت می کند و مانند پارادایم قبل دغدغه شناختی دارد. اولی علت کاو است و دومی دلیل کاو و معنا کاو است.

🔸 #پارادایم_انتقادی کم و بیش این ظرفیت را دارد برای اینکه مسئله اش تبیین و تفسیر وضع موجود نیست و معیارش برای معرفت شناسی نقادی و تغییر در مناسبات موجود است. در مقایسه با پارادایم پوزیتیوستی و هرمنوتیکی، پارادایم انتقادی ظرفیت بیشتر برای نقد عدالت خواهانه برای محیط و آکادمی علوم اجتماعی می دهد. ظرفیت بیشتری برای مسئله عدالت خواهی در محیط خودش ایجاد می کند اما چند تعریض در مورد این پارادایم وجود دارد.

🔸 اول اینکه این پارادایم ساختارگراست. بنابراین امید تغییر در مناسبات ساختاری نابرابر در این پارادایم محدود است. بنابراین عمده کسانی که در این پارادایم بودند، از باور به اینکه در مناسبات ناعادلانه سرمایه داری بشود تغییر هنگفتی صورت داد، ناامید شدند.

🔸 نکته دوم در مورد پارادایم انتقادی این است که وجه منفی و جنبه های سلبی در آن غلبه دارد و موقعیت های ایجابی در آن ضعیف است. به لحاظ محتوایی چپ گرایی یک محدودیت دیگری است که اگر بخواهد عدالت خواهی در ایران بومی شود و قابل پذیرش باشد را محدود می کند.

🔸 در پارادایم #پست_مدرن از این نظر که نسبت به تصلب و جزمیت مقاومت هایی در آن هست، امکان هایی برای نقد در اختیار عاملان علوم اجتماعی قرار می دهد اما از آن طرف پیامد نسبی گرایانه ای که پست مدرنیسم با خود به همراه دارد دست و پای موضع عدالت خواهانه شما را می بندد.

🔸 وقتی تشخیص کار درست از کار نادرست مشکل شود و یا معیار مشخصی برای این نوع مناسابات نتوانیم وضع کنیم این موضوع امکان ما را برای مسئله عدالت خواهی با مشکل روبرو می کند. بنابراین مسئله اول در شرایط امکانی نقد عدالت خواهانه را مسئله دغدغه مندی می دانم.

🔸 خلائی در این حوزه وجود دارد که قطع نظر از پارادیم های موجود ما با پارادایم منسجم دیگری هم روبرو نیستیم و امکان فراتر رفتن از پارادیم های موجود هم ندارد.

مسئله دوم در شرایط امکان نقد عدالتخواهانه به شیوه کانت، این است که ما باید واجد #تئوری ها و نظریه هایی در حوزه عدالت باشیم که علوم اجتماعی ما بتواند بر اساس این نظریه ها، نابرابری ها را بفهمد و بتواند در مقابل آن موضع انتقادی بگیرد و در نهایت این شرایط نابرابر را تغییر دهد. ما الان با خلا تئوریک در حوزه عدالت روبرو هستیم.

🔸 موافقین و مخالفین جمهوری اسلامی فاقد نظریه هایی در حوزه عدالت و خصوصا عدالت اجتماعی هستند. ما الان خلا تئوریک داریم. اعلام موضع داریم ولی یک انباشت تئوریکی از عدالت نداریم.

🔸 آقای احمد واعظی کتابی به عنوان نقد و بررسی نظریه های عدالت دارد، تنها فردی که ایرانی و مسلمان است و نظریه در باب عدالت دارد فارابی در قرن چهارم است. لیبرال هایی مثل هایک دست کم یک موضعی در مورد عدالت دارند.

🔸 در برنامه های توسعه و بودجه سالانه ما درکی داریم که تئوری پشت آن باشد؟ آقای احمدی نژاد یک درک شخصی از عدالت داشت نه یک تلقی تئوریک که بتوان در همه بخش ها این معیار را صورت بندی کند. در دوره جدید وزیر بهداشت به بهانه عدالت با چه ملاکی در طرح تحول سلامت این بودجه را بین پزشکان توزیع کرد؟ نمی شود که یک رئیس جمهور یا یک وزیر تصمیم بگیرد که مواهب عمومی چگونه توزیع شود و فردی که در دهک های بالا قرار دارد همان قدر بگیرد که فردی در دهک های پایین می گیرد.

🔸 کار آقای صدر در اقتصادنا یک نقطه شروع و آغاز است. چارچوب اقتصادنا یک مقداری در پارادیم پوزیتیویستی است و علم را آن گونه تعریف می کند. لذا آن کافی نیست.

سومین مسئله ای که در شرایط امکان نقد عدالت خواهانه لازم است مسئله #نهادسازی است. یعنی هم به معنای سلبی و هم ایجابی اگر علوم اجتماعی بخواهد وارد نقد عدالت خواهانه با هر نظریه ای شود، اگر صورتبندی نهادی نشده باشد و این نظریه صورت عینی پیدا نکرده باشد، ما از سطح شعار فراتر نخواهیم رفت. نهادهای مختلف یا اساسا ظرفیت چنین میدان داری ندارند یا نهادهایی اساسا برای این منظور وجود ندارند.

🔸 نقدهای عمومی را نهادهایی مانند رسانه ها و محیط های دانشجوی و... پیگیری کنند ولی وقتی کار پیچیده تر شود نیازمند نهادهای تخصصی در حوزه عدالت خواهی هستیم که تشخیص دهد تصمیمات و سیاست گذاری ها به چه نسبتی عدالت خواهانه است.

🔸 معیار ارزیابی ما از اینکه جامعه ای عادلانه است یا نیست چیست؟ معیار ارزیابی ما نباید اشخاص باشند بلکه معیار ارزیابی ما باید نگاه ساختاری باشد. اگر شرایط ساختاری فراهم بود علی‌رغم اینکه بعضی جاها بی عدالتی دیده شود می توان گفت این جامعه عادلانه است.

🔸 نگاه ساختاری یعنی اینکه نهادها، قانون، فرایندها و ساز وکارها باید به شکلی باشد که من اگر خواستم عادلانه و اخلاقی زندگی کنم شرایط فراهم باشد و اگر خواستم ناعادلانه و غیراخلاقی زندگی کنم شرایط ساختاری این اجازه را به من ندهد. اما الان در جامعه ما برعکس است. چون نهادسازی متناسب با پیشبرد مسئله عدالت را نداریم. اگر بخواهیم نقدها تخصصی شود نیاز به نهادهای تخصصی وجود دارد وگرنه تبدیل به شعار و سخنرانی و... می شود چیزی که در بخشی از نحله های عدالت خواهی در ایران جریان دارد.

چهارمین عنصری که امکان نقد عدالت خواهانه را برای علوم اجتماعی فراهم می کند #زبان است. ما باید زبان لازم را برای نقد داشته باشم. الان علوم اجتماعی ما تا وجه زیادی لکنت دارد. یعنی برای نقد عدالت خواهانه زبان آماده و پرداخت شده ای ندارد.

🔸 بین آکادمی ها علوم اجتماعی و جامعه یک نوع شکاف وجود دارد چرا که این آکادمی ها زبان لازم برای گفتگو با جامعه و بسیج اجتماعی جامعه برای ایجاد عدالت ندارند. زبانی که با آن بتوانند با جامعه حرف بزنند ندارند. بالابردن حساسیت ها و همراهی جامعه لازمه موضوع است که علوم اجتماعی در همه بخش هایش و از جمله عدالت ندارد. علوم اجتماعی حتی زبان گفتگو با مدیریت سیاسی را هم ندارد.

🔸 الان شومن ها به نام علوم اجتماعی دارند با جامعه صحبت می کنند. ما زبان لازم که هم با جامعه ارتباط برقرار کند و هم گرفتار شومن آکادمیک نشود را نداریم. وقتی زبان گفتگو با جامعه و مدیریت سیاسی را نداشته باشیم امکان نقد عدالتخواهانه منتفی است. شرایط ۴گانه ای که در امکان نقد عدالتخواهانه گفتم، یا در آکادمی های ما ضعیف و یا محدود است».


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۰۷:۲۹
اسماعیل شیرعلی